ساعت : دو بعد از نیمه شب
مکان : اتاق آلبوس
آلبوس در حال تمرین سخنرانی فردا بود چرا که فردا قرار بود مسابقات سه جادوگر اونم در مدرسه هاگوارتز برگذار شود .
آلبوس در حالی که کاغذی در دست داشت مشغول صحبت با خودش بود :
- من مفتخرم که بعد از ... نه اینجوری خوب نیست ... و اینم قهرمانانه ... هوووم ! مشکوکیوس ... ! اینم بازیکنان ارزشی ... !
همینطور که البوس مشغول تمرین بود یکی از دستاشو به نشانه گرم کردن مجلس فرضی و معرفی بازیکنان بالا گرفت اما در همون لحظه کمرش گرفته و تعادلش به هم میخوره !
آلبوس : آییییی ... اووویییییی
آلبوس برای جلو گیری از سقوطش دو دستی به میزش پناه برد . و خودشو رو هوا گرفت اما در همون لحظه پایه میزم شکسته و البوس همراه با میزش بر زمین افتاد . صدای شلیک خنده عکسهای درون تابلو ها فضا رو پر کرد
آلبوس
تق .. تق ... تق
آلبوس : کیه ؟
صدا : منم مینروا !
در یک لحظه زود گذر آلبوس در اتاق رو دید که داشت با صدای گیژ گیژ مانندی باز میشد . آلبوس که آبروی خودشو در اون لحظه خطیر در خطر میدید بلافاصله فریاد زد :
- نه ... نیا تو !
دوباره در بسته شد .
مینروا از پشت در :
- چرا نیام تو ؟
آلبوس : هان ... ؟ چیزه ! من مشغول تمرین های فشرده دوئل بودم میترسم بیای تو بعد صدمه ببینی !
تابلو ها : مااااااهااااااا !
آلبوس : ششششش صداشو درنیارین
چند لحظه بعد
آلبوس با مهارت مثال زدنی اتاق رو به شکل اولش دراورده بود و صحیح و سالم بدون توجه به کمر درد دیرینه اش پشت میزش نشسته و با اون نگاههای موشکافانه ارزشیش به مینروا خیره شده بود .
آلبوس : چرا انقدر نگرانی ؟ چقدر تند تند نفس میزنی ! آخیییی چیزی شده ؟ بگو ... نصف جون شدم .
مینروا : آلبوس نمیدونی چی شده ...
آلبوس : چرا میدونم نکنه برای تامبالی اتفاقی افتاده !
مینروا : نه نمیدونی چی شده ...
آلبوس : نکنه ولدی اقدام به ربودن شیشه شیر من کرده ؟ بدو بگو من احساساتم لطیفه تحمل این همه فشار رو ندارم
مینروا : نه اینا نیست تو نمیدونی بزار بگم...
آلبوس : .....
مینروا : دهن دوزیوس !
آلبوس : مممم ممم مممم
مینروا
همون لحظه دوربین به نشانه فضا سازی بر روی در و دیوار زوم میکنه تا کمی بر تعداد خطهای نمایشنامه اضافه کنه و در همون لحظه موسیقی متن بالا میره و سپس دوباره فضا سازی تموم میشه .
مینروا : آلیوس جام بازی سه جادوگر رو دزیدیدن !
بلافاصله جادوی اجرا شده بر روی دهان آلبوس باطل شده و البوس با صدایی که از درون اعماقش سرچشمه گرفته فریاد میزنه :
- نه ! امکان نداره !
------------------------------------------
سوژه کلی داستان :
مدتی طول میکشه تا آلبوس بتونه اعتماد به نفس خودشو بدست بیاره و در اون میان مینروا در آروم کردن البوس نقشی اساسی رو ایفا میکنه .
آلبوس به اتفاق مینروا دوان دوان به سمت محل نگه داری جام میرن و اونجا با شخصی ارزشی به نام فیلچ برخورد کرده و فیلچ اطلاعاتی در مورد زمان نگهبانیش به البوس میده .
بلافاصله البوس چند نفری رو مامور میکنه تا برن دونبال جام .
چند لحظه ای بیشتر طول نمیکشه که یکی از این افراد همراه با کریچر که مشغول پرسه زدن در راهرو ها بوده برمیگرده .
در این میان آلبوس با بهره گیری از روشها مختلف شکنجه و اعمال زور سعی میکنه تا کریچر رو وادار به صحبت کنه اما در نهایت تاسف بعد مدتی شکنجه میتونه از طریق جادوی چفت شدگی به ذهن کریچ نفوذ کنه و در اون میان حقیقت رو در مخ این جن بی ارزش تشخیص میده .
آلبوس بعد از این رسوایی بزرگ خشانتش اوت کرده و در هاگوارتز اعلام حکومت نظامی میکنه یعنی هیچ کس حق ورود و خروج به قلعه رو نداره و در این میان تمام مخالفین رو با اعمال زور سرکوب کرده .
آلبوس به دفترش مراجعه میکنه تا کمی در اونجا استراحت کنه که در همون لحظه هری وارد شده تا از البوس خواهش کنه تا بتونه از قلعه خارج بشه . در اون میان حس پدری آلبوس گل کرده و این اجازه رو به هری میده و در اون میان احساس میکنه که خیلی پروانه ای شده .
اما مدتی بعد از رفتن هری دوباره هری و رون و هرمیون داخل شده و از آلبوس میخواهند که برای پیدا کردن حانپیچ های ارباب ولدی به آنها اجازه خروج از قلعه بده .
اینجاست که البوس متوجه میشه به شدت گول خورده و اون هری که اول وارد اتاق شده هر قلابی بوده .
بلافاصله آلبوس یه تیم جستجو تشکیل میده و با تمام قوا برای یافتن هری قلابی و جام سه جادوگربه بیرون از قلعه عزیمت میکنه .
دراون میان از طرف هاگزمید به آلبوس خبر میدن که شخصی شبیه هری رو در نزدیکی کافه سه دسته جارو دیدند که وارد انجا شده .
بلافاصله البوس با بقیه اعضای گروه به سمت کافه سه دسته جارو حرکت میکنند و در اونجا با تمامی قهرمانان راونکلا روبه رو میشند و در اون میان البوس در یک حرکت فلش بکی یاد کریچ می افته که در راهرو گرفته بودنش و دوباره به راونی ها مظنون میشه .
البوس و گروهش همه راونی ها رو دستگیر کرده و با هم به اتفاق به سمت قلعه برمیگردند و در اون میان با استقبال پر شور بقیه روبه رو میشن .
اما طولی نمیکشه که خبری مشکوک بدست البوس میرسه که متن خبر از این قرار بود که جام دست راونی ها نیست و او به اشتباه اینا رو دستگیر کرده .
البوس همه رو ازاد کرده و غمگین به سمت اتاق خودش راه افتاده در اون میان دوباره نامه ای برای وی ارسال میشه که اگر میخواهد از محل جام با خبر بشه دوباره به تالار نگه داری جام بره .
آلبوس با اراده ای محکم تر از همیشه به اونجا میره تا هر طور شده جام رو پس بگیره اما در اون جا به شدت غافل گیر شده چون میبینه این کار شوخی ای از قبل تمرین شده بوده و تمام اعضای هاگوارتز در این شوخی نقشی اساسی ایفا کردن . عکس العمل البوسم با نفر آخری که پست میزنه .
نکته : شما حتما باید با سوژه ها و خلاقیت های خود فضای داستان رو پر کنید این فقط سیر کلی داستانه . تمام ابتکارا دیگه و شخصتهای دیگه و ... با خودتونه .