هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرحله ی اول
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵
#13

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
- خودشه پروفسور !
- اين چيه ادي ؟!
- جوراب !!
- چرا فكر مي كني اين جوراب مي تونه مجرم باشه ؟!
- چون به نظرم مشكوك رسيد ، من تمام جوراباي هاگوارتز رو مي شناسم !
- ؟
- باور نمي كنين ؟ مثلا شما خودتون يه جوراب قرمز كه روش يه چراگاه پر از گاو داره و سر انگشت شستش هم سوراخه ندارين !
- باشه ادي ! ديگه ادامه نده ! اينو بگير و برو !!
و او را با كپه اي جوراب كثيف ، خوشحال و خندان به بيرون در هدايت كرد .

- بيفت جلو جن خيره سر !!
گوني كثيفي كه دو دست و پا و يك سر از آن بيرون زده بود ، جلوي دامبلدور‌ ، بر زمين افتاد .
- اين چيه گريگوري ؟!
- يه مظنون پروفسور ! داشت تو راهروهاي مدرسه ول مي گشت !!
- به عقل نحيفت! نمي خوره كه مشكوك بودن رو تشخيص بدي ! چقدر به نويسنده پول دادي تا اين نقش رو تو داستان بهت بده ؟
- من حساسم پروفسور ! به من توهين نكنين !!
و گريه كنان از اتاق دامبلدور خارج شد .


- هي جو ، به نظرت چرا گريه مي كرد ؟!
- فكر كنم اين يكي هم گول دامبل رو خورده جرج !!
- راست مي گي جو ؟ يعني مربوط به مينروا هم مي شه ؟
- معلومه جرج ! بيا تو تابلوي من تا برات تعريف كنم !!


- خب جن خيره سر ...
ناگهان تلفن زنگ زد ؛
- جااانم ؟! تامبالي ؟! تونسته زبون باز كنه ؟ خدايا شكرت ! از همون گريه ي اولش فهميدم بچه ام باهوشه !! اولين كلمه اي كه به زبون آورده چي بوده ؟ من مطمئنم كه گفته مامان ؟
...
- بگو مامان ! مااامااان ! مادر فدات شه بگو مامان ! لامصب بابا تام نه ! مامان دامبل ، كوفت ِ بابا ! مي گم بگو مامان ! برو پهلو همون باباي بوقيت !!
و در حالي كه اشك از چشمانش سرازير بود ، گوشي تلفن را محكم بر سر جايش كوباند !!
ناگهان چشم دامبلدور به كريچر ميفته ! به سمتش مياد ؛
- مي گي جام كجاست يا نه ؟!
و با خشم مشغول تكان دادن كريچر مي شود .
كريچر با ديدن اين صحنه ها سخت منقلب مي شه و غم وجود دامبلدور رو كشف مي كنه ؛
- بهت مي گم آلبوس جونم ! منو بذار زمين ! مي خوام اعتراف كنم !
- تو نبايد اعتراف كني! بليز نوشته كه تو نبايد به راحتي اعتراف كني !!
- من نمي تونم غمگين ببينمت دامبلدور !!
كريچر اين را گفت و در آغوش دامبلدور پريد .


- هي جو ! به نظرت اين ممكنه عشق آخرش باشه ؟
- بعيد مي دونم جرج ! دو تا نوشيدني كره اي از تو تابلوت بيار اين ور تا با هم راجع بهش بيشتر بحث كنيم !!


دامبلدور بر خلاف ميلش با طلسم چفت شدگي وارد ذهن كريچر شد ؛
سايه اي مبهم از تالار ريون ! سايه اي مبهم تر از جسمي كه شبيه جام بود ! سايه ي بسي مبهم از دستي كه به جام نزديك مي شد .. ناگهان صحنه عوض شد .
آلبوس كريچر را ديد كه تامبالي را در گهواره تاب مي دهد ؛
- بگو بابا تام تامبالي جون !
- مامان دامبل !
- بگو بابا !
- مامان !
- اگه نمي خواي مامانت آسيبي ببينه بگو بابا تام !
- مام ... بابا تام !
چهره ي دامبلدور از اشك خيس شده بود ؛
شعله ي انتقام در وجودش زبانه مي كشيد ...



Re: مرحله ی اول
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵
#12

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
-وای اگر جواب سوال را بفهمن خیلی بد میشه..باید زودتر کاغذ رو..ا ببخشید جام را پیدا کنیم...اگر بفهمن از ولدی کچل و اون اسنیپ شپش زده شکست میخورم...اصلا میدونی چیه...
-اه...یه دققه صبر کن آلبوس...اینقدر حرف نزن...بیا باید بریم افراد را مامور کنیم که برن دنبال جام بگردند...اینجا کجاست؟
-فکر کنم راهرو را اشتباه پیچیدی مینروا..الان ما توی دستشویی هستیم دوباره...
-اه..نه...کمک...این ریشت را از جلوی چشمام بردار بتونم راه خروج را پیدا کنم.
-الان صبر کن...
-آخ...انشگشتتو از تو سوراخ بینی‌ام بیار بیرون...
-شششش...ساکت...یه صدایی داره میاد...گوش کن...
-این صدای سیفون هست آلبوس ...داره آبگیری میکنه...بیا از اینجا بریم بیرون من دارم خفه میشم...
دنگ دیش...
مینروا و آلبوس از دستشویی بیرون آمدند و خود را در راهروی طبقه سوم یافتند.
-مینروا برو رییس گروهها را خبر کن...
-اسنیپ که نیست...جای او کی را بیاورم؟
-نمی‌دونم...حمیددددد...!!!
در اینجا پیام بازرگانی با صدای آلبوس قاطی شد ولی بلافاصله دوربین فلش بک کرد وجمله دوباره گفته شد.
-نمی‌دونم...هاگرید را بیار...
مینروا سریع رفت و البوس رییش را دور دستش جمع کرد و دوان دوان به سوی دفتر خود رفت...
در همین حین تابلوهای دیوار از او استقبال شایانی کردند:
-هوی ریشو..کجا میری؟
-دامبل...سمت راستت ولدی رو نیگا...
-دامبل شنیدم بالاخره مینروا را عقد کردی...تبریک میگم...
دامبلدور وارد دفتر خود شد و پشت میزش تمرین نگاه موشکافانه کرد که ناگهان صدایی از گوشه دفتر شنید شد:
-قار قار...قار قار...
دامبلدور سراسیمه به سوی گوشه دفتر رفت.
-قار قار...
-اوا ...به حق موی شپشی اسنیپ...فوکس چه مرگت شده...این صداها چیه...چرا پرهات سیاه شده؟فوکس...
در با صدای شترقی باز شد و فلیت ویک به داخل دفتر پرتاب شد...بعد از آن خیک اسپراوات و سپس خود اسپراوات وارد دفتر شدند...سپس مینروا و در نهایت هاگرید که ورودش به دفتر 5 دقیقه طول کشید.دامبلدور که از این ورود ناگهانی شوکه شده بود سعی کرد نگاهی موشکافانه به خود بگیرد و سپس گفت:
-بسیار خب همه هستند؟
-آلبوس...اون پرنده را چرا اونجوری گرفتی؟
دامبلدور با ترس به سوی دستان خود برگشت و دید که در حال خفه کردن فوکس است...سپس عنان نگاهش از دستش رفت و اینجوری شد:
-
هاگرید گفت:
-دامبلدور بمیرم...چی شده...بیا بغلم...
و سپس دوان دوان به سوی او رفت و او را در آغوش گرفت.
-بشبس شسبشسبس سیبیبل ...
-جانم چی میگی دامبلدور جان...
-ولش کن خفه‌اش کردی ...ریش خودش کمه...ریش تو هم رفت تو دهانش...
دامبلدور خود را از آغوش هاگرید رها کرد و گفت:
-فوکس را نگاه کنین...قار قار میکنه...سیاه شده...کی این کارش کرده...هاگرید کمکم کن...
در این لحظه هاگرید و مینروا و اسپراوات به این شکل در آمدند:
-
سپس هاگرید در حالی که سعی میکرد صدایش لحن جدی و با احترام داشته باشد گفت:
-دامبلدور عزیز فکر کنم این فوکس نیست..این یک کلاغ هست.
-هان!!چی میگه....اره این کلاغ هست..پس فوکس کو؟
-فکر کنم آن حیوان را هم دزدیدن..
-نه امکان ندارد...
-چرا دامبلدورجان...فوکس را هم دزدیدند.
بلافاصله تشعشعات خشم(انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست)از دامبلدور ساطع شد و گفت:
-هوی با شما هستم...برین از گروهتون پنج تا دانش‌آموز دارای بالاترین نمرات جادویی را برمیدارین میرین دنبال جام و فوکس متوجه شدین؟
هاگرید و اسپراوات با هم گفتند:
-دامبلدور جان شما با ما بودی؟
-هان چی میگه!!!نه...میخواستم بگم که اگر میشه بروید و لطف کنید پنج تا از بهترین دانش‌آموزان گروه خودتون را بردارین و اگر تونستید دنبال جام و فوکس بگردین...هاگرید تو هم لطف کن نماینده گروه اسلایترین باش...
-چشم.
-ممنونم.بسیار خب برین و خوب تمام قلعه را بگردین.


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۷ ۱۳:۳۸:۳۰
ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۷ ۱۳:۴۶:۰۴

فریا


Re: مرحله ی اول
پیام زده شده در: ۳:۳۳ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵
#11

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
با اینکه مینروا و آلبوس از دفتر دامبلدور دور میشدن همچنان صدای تابلوها به گوش میرسید که فحش هاشون هر لحظه بوق تر میشد.
آلبوس از فرصت استفاده میکنه و دست مینروا رو میگیره و اونو کشون کشون با خودش به طرف دخمه اسنیپ میبره.
مینروا نفس نفس زنان سعی میکنه آلبوس رو متوقف کنه.
-کجا داریم میریم؟این که راه دخمه است.
-میدونم..خوب میریم دنبال جام.جام اونجاست من میدونم.کار کار این اسنیپ بوقیه.از اول هم بهش اعتماد نداشتم.دو هفته دیگه تولد ولدمورته.حتما جامو دزدیده که به جای کادوی تولد به تام بده.شایدم میخواد بفروشدش.این روزا هی از کم بودن حقوقش شکایت میکرد.با اون موهای چرب و چیلیش...با اون دماغ درازش...از اول میدونستم اون مرگخواره..اصلا یه حسی بهم میگه اگه خدمتش نرسم در آینده ممکنه منو بکشه
مینروا با عصبانیت دستشومیکشه.آلبوس بالاخره متوقف میشه.
مینروا:اسنیپ که رفته ماموریت.تا چند ساعت دیگه هم برنمیگرده.اینجوری که نمیشه دنبال جام گشت.ما بایدتحقیقات وسیع انجام بدیم. باید دلایل و مدارک معتبر برای دستگیری دزد و پیدا کردن جام داشته باشیم.
آلبوس که چیزی از حرفهای مینروا دستگیرش نشده :مدارک معتبر؟دلایل محکم؟خوب چه دلیلی میتونه قویتر از موهای چرب و دماغ دراز اسنیپ باشه؟خوب قیافه اش داد میزنه من دزدم.
مینروا صداشو پایین میاره:ما باید تحقیق کنیم.باید بریم سراغ آخرین کسی که جامو دیده.یعنی نگهبان جام.نگهبانی جام به عهده فیلچ بود.باید تحقیق رو از اون شروع کنیم.
-----------
10 دقیقه بعد
فیلچ با لباس خواب روی صندلی نشسته.دستهاش به صندلی بسته شده و چراغی با نور خیره کننده بالای سرش تاب میخوره.
مینروا با نگرانی نگاهی به آلبوس میکنه که گردن گربه فیلچ رو گرفته و وانمود میکنه میخواد خفه اش کنه.
-حرف بزن دزد کثیف.با اون جام چیکار کردی؟اگه جون گربه تو دوست داری حرف بزن .
مینروا :آلبوس کمی زیاده روی نمیکنی؟ما اومدیم تحقیق کنیم نه بازجویی. و دستهای فیلچ رو باز میکنه.قیافه مادرانه ای به خودش میگیره.
-خوب آرگوس.حالا به ما بگو آخرین بار کی جامو دیدی و اون کجا بود؟
فیلچ که هنوز کاملا بیدار نشده بود خمیازه ای میکشه:خوب.من دیشب بعد از گردگیری جام رو توی کمد مخصوصم گذاشتم و درشو قفل کردم.کلیدشو گذاشتم تو کشوی توی زیر زمین و در اون قفل کردم و کلید اونم گذاشتم زیر بالشم و بالش رو هم قفل....
مینروا:اوه..آرگوس بیچاره.همه اینا با یه آلوهومورای ساده باز میشه .تو خیال کردی همه مثل خودت فشفشه...
نگاه تند آرگوس مینروا رو ساکت میکنه:خوب ادامه بده.
-داشتم میگفتم.بعد ازاینکه از امنیت جام مطمئن شدم! گرفتم خوابیدم.نیمه های شب با صدای خش خش رداهایی که روی زمین کشیده میشدن از خواب پریدم ولی فکر کردم خانم نوریسه.
آلبوس:خانم نوریس ردا میپوشه؟
-خوب..ام...نه ولی من داشتم خواب خیلی شیرینی میدیدم.من و آوریل توی یک باغ زیبا بودیم.آوریل یک سبد پر از میوه روی سرش بود و داشت برای من حرکات موزون...
مینروا:میشه برگردی به موضوع جام؟
-اوه بله.دوباره خوابیدم.یک ربع بعد با صدای باز شدن در دوباره از خواب پریدم ولی فکر کردم باد بوده.بعد سایه سه نفرو دیدم که به سرعت دور شدن که فکر کردم اونم سایه شاخ و برگ درختها بوده.
مینروا در حالیکه با جدیت به کاندید شدن برای دوره بعدی مدیریت هاگوارتز فکر میکرد: آلبوس.تو شوت تر از این پیدا نکردی جامو بسپری بهش؟فعلا تحقیقات کافیه..باید بریم چند نفرو مامور کنیم که برن دنبال جام.راه بیفت.



Re: مرحله ی اول
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
#10

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
مگی : چرا! منم اولش باورم نمیشد....ولی خودم دیدم که اونو دزدیدن....
آلبوس به سختی از جاش بلند میشه، عمل «دم» عمیقی انجام میده که ناگهان ریشاش به سمت دماغش بالا میرن و طول دماغش رو طی میکنن و در انتهای دو سوراخ دماغ دامبل به همدیگه گره میخورن...راه تنفس آلبوس بند میاد و صورتش کبود میشه...
مینروا سریع به طرف آلبوس میره و سعی میکنه ریشها رو از دماغش خارج کنه، ولی هرکاری میکنه ریشا بیرون نمیان : نه آلبوس! نه! نفس بکش! تو باید بتونی نفس بکشی! گشادیوس!
سوراخهای دماغ آلبوس گشاد میشن و توده پرتراکم ریش از اونجا خارج میشه...
آلبوس : وای خدا! برای شونصدمین بار مرگ رو جلوی چشمم دیدم! به نظر تو عجیب نیس که من تا حالا نمردم؟
مینروا تو دلش (اه اه! چه دماغ کثافتی! چقد مو داره!): واله طبق آمارهای طول عمر در قرن حاضر، تو باید چهل و پنج سال پیش میمردی...اینکه چرا نمردی رو هیچ کس نمیدونه....ای شیطوون! به منم میگی؟
آلبوس سعی میکنه مینروا رو از بحث اصلی منحرف کنه : وای...جام....جام سه جادوگر! الان همه برام شایعه میسازن که چقد این پیر خرفت بی عرضه اس که نتونس بیست چهار ساعت جامو نگه داره!
مینروا جلو میره و آلبوس رو روی صندلی میشونه و یه لیوان اب قند ظاهر میکنه : مهم نیس آلبوس، جام رو پیداش میکنیم....
آلبوس : جام تو سوراخ چیز.....نه....تو سوراخ دماغشون! اون چیزی که توی جام بود...اون...
مینروا : مگه چی توی اون بود؟
البوس : راستش...راستش...من اون تو یه چیز خیلی مهم داشتم!
مینروا که کنجکاو شده بود نزدیکتر میره : چه چیزی؟
البوس میبینه که همه تابلوهای نقاشی کنجکاو شدن که سر از این معما در بیارن، یه خورده مینروا رو میبره اونورتر : یه چیز خیلی خیلی مهم....مهمترین چیز توی این دنیا بعد از تامبالی!
مینروا : خب اون چیز چیه؟ شیشه شیرت؟
البوس : هیس! یواشتر! بیا بریم یه خورده اینور تر...نه! شیشه شیرم جاش امنه...یه چیز خیلی مهمتر....
مینروا : خب بگو چی دیگه! داریم تکراری میشیما....
البوس : اینجا هم امن نیس....برو...برو توی دستشویی.....
البوس مینروا رو میفرسته تو دستشویی و بعدشم خوش میچپه توش!

***تابلوهای نقاشی***
- چقد بیناموسن این دوتا! تو این سن و سال خجالت نمیکشن؟
- چرا دیگه! مثلا خجالت کشیدن رفتن تو دستشویی! واقعا که!
- ایناها! سایشون به طور مبهم معلومه! هیییی! چه بیناموسی!

***دستشویی***
مینروا : پوووف آلبوس! اینجا خوشبو کننده چیزی نداره؟ من نمیتونم نفس بکشم!
البوس : الان میریم بیرون! فقط یه لحظه من مطمئن بشم کسی صدامو نمیشنوه...
مینروا : عجله کن! بدو دیگه! چی توی اون جام بود؟
آلبوس سرشو میبره دم گوش مینروا و با ارومترین صدای ممکن میگه : جواب این معما که من شبا ریشم رو میذارم زیر پتو یا روی پتو!
مینروا با حالت جیغ : چـــــــــــــــــــــــــــــــی؟!

***تابلو نقاشیها***
- فکر میکنی بهش پیشنهاد ازدواج داد؟
- نه...فکر کنم بهش گفته که بهش خیانت کرده...
- یعنی انقد الاغه؟
دو تابلوی دیگه : اره!

***دستشویی***
آلبوس با دست جلوی دهن مینروا رو نگه داشته : هیس! اروم! تو که نمیخوای همه اینو بفهمن؟
مینروا با دستش اشاره میکنه که «اوکی بابا، دست چرکیده ات رو از تو حلقم بیار بیرون»، و یه خورده تفکر میکنه : یعنی تو توی جام یه کاغذ انداخته بودی که جواب این سوال توش بوده؟
البوس : آره دیگه...از ترس دشمنا اونجا گذاشته بودمش...
مینروا : خب حالا چرا انقد طول دادی واسه گفتنش؟ یه دقیقه میگفتی دیگه...
البوس : آخه نمیخواستم کسی بفهمه...بد میشد واسم...این تابلوها که میدونی چقد فضولن...
مینروا : یعنی فکر میکنی الان اونا در مورد اینکه ما دو نفری رفتیم توی این دستشویی دو در دو، چی فکر میکنن؟
البوس : اه! بیناموسا! لابد فکر میکنن ما رفتیم بوووق! خیلی بد شد!
مینروا دست البوسو میگیره و از دستشویی میارتش بیرون : تقصیر خودته دیگه...یه بارکی منو میبردی تو دستشویی و سه سوت قضیه معما رو میگفتی از این بهتر بود!
البوس : ایشالا دفعه بعد! بریم دنبال جام....
و درحالیکه دست مینروا رو گرفته بود از در خارج میشه...

تابلوهای نقاشی : بی پرستیژا! عمله ها! بیناموسا! فکر کردن ما بوقیم نمیفهمیم!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: مرحله ی اول
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵
#9

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ساعت : دو بعد از نیمه شب
مکان : اتاق آلبوس

آلبوس در حال تمرین سخنرانی فردا بود چرا که فردا قرار بود مسابقات سه جادوگر اونم در مدرسه هاگوارتز برگذار شود .
آلبوس در حالی که کاغذی در دست داشت مشغول صحبت با خودش بود :
- من مفتخرم که بعد از ... نه اینجوری خوب نیست ... و اینم قهرمانانه ... هوووم ! مشکوکیوس ... ! اینم بازیکنان ارزشی ... !
همینطور که البوس مشغول تمرین بود یکی از دستاشو به نشانه گرم کردن مجلس فرضی و معرفی بازیکنان بالا گرفت اما در همون لحظه کمرش گرفته و تعادلش به هم میخوره !
آلبوس : آییییی ... اووویییییی
آلبوس برای جلو گیری از سقوطش دو دستی به میزش پناه برد . و خودشو رو هوا گرفت اما در همون لحظه پایه میزم شکسته و البوس همراه با میزش بر زمین افتاد . صدای شلیک خنده عکسهای درون تابلو ها فضا رو پر کرد
آلبوس
تق .. تق ... تق
آلبوس : کیه ؟
صدا : منم مینروا !
در یک لحظه زود گذر آلبوس در اتاق رو دید که داشت با صدای گیژ گیژ مانندی باز میشد . آلبوس که آبروی خودشو در اون لحظه خطیر در خطر میدید بلافاصله فریاد زد :
- نه ... نیا تو !
دوباره در بسته شد .
مینروا از پشت در :
- چرا نیام تو ؟
آلبوس : هان ... ؟ چیزه ! من مشغول تمرین های فشرده دوئل بودم میترسم بیای تو بعد صدمه ببینی !
تابلو ها : مااااااهااااااا !
آلبوس : ششششش صداشو درنیارین

چند لحظه بعد

آلبوس با مهارت مثال زدنی اتاق رو به شکل اولش دراورده بود و صحیح و سالم بدون توجه به کمر درد دیرینه اش پشت میزش نشسته و با اون نگاههای موشکافانه ارزشیش به مینروا خیره شده بود .
آلبوس : چرا انقدر نگرانی ؟ چقدر تند تند نفس میزنی ! آخیییی چیزی شده ؟ بگو ... نصف جون شدم .
مینروا : آلبوس نمیدونی چی شده ...
آلبوس : چرا میدونم نکنه برای تامبالی اتفاقی افتاده !
مینروا : نه نمیدونی چی شده ...
آلبوس : نکنه ولدی اقدام به ربودن شیشه شیر من کرده ؟ بدو بگو من احساساتم لطیفه تحمل این همه فشار رو ندارم
مینروا : نه اینا نیست تو نمیدونی بزار بگم...
آلبوس : .....
مینروا : دهن دوزیوس !
آلبوس : مممم ممم مممم
مینروا
همون لحظه دوربین به نشانه فضا سازی بر روی در و دیوار زوم میکنه تا کمی بر تعداد خطهای نمایشنامه اضافه کنه و در همون لحظه موسیقی متن بالا میره و سپس دوباره فضا سازی تموم میشه .
مینروا : آلیوس جام بازی سه جادوگر رو دزیدیدن !
بلافاصله جادوی اجرا شده بر روی دهان آلبوس باطل شده و البوس با صدایی که از درون اعماقش سرچشمه گرفته فریاد میزنه :
- نه ! امکان نداره !

------------------------------------------

سوژه کلی داستان :
مدتی طول میکشه تا آلبوس بتونه اعتماد به نفس خودشو بدست بیاره و در اون میان مینروا در آروم کردن البوس نقشی اساسی رو ایفا میکنه .
آلبوس به اتفاق مینروا دوان دوان به سمت محل نگه داری جام میرن و اونجا با شخصی ارزشی به نام فیلچ برخورد کرده و فیلچ اطلاعاتی در مورد زمان نگهبانیش به البوس میده .
بلافاصله البوس چند نفری رو مامور میکنه تا برن دونبال جام .
چند لحظه ای بیشتر طول نمیکشه که یکی از این افراد همراه با کریچر که مشغول پرسه زدن در راهرو ها بوده برمیگرده .
در این میان آلبوس با بهره گیری از روشها مختلف شکنجه و اعمال زور سعی میکنه تا کریچر رو وادار به صحبت کنه اما در نهایت تاسف بعد مدتی شکنجه میتونه از طریق جادوی چفت شدگی به ذهن کریچ نفوذ کنه و در اون میان حقیقت رو در مخ این جن بی ارزش تشخیص میده .
آلبوس بعد از این رسوایی بزرگ خشانتش اوت کرده و در هاگوارتز اعلام حکومت نظامی میکنه یعنی هیچ کس حق ورود و خروج به قلعه رو نداره و در این میان تمام مخالفین رو با اعمال زور سرکوب کرده .
آلبوس به دفترش مراجعه میکنه تا کمی در اونجا استراحت کنه که در همون لحظه هری وارد شده تا از البوس خواهش کنه تا بتونه از قلعه خارج بشه . در اون میان حس پدری آلبوس گل کرده و این اجازه رو به هری میده و در اون میان احساس میکنه که خیلی پروانه ای شده .
اما مدتی بعد از رفتن هری دوباره هری و رون و هرمیون داخل شده و از آلبوس میخواهند که برای پیدا کردن حانپیچ های ارباب ولدی به آنها اجازه خروج از قلعه بده .
اینجاست که البوس متوجه میشه به شدت گول خورده و اون هری که اول وارد اتاق شده هر قلابی بوده .
بلافاصله آلبوس یه تیم جستجو تشکیل میده و با تمام قوا برای یافتن هری قلابی و جام سه جادوگربه بیرون از قلعه عزیمت میکنه .
دراون میان از طرف هاگزمید به آلبوس خبر میدن که شخصی شبیه هری رو در نزدیکی کافه سه دسته جارو دیدند که وارد انجا شده .
بلافاصله البوس با بقیه اعضای گروه به سمت کافه سه دسته جارو حرکت میکنند و در اونجا با تمامی قهرمانان راونکلا روبه رو میشند و در اون میان البوس در یک حرکت فلش بکی یاد کریچ می افته که در راهرو گرفته بودنش و دوباره به راونی ها مظنون میشه .
البوس و گروهش همه راونی ها رو دستگیر کرده و با هم به اتفاق به سمت قلعه برمیگردند و در اون میان با استقبال پر شور بقیه روبه رو میشن .
اما طولی نمیکشه که خبری مشکوک بدست البوس میرسه که متن خبر از این قرار بود که جام دست راونی ها نیست و او به اشتباه اینا رو دستگیر کرده .
البوس همه رو ازاد کرده و غمگین به سمت اتاق خودش راه افتاده در اون میان دوباره نامه ای برای وی ارسال میشه که اگر میخواهد از محل جام با خبر بشه دوباره به تالار نگه داری جام بره .
آلبوس با اراده ای محکم تر از همیشه به اونجا میره تا هر طور شده جام رو پس بگیره اما در اون جا به شدت غافل گیر شده چون میبینه این کار شوخی ای از قبل تمرین شده بوده و تمام اعضای هاگوارتز در این شوخی نقشی اساسی ایفا کردن . عکس العمل البوسم با نفر آخری که پست میزنه .

نکته : شما حتما باید با سوژه ها و خلاقیت های خود فضای داستان رو پر کنید این فقط سیر کلی داستانه . تمام ابتکارا دیگه و شخصتهای دیگه و ... با خودتونه .


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۴ ۲۱:۲۷:۳۲



مرحله ی اول
پیام زده شده در: ۸:۲۴ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵
#8

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۰۲ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶
از کنار شومینه(!!!)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
تاپیک مرحله ی اول از سری مسابقات جام آتش !!


خب این تاپیک قفله تا امشب ، امشب با پست یکی از داورای محرتم این تاپیک کار خودش رو رسما شروع خواهد کرد !

موفق باشین .


پ-ن : این پست فقط برای پر کردن پست اول تاپیک بود و ارزش دیگری ندارد !


فقط حذب ، فقط سرژ !


Re: جام آتش
پیام زده شده در: ۸:۱۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵
#7

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۰۲ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶
از کنار شومینه(!!!)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
اسامی اعضای تیم ریونکلاو

فنگ
آوریل لاوین
ادی ماکای
پنه لوپه کلیرواتر



اسامی اعضای تیم هافلپاف

ورونیکا ادونکور
دنیس
پروفسور اسپراوت
سدریک دیگوری



اسامی اعضای تیم گریفیندور


مرلين كبير
هدويگ
جسيكا پاتر
مريدانوس



اسامی اعضای تیم اسلیترین


هرپوی کثیف
گرگوری گویل
لوسیوس مالفوی
بلاتریکس لسترنج



اهم اهم ! خب اعضای هر چهار گروه انتخاب شدند و اسامی همه ، در بالا نوشته شده .
طبق پست اول ققنوس در همین تاپیک ، مرحله ی اول به صورت زیر برگذار خواهد شد....

1- تاپیک مرحله ی اول در همین فروم ( فروم هاگوارتز ) زده خواهد شد .
2- یکی از داوران ، ( از قبل انتخاب شده ) پست اول رو در تاپیک مرحله ی اول به صورت پست رول پلینگ خواهد زد و اعضای تیم ها هر کدام به نوبت و با توجه به سبک نوشتن خودشون ( چه طنز و چه جدی ، هر چند فکر نکنم جدی نویس داشته باشیم(!!) ) داستان رو ادامه میدن .
3- داور محترم باید زیر پست خودش سوژه ای رو که مد نظرش هست رو بیان کنه تا همه بتونن به اصل سوژه بپردازند . چون اگر ذکر نشه ، میتونه سوژه به جاهای دیگه ای کشیده بشه
4-زمان برگذاری مرحله ی اول از شنبه 15 مهر ماه تا پایان روز چهر شنبه 18 مهر ماه هستش . ( به مدت 4 روز )
تاپیک مرحله ی اول شب 18 قفل و توضیحات مرحله ی دوم همان روز در تاپیک جام آتش نوشته خواهد شد .


به امید موفیت تمامی رول نویسان سایت !

پ-ن : بلیز ! گفتم اگر تابلو نکنی بهت اون ده امتیاز رو میدم ! حالا که گفتی ده امتیاز هم ازت کم می کنم !!


ویرایش شده توسط بادراد ریشو در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۱ ۰:۳۵:۵۷

فقط حذب ، فقط سرژ !


Re: جام آتش
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۵
#6

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
مااااا من اول از همه داده بودم مطمئنم که ارسال هم شد حالا چی شد!!!خدا داند!!


حالا تیم ریون:

حمید کوچولو
آوریل لاوین
ادی ماکای
پنه لوپه کلیرواتر


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: جام آتش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۵
#5

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
1-ورونیکا ادونکور
2-دنیس
3-پروفسور اسپراوت
4-سدریک دیگوری

اينم هافل


روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: جام آتش
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۵
#4

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
به نام دوست

افراد گريفيندور در جام آتش

مرلين كبير
هدويگ
جسيكا پاتر
مريدانوس

ارادتمند
استرجس پادمور


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.