هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ به به! چه قدر لذت بخش است، قربت در عین غربت! به به! چه توهمی!
مازا و مادربزرگه دست به کمر واستادن و دارن آنیتا رو که تو توهمه رو نگاه می کنن! دست کریچر هنوز در دستای آنیتاست. بعد از چند لحظه، مازا با حالت اینکه "اوی ما اینجا بوق نیستیم!"میگه:
_ اهم!... گفتم اهم!....با شمام ها!
آنیتا با همون حالت متوهم، به مازا نگاه میکنه و میگه:
_ جان دلم!... اوا؟!
و با شناختن مازا از عالم هپروت می یاد بیرون و سریعا یه نگاه به دور و ورش میکنه و میبینه که اونجا آداسه! اخم میکنه و میگه:
_ کودوم خنکی منو اینجا آورده؟!
مادربزرگه یک اشاره به بغل دست آنیتا میکنه و اونم با دیدن کریچر سریع دستشو میکشه بیرون و با انزجار(!) میگه:
_ ایش! بازم تو؟! آخه تو چرا هی باید توی کارای من دخالت کنی؟؟!
کریچر به حالت دی دو نقطه میشه! آنیتا دستشو میبره طرف لنگه کفشش تا یک عملیات آنتحاری_حذبی، روی کریچر انجام بده که یک صدا از توی جیب بلوزش میگه:
_ سدی سدی، آنی؟!...خششش....کششش.....سدی سدی ، آنی؟!
آنیتا لنگه کفش رو ول میکنه و بیسیمش رو در می یاره و میگه:
_ آنیتا به گوشم!
یهو صدای قاپیدن بیسیم می یاد و بعد صدای ققی که با خواشحالی میگه:
_ چی کار کردی؟!
می یاد. آنیتا یک چشم غره ی خفن از نوع وایت لیدی(!)، به کریچر می ندازه و میگه:
_ هیچی! می خواستم امشب مخ درک رو بزنم و اسموتش کنم که این کریچر (سانسور)(سانسور)(سانسور!)* اومد من رو برد آداس! الان هم توی آداسم!
صدای ققی به شدت عصبانی میشه:
_ این کریچر از بچگی کارای ما رو خراب میکرد! این کریچر همیشه.....کششش!
صدای سرژ می یاد:
_ بده من بیسیمو! ..خششش....آنیتا! این موقعیت خوبیه! آداس هم بعضی وقتا مفید واقع میشه! گرفتی منظورمو؟!
لبخندی موزیانه روی لبای آنیتا نقش می بنده و میگه:
_ ها! ای خوب بیده! بای!
هنوز صدای سدریک از اون طرف می یومد که میگفت:
_ بده گوشی رو به من! باهاش کار دارم! آه...لعنتی!
اما آنیتا بیسیمش رو خاموش میکنه و یک نگاه خبیثانه به اهالی آداس می ندازه و میگه:
_ بنده در خدمت آداسم!
مادربزرگه لبخند میزنه و میگه:
_ خب کریچر! نفر بعد!!
کریچر در حالی که بغضش گرفته میگه:
_ خب...خب ... لااقل یک قرار داد ببندید که بعدش بهم جوراب میدین!
مازامولا عصبانی میشه و داد میزنه:
_ قراردادم کجا بوده؟! یا میری یا....
اما آنیتا میپره وسط دعوا و میگه:
_ مازا جان چرا اینقدر خشانت؟! یه کم هم سیاست!
و رو میکنه به کریچر و میگه:
_ کریچر جان، بیا...بیا بریم بیرون من بهت یه چیز خوب بگم!
کریچر ذوق میزنه و چشمای گندش رو که از اشک برق میزد رو به حالت معصومانه ای پاک میکنه و همراه آنیتا میشه! آنیتا هم وقتی به در میرسه، اون رو باز میکنه و با یک تیپا کریچر رو می ندازه دور!
مازا و ماربزرگه کف رو میرن تو کارش و میگن:
_ به به! آداس به همچین عضو خشانت باری افتخار میکنه!!!
آنیتا هم ذوق میکنه و میگه:
قربان شما! من متعلق به همه ی شما هستم! بیاین جلو امضا بدم!!!
---------
کریچر خسته...کریچر مونده...کریچر فلک زده...کریچر گشنه و تشنه... کریچر در غم و غصه...کریچر اشک تو چشاشه...کریچر غم تو صداشه:
_ حالا دیگه کودوم (سانسور)* ی برم؟! آخه از کجا ساحره گیر بیارم؟!
*************
*by Dang 2006!
نکته: شرمنده اگه حول آنیتا چرخید! آخه زیاد تو جریان آداس و این ماجرا نیستم، گفتم الکی نشه!! با تشکر از آقای گیلیدی باناموسیان!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
یک ساعت بعد


یک پیشنهاد دیگه هم دارم
ونوس در حالی که روی یک مبل لم داده بود این رو گفت
مازمول که با حالتی عصبی در اتاق قدم میزد به سمت ونوس برگشت و گفت
دیگه چیه
ونوس: به کریچر بگیم سالازار رو هم بیاره اینجا
مازمول سرش رو گرفت و روی یک مبل ولو شد
ببین ونی از وقتی اومدی اینجا مدام داری این پیشنهادت رو به صورت های مختلف میدی
ونوس که انگار تو ذوقش خورده بود
-- خوب .... او ن خیلی میتونه مفید باشه از اونجایی که زورش زیاده میتونیم در باز کردن در قوطی ها ازش کمک بگیریم هر وقت هم بهش احتیاج نداشتیم میزاریمش تو یخچال
مازمول دستش رو تو هوا تکون داد و در حالی که زیر لب چیزهایی میگفت به سمت پنجره رفت
این جنه چرا نیومد داره دیر میشه هنوز خیلی ها هستند که باید بره دنبالشون , شما نمیدونید کجا رفت
انیتا که حالا خودمونی شده بود چادرش رو از سرش برداشته بود و بسته بود به کمرش جواب داد
- خیلی مردنیه شاید انداختمش بیرون مرده باشه
مازمول یک نگاه خطرناک به آنیتا میکنه و میگه
- اگر اون نباشه شما دو تا باید برین دنبال بقیه و بهتره اینو در نظر بگیرین که این( با دست به ونوس اشاره میکنه ) کاری کرده که فقط بیرون جنگل امکان غیب و ظاهر شدن برای ساحره ها وجود داره و تا اونجا رو باید پیاده برین
آنیتا که میبینه بهترین موقعیته تا همه چیز رو به نفع خودش تغییر بده میگه
- خوب میخواین با یک پست ققنوس رو بیارم اینجا؟ میتونه پرواز کنه و در حالی که به ونوس نگاه میکنه ادامه میده
زورشم از سالازار بیشتره
ونوس تا می یاد دهنش رو باز کنه در باز میشه و کریچر خودش رو میندازه تو
مازمول در حالی که دستش رو زده به کمرش میگه
تا الان کجا بودی نمیگی هنوز خیلی کار داریم
کریچر به حالت قهر میره رو مبل میشینه
هر چی منتظر شدم بیاین منت کشی نیومدین هواداشت تاریک می شد خودم برگشتم
الانم خیلی از دستتون ناراحتم تا از دلم در نیارین جایی نمیرم


کریچر با یک هورت بلند اخرین قطره ی نوشیدنی رو هم میخوره و از رو مبل بلند میشه و به انیتا اشاره میکنه دیگه بادش نزنه

ببین مازی
دوشیزه مازامولا
خوب حالاهر چی ببین مازمول این طوری نمیشه من سر پیدا کردن افراد مشکل دارم تو باید ادرسی چیزی از اونا به من بدی
مازمول یکم فکر میکنه و بعد از این که کمی دنبال چوبدستیش میگرده و اون رو تو دست کریچر پیدا میکنه با یک ورد یک لیست بلند بالا تهیه میکنه و به کریچر تحویل میده
-فکر نکنم دیگه مشکلی باشه برو سراغ نفر بعدی


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۵ ۱۴:۵۸:۳۰

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
کریچ به کاغذ یه نگاهی میندازه و دهنش از تعجب باز میشه .
کریچ : میخواین برم ققی رو بگیرم ؟
مازمول و ونوس
ونوس : الان تازه متوجه فواید ققی شدیم .
کریچ به صورت نمایشی روشو از مازمولو ونوس بر میگردونه و به دیوار خیره میشه .
مازمول و ونوس
کریچ : تا از دلم در نیارید که نیومدید منت کشیه من ، من جایی نمیرم !

یه ساعت بعد .

کریچ در حالی که بادمجون بزرگی پای چشمش سبز شده دمه در ورودیه حذب ظاهر میشه . سپس از روی زمین بلند میشه و به ساختمون با شکوه حذب که بالای سرش عکسهای چهار بنیان گذارش خودنمایی میکرد نگاهی میندازه .
کریچ : آووووو !
سپس سرشو مینداره پایین که بره تو .
کارگردان : هوووی . تو فکر نمیکنی با این قیافت بری تو یکم تابلویی !
کریچ به دور و اطرافش نگاه میکنه .
کریچ : عجب توهمی !
سپس دوباره سرشو مینداره پایین بره تو که میکروفونی از بالا محکم میخوره توی کلش .
کریچ
کارگردان از پشت صحنه داد میزنه :
- باید تغییر شکل بدی !
کریچ که متوجه شده بود گفت :
- آووووو
سپس کمی فکر میکنه و خودشو با صدای شترقی شبیه کرام میکنه .
ناگهان کارگردان در صحنه ظاهر میشه و اردنگی محکی به کریچ میزنه .
کریچ
کارگردان : اینجوری که تابلو تری !
کارگردان دوباره از صحنه خارج شد . کریچ دوباره از جاش بلند شد و خودشو اینبار شبیه کوییرل دراورد .
ملت
ناگهان برقا رفت و دوباره اومد . کریچ به طرز مشکوکی به شکل زاخی درومده بود . و در حالی که مواظب کارگردان بود که از ناکجا بر سر او نازل نشود با دو به سمت در ورودی حذب حرکت کرد .

سالن ورودی .

کریچ که به شکل زاخی درومده بود . وارد شد و به اطراف نگاهی انداخت .
سدریک اون دور و اطراف مشغول خاله بازی بود . در گوشه ای سرژ نشسته بود و داشت با عکس کریچ دارت بازی میکرد . کریچ اب دهنشو قورت داد و به سمت سرژ راه افتاد .
کریچ سعی کرد با لحن دوستانه ای با سرژ سلام ملک کند .
کریچ : سلام سرژی !
سرژ برگشت و نیم نگاهی به کرچ که به صورت زاخی درومده بود انداخت .
سرژ : هوووو مگه باهات شوخی دارم میگی سرژی بزنم ...
کریچ : ببین ققی کجاست ؟ کارش دارم .
سرژ : هوووم چه مشکوک .... برو همونجای همیشه .
کریچ : کجا ؟ ....
در همون لحظه سرژ یکی از دارتا رو به وسط فرق کریچر توی عکس زده بود .
سرژ : سووووهاهاها . کاشکی کریچ واقعی بود . هیچی دیگه برو اتاق ققی .
کریچ : میشه دقیقتر توضیح بدی ؟
سرژ یه تریپ خفن به کریچ نگاه کرد .
سرژ : زاخی معتاد شدی ؟ نمیدونم چرا یاد کریچ افتادم . برو اون پشت باید یه بازرسی بدنی بکنمت .
کریچ خواست بره اون پشت که کارگردان از پشت صحنه داد زد :
- کجا میری ؟ برگرد بگو راه رو میدونی از پله ها برو بالا !
کریچ : اووووو . نه تازه داره جالب میشه میخوام ببینم بعدش چی میشه .
قبل از اینکه سرژ معنی این جمله رو درک کنه و مشکوک شه ملت پشت صحنه ریختن و کریچر رو از سرژ دور کردن و به سمت راه پله ها هدایتش کردن .

-----
نکته راه پله ها به اتاق ققی میرسه .




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
كريچر در همون حالي كه از پله ها داره ميره بالا پاش گير ميكنه به لبه لنگش ( كريچر داشت تغيير شمل مي داد و از حالت زاخي خارج ميشد ) و ميخوره زمين ..يه ليست از تاي لاي لنگش ميوفته بيرون و كريچر به اون خيره ميشه ..يادش ميوفته كه مازا يك ليست داده بود بهش و گفته بود بره بقيه رو پيدا كنه ..كريچر بلند ميشه و به ليست بلند بالايي كه مازا داده بود دستش نگاه ميكنه ، يكي يكي اسمها رو از مد نظر ميگذرونه و بعد از كمي تفكر ( البته اگر موجودي كريچ نام اين توانايي رو داشته باشه ) روي يكي از اسمها دقيق ميشه و اونو چند بار پيش خودش تكرار ميكنه چون كمي براش آشنا ميزنه ،‌ كريچ بعد از سوزوندن مقداري فسفر يادش مياد كه اين ساحره كي بوده و راهي جايي ميشه كه اونو زودتر پيدا كنه و از ليست سياهش حذف كنه ،‌ در آخرين لحظات قبل از رسيدن به دفتر ققي كريچر خودش رو غيب ميكنه و ميره به دنبال ساحره ها

قرارگاه مرگخواران
مكاني نامعلوم

كوچه اي تاريك ،‌فضايي سياه و در اين ميان موجودي كوچك ، درمانده و خاكستري رنگ ، كريچر با ترس و لرز به اطرافش نگاه ميكنه و دوباره به ليست هم نگاه ميكنه ، آيا يك جوراب از پاي مازمول ارزش اين رو داشت كه بره به قرارگاه مرگخوارها؟ زير سايه علامت شوم ؟ بالاخره كريچر بعد از كمي بررسي اوضاع به اين نتيجه ميرسه كه اينجا از قرارگاه محفل كه عمري رو اونجا در كنار دامبل و سيريش سپري كرده بهتره و در ضمن جوراب بهترين هديه براي اونه ، هديه آرماني او و اون به خاطرش حاضره هر كاري بكنه ، جلو ميره و زنگ در رو ميزنه ..كريچر گوش ميده ولي صدائي نمياد ، دوباره گوش ميده ولي بازم صدائي نمياد ،‌اين بار گوشش رو ميذاره روي زمين و سعي ميكنه از زير در چيزي بشنوه كه يك طلسم شوم از بالاي سرش پرواز ميكنه و باعث ميشه ديوار روبرو بريزه پايين ..كريچ همينجوري اونجا ميمونه و از جاش تكون نميخوره ،‌ بعد از سپري شدن مدتي در باز ميشه و پاهاي يك نفر جلوي چشم كريچ نمايان ميشه ، كريچر كه به همون حالت خشك شده بود دوباره از جاش تكون نمي خوره ولي در همون لحظه يك لگدي به كمرش وارد ميشه كه در اثر شتاب حاصله اونو از پله ها شوت ميكنه پايين

- : كريچر، تو اينجا چيكار ميكني؟‌جاسوسي؟ براي اون دامبل بوقي؟
- :نه ارباب ،‌ نه ..يعني من بايد شما رو ببرم مقر آداس
ساحره كه حالا معلوم شده همون ليلي هستش : آداس؟ چه خبر شده ؟ زودباش بگو
و به اين ترتيب جلو مياد و كريچر رو ميكشه و ميبره تو ..كريچر چاره اي جز اطاعت و ورود نداشت

__________________
هووومك من اين پستو قبل از ديدن نوشته بليز نوشته بودم كه بعد مجبور شدم يك تغييراتي در اولش بدم ، بليز جان شرمنده چون برداشت بنده از آخر پست كريچر اين بود كه كريچر ميره به دنبال بقيه ساحره ها و بازم به نظر من بهتره ماجراهاي حذب و كريچر به آداس كشيده نشه ،‌هدف برگردوندن ساحره هاست پس معذرت كه تو ادامه نوشتت يك چرخش 1000 درجه اي دادم


ویرایش شده توسط لیلی اونز در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۵ ۲۲:۲۰:۲۴

The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۵:۰۸ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
ملت آداسی ! جان من ... اصلا قیافه من به طرفداران حقوق ساحره ها می خوره ( رجوع به آواتور ) . من خبر بدی براتون دارم .

--------------------------------------------------------

لیلی اوانز : حرف بزن ببینم ! چه اتفاقی افتاده ؟! چرا تو رو فرستادن دنبال من ؟!

لیلی اوانز با هر جمله اش یکی میزد تو سر کریچر . و کریچر هم با هر ضربه لیلی یک آخ جانانه میگفت . ( راستش خودمم دلیل اینکه لیلی کرچر رو میزد نمی دونم ، ولی از اونجایی که من الان یه حذبی کله خرابم ، مجبورم جو سازی کنم )

کریچر : راستش ... آخ ! من رفته بودم دنبال ققی ... آخ !! بعدش تو با اون پستت منو کشوندی اینجا ... آخ !! بابا جون یک دقیقه نزن تو سرم ... آخ !

لیلی : خب دیگه نمیزنم . بگو ببنم چی شده ؟! چرا بجای ققی اومدی دنبال من ؟!

کریچر : از من میپرسی چرا اومدم اینجا ؟! تو باید بگی چرا منو آوردی اینجا ؟!

لیلی : آهان ! راست میگی ... ببخشید . من تورو آوردم اینجا دلیلشم این بود که من می دونستم ققی توی دفترش نیست . آخه اون الان توی قهوه خونه سر کوچمون داره با فردی بسیار خفن و داغون قلیون میکشه . میگن اون یارو از میدون شوش ایران اومده !!! تازه اقدس خانوم ( اقدس اوانز - دختر عموی سارا اوانز ) میگه اون یاروهه تروریسته .

کریچر بدون توجه به خفن بودن یاروهه ، نیششو تا بنا گوش باز کرد و گفت : ایول ... پس با یه تیر دو نشون زدم . هم تو رو پیدا کردم و هم ققی رو . بهتره برم دنبال ققی . تو همون قهوه خونه سر کوچست دیگه ؟!

لیلی : آره اونجاست ، ولی بهتره خودتو بهش نشون ندی . چون خیلی مشکوک میزنه . یه کفتر خوشگل مامانی چرا باید با غریبه های خطرناک صحبت کنه !!!

و اینگونه شد که دو قهرمان قصه ما در افکار خود قوطه ور شدند . واقعا مشکوک بود . ققی با فردی غریبه صحبت می کرد ، اون هم در خلاف ترین کافه محله مرگخوارها .

لیلی : من میگم بهتره یواشکی بریم یه سرکی بکشیم .

کریچر : نه این کار خطرناکه . ما باید یواشکی بریم سرک بکشیم

لیلی اوانز چیزی نگفت و تنها کمی از موهای خودش رو کند و بعد همچون مادری عصبانی دست کریچر رو گرفت و از خانه خارج شد . در راه اونها از مقابل چند مغازه آبنبات فروشی رد شدند و کریچر هر بار می ایستاد ، پاهایش رو به زمین می کوبید و آبنبات می خواست . ولی لیل اوانز فرصت وقت تلف کردن رو نداشت . هنوز کیلومترها تا قهوه خونه سر کوچه راه باقی مونده بود . ( گیر ندیدن دیگه باب ... کوچشون یخورده درازه )
خلاصه بعد از کلی راه پیمایی اونها به قهوه خونه سر کوچه رسیدند . یک پیکان جوانان گوجه ای دم در قهوه خونه پارک شده بود . لیلی و کریچر به دور اطراف نگاهی کردند و گوش وایستادن . صدای خنده های شیطانی ققی شنیده میشد .

ققی : یوهاهاهاها ... چنان بلایی بر سرشون بیاریم که خیلی بلا بر سرشون آورده باشیم . یوهاهاهاها

بلرویچ ( همون یارو تروریست که از میدن شوش اومده ) : موهاهاهاها ... آره داش ققی . مطمئن باش با اتحاد حذب " آنتی ساحریال " تو و " ائتلاف مرد سالاران جوات " من ، تمام آداسی ها نابود میشن . موهاهاهاها . ( دیگه از اینهمه موهاهاهاها و یوهاهاها باید فهمیده باشین ققی و بلرویچ چقدر خفنن )

در بیرون قهوه خانه قهرمانان قصه ما به این حالت همدیگرو نگاه میکردند و تنها فکری که به ذهنشون میرسید ، با خبر کردن ونوس بود .

------------------------------------------------------

بزودی منتظر اتحاد آنتی ساحریال با مردسالاران جوات باشید . ما با شما خواهیم جنگید . یوهاهاهاها


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
ليلي و كريچر نگاهي رد و بدل كردند. بعد هر دو شروع كردن دويدن به طرف قرارگاه مرگ خوارا.
وسط دويدن!
ليلي: هي كريچ تو كجا ميايي؟
كريچر:قرارگاه كه به ساحره ها خبر بديم! (كريچر توي ذهنش: من چرا بايد به ساحره ها كمك كنم؟.. )
ليلي: ساحره ها كه اينجا نيستن جن خونگي!حالا هر چي!

بعد از دويدن- قرار گاه مرگ خوارا
ليلي: تو همينجا وايسا من چندنفرو صدا كنم بريم آداس...تكون نخور!
ليلي وارد مكان مخوف قرار گاه مرگ خوارا مي شه. در اطراف چيزي قابل ديدن نيست...تنها صداهاي فرياد! جيغ و گاهي افتادن اشيايي و خنده هايي به گوش مي رسه.
ليلي: پيتر!!
هنوز صداي ليلي قطع نشده بود كه پيتر در حالي كه موهاي ساحره ي معلوم الحالي رو توي دستاش گرفته بود ظاهر شد!
پيتر: بله ليلي جان
ليلي: بيا..
و در گوش پيتر چيزهايي ميگه!

چند دقيقه بعد جلوي قرارگاه!
كريچر نشسته بود و داشت با گچ روي زمين يك پرنده نقاشي مي كرد( احتمالا بايد ققنوس باشه!) و بعد با دستش مي زد روش!
كريچر: بد!! تو خيلي بدي!
در قرارگاه باز ميشه! نوري سبزرنگ از در بيرون ميزنه! دو نفر با شنل هاي سياه و عينك دودي(آشناست نه؟ ) بيرون ميان.
- بهتره زودتر راه بيفتيم!
و كريچر رو با نگاهي هاج و واج پشت سر مي زارن!
كريچر: پس من چي؟!
صدايي فرا زميني توي گوش كريچر مي پيچه كه تو كارهاي ديگه اي داري!

آداس!
مازمول و مادربزرگه و دانگ روي زمين نشسته بودن و داشتن به يه نقشه نگاه مي كردن.
مازا:ميگم مادربزرگ مطميني كه همينه!؟يعني اومدن بايد اينجا بريم؟
مادربزرگه: اين دفعه شونصدمه مي پرسي! آره ديگه!!
دانگ: مادربزرگ عصباني نشو براي قلبت خوب نيست...يعني من...نه منظورم اينه كه ..شما...

مادربزرگه از اتاق بيرون مياد!

آداس
سالن!
در باز مي شه و پيتر و ليلي وارد آداس ميشن!
مادر بزرگه: نوه هاي عزيزم! دلم براتون تنگ شده بود!
(به علت بيش از حد احساسي شدن....از بيان جزييات معذوريم!)

آداس
سالن
بعد از سلام كردن ها!

پيتر و ليلي و مادربزرگه روي زمين نشستن و دارن همون نقشه رو نگاه مي كنن!
ليلي: مادربزرگ خيالت راحت! همشون ميميرن!

كوچه اي نامعلوم!
زماني نامعلوم!

كريچر در حال دويدنه و يك عده ملت سفيد پوش!! دارن دنبالش مي دون! در همون حال صداهايي هم شنيده ميشه...
كريچر زير لب: باور كنين من بايد پيداش كنم...من بايد جورابمو بگيرم...
و همچنان به دويدن ادامه ميده!


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۳:۱۸ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
ها ... این کریچر هم که گیر داده به سوژش .
چشم کریچر جان ، یه فکری هم برای برکناری تانکس میکنیم .

----------------------------------------------------------------

ملت آداسی بالای سر نقشه ایستاده بودن و نافرم به نقشه نگاه میردن . البته به گوشه نقشه که تصویر پریزادی در حال شنا دیده میشد . پیتر پتی گرو به حدی نافرم نگاه میکرد که آب دهانش هرازگاهی شره میکرد و نقشه رو خیس میکرد .

ونوس : خب گوش کنین ببینین من چی میگم ، قبل از اینکه حملمون رو به کافه ای که ققی و بلرویچ توش هستن شروع کنیم ، باید تکلیف این تانکس رو روشن کنیم . آخه یک فرد ناشناس ( احتمالا کریچر ) هی زنگ میزنه میگه (( این چه وضعشه !!! مگه سوژه شما برکناری تانکس نبود ؟!! ))

در این بین تانکس هم برای حفظ سوژه یه لحظه میاد جلوی دوربین و به این حالت نیششو باز میکنه .

ونوس : خب تانکس ! تو برکناری . خوش اومدی ، دیگه برو بیرون .

تانکس : چه جلب !!! پس من میرم ، بای بای .

تانکس در حالی که همچنان نیشش باز بود از ساختمان آداس خارج شد .
( بفرما کریچر جان ، اینم بخاطر سوژه تو . دوباره بریم سر اصل مطلب )

ونوس بعد از رفتن تانکس نگاهی به نقشه خیس انداخت ، چشم غره ای به پیتر رفت و دستمالی از غیب ظاهر کرد و آب دهان پیتر و از روی نقشه پاک کرد .

ونوس : خب بچه ها ما باید با تاکتیکهای پیچیده وارد قهوه خونه بشیم . باید از ذهنتون هم توی این حمله استفاده کنین . ما وارد عملیات انتحاری پیچیده ای خواهیم شد . نانچیکو هاتون هم با خودتون بیارین ، شاید لازم شد . این عملیات به IQ بالایی احتیاج داره . از تاکتیکهای جنگی پیچیده ای استفاده می کنیم .

لیلی : خب حالا مگه چطوری حمله می کنیم که اینقدر پیچیدست ؟!!

ونوس : ها ... به نکته جالبی اشاره کردی . ما اول میریم دم در قهوه خونه ... بعد نفس عمیقی میکشیم ... و بعدشم در یک عملیات انتحاریک - آگومباییک میریزیم تو .

ملت آداسی : به به ... واقعا چقدر عملاتمون پیچیده بود .

ونوس برای عوض کردن موضوع گفت : راستی کریچر کجاست ؟!!! دلم براش تنگ شده

آقا همین که ونوس اسم کریچر رو بر زبون آورد ، سقف اتاق شکافت و جن حانگی ای با نام کریچر ، در سقوطی نا فرجام وسط اتاق پهن شد .
کریچر در حالی که چندین ستاره در بالای سرش تانگو می رقصیدن ، سرش رو بلند کرد و به زحمت گفت : ها !!! من همیشه می دونستم به فکر من هستین .


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
در این بین که ملت اداسی ، به کریچر زل زده بودند و هر یک ، در حال تاسف خوردن به حال این جن مفلوک ، لیلی به خشانت یک مادر عصبانی ، اون رو از روی زمین جمع می کنه و در کناری می ذاره !

همه سرشون رو برمیگردونن و به نقشه نگاه می کنن .
هر کس ، در فکر انجام دادن یک حرکت ژانگولری برای عملیات بود !

مکان : قهوه خانه ی معروف !
در همان لحظه که در محل اداس هر کس به فکر یک حرکتی بود ، بلرویچ با صدایی که با وجود قل قل قلیان ها (!) به زور شنیده میشد ، ( واج آرایی ق ) به ققی گفت :
ققی ، حالا برای این کار ، برای نابودی این آداسی ها ، کیا میان توی ائتلاف من و تو ؟

ققی ، با حالتی گیج ، انگار دود قلیان روش تاثیر بد گذاشته ، در حالی که صداش دورگه شده میگه :
نگران اون جاش نباش ! خودم با بچه ها هماهنگ کردم ! خیلی ها هستن ! فقط می خواد یه یکی هوای ما رو داشته باشه !

با این حرف ققی ، لامپی بالای سر بلرویچ روشن شد !
مووووبایلشون در آورد و شماره ای گرفت .
بعد از چند لحظه .....
- سلام ماری ، چه طوری ؟ خوبی ؟ اقا یه سر بلند شو بیا این جا ، یه درخواستی داریم ! آره ... بیا قهوه خونه ی سر قرارگاه ! دافظ . بوق !

بعد از این حرکت ، چشمای بلرویچ برقی زد و گفت :
- با این یکی دیگه کارشون تمومه !

مکان : آداس !
همه ی آداسی ها بازم دارن به نقشه نگاه می کنن ، گویی هیچ کس نقشه ای به ذهنش نرسیده !
پیتر باز هم آب دهنش نقشه رو خیس کرده !
ونوس :
پیتر : نمی دونم ، چرا میریزه ! باشه درستش می کنم !
ونوس : خب دانگ ، ما که شما رو داریم ، غم نداریم ! خیلی خوبه که تو به ما کمک می کنی . امیدوارم که حال این جواتا رو بگیریم !

پیتر ، که با زحمت زیادی دهنش رو بسته نگه داشته ، میگه : ولی فکر نمی کنم همه ی قدرت رو داشته باشین ! ماری مونده !

ابر بالای سر ونوس ، از خباثت اون خبر میده .

مکان : قهوه خونه ی معروف
( خیلی گیر ندین ، مجبور بودم هی جا رو عوض کنم ! )
بلرویچ هی به ساعت گوشیش نگاه می کنه و توی این فکره که چرا این یارو پس نیومد ؟

فردی ، که عینا بلرویچ لباس پوشیده ، با پشت موهایی بیشتر وارد میشه . چند لحظه ای ققی ساکت می مونه و به این فکر می کنه که این یارو رو کجا دیده .

بعد از لحظاتی سخت ، بالاخره می فهمه !
حالا منظور بلرویچ رو از کمک می فهمید ! ماروولو اومده بود !


==============================
گیر ندین خیلی انتحاری اومدم !!!


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
مکان منکرات قزوين
صدا:خاک عالم بر سرم خاک عالم برسرم...
کالين:اه جاسم اون فلتون رو بردار اين زنگشم عوض کن خسته شدم
جاسم:الو اينجا منکرات قزوين واحد آسلاميوس بفرماييد!
کريچر:الو الو...اونجا منکرات اينجا تو آداس يه مشت فمنيست جمع شدن دارن منو ميزنن!!
جاسم:حالا اين فمنيست که گفتي يعني چه؟
کريچر:يعني يه مشت آدم که طرفدار برتري خانومان!
جاسم:چه خوب بيشتر توضيح بده!!!
کريچر: اَه گوشيو بده کالين
جاسم گوشيو ميده کالين
کالين:سلام عليکم بفرماييد!×
جاسم:اين چه اداهايي در مياري کالين منم تو آداس مشکل منکراتي هست بيا اينجا
کالين:هيييي چه بيناموسي!!!اومدم!
دو سوت بعد جلوي در اداس کالين و گراپ و جاسم و نورممد ظاهر ميشن ميرن تو
کريچرتو گوش کالين جريانات اينجا رو ميگه!!!
کالين: ...هيييييييي من اعتراض دارم اي فاشيستاي فمنيستاي نژاد پرست اگه حقوق کسي ضايع بشه اون حقوق جادوگراست نه ساحره ها اين چه بلائيه که سر جادوگرايي که اينجا ميان ميارين اين بجاي احترام گذاشتن به قوانين حقوق بشره!!!
سخن گوي آداس:(ادامه بديد)


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
بلوریچ و قوقی و ماری نشستن تو قهوه خونه ( جناب کریچر کجا تشریف دارن من خبر ندارم - این متن با توجه به چتر باکس نوشته شد) دارن جوات بازی در میارن که یه دفعه

بلوریچ: آه تازه یادم افتاد یه جوات جا مونده بگذار بهش زنگ بزنم بیاد
بلوریچ موبایل رو در میاره و یه شماره با پیش شماره 77 میگره ( این پیش شماره خیلی مهمه)
یه صدا از پشت خط

صدا: جوات ارزشی شماره ی 1415 در حال حاظر در منزل مستقر نمیباشند اگه کار مهمی دارین بگین اگه کار مهمی ندارین نگین

بوق چخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

بلوریچ: هوی آنی مونی زود بپر بیا قهوه خونهی اسی کچل سر چهار راه جوادیه -نظام آباد

دقایقی بعد
ققی و بلوریچ و ماری نشتن تو قهوه خونه و چند تا لیوان خالی چای جلشون و یه قلیون و دران دود میکنن

بلوریچ: اوی اسی کچل چهار تا نیمرو وردار بیار

صدای جواتی از دور شنیده میشود

صدای آهنگ جوات:
اوپ تیس اوپ تیس اوپ تیس ... عمو سبزی فروش ... من ترب میخوام ... (بیانات دی جی حامد هاکان)

قیریچچچچچچچچچچچچچچچچچ( صدا ترمز دستی)

یک فروند رنو 5 زرد رنگ مدل 63 بسیار جوات فنی سالم( دروغه) با ظاهری کاملا تابلو ( رو کاپوت جلوش نوشته جوات یساری دوست داریم) به همراه چهار عدد رینگ اسپرت و لاستیک دور سفید مجهز به سیستم صوتی پیشرفته بدون آیه بقل و و تصادفی از 3 نقطه
درست جلوی قهوه خونه توقف میکنه

یه جواتی از ماشین پیاده میشه و ماشین رو قفل میکنه و یه تکونی به بدنش میده و از اون دو داد میزنه
: چاکر لردی جیگر
بعد میاد تو قهوه خونه دستاش رو میبره بالا و رو به اسی کچل ( عملی انجام بدید تا بگیرد چی گفتم) ( فضا سازی عملی)

- اسی کچل نوکرتمممممممممممممم

بعد هم میاد جلوی تخت بلوریچ و ققی و ماری و عالی جناب کریچر( روی سر ما جا دارن)

جواته: ملت رخصت میدین در رکاب شما یه قلیون بریم

ملت( همون ققی و بلوریچ و ماری و عالیجناب کریچر) : چاکرتیم بیبشین باب

بلوریچ: اوی اسی کچل تخم مرغ ها رو بکن 5 تا ...


ادامه دارد
______________________

گفتم من هم آواتور جوات گذاشتم این زیر یه پست بزن با بقیه ست شه
امضا رو هم نگاه کنید تو چتر باکس نظر بدید








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.