هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
اختتامیه!

داخلی عصر _ سرسرای آداس!

ونوس : ریتا آچار رو ندیدی؟ می خوام در دفترم رو از لولا باز کنم!


ریتا : اووووووووخ ببخشید! رو یخچال گذاشته بودمش حواسم نبود همراه یخچال رفت تو کیف مری پاپینز!

ونوس : و با یه لگد کاراته ای درو از جا میکنه!

فلور : آخه کجا دارید می رید ؟ ما نباید بدونیم؟

ونوس در حالی که داره درو تو کیف مری پاپینز جا می ده! : من و ریتا یه ساختمون خالی برای منتقل کردن آداس پیدا کردیم ... مثل این جا نیست ولی دلباز تره و ... ما هم چاره ی دیگه ای نداریم

لیلی :

پیتر که برای اتو کردن چادر مادربزرگه میز اتو رو آورده و اتو رو می گیره دستش ولی با دیدن گریه ی لیلی حواسش پرت میشه و به جای اینه که چادرو از دست سالی بگیره خود سالی رو می کشه رو میز اتو!

سالی : نـــــــــــــــــــــــه

پیتر در حالی که داره سالیو اتو میکنه: آخه مادربزرگه این جوری که نمیشه؟ آخه ما این جا بدون شما چی کار کنیم؟

مادربزرگه : آخه ساختمونی که گرفتیم هنوز کار داره ... تعمیرات می خواد ... بیشتر زحمتاشو ریتا کشیده ولی تا این که توش جا بیفتیم طول میکشه...آوریل عزیزم بیا اون سر گازو بگیر بزاریمش تو کیف!

ریتا : یواش تر کیف تکون بدید ! مادام ماکسیم توشه ناراحت میشه!

پیتر که دلش گرفته با غصه گوشه ی چادر مادربزرگه فین می کنه!

سالی : ای خدا

مادربزرگه سالی اتو شده که تبدیل به چادر شده! رو از دست پیتر می گیره سرش می کنه و با عجله رو یه ورق صورتی! یادداشتی می نویسه!

ونوس : بچه ها اینو برای مازا و عمو نوشتم آدرس جدید رو بهشون دادم... هر موقع از ماموریت برگشتن اینو بدید بهشون!

آوریل : خب ما کی می تونیم بیایم؟

ونوس: بیاین؟ کجا ؟

همه : ساختمون جدید دیگه!

ریتا : بابا اون جا وبلاگه! همه نمی تونید بیاید! فقط یه تعداد محدود میشه عضو اد کرد!

در همین لحظه کفتر از لب پنجره پر میزنه و میاد تو ساختمون !: یعنی من که قوهاهاها می کنم برات باهات نیام؟


ونوس : جان؟

پیتر : یعنی من که چادر اتو می کنم برات باهات نیام؟

ونوس : چرا ولی ...

لیلی : یعنی منی که نوه ی گلتم باهات نیام؟

ونوس : این چه حرفیه؟

آوریل : یعنی من که شبا گیتار می زدم برات باهات نیام؟
ونوس : !

چو : یعنی من که از اول آداسی بودم باهات نیام؟

ونوس : آخه بزارید من ...

فلور که شنلشو تنش کرده از اتاق میاد بیرون !: خب پس بریم

ونوس رو زمین ولو میشه!

سالی : هوووو ! مراقب باش!من الان خاکی میشم

پیتر : سالی تو نمی خوای هیچی بگی؟

سالی : اخه من یه چیزی بگم یا هیچی نگم این منو با خوش می بره ... سنگین ترم هیچی نگم!

ریتا به ساعتش نگاه می کنه : ونی دیگه باید بریم دیرمون میشه ...

ونوس دست فلورو میگیره و از زمین بلند میشه : باشه بچه ها ... صبر کنید ... از اول هفته ی آینده اگه بخواید ساختمون جدید با من یا ریتا تماس بگیرد ...حالا بیاید تو بقلم ما دیگه بریم

آداسی ها:

خارجی آداس _ صحنه ی پایانی!

ونوس رو به ساختمون آداس ایستاده و برای آخرین بار نگاهش می کنه ... تک تک سیصد پستش در سی صفحه... چیزی که تنها دلبستگی اش در سایت جادوگران بود ...

ریتا گوشه ی چادر مادربزرگه رو میکشه ... (سالی )
و با هم به سمت آداسی جدید رهسپار میشند ....

پایان!

***

قول می دم اگه شروع به نمایشنامه نویسی کنید و آداس دوباره فعال شه هر چند وقت یه بار بهتون سر بزنم !




افتتاحيه ... !
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
تصویر کوچک شده
شروع ميكنيم! (باشد تا شروع ارزشيمان مانع تدوام ارزشيت شود!)





سكوتی كه در ساختمان موج ميزد با فريادی شكافته شد ...
-آواداكدورا ... !!
فرياد به سرعت محو شد! گويی كه سكوت آن را بلعيد ...

-آواداكدورا ... آواداكدورا ... آواداكدورا ...
فريادهای پی در پی سعی داشتند درميان سكوت جای خود را باز كنند! جيرجير ِ سوسكهایی كه در حال كشته شدن بودند با صدای تقی قطع شد! كيفی گوشه اتاق افتاد!
كفشهايی كه از پای دختركی در آمده بودند كنار كيف قرار گرفتند و ميزی كه وزن آن را تحمل ميكرد را شكاند!

دخترك درميان جمعيت سوسكها قرار گرفته بود و به ميز ِ شكسته شده نگاه ميكرد!
-بايد حسابی به اينجا برسم ... وسايل خونه هم بايد عوض بشن!

دخترك عرق خود را پاك ميكرد كه لنگ ِ پنجره به ديوار خورد و شيئ گردی به ديوار روبه رو چسبيد!

تق تق تق!
دخترك كه كفشهای خود را از روی ميز ِ شكسته برميداشت در را باز كرد!
-: فلور؟!
-: چو؟! ... اممم ... اينجا چيكار ميكني؟!
چو: با مك دعوامون شد اومد اينجا قايم شد ... تو نديديش؟
فلور كه به ديوار اشاره ميكرد: چرا اونجا چسبيده به ديوار!

مك سه تا پاشو ميگيره بالا و با دوتای ديگه از بين سوسكا ميياد طرف در و پشت فلور قايم ميشه!
چو كه به مك ِ پشمالو چشم غره ميرفت: فلور تو اينجا چيكار ميكنی؟!
فلور: اومدم اينجا رو سروسامون ببخشم دوباره شروع به كار كنيم!
چو: منم هستم ...

مك بدو بدو از كنار چو رد ميشه و ميره بيرون!
چو: بعداً حسابشو ميرسم ... خب ... شروع كنيم!
فلور: اول از همه بايد ظاهر اينجارو درست كنيم ... بعد بايد يه چند تا خدمتكار بياريم ... بعد هم به بقيه ساحره ها خبر بديم ... !


-------------------------------
هدويگ ادامه بده


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۱۵:۳۳:۱۶
ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۱۵:۳۶:۲۴

جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
فلور : اوهو اوهو اوهو! ... اینجا چقدر گرد و خاک داره ... بیا اینجا رو پاک کن چو!
چو : من دارم این میزا رو جابجا می کنم ... خودت پاکشون کن!
فلور دست به کمر می شه :
-از همین اول می خوای به حرفای من گوش نکنی؟!
چو : از همین اول می خوای دستور بدی؟
فلور : آره که می دم ... چی کار می خوای بکنی؟
چو : الان می بینی چی کار می کنم.
و با جارو دنبال ِ فلور می کنه!
فلور : جــــــــــــــــــــــــــیغ! ... بیـــــــــــل !

ندایی گوش خراش می رسه!
بیل : عزیزم من سر کلاسم ... کلاس نقاشی شناسی قرن پنجم هجری .. استاد رولینگ داره حرف می زنه ... چرا می پری وسط حرفش؟!؟!

چو : هه هه ... چقدر بیچاره ای! ... شوور من فی الفور حاضر می شه ... مــــــــــــــــک!

هدویگ در چارچوب پنجره ظاهر می شه!
چو : من مکو صدا کردم
هدویگ : مک با ادی رفته بود کافی شاپ به من گفت بیام ببینم چی کار داری!
چو : فلور همش می خواد دستور بده!
فلور : همش یه بار بهش گفتم بیا یه جا رو تمیز کنا! ... واه واه !
هدویگ : می دونید؟! ... شما باید خودتونو کنترل کنید ... من یه راه حل خوب دارم!

====

کارگر دست از کار برمیداره و عرق پیشونیشو پاک می کنه.
چو : عجبا! ... عجب کارگر تنبلی ! باز که بیکار نشستی ... کارتو بکن!!!

---

خدمتکار رو زمین می شینه.
فلور : جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیغ ! ... به کارت برس!!! ... پاشو!

===

- خودمونیم به ساحره جماعت قدرت دادنم عجب اشتباهیه ها!
هدویگ اینو می گه و کاغذ رو روی در ذاره و با نوکش سوزنو روش فرو می کنه.

ورودی ِ آداس ... لطفا افراد دارای عنصر زذ وارد شوند!
آداس عضو نمی پذیرد ... رفت و آمد ِ مداوم ِ شما به اینجا حکم ِ عضویت شما را دارد.
ساحره های خودساخته! هم اکنون نیازمند حضور صورتی تان هستیم... قدرت در دستان ِ ماست!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۱۷:۱۳:۵۹



Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
هدویگ اینو می گه و کاغذ رو روی در ذاره و با نوکش سوزنو روش فرو می کنه.
(همونی که نوشت!)

و بوووووووم! در میفته
فلور: جیـــــــــــــــــــــــغ! ... بیا این شوورت رو جم کن چو! درو انداخت!
چو: این درو وصل کن هدیوگ تو هم آخرین بارت باشه دستور می‌دی!
فلور: هاا دستور می‌دم همینی که هس
چو یه دفه لباساشو در میاره و ملت ذز که اومده بودن پشت در

ولی خوب اشتباه می‌کردن زیرش لباس کاراته پوشیده بود

چو: آِیی یوو (همونا که وقتی می‌خوان از این حرکات در کنن نشون می‌دن!)
و هدویگو با نوک به سمت فلور می‌ره
فلور هم با چکشش میزو می‌گیره پرت میکنه طرف اون که هدویگ با نوک می‌ره توش!

فلور: صب کن دیگه! حالا سلاح گرم (هدویگ) استفاده می‌کنی؟
و گوشی رو برمی‌داره و به راجر زنگ می‌زنه

- مشترک گرامی راجر مورد نظر داره با الکسا حرف می‌زنه لطفا بعدا شماره گیری فرمایید
The intended Roger is talking with Alexa, please try later!

فلور با چکش سر گوشی می‌کوبه!
فلور: به درک! انگار به کمکش نیاز بود! بعدا از وسط نصفش می‌کنم!
و می‌ره سمت چو و تصادفا از روی هدویگ رد می‌شه

دخترا شروع می‌کنن به گیس و گیس کشی! و اینا
(صحنه‌ها به علت .... --> کلمه‌ش فیل-تره ! سانسور شد)
--- ولی خب از اونجایی که جادوگران خیلی خفنه این صحنه ها رو پخش می‌کنه! به آخر پست مراجعه کنین!
....

در همین حین از در شکسته یه کامیون میاد تو و صدای راجر میاد که می‌گه خب وسایلا رو کجا بریزیم

فلور: بووق بد کخ لولو!
و یه دونه با سه تا انگشت رو شونه‌ی چو میزنه
چو: نکن! هوووووووو! بدم میاد
و فلور رو قلقلک می‌ده
فلور: آخ! آییییی نکن! بووقی ناخوناتو بگیر قبلش!
و میاد بینی چو رو بکشه که انگشتش می‌ره تو چشم چو
چو: آخخخخ! حیوان!
و یه لگد میزنه تو شیکم فلور! که چکش فلور می‌خوره تو سرش
چو از یه جاش (چمدونم کجا! تصویر محو بود ) یه چوب در میاره و یه ذره از همون صداها ازش در می‌شه
فلور که افتاده بود دوباره بلند می شه و با هدویگو پرت می‌کنه سمت چو
چو با چوبش هدویگو شوت می‌کنه طرف شیشه!
و...


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۲۲:۴۷:۱۶

!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۳:۵۱ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
هدويگ با سرعت نور به پنجره اصابت مي كنه و كف زمين پخش مي شه.

چند دقيقه بعد

فلور چكش رو با حالتي تهديد آميز به سمت چو تكون مي ده و چو هم با رعايت كليه ي اصول ورزش هاي رزمي به سمت فلور گارد مي گيره.
در همين حال راجر و هدويگ (كه با كمك راجر سرپا شده)كنار پنجره نشستن ودر حاليكه تخمه مي خورن از تماشاي اين صحنه هاي مهيج لذت مي برن.
هدويگ:چيليك چيليك(صداي شكستن تخمه!) ايول! چه هيجاني عينهو اين فيلم جاپونيا مي مونه كه من عاشقشم!
راجر:آره ايول!...منظورت يانگومه ديگه؟ منم عاشقشم! ... چيليك چيليك
هدويگ: نه باب! يانگوم چيه...منظورم بروس ليو ايناست!...چيليك چيليك
راجر:تف تف (صداي تف كردن پوست تخمه روي زمين!)...واااي بروسلي كه خيلي ترسناكه! من هر وقت مي بينم تا يه هفته خوابم نمي بره پوستم كهير مي زنه!...درصد خشونتش خيلييي بالاست! ...چيليك چيليك
هدي: خب آره. ولي من از بچگي يعني از همون موقعي كه تو تخم بودم هم خيلي شجاع بودم هم عاشق خشونت!مامانم هميشه كلي قربون صدقه م مي رفت....چيليك چيليك...يانگوم اكشنش كمه...
راجر:خب شايد.ولي ببين يانگوم هم اونجاهاييش هست كه افسر مينجانگو...

دريريريينگ! دريريريينگ!

فلور عرق روي پيشونيشو پاك مي كنه و در حاليكه با خشم به چو خيره شده داد مي زنه: رااااجر پاشو ببين كي پشت دره!
چو:هوووي! لازم نكرده راجر بره! مـَـــــــــــك!
فلور:هه!مك كه نيستش!
چو: اهم! منظورم اين جغده بود!...هديييييييي!
فلور كه از شدت گرما و عصبانيت بنفش شده به سمت در مي ره و مي گه اصلا خودم باز مي كنم!
در همين موقع چو با يك حركت رزمي ِ نينجايي ِ هليكوپتري به سمت در شيرجه مي ره فلور هم با ديدن اين صحنه شروع به دويدن به طرف مي كنه.
هدي: اووووووف! چه اكشن!!
راجر:

چند ثانيه بعد

بوووووووم!

راجر كه از وحشت صداي انفجار شوكه شده تو بغل هدي مي پره و در حاليكه گوشاشو گرفته خودشو بين پراي هدي قايم مي كنه ! هدي هم كه شديدا احساس بي پناهي مي كنه با بغض مي گه: مـــــك! كجايي كاش بوديو منو بين اون دست و پاي پشمالوت پناه مي دادي...

در همين موقع اونطرف اتاق:

فلور و چو كه بعد از خورد كردن در به اين شكل دراومدن با سروصورتي زخمي از جا بلند مي شن و به اونطرف در نگاه مي كنن.

فردِ اونطرف در:
...




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
-اینجا کی باز شد؟

فردی که اونطرف در ایستاده بود اینو گفت.

مردی ژولیده با مدادی رو گوشش و مداد توی دستش که دائما در حال یادداشت بر روی دفتر توی دستش بود.

چو در حالی که همچنان به فلور چشم غره می رفت جواب داد:مگه روی درو نخوندی؟

مرد که انگار چیزی از حرف های چو نشنیده بود وارد میشه و به سرعت اطراف رو بررسی می کنه.

- من مامور شهرداری هستم!به من خبر دادن این مکان رو بدون مجوز باز کردن!

چو اینبار به سمت مرد میره و با صدای بلند سرش فریاد میزنه:باز کردیم که باز کردیم به تو چه ربطی داره؟

مرد باز هم به چو بی اعتنایی می کنه و به سمت اسباب اثاثیه ی خاک خورده ی اتاق میره.

تکه ای از میز شکسته شده رو بر می داره و نگاه می کنه و سریع چیزهایی رو توی دفترش یادداشت می کنه.

چو اینبار با گام هایی صدادار به سمت مرد حرکت می کنه و با دست روی شونه ش می زنه.

مرد باز هم بی اعتنایی می کنه و به سمت دیگری از اتاق حرکت می کنه.

چو اینبار میله ای رو که گوشه ی اتاق افتاده بود رو بر می داره و بالای سر مرد میره...

هدی:واییییییی بروسلی!

راجر:

چو با یک پرش ناگهانی میله رو روی سر مرد فرود میاره.

صحنه اسلوموشن میشه...

از شدت ضربه گرد و غبار روی کف به هوا بلند میشن.همه جا به شکل مواج در میاد و نوک هدی بخاطر موج ضربه از جاش در میاد و همراه گرد و غبار به هوا بلند میشه.

پوست تخمه ها هم همراه گرد و غبار به هوا بلند میشن!

هدی به هوا بلند میشه تا نوکشو در همین حال پوست تخمه ها مانند تیغ های آتشین از بقلش رد میشن.

هدی دستشو دراز می کنه تا نوکشو بگیره که ناگهان صحنه از حالت اسلوموشن در میارد و گرد و غبار همراه پوست تخمه ها با سرعت به سمت زمین حرکت می کنه.

ویژژژژژژژژژژژ وِیژژژژژژژژژ ویژژژژژژژژژژ(صدای پوست تخمه ها!)

لحظه ای بعد هدویگ در حالی که همچنان دستش به سمت نوکش دراز شده بود توسط پوست تخمه ها به زمین میخکوب میشه.

مرد ناگهان به سمت چو بر می گرده و برگی رو از دفترش می کنه و به سمت چو می گیره!

-جریمه!

و به سمت در خروجی حرکت می کنه

چو با در حالی که دهنش باز مونده بود برگ جریمه رو به فلور میده.

فلور برگه رو میگیره و نگاهی بهش می ندازه و بی تفاوت اونو به پشت سرش پرت می کنه

برگه رقصان بر روی زمین میفته و پشتش در حالی که این جمله روش نقش بسته بود نمایان میشه:

"در صورتی که جریمه را تا بیست وچهار ساعت پس از دریافت برگه پرداخت نکنید با عواقب بسیار وحشتانکی روبرو خواهید شد...امضا نماینده ی ویژه ی عله کبیر!"

و این در حالی بود که هدویگ بدون نوک تنها کسی بود که موفق به خوندن پشت برگه شده بود!!!


ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۱:۴۶:۳۶

[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
هدی که با خوندن اون ورق کاغذ جریمه پیدا کردن نوکشو بی خیال شده بود، به سرعت به طرف چو پرواز کرد.
_ هووو...هو...هووووو! هووو...هوو!
_ تو دیگه این وسط چی می گی جغدک بی خاصیت؟
هدی به محض شنیدن این کلمه آخر غرور حیوانیتش فوران می کند :
_ راجر منو بگیر که الان این چو رو به عاقبت همون بانو چویی دچار می کنم!
راجر در حالی که داشت تخمه ها رو از روی زمین جمع می کرد گفت :
_ صبر کن هدی...بزار من تخمه ها رو جمع کنم بعد شروع کن!
چو عصبانی تر از هدی به راجر نگاه کرد :
هدی هم یک نگاه به چو و یه نگاه به راجر می کرد تا ببیند کدام یک برای اولین ضربه مناسب ترن! راجر هم در تلاش برای کشیدن یک تخمه از زیر پایه صندلیه!
فلور که داشت اون سه تا رو از دور تماشا می کرد وقتی دید اوضاع داره به جاهای باریک کشیده می شه تصمیم گرفت خودش بیاد جلو و ماجرا رو ختم کنه قبل از اینکه دیوار های آداس بیش تر این ترک بردارن!
یه قدم به جلو برداشت :
_ بســـــــه!
دیوار یک قسمت از آداس فرو ریخت!
_ چو بس کن! هدی می خواست یه چیزی بگه!
دیوار یک قسمت دیگر هم فرو ریخت!
ملت :
چو بر میگرده و به هدی به نگاهی میندازه و می گه :
_ خب بگو! چی می خواستی بگی... فقط به خاطر مک هیچ کاریت ندارم....زود باش بگو!
هدی پرواز میکنه و می ره روی یکی از کمد ها که به نظر می رسید تقریبا سالمه می شینه و می گه:
_ اول باید چو از من عذر خواهی بکنه! من یه جغد با اعتبار و آبرومندم! چو نباید اینقدر بی ادبانه با من صحبت کنه!
چو همانطور که داشت آستیناشو می زد بالا گفت :
_ شیطونه می گه همچین بزنمش ....
_ این چیه دیگه؟ چه کاغذ مرغوبی هم هست! روش چی نوشته! آهان نوشته...
و راجر متن پست قبلی رو شروع میکنه بلند بلند خوندن!
ملت حاضر در صحنه :
چو :
در همین لحظه دوباره صدای در آداسه که به گوش می رسه!

تق تق تق

فلور :
_ فکر می کنم بقیه ساحره های آداسی هستن!
هدی با تعجب :
_ تو کی بهشون خبر دادی؟


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۴:۵۱:۵۵


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
تق تق تق
تق تق
گوف گوف
ترق

بووووووووووم!

ملت:

چند دقيق بعد ليلي در حاليكه گردوخاك رو از روي موهاش مي تكونه در آستانه ي در ظاهر مي شه.
_ سلام بچه ها واي ببخشيد تو رو خدا ديدم درو باز نكرديد تصميم گرفتم با جادو بازش كنم فقط نمي دونم چرا هر وقت مي خوام بگم آلاهامورا تو زبونم نمي چرخه اشتباهي مي گم آواداكداورا!
چو چند لحظه با ناباوري به ليلي نگاه مي كنه و بعد با خنده مي گه:
اشكالي نداره بابا از اين اشتباها پيش مي ياد.اتفاقاً منم بيشتر وقتا موقعي كه مي خوام طلسم مو كوتاه كن رو روي مك اجرا كنم زبونم درست نمي چرخه اشتباهي مي گم كروشيو! اشتباهه ديگه پيش مي ياد! بيا تو چرا دم در ايستادي.

هدي و راجر:

راجر با ناراحتي مي گه :امروز سومين باره كه مجبورم اين درو درست كنم.
هدي كه به لاشه هاي در خيره شده جواب مي ده: بعيد مي دونم اين يكي ديگه درست بشه!

ليلي نگاهي به درو ديوار آداس مي ندازه و در حاليكه به زيرو رو كردن كيف صورتي رنگش مشغول شده مي گه: واي خدا جون چقدر گرمه.همه ي صورتم عرق كرد.
فلور كه تا حالا ساكت بوده چند قدم به سمت ليلي بر مي داره و مي پرسه: مامان ِ عله كه مي گن توئي؟
چو كمي جابجا مي شه و به خاطر لحن غير دوستانه ي فلور بهش چشم غره مي ره اما ليلي با بي تفاوتي آينه اي رو از توي كيف صورتيش در مي ياره و درحاليكه پودر به صورتش مي زنه جواب مي ده: آره.چطور مگه؟
فلور هم كاغذ جريمه رو به سمت ليلي مي گيره و در سكوت بهش خيره مي شه...

هدي با ذوق به راجر مي گه:بپر اون كيسه ي تخمه رو بيار!الان سانس بعدي نبرد جكي جان و بروس لي شروع مي شه تازه اين دفعه سيلوستر استالونه هم هست!!!
راجر:

اما ليلي كه هنوز مشغول پودر زدن به صورتشه با كمي حرص مي گه: هه! پسره ي پر رو! اون براي شما برگ جريمه فرستاده؟ چه حرفا! نماينده ي ويژه!!...بايد حق اين جادوگراي از خود راضي رو كف دستشون گذاشت.
چو و فلور چند لحظه به هم نگاه مي كنن و چو با تعجب مي گه: اما آخه مگه اون پسرت نيست؟
ليلي با افاده دستي به موهاش مي كشه و مي گه: «خب باشه! وقتي حقوق ساحره ها مطرح مي شه بايد روابط خانوادگي رو كنار گذاشت! باباش هم نتونست از عهده ي من بر بياد چه برسه به هري! حالا راجع به اينا بعداً حرف مي زنيم ،نگفتيد واسه دكور اينجا چه برنامه اي داريد؟ من چند تا ژورنال خوب با خودم آوردم ...»و بعد در حاليكه دوباره مشغول زيرو رو كردن كيف دستيش مي شه با اخم ادامه مي ده « اين كارگرا رو شما استخدام كرديد؟ از اينا زبرو زرنگ تر نبود؟ چرا مثل بوق وايستادن دارن ما رو نگاه مي كنن؟ يعني نمي دونن الان وقت قهوه ست؟!»

هدي زير لب به راجر مي گه: يعني با ما بود؟
اما راجر كه بعد از ديدن چشم غره ي فلور قدرت تكلمشو از دست داده دست هدي رو مي گيره و با سرعت به سمت آبدارخونه ي آداس به راه مي افته...

پشت در آبدارخانه

پيس پيس پيس! (صداي نجوا و زمزمه)

_ ديدي؟ ديدي چجوري نگامون مي كرد؟...ديدي چقدر تحقيرمون كرد؟
_حالا اينا به كنار لباساشو بگو! فكرشو بكن بلوز شلوار طرح تكاوري با پوتين سربازيو كيف صورتي!جل الخالق من همين الانش كلي كهير زدم!
_نمي شه اينجوري دست رو دست گذاشت....قل قل قل! (صداي كتري!)... بايد يه كاري كرد! ما مَرديم! مثل بروس لي!!
_ ...مي خواي چيكار كني؟
_ دست تنها كه نمي شه كاري كرد بايد بقيه رو خبر كنيم و ... پيس پيس پيس!


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۶:۲۷:۱۴



Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
هدی:خب بیا اجاس رو وا کنیم!
راجر در حالی که داره با دقت از اون دور لیلی رو نیگا میکنه(خانوما تحویل بگیرین!)میگه:نه اون وقت میبره.باید چند نفر از بر و بچس رو بگیم بیانومثلا سرژ و مک،نه مک که ته زذ،اسکی و کورن رو آره ایول مخصوصا کورن رو بیاریم یه ته لهجه بره همشون در میرن...
راجر همینطور که داره نقشه اش رو برای هدی توضیح میده بر میگرده طرفش.بعد از دقایقی احساس میکنه که هدی داره با چشم و ابرو بهش علامت میده.
راجو:چیه؟چرا با ابروت باباکرم میری هدی؟بابا از ساحره ها میرتسی بگو میترسم بر خلاف تو من در تمام دوران حکومتم از هیچ ضعیفه ای نترسیدم و نخواهم ترسید...
راجر میبینه که پرهای هدی داره کم کم میریزه(برای جلوگیری از هرگونه بیناموسی صحنه شطرنجی میشه)و بعد احساس میکنه نفس های داغ یک نفر داره میخوره به پشت گردنش و ادامه میده:هدی این چیه؟نکنه باز مثل اون دفعه گاو میش احضار کردی؟
در این لجظه یک نعره فرا انسانی شنیده میشه!:راجر!میشکمت!!
و بلافاصله راجر غش میکنه!
فلور که صورتش همچون گل ارغوان بنفش گشته به همراه چو و نانچیکیوش و همچنین لیلی و تفنگ ژ-ث پشت سر راجر ایستاده بودن.
فلور چشماش گرد شد:این چرا همچین شد؟
لیلی با صدای مخوفی شروع میکنه به آدامس جوییدن:این...ترق..تورق(شفاف سازی:صدای آدامسه)به دلیل بامب(آدامسش رو ترکوند)ترس ناگهانی و تق.تیق.توق نارسایی قلبی و سکته ترق..مقتوله!
فلور همچین میشه: مقتول کجا بود؟
ناگهان در با صدای شترقی از جا کنده شد و مردی بسیار هرکول مانند در قد و نادازه های رضا زاده با عینک ریبن نمایان شد.
مرد با لهجه خفنزی گفت:ها وُلِک.به مو گزارش قتل یَه جوانَ ناکام به دست یَ ساحره قاتل دادِن.مو کارگاه کورن اَ بخش جَنایی میرُم...!


ویرایش شده توسط ويولت بودلر در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۶:۵۷:۰۷

But Life has a happy end. :)


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
فلور چو و و لیلی :
کارآگاه با همون لهجه ی شیرینش میگه : هااااا !!! خبرا زود میرسو !
حال زود بگید قاتل کی بوده ؟! کیا بودن ؟! شریک جرم زود خودش رو معرفی کنه ! دِ حرف بزنید دِ ! دِ بنالید دِ !!!
اینجا بود که صدای قورت دادن آّب دهان اجناس مونث (!) به گوش میرسید و .. و .. و همین دیگه !
فلور : این بود ! ( با دستش لیلی رو نشونه گرفت !) این هم شریک جرمش بود ! ( با اون یکی دستش چو رو نشون داد )
چو : نه جون خودش دوروغ میگه جناب سروان ! این تن بمیره خودش بود که اون بنده خدا رو ناکار کرد اون یکی هم بهش خط داده بود !
کارآگاه : ( با همون لهجه هه !) پس معلوم شد دیگه ! یالا بیاید جلو !
لیلی : مظلوم گیر آوردید آقای .. آقای ...
کارآگاه : من کورن آهستم از دایره ی جنایی !
لیلی : آهان همون ! ببینم مظلوم گیر آوردید ؟! من همین جا اوامر اون دو نفر رو تکذیب میکنم ! این خود ناکسش بود که زد جوون مردم رو از هستی ساقط کرد ! هووووی چو ! مگه این تو نبودی که مثل اژدهای نر رو گردن راجر بیچاره نفس کشیدی ؟! هان ! مگه تو نگفتی که " من میکشمت ! " هان ؟!!!
چو : ببین لیلی هیچی نمیگم شلوغش نکن بیخود ! اولا که حرف دهنت رو بفهم ! کاری نکن که دهنم رو وا کنم !!! آخه ای ...... * !
لیلی : ............. ! ..........! ........*!
بوفش ! گوفش ! موفش !
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی !!!
قطعا این ضرباتی بود که چو به لیلی وارد کرده ود !
گوفشونگ ! بوفشونگ ! موفشونگ !
و قطعا این ها هم ضربات وارداتی به چو بود !
نتیجه ی جنگ :
لیلی :
چو :

کارآگاه : به هر حال کی بود اون بی نوا رو کشتوند ؟! یالا بگید کی بود ؟! بگید و الا این رو میکشم !
و مثل کارتون های تام و جری دستش را در تاریکی و جایی خارج از کادر دوربین برد و شخصی رو بیرون کشید !
شخص مجهول : ولش باب ! یخه رو بی خیالش شو جون عمت ! خانمم تازه اوتوش کرده بود ! بابا رحم داشته باشید اگه برم خونه چروک ببیندش باید یه شب دیگه تو خیابون بگذرونم !
چو ، فلور و لیلی : اون کیه ؟!
یه دفعه برقی در چشمان فلور پدیدار شد . بعد میشد فلور رو دید که در گوش لیلی پچ پچ میکنه : ................ ! ( اونجوری نگا نکنید ! داشتن پچ پچ میکردن ناسللمتی !)
و بعد هم لیلی در گوش فلور پچ پچ کرد : .................. !
سپس :
سه مونث :
_____________________________________
چه در سر لیلی و اون دو نفر دیگه میگذشت ؟! آیا فرد مجهول الهویه زنده میماند ؟! برای پیدا کردن جواب سوال ها پست بعدی را بخونید ! اگه جواب پیدا شد به ما هم بگید ! منو منتظر نزارید !



* این قسمت مشمول سخنان ناشایست میشد ! به همین دلیل سانسور گردیده است .


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.