هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ یکشنبه ۳ آذر ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
بلااا بلوووو پخخوو...خفه شدم...کمک..کمکک.
لاستیک ابی رنگی از بالای کشتی غول آسا به پایین پرت شد.فردی که بزور خود را بالای آب نگه داشته بود،بیدرنگ خود را بسوی لاستیک کشاند و با دستان سرد و سفیدش آن را چنگ زد.از آن سو،فرد شنل پوش دیگری،شنا کنان خور را به لاستیک رساند.


خب آقایون.به کشتی توریستی مار آبی خوش امدید.شما از الان مهمانان ما هستید.اینم اتاقتونه.سویت سه خوابه که استخر هم داره.من شما رو تنها میذارم.راستی ،اسمتون چی بود؟
فرد کچل،که دماغ کوچکش از سرما قرمز تر از هر لحظه دیگری شده بود،با بیحوصلگی به کاپیتان نگاه کرد و گفت:
باند.جیمز باند.اینم ملوان زبل هستش.
و با دستش به فردی با ردای بلند،که حال بر روی یکی از مبل های راحتی نشسته بود اشاره کرد.
کاپیتان چشمکی به فرد کچل زد و سپس از اتاق خارح شد.
بلیز از روی مبل راحتی بلند شد و با ترس،رو به لرد گفت:
میگم یا لرد چرا من ملوان زبل شدم و شما جیمز باند؟
- باید اسمهای مشنگی پیدا میکردم.ملوان زبل و جیمزباند هم تنها اسمهای مشنگی بودن که من میشناختم.
-میگم لرد شما کچلید،چرا شما جیمز باند شدی و ملوانزبل نشدید؟
لرد اخمهای خود را در هم کشید و فریاد کشان گفت:
مردک من به این خوشگلی ملوان زیل بشم؟بزنم خوردت کنم؟
لبخند کم رنگی بر لبان بلیز نقش بست.بلیز چشمانش را به لرد دوخت و با خجالتزدگی گفت:
میگم لرد...شما شنا بلد نیستین؟
رفتار لرد با شنیدن این سوال تغییر کرد.لرد که گویا دستپاچه شده بود،روی خود را برگرداند و همان طور که سعی میکرد همچون همیشه بنظر برسد گفت:
من؟من..من خیلی هم خوب بلدم شنا کنم...بمن میگفتم تامی مارماهی..من..چطور مگه؟
بلیز همان طور که با انگشتان خود بازی میکرد گفت:
آخه اون وقتی که از کشتی مرخوارا افتادیم پایین،تا وقتی که این کشتی مارو پیدا کنه همش داشتین آب میخوردین و اینا.
خجالت و شرم در صدای بلیز موج انداخته بود.بلیز برای جواب صبر نکرد و بسوی یکی از سه اتاق راهی شد.





مکانی دور،بر روی آب،کشتی مرگخواران.
آنی مونی همان طور که بر سر خود میکوبید به عکسی که از لرد گرفته شده بود خیره شد وگفت:
وایی..بدبخت شدیم.لرد و بلیز رفتن...نیستن...وایی.باید چکار کنیم؟
بارتی دستی به چانه خود کشید و گفت:
بابا مرد.شنا بلد نیست.من میشم جانشینش.من لرد میشم.
مونتی با بیل خود بر روی سر بارتی کوبید و سپس بیل را در یکی از سوراخهایی که از آن آب به داخل کشتی میپاشید فرو کرد:
این کشتی..ببخشید.این چیزی که شبیه به کشتیه تا چند روز دیگه پر آب میشه.ولی لرد از همه چیز مهم تره.اگر لرد قبل از خواب به من کروشیو نزنه خوابش نمیبره.باید بریم پیداشون کنیم.
بلا از روی صندلی شکسته پاشد و همان طور که یکی از دستانش را بر شونه مونتی میگذاشت گفت:
آره.موافقم.این گورکن راست میگه.یک تیم میرن دنبال لرد،یک تیم دیگه میمونن این لگن رو درست کنن.مثلا میخواستیم ماهی بگیریم!ماهی که نگرفتیم هیچ،لرد و بلیز رو هم از دست دادیم.
________________________________________________


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
مرگخواری که در طی داستان نقش برانکار را بازی کرده و هویتش به شدت نامعلوم است با هن و هن لرد سیاه را به طرف کابین شماره سه می برد که در همان حال لرد سیاه با ضربه ای هین مانند او را متوقف کرد :
- یه لحظه آروم بگیر بچه !

و بعد چوبدستی خود را به طرف مامور بازرسی هری گرفت :
- ایمپریو !

حرکات و گفتار مامور بعد از اجرای این طلسم ، بدین طریق به سمع و نظر شما می رسد :


آغاز طلسم

- هی پسر ، برو کنار ببینم .

مامور هری را به شیوه ای بسیار خشن به طرف دیگری پرت می کند ، چوبدستی خود را به طرف صندوق می گیرد و با وینگاردیوم له ویوسا به سمت شکم بلیز پرتاب می کند .

صندوق محکم به بلیز برخورد می کند و بعد از شپلخ نمودن او جلوی پای لرد سیاه آرام می گیرد .

لرد سیاه :

مامور مجوز خروجی را به نام لرد سیاه و مرگخوارانش امضا می کند . آنی مونی صندوق را کول می کند و جلوتر از سایر مرگخواران به سمت کشتی حرکت می کند . لرد سیاه در همان حالی که بود باقی می ماند و زمانی که آخرین مرگخوار سوار کشتی شده است ، هینی و کروشیویی نثار مرگخوار مجهول الهویه می کند و به سمت کشتی به راه می افتد . در اینجاست که قدرت طلسم فرمان به پایان می رسد ...

پایان طلسم

مامور با گیجی به هری که گوشه ای افتاده بود و مثل مادرمرده ها گریه می کرد نگاه کرد . دور و بر خودش را بررسی کرد و متوجه شد گروهی که قبلا اینجا بودند حالا نیستند و به محض اینکه رویش را به طرف کشتی برگرداند ، مرگخواران سوار شده به کشتی ، را دید . به سمت لرد سیاه که هنوز روی کول مرگخوار فداکارش تاب تاب می خورد ، بانگ زد :
- آقای محترم ... جناب ... پیشکسوت محترم ... اوهوی پیری ! کجا داری در میری ؟ تو هنوز بازرسی نشدی !

و لرد سیاه :
- ما مجوز داریم ! اینم یه کروشیو واسه اینکه احترام بزرگتر رو نگه نداشتی

مامور :
- به وزارت سحر و جادو شکایت می کنم ! دمار از روزگارت درمیارم ! بیچاره تون می کنم !

بلیز از روی عرشه :
- وزارت سحر و جادو وزیر نداره فعلا ! اختیارشم دست خودمونه تا اطلاع ثانوی ! زیادی حرف بزنی هم نقشه اینجا رو پاک می کنم تا از روی زمین محو بشین . راستی ارباب! بهتون گفتم این نقشه ساخت خودمه؟ ( ک . ر . ب مورفین )

پایان سوژه ( مگر اینکه مای لرد ، یه کروشیو بفرستن سراغم و این پست رو بترکونن )


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳۰ ۱۹:۳۹:۲۶
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳۰ ۱۹:۴۶:۱۰


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مامور بازرسی نگاهی به قیافه هری کرد.
-کارت شناسایی جادوگری-کارت اصالت خون-تست اعتیاد-گواهینامه پایه یک و دوی جادوگری لطفا...بعدم برین تو اون کابین برای بازرسی بدنی.اون صندوق رو هم باز کنین باید بازرسی بشه.

هری با نگرانی به صندوق نگاه کرد.
-ام...ببخشید من دانش آموزم.میشه کارت هاگوارتز بدم خدمتتون؟تازه پدرو مادرم هم مردن و زخم روی سرمم خیلی درد میکنه طوری که نمیتونم جایی رو...

مامور با بی حوصلگی هری را ساکت کرد.
-خب بابا...کارت هاگوارتزتو رد کن بیاد.ولی صندوق باید بازرسی بشه.

صداهای مخوفی از انتهای صف به گوش میرسید و صف به طرز عجیبی کوتاه و کوتاهتر میشد.

هری کارت دانش آموزیش را به مامور داد و وانمود کرد که سرگرم باز کردن صندوق است.

صداهای مخوف همچنان ادامه داشت.
-آواداکداورا-پرتیوس-خوابیوس-بیهوشیوس-نصفیوس-

هری در حالیکه روی صندوق خم شده بود صدای آشنایی را از پشت سرش شنید.
-خب...پس فکر کردی به همین راحتی میتونی فرار کنی؟

لرد سیاه سوار بر مرگخوار ناشناس درست در پشت سر هری قرار داشت.سرش را زیر کلاه شنلش مخفی کرده بود.

بارتی چوب دستیش را روی دماغ هری گذاشت.
-بابایی یه صاعقه هم اینجا درست کن.خوشگل میشه.

لرد سیاه از زیر کلاه لبخند معصومانه ای به مامور بازرسی زد.
نه بچه...جلوی این همه مامور نمیشه.کمی صبر کن.

مامور با عجله بطرف مرگخوار ناشناس رفت.
-مرلین بد نده...پدرتونه؟حتما حالش خوب نیست.برین تو کابین شماره سه که مامورام شما و پدر پیرتونو بگردن.بعد میتونین برین.

لرد سیاه زیر چشمی به هری که داشت برای مامور توضیح میداد که رمز طلسم باز کردن صندوق را فراموش کرده نگاه میکرد.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷

گیلدروی لاکهارت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
ایست بازرسی

خیل عظیمی از ملت جادوگر و غیر جادوگر صف بزرگی رو تشکیل دادن که هری به انتهای صف رسیده و در حالیکه داره نفس نفس می زنه ، همونجا می ایسته و نگاهی به جلو و دور دست میندازه .
خنده ای شیطان به این شکل بر لبانش نقش می بنده و سپس به صف که بسیار طولانیه نگاه می کنه و به این شکل در میاد .


اعماق جنگل

مرگخواران پشت لرد ولدمورت دارن می دون و لرد هم روی کول یه مرگخوار کاملا ناشناس نشسته - و یا شاید هم دراز کشیده - و مشغول نگاه کردن به اطرافه . هر چند دقیقه یکبار کروشیوی به مرگخوار مذکور می زنه و دوباره حواس (؟!) خودش رو به اطراف معطوف می کنه .

از اونجایی که فضا سازی بسیار سخته و در حیطه ی کاری ما نیست ؛ لرد صدای میمون ها رو می شنوه و چشمش به سمورهای آبی ای میفته که معلوم نیست وسط جنگل بی آب چیکار می کنن ()


ایست بازرسی

... صف به شدت کوتاه به نظر می رسه و هری خوشحال و خندان به سر صف که تا لحظاتی دیگه به اونجا می رسه نگاه می کنه .
صدای موجهای دریا که به صخره های سخت می خوره و صدای بادی که در غار زوزه می کشه و صدای مادر و پدرش که از ذهنش نشأت (؟!) می گیره به گوشش می رسه و دوباره به دور دست ها خیره می شه .


انتهای جنگل

لرد همینجوری اون بالا نشسته و مشغول نگاه کردنه که یک دفعه یه صدای کاملا عجیبی به گوشش می رسه . سرش رو به سرعت به اطراف می چرخونه و ییهو سرشو پایین میاره .
به پشت سرش نگاه می کنه که تارزان به صورت خیلی مخوفی از طنابها آویزونه و اینور و اونور می ره ... بیخیال تارزان می شه و دوباره به روبروش نگاه میکنه . سوپر من رو می بینه که با سوپر وومن دارن حیوونا رو از دست اقا شیره نجات می دن و صدای یه مشت حیوون رو می شنوه که از توی یه جعبه ی بازی بیرون میان (جومانجی :دی) .
به هیچکدوم از اینا اهمیت نمی ده و به تابلوهایی که در پست قبلی شرح داده شده نگاه می کنه و ایست بازرسی رو پیدا می کنه ... دستش رو به اون سمت می گیره و همه به اون سمت روانه می شن . ملت مرگخوار :


ایست بازرسی

هری به آخرین نفری که سر صف ایستاده بود نگاه می کنه و جای خالی اون رو پس از گذشت چند ثانیه پر می کنه ... هری :


ویرایش شده توسط گيلدروی لاكهارت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۵ ۱۶:۰۳:۵۳


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
لحظاتی بعد

ویـــــــــــــــژژژژژژ! (صدای عبور سریع گلوله ی معلق مرگخواران از بالای گودال تمساح ها)

لحظاتی بعدتر-آن طرف گودال

لرد: می دونستم سالازار کبیر این مار رو برای کمک به ما فرستاده! روحش قرین سیاهی باد! بیاین بریم.

مرگخواران به سمت نور انتهای تونل حرکت کرده دور شدند و مار سیاه نیز که به عنوان طناب تارزان استفاده شده بود، میخش شل شد و داخل گودال تمساح ها افتاد و خرررررررچ...

اعماق جنگل

هری پاتر با پاهای برهنه و لباس های پاره، صندوقچه ی گنج را زیر بغل زده و با سرعت از میان پیچک ها و شاخ و برگ درختان می گذرد. توصیه می شود برای فضاسازی بیشتر صدای میمون ها و طوطی هایی که از بالای درختان شنیده می شود را نیز به صحنه اضافه کنید.

انتهای تونل تمساح ها

آنی مونی دستهایش را به طرف خورشید گرفت تا از تابیدن نور شدید به چشمانش جلوگیری کند: اوه! باورم نمیشه. ما نجات پیدا کردیم. ما از زیر آوار سالم اومدیم بیرون! اوه! امدادگر! امدادگر! خواهش می کنم. یه بچه هنوز زیر آوار مونده... کمکش کنید... خواهش می کنم... اه لعنتی!

لرد:
مونی: ولی خودمونیم، عجب زلزله ای بودها!
لرد:
مونی: یعنی منظورم اینه که خیلی باحال میشد اگه... زلزله میشد... عین فیلما!
لرد: کروشیو!

انتهای جنگل

هری پاتر با شمشیر آخرین پیچک ها را پاره می کند. با یک پای چوبی، یک کلاه دریانوردی، یک چشم بند سیاه روی چشم چپ و یک طوطی سخنگوی سفید روی شانه ی راست رو به دریا ایستاده و قهقه ی شیطانی سر می دهد. اما با دیدن چند تابلو در دوردست ها قهقه اش متوقف و پای چوبی و چشم بند و... غیب می شوند.
هری دوربینی ظاهر کرده و روی تابلوها را می خواند:

تابلوی اول: خروجی جزیره!
تابلوی دوم: بندرگاه جزیره!
تابلوی سوم: گمرک جزیره!
تابلوی چهارم: ایست بازرسی!
تابلوی پنجم:بومی گرامی! خارج کردن عتیقه جات و گنج ها و هر کوفت و زهرمار زیرخاکی از جزیره ممنوع بوده، پیگرد قانونی دارد.
باتشکر-سازمان صنایع میراث گردشگری فرهنگی و دستی!

تابلوی ششم: لعنت بر اسلاف و اعقاب هر بی شعوری که اینجا آشغال بریزد!
تابلوی هفتم:پارک=پنچری
تابلوی هشتم:...

انتهای تونل تمساح ها


لرد و مرگخواران دور کاغذپوستی ای در قطع A1 تجمع کرده و به آن خیره شده بودند.

بلیز: بله! این نقشه که ساخت خودمه یک نقشه ی کاملا منحصر به فرده که ساخت خودمه و مکان دقیق ردیابی رو که روی هری گذاشتم رو نمایش میده و من کاملا با طرز کارش آشنایم چون ساخت خودمه.
پیتر: نمی دونم این نقشه چرا منو یاد پاتر و بلک و لوپین میندازه!
بلیز: چه ربطی داره پیتر؟ این نقشه ساخت خودمه!
لرد: اه! حوصله ام سر رفت. بنال ببینم این پسره کجاست؟

بلیز به نقطه ای بر روی نقشه اشاره کرد:

- در ایست بازرسی گمرک جزیره است!
- پیش به سوی ایست بازرسی!
- راستی ارباب! بهتون گفتم این نقشه ساخت خودمه؟



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

نکته مهم:خلاصه رو اینجا میذارم ولی پستهای قبلی واقعا عالی بودن.توصیه میکنم بخونین.
--------------------------------------------------------
لردسیاه و مرگخواران برای پیدا کردن قبر سالازار به جزیره اسیترین میروند. هری پاتر هم که در جستجوی گنج سالازار است با آنها همراه میشود..
پس از رسیدن به جزیره لرد و مرگخوارا و هری وارد مقبره میشوند.داخل مقبره یک تونل زیر زمینی وجود دارد.در تونل حیوان عجیبی به آنها حمله میکند که با دادن یک مرگخوار دو رگه به عنوان قربانی موفق به فرار از دست هیولا میشوند.
بعد از این اتفاق لرد و بلیز وارد راهروی مخوفی میشوند.بعد از رفتن لرد و بلیز مرگخواران نامه ای توسط یک مگس دریافت میکنند که به آنها تذکر میدهد که در راهرویی که در مقابلشان است(همان راهرویی که لرد و بلیز واردش شدند)یک گودال عمیق پر از تمساح وجود دارد.
مرگخواران بطرف گودال رفته و لرد و بلیز را نجات میدهند.بعد از نجات لرد برای ادامه راه (با راهنمایی مگس)تصمیم به ایجاد تونل روی شکاف دیوار میگیرند.قبل از آماده شدن تونل به دستور لرد سیاه باید سرو گوشی آب بدهند.در داخل شکاف بطور اتفاقی قبر سالازار و یک صندوق کشف میشود.هری پاتر صندوق را برداشته و فرار میکند.ردیابی دور گردن هری وجود دارد که مرگخواران میتوانند با استفاده از آن تعقیبش کنند.مرگخواران برای گزارش وضعیت پیش لرد سیاه میروند.
----------------------
مرگخواران کمی این پا وآن پا کردند.
-اممم..لرد..سرورم...ارباب...چیزه آخه چطوری بگیم؟

لرد سیاه به جای جواب دادن در یک حرکت سریع و ناگهانی به گوشه تونل پرید و موجود طناب مانندی را گرفت.
-آهان دستگیرت کردم.اعتراف کن تو کی هستی؟برای چی داشتی از اینجا رد میشدی؟فیششش فیتیش فوشش هیسسس.

بلیز و آنی مونی به مار سیاهرنگی که در دستان لردپیچ و تاب میخورد نگاه کردند.
مار:هیسسسس مروپ...فیسسسس سامانتا...فوسسس هیس فیش.

-چی میگه ارباب؟

لرد سیاه درحالیکه از عصبانیت سرخ شده بود مار را بطرف گودال تمساحها پرتاب کرد.
-بی تربیت.با اون هیکل درازش خجالتم نمیکشه.حالا بلیز به مگسه فحش خواهر مادر داده.دلیل نمیشه که تو هم بیای اینجا و....یا سالازار کبیر.

لرد سیاه بطرف مرگخواران برگشت.کلاه ایمنی روی سرش را صاف کرد
-اه...اینم چقدر لیز میخوره.کچلیم که کچلیم.بلد نیستن یه کلاه استاندارد بسازن.شما هم جون بکنین ببینم چی شده؟

بلیز چند قدم عقبتر رفت.
-ارباب یه خبر خوب دارم یه خبر بد.

لرد سیاه بی صبرانه منتظر بود.

بلیز:اممم...خبر خوب اینکه قبر جدتونو پیدا کردیم. ...خبر بدم اینکه کله زخمی گنجو برداشت و در رفت.

لرد سیاه فریاد خشمناکی کشید.
-چی؟فرار کرد؟ای بی عرضه ها.شما که نمیتونین مواظب یه کله زخمی باشین برای چی اون آرم مخوفو زدین رو دستتون.بده ببینم اون دستتو.

بلیز دستش را پشتش پنهان کرد.
-نه ارباب جون.شما چرا فقط قسمت بدشو شنیدین؟نه...این دفعه رو ببخشین.بار آخرم بود.

لرد سیاه دست بلیز را به زور گرفت و چوب جادویش را بطرف علامت شوم روی دست بلیز برد.بلیز همچنان التماس میکرد.
-نه ارباب.خواهش میکنم.اون حیثیت منه.آبروی منه.شخصیت منه.ازم نگیرینش.شما رو به رد یاب دور گردن هری قسم میدم.

دست لرد سیاه متوقف شد.
-هوم؟به چی؟دور گردن کله زخمی رد یاب هست؟

بلیز اشکهایش را با آستین لرد پاک کرد.
-اوهوم

لرد سیاه چوب جادویش را بلند کرد.بلیز وحشتزده به چوب خیره شد.
-بابا ارباب جون ببخشید دیگه.

لرد بدون توجه به بلیز چوب را روی هوا ول کرد.چون جادو روی هوا معلق ماند و شروع به چرخیدن دور خودش کرد. بعد از گذشتن چند ثانیه چوب به طرف گودال تمساحها متوقف شد.

بلیز:ای بابا...ارباب جون من که دیگه حاضر نیستم برم اون تو.

لرد سیاه با چهره ای متفکر به گودال و مار سیاهرنگی که کنارش افتاده بود نگاه کرد.مار با دیدن لرد سرش را به حالت قهر برگرداند.
-نه...کله زخمی از اونطرف فرار کرده.این چوب داره به ماره اشاره میکنه.شاید اون قراره کمکون کنه.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
لرد میاد حرف بزنه که دوباره کله بلیز از درون شکاف پدیدار میشه ...

بلیز: میگم .. اصلا میتونیم یه کار دیگه کنیم ... بریم دوباره از نو وارد اینجا بشیم ... شاید سالی برامون یه مگس دیگه فرستاد!
لرد: تو نمیفهمی من بازی رو تا اینجا سیو کردم دیگه حوصله ندارم از اول شروع کنم؟ کروشیــــــــــــــو!
اما کله بلیز به محض احساس خطر از لای شکاف ناپدید شده بود ...

اونور شکاف ...

هری: چرا اینجوری نگاه میکنید؟ هان؟ خب یه جای دیگه رو نگاه کنید ... نه نه دوستان ... باید بگم کاملا در اشتباهید .. لرد گفت فقط جاهای خطرناک ... ولی قرار شد همه با هم بریم...

پونزده ثانیه بعد ....
- جیـــــــــــــــــــــــــــــغ! ممم ممم ... کمـــــــــــــــــک!
آنی مونی هری رو از پشت گرفته و بلیزم به زور سعی داره که یک ردیاب رو دور گردن هری ببنده ...
هری: نامردا ... نشنیدین لرد چی گفت؟ گفت شماهام باید باهام بیاین ...
آنی مونی: خب تموم شد .. حالا راه بیفت!
هری: عمرا اگر یک قدم حرکت کنم ...

بلیز چوبدستیشو به سمت هری نشونه میره:
- وینگاردیوم له ویوسا Cos 45 درجه!

ناگهان هری از جا کنده میشه و به سمت اعماق شکاف روانه میشه و بلافاصله بلیز و آنی مونیم نوک چوبدستیاشونو روشن میکنن تا شاهد ماجرا باشن ... و همون لحظه صحنه اسلوموشن میشه .. موجودی از اعماق تاریکی در جهت عمود بر تونل به بیرون میجهه و سعی میکنه آرواره هاشو به روی هری ببنده و هری درست به موقع از جلوش عبور میکنه و فقط لباساش از پشت کنده میشه ...

بلیز و آنی مونی: اوه اوه .. چقدر زننده!
همون لحظه طلسم های آواداکدورایی از این سوی غار به اون سوی غار پرتاب میشن و هری به طرزی معجزه آسا از اونورم جون سالم به در میبره .. سپس چندتا از هم خانواده های استلاگمیت ها از بالای غار سقوط میکنن اما هری با خوش شانسی از اونور سالم در میاد و ناگهان همه شکاف در آتش فرو میره و دوباره آتش ناپدید میشه و هری جزغاله در حالی که ازش دود بلند میشه از اونور تالاپی می افته روی یک برامدگی ...

بلیز و آنی مونی
بلیز: هریییییی ... حالت خوبه؟
هری: آره ... اینجا کجاست ... هوم؟ .. وووواااااااوووووو! من دقیقا رو قبر سالی نشستم .. یووووهووووو یووووهوووووو .. موفق شدیم ... موفق شدیم!
بلافاصله آنی مونی و بلیز از خوشحالی میپرن همدیگر و بغل میکنن و شعر (رسیدمو رسیدیم کاشکی نمیرسیدیم ..) سر میدن و اینا که ....

هری: ااااا ... بچه ها ... یک صندوق .. بذارین بازش کنم ... اوه گنج .. من گنج پیدا کردم! اوه ... پولدار شدم .. پولدار شدم! حالا من یک آدم ثروتمندم ... حالا منم میتونم برم پولمو بذارم تو بانک تا تو قرعه کشی شرکت کنم و یک پیکان چیزی برنده بشم و باهاش برم سر میدون آزادی مسافر کشی کنم و پول دربیارم و برم با جینی ازدواج کنم و اسم بچمونو بذاریم آسپ! هووووووووررررراااااا!
بلیز و آنی مونی که فکر اینجاشو نکرده بودن=>!!!!!!!!!!!!!!!

آنی مونی: خب هری .. پیشنهاد میکنم دست به عمل عجولانه ای نزنی! اون گنج مال ماست!
بلیز: ما باید گنجمونو به ارباب تحویل بدیم ... ردش کن بیاد!
هری:هه هه اگر میتونین بیاین اینطرف بگیرین ازم!

بلیزو آنی مونی میان برن پیش هری که ناگهان چشمشون به آرواره های تیزی می افته که کمی جلوتر در کمینشون نشسته و منتظر عبورشونه و ناگهان وقایعی که برای هری اتفاق افتاده رو به یاد میارن ...
هری که متوجه این نکته شده بود: هوووووهاهاها
بلیز: خب ... ما بهت فرصت میدیم خودت گنجو بیاری اینطرف تا همه چیز به خوبی و خوشی تموم شه ...
آنی مونی: وگرنه ولت میکنیم میریما!
هری: نوووومــــــــــــوخــــــــــوام!!! ضمنا اینور غار راه فرار داره ...

هری اینو میگه و گنجو میندازه رو کولش و از اونور میره بیرون ...
بلیز: ااا ...ااا ...ااا .. راستی راستی رفت!
بلیز و آنی مونی در اثر شک وارده

اون سمت شکاف ...

لرد: بارتیییییییییی! چرا داری کف شکافو خط کشی میکنی؟
بارتی در حالی که با یک قوطی رنگو یک عدد قلمو چهار زانو رو زمین نشسته:
- ارباب مگه تونل رسالت رو ندیدی؟ خط کشی داره .. تازه الان مورفینم رفته چندتا ممد از سر غار پیدا کنه بیاردشون جاده رو آسفالت کنن ...
مورگان: منم تو این مدت دستگاه های تهویه تونلو نصبش میکنم ... ارباب به شمام پیشنهاد میکنم از کلاه ایمنی استفاده کنید چون حادثه هیچ وقت خبر نمیده بخصوص اینکه بلا هنوز نقشه کشی تونلو کامل نکرده
لرد: بابا اون تونل رسالت تنها یک آرایه ادبی بود برای اینکه توانایی مرگخوارانو به رخ ملت بکشیم .. اه!
لرد از فرط خشم چندبار پاشو میکشه رو زمین که ناگهان زمین زیرش گود میشه و یک چشمه سر در میاره و آب گوارایی با فشار میپاشه تو صورت لرد ...!
همه!!!!!!!!!
لرد: آخه چرا فقط من؟! آخه مگه ما الان وسط بیابونیم؟ مگه الان ما داریم از تشنگی تلف میشیم؟ آخه چرا من انقدر بدشانسم! اییییی خدااااااااااااا (فریاد از ته گلو)

- جیــــــــــــــــــــــــغ ویــــــــــــــــــــــــغ!
ناگهان بلیز و آنی مونی از شکاف میپرن بیرون ...
بلیز: ارباب .. ارباب .. یه اتفاق بد افتاده ...
لرد: باز چی شده؟
ادامه دارد ...

-------------
نکته: ردیاب دور گردن هری فراموش نشه.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۳ ۱۲:۵۴:۰۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۳ ۱۳:۱۴:۰۷



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
آنی مونی که از انجام تنفس مصنوعی خسته شده بود سر پا ایستاد و گفت:نخیر...بی فایده است.وقتی لرد کسی رو بکشه دیگه عمرا بشه به زندگی برش گردوند!
لرد لبخندی زد و گفت:آفرین انی مونی.با اینکه نتونستی مگس رو زنده کنی ولی از این به بعد نصف حقوق بلیز به تو میرسه!

بلیز که هنوز با دست دماغش را بررسی میکرد به لرد گفت:میگم ارباب میخواین همین جسد مگس رو پرت کنیم تو هوا ببینینم کدوم سمت میوفته.شاید جسدش هم بتونه راهنمایی مون کنه!
لرد نگاه چپ چپی به بلیز کرد و گفت:اشکال نداره.امتحان کنین ببینین چی میشه.ولی اگه عمل نکرد نصف دیگه حقوقت رو هم میدم به انی مونی تا عبرت بگیری!

آنی مونی به دستور لرد مگس مرحوم را روی کف دستش گذاشت و با فوت جانانه ای آن را در هوا معلق کرد.مگس اندکی در هوا چرخ خرد و دو قدم جلوتر کنار پای بلیز روی زمین افتاد!
بلیز مگس را برداشت و در حالی که به شدت ان را بررسی میکرد گفت:گمونم این مگسه دیگه خراب شده.حتی لاشه اش هم نمیتونه راهو پیدا کنه.بذارین یه امتحان یدگه بکنم ببینم...فوووووووووووووووووووووت!

مگس این بار در هوا بلند شد و با سر به درون شکافی که درون دیوار به وجود امده بود فرو رفت!مورگان دستی به دیوار کشید و گفت:حالا باید چیکار کنیم ارباب؟اینجا چندتا راهروی دیگه هم هست.ولی مگس تو این شکاف گیر کرده.حالا باید بریم راهرو ها رو تک تک بگردیم یا بزنیم این دیوار رو بریزیم پایین!

لرد نگاه خفنی به تک تک مرگخوارا کرد و گفت:همتون خیلی بوقین.از بس با این هری گشتین اینجوری شدین.انگار ویروسش فراگیره.یادم باشه وقتی رفتیم خانه ریدل واکسنش رو بدم بزنین!
بعد لرد سیاه چوب جادویش را در اورد و در حالی که به انی مونی و بلیز و هری اشاره میکرد گفت:شماها برین توی راهروهای دیگه سر و گوش آب بدین.ببینین کجاها به نظر راه امن تره.هرجا هم خطری دیدین هری کله زخمی رو بندازین جلوش!بقیه هم تا اون موقع این شکاف رو تبدیل به تونل رسالت میکنن!

انی مونی یقه هری را گرفت و در حالی که به طرف یکی از تونل ها پرتش میکرد چشم گویان به راه افتاد.بلیز هم در پشت سر آنها در حالی که هنوز با دست دماغ منهدم شده اش را بررسی میکرد به راه افتاد.
لرد نگاهی به بقیه مرگخوارها انداخت و گفت:شما ها هم همون جوری منو نگاه نکنین.زود باشین این دیوار رو بکنین ببینم.میخوام تا وقتی که من استراحتم تموم میشه این دیوار حسابی پاک سازی شده باشه!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۱۴ شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
لرد که با دو انگشت شست و اشاره یکی از پاهای مگس را گرفته بود و جلوی چشمان بلیز تاب میداد ، نیم نگاهی به آنی مونی انداخت :
- دفه آخرت باشه سر من داد می زنی ! وگرنه دماغتو شکل دماغ بلیز درمیارم

بلیز که از شدت درد اشک در چشمانش موج میزد نالید :
- سرورم شما نهایت محبت رو به من کردین ! دیگه مجبور نیستم مرلین تومن ( تومن ؟ پوند ؟ دلار ؟ ) پول بدم بینیمو عمل کنم که شکل شما بشه !

آنی مونی با قلبی پراندوه و چهره ای که بابت از دست دادن مگس عزادار بود ، وظیفه اصلی خود را فراموش نکرد :
- ای سوپر کروشیو ! ای دماغ ساز ! ای که برترین جراح سنت مانگو در برابرت هیچه .... محبتتون رو از من دریغ نکنین . همون مگسو بدین برم باهاش یه کباب برگی بپزم که انگشتاتونم همراش بخورین

لرد مگس را به سمت آنی مونی پرتاب کرد و مخاطب ، آنرا در هوا قاپید :
- ملت مرگخوار بیاین اینو تنفس مصنوعی بدیم بلکه جون بگیره و یه پر ، بپره و راهو نشونمون بده !!!

لرد بی توحه به بارتی ( اونم تو رول بود ؟ ) و سایرین که پاهای مگس را به سمت شکمش فشار میدادند تا احیا شود ، نگاهی به اطراف انداخت :
- خوب این راهرویی که من و بلیز از توش برگشتیم که منتفیه . راهروی دیگه ای هم اینجاها پیدا نمیشه . مگر اینکه این درز دیوار رو بگردیم ببینیم راه نفوذی چیزی پیدا می کنیم یا نه


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۴ ۰:۴۶:۲۸


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
لرد بین آرواره های تمساح بزرگی ایستاده بود و دستانش را به کام تمساح غول آسا می فشرد تا از بسته شدن دهان حیوان جلوگیری کند.

لرد: مرگخواران عزیزم! میشه کمکم کنین؟
بلیز: هیسسس! طاقت بیارید ارباب! بذارید اول من رو نجات بدن، نوبت شما هم میشه.
لرد: همیشه ارباب اوله، بلیز! روشن شد؟!

به لطف سر و صدای لرد، تمساح بالاسر بلیز نیز بیدار شد و او را درسته بلعید. لحظاتی بعد آرواره ی تمساح به آرامی باز شد و بلیز نیز در حالتی مشابه وضعیت لرد منتظر کمک دوستانش شد.

10 دقیقه بعد

دو تمساح بخت برگشته درحالیکه دو میله ی هم اندازه ی لرد و بلیز در دهانشان بود، دور شدن طعمه هایشان را تماشا می کردند.

لرد: ایول مونتی! مخت خوب کار می کنه ها! رفتیم خونه یادم بنداز دو نمره به مستمرت اضافه کنم.

در همان لحظه مگسی روی بینی بلیز نشست.
آنی مونی فریاد زد: هی بچه ها! راهنمای سالازار!...نه ارباب!نـــــــه!
اما قبل از اینکه کسی بتواند کاری بکند، مشت لرد بر بینی بلیز فرود آمده بود:

موهاهاها! تا تو باشی که دیگه به بهانه ی مگس کشتن، ارباب رو مورد ضرب و شتم قرار بدی! در ضمن خودم کشتمش!ایناهاش!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳ ۲۰:۳۷:۲۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.