هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۶ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
از هرجا که حال کنیم. که فعلا هیچ جا حال نمیکنیم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
با سلام
( من با توجه به موضوع درس خودم رو مجاز میدونم که با این دو تا دوست همگروهی خودم کمی شوخی کنم. بنابراین از قبل معذرت خواهی میشه. )
ملت در حال آمد و شد بودن که یه دفعه یه برق خاصی تو آسمون درخشید.... ناگهان از میان هیچ چیز یه چیز ظاهر شد... اون چی بود؟؟؟..... چی بود؟؟؟؟..... چی بود؟؟؟؟.....
هدویک نبود.... هدویک نبود؟... پس چی بود؟.... کفتر بود.... چن تا بود؟؟.... 5 تا بود. چرا 5 تا؟ پس چن تا؟ 4 تا... چرا 4 تا؟ پس چند تا؟ 3 تا....
اهههههه. هدویک بود دیگه. مسخره کردین. بله دوستان هدیک اتاری در دست وارد میشود. چی بازی میکرد؟ معلومه قارچ خور جدید. در میان این پرواز ناگهان به برادران رایت برخورد میکنه و ...
آآآآآآآآآآآآآآآآآِیییییییییییییییییییییی ( هدویک در حال سقوط داره داد میزنه )....
ملت برین کنار که از آسمون: شترق ( افتاد تو سر..... سارا اوانز خودمون. بیچاره سارا....
بلند شدن همدیگرو تکوندن و یه نگاه به همدیگه کردن و یه نگاه به اخمای من که آقا چرا سر شاخ نمیشین و.... ( I like to move it ) حالا نزن کی بزن... اما این دعوا خیلی کشکی بود. بعد از کلی زد و خورد و مصدوم شدن آفتابه زیبای مرلین و پر پر شدن هدویک و کچلی سارا من وارد شدم و جداشون کردم. بعد ارمو رفتم در گوش سارا گفتم: سارا چت شده؟ اون که کاری نکرد... فقط یه کمی خواست حالت رو بگیره که اونم گرفت. ( دارم میخندم ها هه هه هه )
سارا:
دعوای اصلی از اینجا شروع شد. اما من نیومدم وسط برا همین کا به جاهای باریک کشید ( منظورم جاهای بد بد نبود. حواستون کجاست؟ )
سارا: تیواندا لوسیانا
هدویک در حالی که داشت باد میشد و از ( ) پایین خودشو عین بادکنک بدون طناب رها میکرد گفت: نشتینوس روی کاتوسیوس.
ییهوووو نمیدونم از کجا یدونه کاکتوس اومد و چسبید به سارا. سارا الان داد نزن کی بزن.
اما این پایان ما جرا نیست. سارا به یه حرکت محیر العقول از جیبش یه ماهیتابه در میآره و :
گوددددددددددددداااا.. ( صدای بروسلی )
دننننننننننننننننگگگگ ( صدای برخورد ماهیتابه با سر هدویک بیچاره )
هدویک: ویهو. عجب خانوم با شخصیتی با ازدواج می کننندنده؟
و بعد:







ما بدون امضا هم معتبریم


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

الستور مودیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵
از یک جای دور ولی نزدیک به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 192
آفلاین
- عروسکه منو بده ...
سارا محکم میزنه تو سر هدویگ که نهایتن به ریختن چند پر هدویگ ختم میشه ... هدویگ بالش رو به سمت سارا نشانه میگیره : برو عقب دختر لوس ... اصلا دوست ندارم .
سارا : حالا جونه من بیا داشته باش ... پررو چوبدستی سارا تا ته میره تو چشم هدویگ ...
هدویگ شش متر میپره بالا : دیگه عمرا بهت نمیدم ...
سارا : حالت و میگیرم ، چندتا آودا از چوبدستی سارا به سمت هدویگ روانه میشه .
هدویگ سه تاشو جا خالی میده ولی یکیش به پرش می خوره و کله پرهاش میسوزه : سقوط آزاد
سارا بالا سره هدویگ میره و عروسکش رو بر میداره ، هدویگ که نیمه جونه داد میزنه : هری کجایی که به دادم برسی ....
هری با صدای پاقی ظاهر میشه : آی نفس کش ... قلیون نکش .... کی هدی منو کشته ... کی کجاست ... تو کشتیش؟
سارا : تو رو خدا بلاکم نکنید ... غلط کردم ...
هری : این حرف ها چیه ... بیا دستت و ببوسم .
هدویگ در گذشت .

استاد ارزشی ترین پست کلاست و زدم


تصویر کوچک شده










[b][size=med


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

سدی جیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۱ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۳۹ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰
از دنياي زندگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
دوئل بین هدویگ و سارا اوانز به طوریکه پیروز دوئل مشخص بشه

تالار عمومی پر بود طوری که جای نشستن نبود به همین خاطر همه سرپا بودند ... وسط تالار میز بزرگی وجود داشت که دو نفر بر روی آن قرار داشتند و بقیه به اون دو نگاه میکردند.

فرد ناشناس اول : من میگه اون پرنده شکست میخوره و پراش میریزه
فرد ناشناس دوم : چی میگی باید اون دختره هر جور شده بمیره ، وگرنه ارباب یکی از ما رو میکشه ، آخه دختره خیلی به ارباب گیر میده !

بر روی میز

سارا : هدی بیا بیخیال شو ؟
هدویگ : نخیرم تو به من توهین کردی
سارا : آخه جوجه مگه از پرات سیر شدی
هدویگ : می کشمت

ناگهان هر دو دست به جایی که چوبهای خود رو درش قرار داده بود بردند و آنها رو بیرون آوردند.
" آخه کجا دیدید که جغد هم چوب جادو داشته باشه "

هدویگ : هوووهو
هدویگ یه طلسم که معلوم نمیشه چی هست به طرف سار می فرسته اما سارا با یک حالت ماتریکسی جا خالی میده ...
سارا : ای جغد بی تربیت الان حالت رو جا میارم... و به سرعت کفش خود را بیرون آورد و طرف هدویگ پرت کرد.

شترق

هدویگ : هو هو ه...
دخترا: هوراااا
در طرفی دیگر ققنوس افسوس میخورد که چرا شاگردی این چنینی آموزش داده هست

سارا : بسه یا باز بزنمت !!
هدویگ : ها؟
ناگهان یه طلسمی به طرف هدویگ فرستاده شد
ویژژ

بومب
طلسم به سر هدویگ خورد و او در هوا چندین بار چرخید و بر روی میز افتاد و دوپایش بالا رفت ...
وجان به جان آفرین تسلیم کرد

سارا : اوا اینکه مرد
ققنوس نیز به نشانه قبول نکردن این شکست صحنه را ترک کرد.

هدویگ نیز به سنت مانگو فرستاده شد...

فرد ناشناس اول نیز توسط فرد ناشناس دوم کشته شد.

نتیجه

1 : سارا پیروز شد.
2: هیچ وقت نباید جغدی رو در برابر جادوگر توانایی قرار داد
3: استفاده ساحره ها از کفش در دوئل ممنون اعلام شود.


راستی پروفسور این چوب پیش ما جا مانده هست



اوتو بگمن را من ساختم ...
كليك بنما


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۴:۲۷ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 514
آفلاین
سارا سرش پایین بود و میرفت. هدویگ هم سرشو انداخته بود پایین و مثل سارا حواسش به هیجا نبود.
ترق ...
سارا و هدی به هم برخورد کردند.
هدی گفت : مگه نمیبینی ؟ چشماتو کجا جا گذاشتی؟
سارا داد زد : تو اصلا روی زمین چی کار میکنی ؟ برو پروازتو بکن !!!
_ چی ؟ اصلا به تو چه که من روی زمینم یا رو هوا ؟!!
_ درست صحبت کن وگرنه همچین میزنم شل و پلت میکنما !!!!
_ حیف که الان کار دارم ، وگرنه میدونستم چه بلایی سرت بیارم.
_ تو ام شانس آوردی که منم کار دارم.
_ بعدا حسابتو میرسم.
هدی پرواز کرد
_ دفعه بعد تو آسمون ببینمت با طلسم پلخمون میزنمت !!.
_ پرچ ...
_ اه اه اه.... بی تربیت ، بی ادب ...... ببین لباسمو کثیف کردی. برو یه جای دیگه کارتو انجام بده. بی تربیت.
هدی رفت و سارا هم برای تمیز کردن لباسش با عصبانیت راهشو ادامه داد.
کات ... کات ...
...........
پرفسور بینز عصبانی میاد جلو و داد میزنه :
هدی ، سارا
زود باشین برگردین.
این دیگه چه کاری بود کردین. مگه فیلنامه رو نخوندین. قرار بود دوئل کنین.
رو به هدی کرد و گفت :
کی به تو گفت روی سارا کثیف کاری کنی؟ این که اصلا توی فیلمنامه نبود.
هدی با ناراحتی گفت :
ببخشید پرفسور
من اصلا کثیف کاری نکردم. همون موقع که پرواز کردم و بالای سر سارا بودم ، ...... تخم گذاشتم.
همه از تعجب دهنشون وا موند.
سارا گفت :
چی؟ یعنی ... یعنی .....
هدی رو به سارا کرد و با همون حالت ناراحتی گفت :
آره ... بچم هنوز نیومده ، مرد.
یه دفعه ای یه چیزی به هدی گفت :
تقصیر سارا بود. اگه اون تورو وادار به پرواز نمیکرد ، الان یه تخم هدویگ داشتی.
ناگهان هدی رنگش عوض شد ، چنتا از پراش ریخت و یخه سارا رو گرفت و داد زد :
همش تقصیر تو .. اگه تو نمیگفتی چرا روی زمینی منم حواسم پرت نمیشد و پرواز نمیکردم که حالا بچه من روی لباس تو باشه.
اااااااااا.......
هدی سارا رو با عصبانیت پرتاب کرد اونور.
پرفسور بینز سریع به تصویربردار اشاره کرد که فیلمبرداری رو شروع کنه .
سارا گفت :
دیونه ، به من چه
هدی گفت :
که به تو چه ؟!!
الان حالتو میگیرم.
هدی چوبشو دراورد.
سارا هم که دید نمیتونه کاری بکنه ، چوبشو دراورد.
پرفسور بینز به تصویربردار گفت :
ایول .. یه دوئل واقعی ... عالیه
هدی چون خیلی عصبانی بود اصلا نمیفهمید که داره چیکار میکنه.
همینطوری ورد میفرستاد طرف سارا.
حتی ورد جمع آوری رو خوند و به پشت خورد روی زمین، آخه سارا به طلسم جمع آوری پرتاب شده بود طرف هدی و هدی هم افتاده بود روی زمین.
هدی سارا رو از روی خودش پرت کرد اونور و بلند شد.
هنوز اومد که یه ورد دیگه به سارا بزنه .....
پروتگو ...
ویییییییییییییییییییژژژژژ ...........بووووم ....شتلق ... پتلق ....گومب
پروتگوی سارا مستقیم خورد به هدی و هدی با شدت به طرف دوربین پرتاب شد.
پرفسور بینز عصبانی شد و فریاد زد :
اییی وایییییی... نه .... نه....
دیونه ها .... ببینید چی کار کردید !!!!
دوربینو شکستید.
نه ... نه... یه دوئل واقعی رو از دست دادم.
حالا جواب پرفسور کوییرل رو چی بدم .
قرار بود تا فردا فیلمو به دستش میرسوندم.
رو به سارا و هدی کرد و گفت :
زود باشین برین دفتر مدرسه خودتونو معرفی کنید. فردا هم پرونده زیر بغل ، از کلاس و مدرسه و کل سایت میرین بیرون وگرنه خودم با یه طلسم میندازمتون بیرون.
زود باشین برین.
هدی و سارا که هم ناراحت شده بودند و هم خیلی خجالت کشیده بودند ، حتی سرشونم بالا نیاوردند و یه راست رفتن دم دفتر کوییرل.
پرفسور بینز که همینطوری داشت با عصبانیت تکه های شکسته ی دوربینو نگاه میکرد تا نوار فیلمو پیدا کنه و یه جوری با جادو درستش کنه ، هر چی می گشت نوارو پیدا نمیکرد.
ناگهان یه نگاه خشم آلود و خشنی به طرف تصویربردار کرد و از ته دل داد زد :
ای بی مغز ، بی فکر ......... ( سانسور میکنیییم)
تصویربردار هم که یه ماگل بود از ترس خودشو خیس کرد و گفت :
ب.. ببخشید پر ... پرفسور
یادم رفت نوارو ب.. بزا... بزارم توی دور ... دوربین
پرفسور بینز که دیگه خون جلوی چشماشو گرفته بود چوبشو در آورد و دیگه نفهمید که داره چی کار میکنه....
آواداکداورا ....!!!
پرفسور یه ماگل رو از شدت عصبانیت کشت.
همه عوامل دوییدن طرف تصویربردار .
بعد از چنتا توگوشی (سیلی) به جسد و آزمایش و .... یکی گفت :
بدبخت مرده.
اومدن که پرفسور بینز قاتل رو بگیرن اما نمیتونستن .
دستشون از بینز رد میشد.
.......
همه تازه یادشون اومد که پرفسور بینز یه روحه و نمیتونه طلسمی رو اجرا کنه.
تصویربردارم از ترس سنگ کب کرده بود و مرده بود.
سارا و هدویگ هم ب ه سایت و مدرسه و کلاس برگشتن.
<><><><><><><><><><><><><>
==========================
نتایج :
1. سارا توی دوئل برنده شد.
2. سر هر موضوع کوچیکی بگو مگو نکنیم.
3. مثل پرفسور بینز از فرصت ها سوء استفاده نکنیم. ( اگه پرفسور به جای فیلمبرداری ، سارا و هدی رو آشتی میداد ، دیگه داستان ادامه نداشت)
4. هنگام عصبانیت حواسمون باشه که از چه طلسمی استفاده میکنیم.
در آخر هم ، اگه به کسی توهین شد واقعا معذرت میخوام


تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱:۳۴ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

ارنی مک میلانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶
از دوردست ترین قله
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 135
آفلاین
به نام یزدان پاک

دوئل بین سارا اوانز و هدویگ !

در یکی از روزهای سرد پاییزی ، هدویگ در حال پرواز کردن بر روی کوه های هیمالیا " همون بر قله زیبایی ها " بود و در راه خانه ی خویش بود که یه دختری شبیه خفنرها بر روی زمین قدم میزد . هدویگ پس از مشاهده این صحنه به سمت زمین میرود و آمار سارا را از مردم میگیرد .

سارا همینطور در راه بود و هدویگ که آمارش را در آورده بود مانند جغد معلق بر جلوی سارا فرود آمد .
_ اِی وو " Ey Woo " چه خانم با شخصیتی هستید نِه نِه ! با من فرندشیپ میشی نِه نِه !
سارا یه لبخند میزند و پس از چند دقیقه که حرفهای هدی را متووجه میشود با ابروهای کشیده شده هدویگ را ناگه میکند و می گوید :
_ اِی وو " Ey Woo " چه جغد بی ناموسی هستی نه نه ! بزن به چاک و گرنه . . .
هدی در همین لحظه یه کلشو شبیه منصور زرگنده میچرخونه و می گوید :
_اِی وو " Ey Woo " چه خانم با شخصیتی هستید نِه نِه ! با من فرندشیپ میشی نِه نِه !
سارا هم که گویا مانند هدی حافظه ی کوتاه مدتش قاطی کرده بود گفت :
_ اِی وو " Ey Woo " چه جغد بی ناموسی هستی نه نه ! بزن به چاک و گرنه . . .
...
و الان سالهاست که آنها با هم در حال دوئل کردن هستند نه نه !
راوی یه کلشو شبیه منصور تکون میده و میگه :
و الان سالهاست که آنها با هم در حال دوئل کردن هستند نه نه !
...

<-->--<-->
این دوئل نشان دهنده این است که سفید ها اصولا در انجام دوئل ضعیف هستند و این باعث میشود که سیاهان برای دوئل با آنها اصلا وقتی نگذارند .

-->پیشنهاد میشه یه خانم دکتری برای این سفیدها در نظر گرفته بشه . " آلیشا اسپینت " فکر میکنم گزینه خوبی باشد . " خان اسپین آباد " . <--


پاتر , رولینگ خزیده کردت !!


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵

گریفیندور

مینروا مک گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۰۶:۴۸ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
از عمارت پوگین
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
گریفیندور
پیام: 467
آفلاین
دوئل بین هدویگ و سارا اوانز به طوریکه پیروز دوئل مشخص بشه

شرح

سارا برای انجام تکالیف خود وارد سالن بزرگ شد او از بین میزها گذشت تا به صندلی خالی که دیده بود برسد و بنشیند در همین هنگام بود که صدای وزوزی توجه او را جلب کرد. سرش را برگرداند ....بله مثل همیشه هدویگ بود با گروهی از دوستانش ....حال و حوصله جواب دادن و کل کل کردن باهاش رو نداشت گذاشت دلش خوش باشه....
بعد از این که تکالیف خود را انجام داد کلافه و خسته از در سالن بزرگ خارج شد و به طرف خوابگاه به راه افتاد که دوباره صدای وزوز هدویگ را شنید.
سارا: رفت طرفش و گفت: هان...چیه؟ دوباره وزوزت شروع شده حداقل جرأتشو که پیدا می کنی بگی، پس جسارتشو داشته باش بلندتر بگو ببینم چی می گی تا جوابتو بدم.
هدویگ:
سارا: دوباره با دوستای گرامیت دور هم جمع شدین جرأت پیدا کردی ...آخه اگه این پشه ها دورت نباشن که جرأت پیدا نمی کنی وزوز کنی...
هدویگ و دوستاش:
هدویگ: ببخشید عفو کنید مرا...
سارا: بگو ببینم حرف حسابت چیه؟
هدویگ: حرفی ندارم
سارا: پس این وزوزهایی که می کنی چیه؟
هدویگ:هیچی...
سارا: ببین من اصلا حال و حوصله ندارم یا می گی یا..... اصلا بی خیال حال شنیدن چرندیات تو رو ندارم بیا یه دوئل بزاریم...بین من و تو ...فردا.
هدویگ: من؟؟؟؟
یه نگاهی به دوستاش کرد :
از نگاه دوستاش همه چیه رو فهمید، با ترس گفت: اااااا.......باشه قبول اما....
سارا: پس فردا بیرون از هاگوارتز زیر درخت بلوط

************

واما دوئل

هدویگ و دوستاش در راه رسیدن به درخت بلوط....
هدویگ: عجب دوستایی هستین خب یه کاری بگین بکنم .....خودمو به دل درد بزنم؟
دوستاش: بزدل
هدویگ: بشین بابا.....همش تقصیر شماست، راست میگه سارا، اگه با شماها نباشیم این جسارت ها رو هم پیدا نمی کنم ....البته شماها هم مثل خودم.
دوستاش: خودتو با ما مقایسه نکن....حالا هم فعلا ساکت شو می خواهیم ببینیم چه طوری ناک اوت می شی....
هدویگ:
هدویگ در مقابل سارا....با اعلام آغاز دوئل سارا وردی رو راوانه هدویگ کرد هدویگ خواست وردی رو زمزمه کنه که سارا یه ورد دیگه رو اجرا کرد ، هدویگ جاخالی داد فقط تونست بگه: نامرد نشونه گیریت هم که خوبه........
سارا: و ورد دیگه ای رو فرستاد....هدویگ یا دفع می کرد و یا جاخالی می داد کم کم فهمید که مورد تمسخر بقیه واقع شده ، خواست که طی عملیات هیجان انگیزی جبران کنه .....بال هایش را گشود و پرواز کنان پشت سارا رفت...
سارا:هییییییییییییییییی، اینو دیگه نداشتیم اگه یه بار دیگه پرواز کنی بال هاتو می سوزونم...
صدای خنده بلند شد....
هدویگ:
دوباره پرواز کرد سارا هم وردی را به سوی بال هایش فرستاد که در نتیجه بال هایش خاکستر شد و هدویگ با مغز خورد زمین.
هدویگ:
تماشاچی ها:
سارا:
و در نتیجه سارا برنده این دوئل شد.



Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین


دوئل بین هدویگ و سارا اوانز به طوریکه پیروز دوئل مشخص بشه



پروفسور بينز بعد از اين كه تكاليف رو روي تخته مينويسه رو به دانش آموزان ميكنه و ميگه : خوب بچه ها اين قسمت تئوري حالا براي انجام قسمت عملي همگي به اتاق دوئل بريد

در اتاق دوئل

بينز: من يك ساحره و يك جادوگر ميخوام كي داوطلبه؟

از ساحره ها سارا اونز بدون معطلي ميپره بالاي سن
بينز رو به جادوگرا: خوب شما چي؟
همه به هم نگاه ميكنن
بينز: خوب هدويگ تو بيا چون جلسه ي قبل دقت نكرده بودي و وسط مقاله اي كه به من دادي چند تا عكس بي ناموسي پيدا كردم
هدويگ در حالي كه داره به خودش ميلرزه: به خدا اشتباه شده آقا براي من پا پوش درست كردن
بيتز: حرف نباشه بيا بالا

روي سن

سارا داره به هدويگ كه وندش رو توي دهنش گرفته نگاه ميكنه و تا شرايط رو مناسب ميبينه شروع ميكنه به راه انداختن جنگ رواني

سارا: هي تو هدي خجالت نميكيشي؟
هدويگ نگاه عاقل اندر سفيه به سارا ميكنه كه يعني چي
سارا: اگه دين نداري لا اقل آزاده باش چرا اون كارو كردي؟ آخه اون بيچاره مگه چي كار كرده بود؟ تحمل نداشتي ببيني از تو برتره؟ به خاطر يك مقام كثيف باعث شدي دوستي ها بر هم بخوره
آخه اون دختر زحمتها كشيد تا به رنكي رسيد ......... واسه لذت بردن از رنكش بابا يك فرصتي بديد
خطاب به تو هدي چقدر ميتوني كثيف باشي........... كارتو بد تر بود از اسيد پاشي

هدويگ در حالي كه قرمز شده مي ياد يك حرفي بزنه كه وندش از دهنش ميافته و بالافاصله يك اشعه ميخوره به سينش و پرتش ميكنه پايين سن
همه دخترا: هورا
سارا در حالي كه داره مي ياد پايين به برو بچ تعظيم ميكنه
هدويگ در حالي كه يك گوشه مچاله شده: اينا دروغه من هيچي نگفتم .....
همه از اتاق ميرن بيرون
هدويگ: وايستين من بايد شفاف سازي كنم
نه نرين................


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۸:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
((شرح دوئل بین هدویگ و سارا اوانز))



سالن دوئل چند وقتی بود که خاک میخورد ...
دفتر مدیریت سالن...
مدیر یک مگس را میگرفت و میذاشت رو کلش بلافاصله یکی میزد تو سرش و خون های مگس رو کله ی صافش پخش میشد...
مدیر:ای بابا ، یکی نیس دوئل کنه ... تو این مملکت که انقدر خشونته چرایکی نیس دوئل کنه؟
رررینگ رررینگ
_ الو؟
صدا از پشت خط: الو، سالن دوئل؟
_ بله ، بفرمایین؟
صدا از پشت خط: من هدویگ هستم ، و میخوام با یک ساحره دوئل کنم ، این دوئل رو آقا معلم داده ، تو کف پروژش موندم بد مسب
_ بله ، صد در صد سالن آمادس ، کی میاین؟
صدا " " " " ": تا نیم ساعت دیگه
مدیر تلفن رو میزاره و از خوشحالی پر در میاره میره تا جای خورشید کباب میشه میمیره
نیم ساعت بعد ، سالن دوئل ...
هدویگ و سارا اوانز داخل میشن ، هدویگ پرهاش رو تمیز کرده و فرق وسط باز کرده و سارا با افاده نوک هدویگ رو گرفته و داره بهش میگه: جغد پررو ، خجالت نمیکشی؟ با من دوئل میکنی؟ مهم نیس ، اینجوری سند مرگ خودتو امضا کرد...
سارا گرم حرف ها و متلک های ساحره ای شده بود و متوجه نشد هدویگ چوبش رو در آورده...
ناگهان هدویگ فریادی وحشتناک سر داد که ستون های سالن لرزید و گفت : [b]وراس [b/]
ناگهان سارا زد زیر خنده ...
بعد از پنج دقیقه که سارا خوب شد متوجه شد هدویگ رفته اون طرف سالن و آماده دوئل شده...
سارا: که به من طلسم میندازی؟ خیلی طلسم وحشتناکی بود ، کروشیو!
هدویگ ناگهان گفت : اون فقط طلسم قلقلک ... واااااایییی
طلسم نابخشودنی به او بر خورد کرده و پر هاش در حال سوختن بود...
هدویگ چوبش را به طرف پرهاش گرفت و و توسط طلسمی آتش های رهایش را خاموش کرد...
فقط یک دقیقه فرصت داشت تا به وضع خود نگاه کند ، و بعد صدایی از طرف سارا شنیده شد:
_ سکتوم سمپرا!
قرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررت
هدویگ که سعی داشت فرار کند ، ناگهان جر خورد !
چوبش را به طرف سارا گرفت و فریاد زد : لوموس
سارا :مردک حالا میخوای به چشم های زیبای من آسیب برسونی؟ کور خوندی...
سپس با یک ورد هدویگ را به طرف خود کشاند...
سارا وردی را تلفظ کرد و پر های هدویگ شبیه پرهای چغک شد!
هدویگ: واااایییی مامانجون...
ناگهان نوک هدویگ محو شد و به جاش بوق در اومد...
هدویگ زد زیر گریه...
سپس سارا هدویگ را روی زمین انداخت و پاشنه اش را روی چشم های هدویگ گذاشت و باعث شد که چشم های هدویگ از نافش بیرون بیاد...
سپس سارا ورد دیگری را تلفظ کرد که روده های هدویگ از بوقی که هم اکنون به جای نوک بود بیرون زد...
سارا در حالی که چوبش را در غلاف میگذاشت گفت:برای امروز بسه.
سپس خم شد تا بند کفشش رو ببنده و بلند گفت:هدویگ بدبخت بهتر بود به نفرین" آواداکداوارا" دچار میشدی...
یووووووووووووووووووووهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
صدای جیغ هدویگ تمام فضا را پر کرده بود، او پشت سارا افتاده بود و وقتی که سارا اون جمله رو میگفت چوب نفرین آواداکداوارا رو عملی کرد که متاسفانه چوب در غلاف بود و متاسفانه نفرین به هدویگ بدبخت برخورد کرد و پرپر شد...
( ته دوئل بود اونوقت زنا میگن حقوق ما ضایع میشه ! ای نا زن ها )


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
به نام او که ما را اصیل پاک آفرید!


شرح دوئل میان سارا اوانز خفنز و هدویگ بال بالی(جغد وبمستر) :

این دوئل اتفاقا در یکی دو هفته اخیر صورت گرفت و منجر به شکست هدی جون شد و باعث شد که طبق قسم وی از نظارت محفلیان کنار بکشد که همینطور هم شد، شرح کامل دوئل به همراه اتفاقات قبلی که چرا اصلا دوئل صورت گرفت و ...، را تقدیم استاد می کنم:

قضیه چی بود اصلا؟

حدود دو هفته قبل، سارا اوانز خفنز از غیب صغرای دیگری بازگشتند در میان جادوگران، طی عملیاتی انتحاری شیرجه رفتن تو فروم محفل، به دنبال استرجس پادمور گشتند، هر چی گشتند گویا ایشان آفلاین بودند، لذا به پشت ام محفل رفت و هدویگ جغد سپید را روی بام خانه نظاره کرد که مشغول اووواووو کردن بود، هدویگ خانم خفنز را دید و از وحشت بال بال زد و با ترس پرسید:
- سارا جون من خودتی؟
خفنز با خشم پرید روی بام و گلوی هدویگ را گرفت و گفت:
- تو مگه قرار نبود دیگه اینجا پیدات نشه ها؟ مگه قرار نبود ناظر اینجا من بشم؟ هان؟ بنال دیگه؟
هدویگ در حالی که با بال هایش ضرباتی به صورت خانم خفنز وارد می نمود در تلاش بود تا رهایی یابد، اما بی فایده به نظر می رسید،به سختی گفت:
- من..من..داشتم خودکشی می کردم..مگه ندیدی اومدم این بالا....!
سارا اوانز خفنز که چشمانش اکنون پر از خون گشته بود، گلوی جغد بیچاره را رها نمود سپس با لذت گفت:
- ئه، پش زود باش، هر چند که جر زنی میکنی وسط راه بال بال میزنی فلنگو میبندی، ولی اوکی، خود وسط راه تو هوا بال هایت رو آتیش می زنم...
سپس در حالیکه کمی لیز می خورد، روی بام ایستاد، چوبدتی اش را از درون پیراهن سفید گل گلی اش بیرون کشید و هدی را هدف گرفت، هدی اکنون با وحشت می لرزید، پیر مردی در آن تاریکی شب رد می شد، ایستاد و با عصایش با اوانز خفنز اشاره کرد و با صدای گرفته اش گفت:
- دختر میخوای خودکشی کنی، حیف نیست اول جوونی، اول سن بلوغ، تو مگه آرزوهایی نداری...
سارا:
هدویگ که در کمال تعجب اولین بارش بود که دیده است خفنز گریه می کند فرصت را غنیمت شمرد و بال بال زد، اما هنوز دو میلی متر پرواز نکرده بود که به پایین کشیده شد و خفنز وی را گرفت، و با خشم دو چندان گفت:
- هوی جغد ترسو، دوئل می کنیم..هر کی برد این فروم مال اون...
هدویگ: اهم..من که چوبدستی ندارم...
خفنز: مشکل خودته...زیگ زاگ بده..افسون بخوره به در و دیوار...
هدویگ: خب اون وقت چطور تو رو بکشم..این که همش شد دفاع...
خفنز: چی داداش میخوای منو بکشی....دارم برات...
چوبدستی اش را محکم در دست راستش گرفت و هدویگ را در هدف قرار دارد..جغد در آسمان بال بال میزد...


حالا دوئل رو بچسب استاد!

هدویگ با سرعت ارتفاع می گرفت، و خفنز جاروی پروازش را احضار کرد و با آن به سرعت به دنبال هدویگ شتافت. در حین پرواز خفنز افسون کروشیو به سمت هدی فرستاد، هدی با خوش شانسی موفق شد جا خالی دهد و به مسیر پروازش را به شرق تغییر دهد، افسون با هاله های و جرقه های بنفش رنگ محکم به دودکش یک خانه مشنگ نشین اصابت نمود و آن را تخریت کرد. اکنون هدی ارتفاعش را کم کرد، این نقطه صعف خفنز بود که نمی توانست در ارتفاع کم پرواز کند، اونم با جارو بین ملت ! اما خفنز دست بردار نمود، او هم ارتفاعش را کمتر کرد و اکنون بالای سر هدی پرواز می کرد، هدویگ برگشت و پشت سر خود را نظاره کرد و خوشحال از اینکه خفنز او را گم کرده است سرعتش را کم کرد که یهو خفنز از بالا به سر جغد دستی کشید و با لطافت گفت: نازی نازی! هدویگ با دهان بازی سرعتش را دو برابر کرد، خفنز یک افسون آواداکداوارا نصیبش نمود، افسون با اندکی ویراژ هدی محکم تو سر یه ماگل پیر خورد و وی را نقش بر زمین کرد و فرستاد اون دنیا ! اکنون در آسمان هدی و خفنز کنار هم ایستاده بودند و صحنه را نگاه می کردند:
خفنز: ببین تقصیر تو بود ها...
هدی: بشین بینین بابا...
خفنز: ئه، قبول نیست داری میزنی زیرش...به بابام میگم ها...ها...واسا بینم..مثلا سر دوئل بودیما...
با سرعت به دنبال هدی پرواز کرد، اکنون آنها ه برج ساعت در مرکر لندن رسیدند، هدی 60 دور، دور برج چرخید و خفنز هم همینطور دنبالش می رفت. تا اینکه هر دو از نفس افتادند و هدی بی حال گشت و پرت شد در رودخونه. خفنز به سختی خود را نگه داشت و به کنار رودخونه رسوند:
هدی: کمک، سارا کمک..صلح...صلح...
سارا جارویش را کنار انداخت و آماده شنا اما قبلش دیگه دکمه های پیراهنش را باز نمود...
(سانسور شد ! برای کودکان زیر 90 سال ممنوع ! اتحادیه فیلم های با ناموسی با مدیریت گیلدی)
حالا دیگه سارا اوانز خفز شیرجه رفت تو آب، خود را با لبخند به هدی نزدیک نمود، هدی نیز خوشحال بود که نجات داره پیدا میکنه، اما در عین نا باواری، خفنز چوبدستی را بیرون کشید، با دست چپش گلوی هدویگ را گرفت و او را به سمت خود کشید، چوبدستی را روی مغز هدی قرار داد و گفت:
- زمان مرگه !
هدی: نه، منو ول کن دیگه بر نمی گردم..خواهش...تو رو به خاطر گل سرت...به خاطر کش موهات...
سارا به خودش کمی نازید و هدی رو پرتاب کرد تو آسمون و با آرزوی نظارت راهش را به سمت محفل پیش گرفت اما باری دیگر در غیبت ضغرایی دیگر فرو رفت.


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
نمایش نامه : دوئل بین هدویگ و سارا اوانز به طوریکه پیروز دوئل مشخص بشه.
هدي و سارا بر روي سكوي دوئل ايستاده بودند و اينجوري براي هم فيگور گرفته بودند.
هدي:هه هه هه هه
بينز كه نيم ساعتي بود همينطوري به اونا نگاه مي رد گفت:
هدويگ چرا داري گريه مي كني؟
هدي:هدي داره ميخنده.هه هه هه هه
سارا كه با حال منحصر به فرد و خفنزي خود ايستاده بود گفت:
هدي مي دوني با كي درافتادي؟
هدي:ها
سارا:ميدوني من كيم؟
هدي:ها
سارا: خاك توسرت جغد..........(براي جلوگيري از بدآموزي از نوشتن كلمات ركيك مبادله شده خودداري مي كنيم.)
هدي:ها
سارا:هيچي بابا آوداكداورا
هدي:
و به اين ترتيب سارا اوانز ملقب به سارا خفنز بر هدويگ ملقب به هدي نوك طلا پيروز شد.و قدرت ساحره هاي پنج از پنج را به رخ كشيد


[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.