هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱:۱۵ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۱

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
سوژه ی جدید
احمقا!تنبلا!مایه های ننگ من! اخه این ارتشه که من دارم؟؟؟
ارباب همین طور که به ته دیگ سوختش! نگاه میکرد به مرگخوار ها بد و بیراه میگفت که ناگهان...
ای بیـ...یـ...یـ...ای...اااب...بببدددین...
بلا جیغ میکشه و همهمه مرگخوار ها سالن رو پر میکنه.

چند دقیقه بعد اتاق لرد:


شفا بخش در حالی که برگه نسخه رو بیرون می اورد زیر چشی به لرد نگاهی به هیکل لرد کرد
لرد با بی حالی به شفا بخش میگه: خوب حالا چم شده؟؟؟ چی چیزیه که من لرد رو این طوری کرده ؟ بگو تا پدرش رو دربیارم!
- شفا بخش رو به بلای نگران میکنه و میگه: لرد مشکل خاصی ندارن فقط زیادی...
در همین لحظه صدای جیغ فلور میاد که میگه: نجیییییییییییییییییییییینی!

لحظه ای بعد اتاق لرد:


نکنه بیماری مسری باشه ما مریض نشیم؟فلور این رو میگه . از تخت فاصله میگیره.
شفا بخش حیوانات که با بد بختی نجینی رو معاینه کرده به کنار اون یکی شفابخش میره و با هم مشورت میکنن.بعد یک دقیقه شفا بخش ادما !میاد جلو .
لرد در حالی که نجینی رو نوازش میکنه میگه: چه بلایی سر من و نجینی عزیزم اومده؟ :worry:
دکتر لبخندیی از سر ترس میزنه و میگه : مشکل هر دوی شما یه چیزه اونم اینه که شما زیادی چاق و تن شدید!
لرد: اووم اره! یکم چاق شدم بلا یه حمله به محفل تدارک بدید یکم تحرک داشته باشیم
شفا بخش:لرد کار از این چیزا گذشته شما این حمله ها رو برای میتنبرنامتون قرار بدید شما باید ورزش کنید و رژیم بگیرید!

چند ساعت بعد

نهههههههههههههههههههه! من و نجینی زیر بار خفت این برنامه نمیریم!و این صدای لرد بود که در خانه ی ریدل تنین انداز شد!
و باز هم شروع مصیبتی دیگر!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۲۲ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
لرد کمی روی صندلیش جا به جا میشود و میگوید: بلا تو چمدوناشو ببر تو اتاقش.ادم این موقع روز که ولگردی نمیکنه،اون هم کجا توی خانه ریدل برو زیر دست هوگو ظرف بشور جینی.
جینی از این که بعد از مدت ها میخواد برادر زاده اش رو ببینه خیلی خوش حاله و دوان دوان به سمت آبدار خونه میره.
پس از کمی راه رفتن به دری چوبی میرسه،در اتاق رو باز میکنه و وارد میشه.
توی اتاق پر از دود و بخار آب بود،و بعد از مدتها فکر کردن متوجه میشه که اونجا آبدارخونه نیست بلکه،حمامه.که ناگهان در پشت سرش بسته میشه.زیر پاش ماری رو می بینه که با سرعت به سمتش میاد و جیغ بلندی میکشه.


""کمی آنطرف تر در خانه گریمولد""

داملدور با خونسردی به چهره ی خسته و وامونده نارسیسیا نگاه میکنه و میگه: بفرمایید ناهار حاظره دخترم،باید خسته شده باشین.
که ناگهان الفیاس میپره وسط کادر رو میگه: نه،نه،نه،نه ما که نهار نمیخوریم،شما همونجا بشنین بعد با عصبانیت رو به دامبلدور میگه: تو که میدونی ما غدا کم داریم اونوقت تو مهمون دعوت میکنی؟
دامبدور ریش گیس شده اش رو پشت گردنش میدازه و میگه:(پسرم آروم باش این خانوم جای جینی اومده دیگه.مهمان ماست نباید که احساس ناراحتی کنه اینجا) و بلند میشه و میره.نارسیسیا کمی در خانه قدم میزنه که بچه ای یو یو به دست جلوشو میگیره


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۲۷ ۱:۰۲:۵۶

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
...آخه ارباب من...
...کروشیو، ارباب و کوفت، ارباب و زهر نجینی! سرم رو بردی. پاترها قبل از مرگشون اینقدر التماس نکرده بودن! همین که گفتم. اگه تا 5 ثانیه آینده از اینجا نرفته باشی و ده ثانیه دیگه پیش محفلی ها نباشی چنان بلایی به حال و روزت میارم که نجینی برات گریه کنه!

لرد این را گفت و یکی از آن نگاه های خشم آلودش را هم ضمیمه جمله اش کرد. آستوریا که دید هوا به شدت پسه و دیگه هیچ راه فراری براش باقی نمونده در حالیکه چمدونش رو بغل کرده بود بعد از تعظیمی در مقابل لرد از در خارج میشه و ناپدید میشه.لرد نگاهی به ساعت روی دیوار کرد و گفت: سه، چهار، پنج. تموم شد. الان باید جغدش رو بفرسته وگرنه ریز ریزش میکنم.

درست در همین لحظه جغدی گلوله شده از در باز خانه به داخل پرتاب میشه و جلوی لرد متوقف میشه. لرد نامه رو از لا به لای بال های بهم پیچیده جغد بیرون میکشه و نگاهی به اون میندازه:
«ارباب من رسیدم (تو رو سالازار، نمیشه تجدید نظر کنین؟ نمیشه برگردم؟) برای اطمینان از صحت ادعام هم یکی از پر های فاوکس رو کندم ضمیمه نامه کردم، جغدم برای اینکه سریع به دستتون برسه با جادو پرتابش کردم سمتتون.
مرگخوار بد شانس، آستوریا»

لرد نامه رو به همراه پر مچاله میکنه و بعد متوجه میشه که جینی در تمام این مدت در سکوت، با تعجب به اون خیره شده. برای همین به اون اشاره میکنه و میگه: اولین چیزی که لازمه اینجا به یاد داشته باشی اینه که اهالی این خونه خششون نمیاد کسی بهشون زل بزنه. ممکنه یه وقت ناخواسته طلسمی چیزی از چوب دستیشون خارج بشه و چشم های طرف از کاسه در بیاد.

بعد به کله خشک شده جن خانگی کوری که روی دیوار نصب شده بود اشاره میکنه. جینی سعی میکنه به زور لبخند بزنه ولی متوجه میشه که عضلات مرتبط با خنده درون صورتش خشک شدن! برای همین به سر تکون دادن کوتاهی بسنده میکنه. لرد به بلاتریکس که روی زمین ولو شده لگدی میزنه و میگه:
پاشو و جینی رو ببر به اتاقش. اتاق آستوریا. زود باش.

بلاتریکس که کلا فراموش کرده بود قصد داشت چه چیزی رو به صورت خصوصی به لرد بگه از روی زمین بلند میشه و در حالیکه با خشونت دست جینی رو گرفته اون رو به طرف اتاق آستوریا میبره.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۳:۲۹ شنبه ۶ آبان ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

طبق قراری بین دامبلدور و لرد قرار میشه برای مدتی آستوریا گرینگرس به محفل بره و جینی ویزلی با لرد و مرگخوارا زندگی کنه.آستوریا که دلش نمیخواد بره سعی میکنه به لرد کلک بزنه و بمونه ولی گیر میفته.الان جینی ویزلی و آستوریا هر دو در خانه ریدل هستن.

____________________________________

بلاتریکس به لرد نزدیک شد.لرد متوجه شد که بلا قصد دارد چیزی را مخفیانه به او بگوید.سرش را کمی بطرف بلا خم کرد...ولی بلا دچار سوء تقاهم مرگباری شد!
-:kiss:...ارباب اون یکی لپتونم بیارین...ار...ار...ارباب چرا کل صورتتون سرخ شد؟شما فقط باید چشماتون سرخ باشه.ارباب چرا میلرزین؟اون دود چیه از سرتون در میاد؟ارباب من کم کم دارم احساس خطر میکنم!بکنم؟...نکنم؟:worry:

مرگخواران هم که همان خطر را حس کرده بودند به سرعت بلاتریکس را از محل وقوع جرم دور کردند.لرد به سختی خودش را کنترل کرد.درست نبود که جلوی یک محفلی ضعف نشان دهد!
-خوش اومدی ویزلی.تو مهمان مایی و میتونی به هر قسمتی از خانه ریدل که مایل باشی سرکشی کنی.فقط مواظب پشت سرت باش.اینا گاهی جادو از دستشون در میره.مخصوصا وقتی بوی محفلی به مشامشون برسه....و تو آستوریا.چمدونت کجاس؟

بلاتریکس که هنوز لبخندی بر لب داشت با گونه های سرخ دوا دوان خود را به لرد رساند.
-ارباب چمدونشو آوردم.اجازه نمیدین یه چیزی بهتون بگم؟خصوصی!

لرد چمدان را گرفت و بطرف آستوریا پرتاب کرد.و البته این نکته را که بلاتریکس بین اون و آستوریا قرار گرفته بود کاملا نادیده گرفت.چمدان بعد از منهدم کردم بلا به آستوریا رسید.لرد دستور بعدی را صادر کرد.
-آستوریا ظرف پنج ثانیه از جلوی چشمام دور شو و ظرف ده ثانیه باید نامه تو از جغد محفلی دریافت کنم و بفهمم که رسیدی.یکی اتاق جینی رو بهش نشون بده!




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ سه شنبه ۲ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-چرا من ارباب؟چرا آنتونین نره؟مورفین نره؟لودو نره،چرا من؟
-چرا من ارباب؟چرا فلور نره؟تری نره؟آندرومدا نره؟چرا من؟

لرد چیزی نگفت.کروشیو دیگه اون اثر همیشگی رو نداشت.دیگه مرگخواران عادت کرده بودند.لرد تصمیم گرفت یه تنوعی بده و از آودا کداورا استفاده کند.برای همین فریاد زد:آودا...
-بلاتریکس با لبخد دلربایی طلسم رو ادامه داد که همین باعث خراب شدن طلسم شد.
-کداورا...
آستوریا که چشماش رو گرفته بود و داشت فریاد میزد:شهید شدن در راه لرد،از خدمت به محفلی ها برتر است پس از چند لحظه متوجه نمردن خودش شد.بعد گفت:ارباب،منو بکشین.من نمیخوام...
بلاتریکس به همراه لرد فریاد زد:کروشیو....
آستوریا به راحتی از طلسم بلاتریکس جاخالی داد.اما از طلسم لرد به سختی جاخالی داد.آستوریا پوزخندی به بلاتریکس زد و بخاطر ناراحتی از نخوردن طلسم اربابش چوبدستیش را به طرف خود گرفت و گفت:کروشیو آستوریا.
لرد داد زد:ایوان،آوردیش؟
ایوان که جینی ویزلی رو به زور به داخل میاورد چیزی نگفت.ضربه ی آرنج جینی باعث افتادن فک او شد.جینی به محض اینکه لرد رو دید فریاد زد:گل واسه محفلی هاست.گل واسه سفید هاست.شما به چه جرعتی تو خونتون گل کاشتین؟شما خجالت نمیکشین؟روتون میشه؟
ایوان استخوان فکش را گرفت و پس از چند لحظه امتحان کردنش گفت:اربابفرفتم که بیارمش،دیدم که داشت به گل های ما ور میرفت.همون گل هایی که اون مرگخوار ناشناس راتون فرستاده بود..باورتون نمیشه ارباب.اون جرعت کرد به یکی از اموال شما دست بزنه.
لرد فریاد کشید:چــــی؟؟؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۲ آبان ۱۳۹۱

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
-آخه عقل کل فک کردی من اربابمو میسپرم دسه اون دختره؟؟ نه آخه واقعا همچین فکری کردی؟؟

بلاتریکس موهایش را به سمت دیگر شانه اش پرتاب کرد.
-راستش شک کردما...آخه کیه که مثه تو ویشگون بگیره ؟؟ تازه از نحوه ی نگاه کردنت به اربابمونم ضایع بود جینی نیستی....راستی !! بار آخرت باشه به ارباب اونطوری نگا میکنیا !!

و باز هم تا پاسی از شب صدای دعوا بر سر لرد سیاه از اتاق بلاتریکس به گوش میرسید و مرگخواران روح آنها را مورد عنایت خویش قرار میدادند....
صبح زود، طبق معمول همه ی مرگخواران سر میز جمع شده بودند و منتظر لرد بودند با ورود او، همه به پا خواستند و تعظیم کردند، هنوز لرد به طور کامل به مرگخواران دستور راحت باش نداده بودند که جینی ویزلی با ظاهری آشفته وارد سالن شد، روی صندلی آستوریا نشست و بدون کوچکترین توجهی به سایرین، مقداری از قهوه اش را نوشید و بدین ترتیب دو اتفاق به طور هم زمان رخ داد:
همه ی مرگخواران به شکل درامده و لرد منفجر شد:
-آستوریـــــــــــــــــــا...! کروشیو ! فکر کردی آنتونین تستراله؟!! کروشیو !

آستوریا و بلاتریکس در حالی که از تعجب جوانه های شاخ، بروی سرشان قابل مشاهده بود، نگاهی به یکدیگر انداختند.
-ار..ر...باب...!
-زهر باسیلیسک و ارباب...مانتیکور سرخ شده و ارباب...آخه تو آدم نمیشی؟

بلاتریکس من و من کنان پرسید:
-ارباب از کجا فهمیدین؟

-دامبلدور صبح زود جغد فرستاد که چرا آستوریا هنوز نیومده...شب هم که صدای جیغ و ویغاتون میومد شک کردم الانم که قهوه اش رو تلخ خورد، مطمئن شدم. چیکارش کردی اون دختره رو ؟

و ملت شروع به خوردن تاسف به حال خود کردند، چرا که شب گذشته، شنیدن صدای آستوریا از اتاق خواب بلاتریکس را به حساب عادت کردن به دعوا های هر شب آن دو گذاشته بودند !
-اربــــــاب
-بگو تا نزدم بوق شی بری هوا.
-نمیگــــــــــــم اربــــاب :worry:

لرد به چشمان آستوریا خیره شد و اینبار سایرین هم از موج انفجارش بی نصیب نماندند.
-ذهنتو میبندی؟ واسه من از چفت شدگی استفاده میکنی؟ خجالت نمیکشی؟
-اربــــــــــاب خب من نمیخوام برم اونجا...ارباب خواهش میکنم .
-آستوریا تا این یه ماهو نکرئم یه سال، بگو اون دختره رو چیکار کردی؟

آستوریا که دندان هایش به هم میخورد، بالاخره عقب کشید.
-تو...تو زیرزمینه حیاطه

لرد با عصبانیت کروشیویی نثار او کرد.
-ایوان، بلاتریکس برین دختره رو بیارین و تو آستوریا ! ده دقیقه وقت داری بری برسی خونه ی گریمولد و از اونجا برام جغد بفرستی !



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
جینی ویزلی بلاتریکس رو میشکونی گرفت و داد زد:من راضیم اربا...چیز ولدی.
بلاتریکس که از میشکون کاملا ماهرانه جینی تعجب کرده بود،یاد مهارت آستوریا در میشکون گرفتن افتاد.لرد با خوشحالی گفت:پس همه چی مرتب شد.همه برن بخوابن.چوبدستی ارباب دیگه نای کروشیو کردن نداره.
فلور با لبخند گفت:ارباب،من یه طلسمی بلدم.میخواین شارژش کنم؟اصن چوبدستی خودمو میخواین؟
لرد ولدمورت گفت:مثل این که برای کروشیو خیلی عجله داری؛نه فلور؟
-نه ارباب.برای جینی گفتم.
جینی که خودش رو در خطر میدید گفت:من رفتم بخوابم بلاتریکس.تو تو کیسه خواب بخواب.من بالا میخوابم.
بلاتریکس به دنبال اون رفت تا اعتراض کنه.چند لحظه بعد،مرگخواران 2 ثانیه یک بار به هوا میپریدند. و اتاق بلاتریکس در آستانه منفجر شدن بود.بلاتریکس گفت:زنیکه بیریخت.تو مرض دای اومدی واسه من عاشق شدی؟مگه مرض داری؟
ناگهان بلاتریکس متوجه تغییراتی شد.جینی ویزلی ناگهان به آستوریا گرینگرس تبدیل شد.بلا زیر لب زمزمه کرد:معجون مرکب پیچیده!!!!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
وای دختر برو دیگه. :vay:
آستوریاو مرگخوران که از فریاد لرد حسابی ترسیده بودن هریک دنبال جایی برای قایم شدن می گشتن تا از آوادا کداوا ها در امان بمونن .بالاخره آستوریا با دلداری مرگخواران راهی خانه ی گریمولد شد و بعد از چند ساعت جینی ویزلی هم به خونه ی مرگخواران رسید .بلاتریکس که در رو روی جینی باز کرده بود با نگاهی سرشار از نفرت به جینی زل زده بود طوری که کاملا فراموش کرده بود که باید یک ماه با جینی زندگی کنه از طرفی جینی هم که انتظار استقبالی رو نداشت اصلا کم نیاورد وبا نفرت به سر تا پای بلاتریکس نگاه کرد .بالاخره صدای لرد سیا اون دو رو به خودشون آورد و بلاتریکس رو از جلوی در کنار برد.
-بلا، بلا.پس این دختره چی شد؟
جینی از جلوی بلاتریکس رد شد و با گذشتن از صف مرگخواران بالاخره جلوی ولدمورت ایستاد و گفت:
این طور که معلومه من باید یک ماه با شما زندگی کنم.
بلاتریکس که خودش رو کنار ارباب رسونده بود با خشم گفت :
ببین دختره ی پرو درسته که ما یک ماه باید تو رو تحمل کنیم اما تو حق نداری با ارباب اینطوری حرف بزنی؟
فهمیدی؟
جینی که جلوی بلاتریکس اصلا کم نیاورده بود بعد از نیم نگاهی به بلاتریکس رو به لرد برگشت و گفت:
خب،اتاق من کجاست؟
-تو با بلا تو یه اتاق می مونی.
بلاتریکس یکدفعه از جا پرید و فریاد زد:
چی؟


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۱ ۱۵:۲۱:۱۶
ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۱ ۱۵:۲۲:۰۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۱

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
نیو سوژه

-ارباب...من دارم میرم.
-خوبه...برو.
-ارباب میرمــــــــــــا!

لرد که از بگو مگوی بیست و هفت ساعته اش با آستوریا خسته شده بود، چوبدستیش را برداشت.
-تا هفتصد و بیست و هفتمین کروشیو رو نکردم تو حلقت برو دیگه .از دیشب پونصد و هفتا کروشیو بیشتر از جیره ی کروشیو هات خوردی.بسه ات نیس؟؟
-اربـــــــــــــــــــــاب

لرد آهی کشید.
-بیا برو بچه جون....خستم کردی.نگران اون بچه ی نا خلف و اون شوهر بوقیتم نباش، جینی ازشون مواظبت میکنه
-ارباب....اگه من برم کی شبا شام نجینی رو بده؟ کی شونه هاتون رو واستون ماساژ بده؟ ارباب آخه انصافه من پاشم برم محفل؟؟ ارباب این دختره خطرناکه ها ! یهو دیدین شب که خوابین با عاقد اومد بالا سرتون عقدتون کردا !

ملت مرگخوار که نمیدانستند از اینکه از شرِّ دعوا های روزانه ی بلاتریکس و آستوریا خلاص شده اند خوشحال باشند یا به حال آستوریا تاسف بخورند، با ناراحتی به لرد چشم دوخته بودند.
-حالا ارباب میشه...
-نه ایوان نمیشه...بابا چند بار بگم اینم یه ماموریته...میدونم خب یه کم چندشناکه ! اما به هر حال ماموریته دیگه...باید بره اونجا از نقشه ها و برنامه های اونا با خبر شه ! ما هم باید این مدتی که جینی جای این میاد اینجا، طوری وانمود کنیم که انگار هیچ فعالیتی نمیکنیم! حالا که دمبل خودش این پیشنهاد رو داده نباید ردش کنیم.:vay:
-اربـــــــــــــــــــــــــاب



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲:۰۰ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
(پست پایانی)


-مثلا....مثلا کلا تخما رو نابود کنم و خودمو جای بچه نجینی جا بزنم...چطوره؟:pretty:

سیبل به دنبال ذره ای شباهت بین بلاتریکس و نجینی گشت...ولی موفق نشد!
-من فکر نمیکنم کسی باور کنه ها.

بلاتریکس که از شدت حسادت رو به انفجار بود شروع به قدم زدن در طول اتاق کرد...


مدتی بعد...اتاق لرد سیاه:


-تخما تکون خوردن!من مطمئنم ارباب.خودم دیدم.مژده گونی بدین!

لرد سایه بدون توجه به لودو با نگرانی به تخمها خیره شده بود.
-آفرین...پوسته شو بشکن...کارت عالیه.تو میتونی...متولد شو!...بلاتریکس.چند دفعه بهت گفتم از روی تخت بلند شو.تو نمیتونی بچه نجینی باشی!اگه اشتباها یکی از تخمها رو بشکنی میدم نجینی قورتت بده.اصلا این نجینی کجاس؟چرا نیومده شاهد تولد فرزندانش باشه؟دختر ارباب اینقدر بی احساس بود؟

به دستور لرد نجینی برای مشاهده فرایند نوه دار شدن ارباب، از اتاق خودش به اتاق لرد منتقل شد!
بلاتریکس غمگین و ناامید از روی تخت بلند شد و او هم چشم به تخمها که کم کم ترک میخوردند دوخت.یکی از تخمها بیشتر از بقیه تکان میخورد...بالاخره انتظار لرد به سر رسید و جانور کوچک داخل تخم موفق شد شکاف کوچکی در پوسته ایجاد کند.با تلاشهای بعدی جانور، شکاف بزرگتر شد و سر انجام تخم شکست!

-!!!لودو!!!این...شبیه نجینی نیست...شبیه چیزه...چیز...

لودو جمله ناتمام لرد را کامل کرد.
-تمساح سرورم!

لرد تمساح کوچک را برداشت و بررسی کرد.
-نه...اصلا شبیه نجینی نیست.ولی نمیتونه تمساح باشه.شاید بچه مارها اول دست و پا دارن و بعد طی سالهای بعدی...

با حرکت ناگهانی نجینی، لرد و همراهانش بشدت شوکه شدند.
-لودو..این چیکار کرد؟

لودو بگمن که مشخص بود به سختی جلوی حالت تهوعش را گرفته جواب داد:
-بچه رو بلعید سرورم...راستش...الان دیگه مطمئن شدیم اینا تخمای نجینی نیستن.اولش شک داشتیما.نجینی رو برای پیاده روی...،یعنی خزش روزانه کنار رودخونه برده بودیم.چند دقیقه تنهاش گذاشتیم.بعد کنار این تخما پیداش کردیم.خب...ما هم فکر کردیم اینا نوه های شما هستن ارباب...ارباب؟چی دارین به نجینی میگین؟ارباب؟چرا نجینی با این حالت تهدید آمیز داره بطرف من میخزه؟ارباب؟نجینی الان سیر شده دیگه...نه؟


پایان سوژه









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.