خلاصه:
مرگخواران در قصر مالفویها جشن مخصوصی را ترتیب داده اند.در اواسط جشن در اثر اتفاق عجیبی که دلیلش مشخص نیست (کشیدن رشته ای که از زمین خارج شده بود)سالن خراب شده و همه مرگخواران به حفره بزرگی سقوط میکنند.
محفلی ها از اتفاقی که برای مرگخواران افتاده مطلع شده و برای فضولی( یا همون سرو گوش آب دادن
)به قصر مالفویها میروند و نارسیسا و لوسیوس را به کمک ریش دامبل بالا میکشند.مورگانا هم تبدیل به خفاش شده پرواز کنان از قصر خارج میشود.
لرد و همراهانش راه برگشت ندارند و در طول دخمه و راهروی زیر زمینی به پیشرویشان ادامه میدهند تا به راهروی مشکوکی میرسند.لرد به پرسی و مورگان دستور میدهد که راهرو را بررسی کنند.
از طرفی ملت محفلی گرابلی،تد و سارا را برای کسب اطلاعات پایین میفرستند.
______________________________
مورگان و پرسی با پاهای لرزان وارد راهرو شدند.مورگان چوب دستش را روشن کرد.
-برو پرسی.اصلا نترس.من پشتتم.
پرسی با وحشت یک قدم دیگر برداشت.
-منم از همین میترسم خب!ضمنا اگه اون چوبتو از دماغم دربیاری بهتر میتونم راه برم.
مورگان عذرخواهی کوتاهی کرد و دو مرگخوار به راهشان ادامه دادند.تا اینکه پرسی ایستاد و با چوبش به دریچه کوچکی که روی دیوار تونل دیده میشد اشاره کرد.
-این دیگه چیه؟به نظر تو باید بازش کنیم؟
دریچه به اندازه کافی بزرگ بود و یک جادوگر به راحتی میتوانست از میانش عبور کند.مورگان تا جاییکه ممکن بود از دریچه فاصله گرفت.
-مگه زده به سرت؟معلومه که نباید بازش کنیم.ما هیچ دری ندیدیم اینجا.برمیگردیم و به ارباب میگیم این راهرو بن بست بود و هیچ چیز خاصی نداشت نظرت چیه؟
پرسی اخمی کرد.
-این کار کثیفیه.فقط دو تا ترسو میتونن اینجوری رفتار کنن...پس...پس ما هم همین کارو میکنیم!
دو مرگخوار بطرف اربابشان رفتند.
-ارباب هیچ خبری نبود.این راهرو یه راه انحرافیه که تهش بن بسته و هیچ خبری توش نیست.کاملا مطمئن باشین.
لرد سیاه به چهره وحشتزده پرسی و مورگان خیره شد و به راهروی مشکوک اشاره کرد.
-مرگخوارا از این طرف!وقتی این دوتا بگن خبری نیست یعنی حتما خبری هست!
مرگخواران به دستور لرد سیاه به دنبال اربابشان وارد راهروی مشکوک شدند.