هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
مرگخوارا ممد کوماندو وهری رو که با طناب به هم چسبیده بودن رو بلند کردن و به سمت بیمارستان حرکت کردند.

و آن فرد مجهول الهویه نبود.بلیز زابینی غم بیماری ارباب را فراموش کرده و با جینی ویزلی روابط ملودرام سنگینی را در طی چند ثاانیه،برقرار کرده بود.
ناگهان در یک اقدام انتحاری و از پیش طراحی نشده،هورریس اسلاگهورن که اصالتا یک جوات بود،آفتابه ی طلایی مرلین را از جیب سمت راست شلوار شش جیبش بیرون کشید.

هورریس:همه توجه کنند.....این نشان مامور مخصوص ریش بزرگ،مرلینه....احترام بگذارید.شما در برابر سیبیل،معاون مرلین هستید.
کل ملت میگرخند و به سجده و رکوع میروند

هوریس اسلاگهورن:شما متهم هستید که با ژانگولر بازی و کشتن افراد داستان را از ژانر فانتزی بیرون کشیده و به ژانر علمی تخیلی میبرید.
تو بلیز!

بلیز:بله!
صدا از پشت جینی میاد که برای احترام به رکوع رفته.از قضا بلیز برای احترام گذاردن،سجده رو بیشتر دوست داشته

هورریس:در کجای دنیا طی یک شب ،بچه ها به دنیا می آیند و تازه بچه ها سیبیل هم دارند؟
بلیز:
هورریس:ببند نیش را.....تو رابستن!
رابستن:بله!

هورییس:شما روی دیوید کاپر فیلد را سفید کردید....ای بوقی!...چه شکلی میشود که اعضای بدن به سر پرستار بچسبند و بیرون بیایند؟
در همین لحظه زیر نویسی دیده میشود:ادامه ی این داستان در برنامه ی بعدی.

ملتی که احترام گذارده اند،با دیدن زیر نویس بیخیال احترام میشن و به حمل هری تا اتاق جراحی ادامه میدهند.
---------------------------------------
شفاف سازی:بیشتر پارازیت بود تا رول.و همش برای شوخی بود.اصل خنده ی رول به ژانگولر بازیشه.بکنید آقا.ژانگولر بازی بکنید.


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۲:۳۸:۳۱

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
ملت : جییییغ !
رابستن : این چیه دیگه به کله ی دکتره آویزونه ؟
بلیز در حال بررسی قطعات چسبیده به کله ی دکتر میگه : هوم...اینم رودشه ، اینم معده وقلب و...
بلیز جمله اش را به اتمام نرساند و با وحشت به بقیه خیره شد .
ممد کوماندو : هووم . این حرکت منو یاد ژانگولر بازی های ممد کاپرفیلد میندازه . از بچه های دهاتمون بودش .
حسن : خیلی خطرناکه ولی باید کمپلت اجزای بدنش رو از یکی دیگه بگیره .
ممد کوماندو در حالی که از پنجره خم شده و داره بیرونو نگاه میکنه . بورگین : ممد بدو بیا ...چی رو داری نگاه می کنی ؟
ممد کوماندو جواب نداد وهمچنان در بحر صحنه ی بیرون بود .
ملت پاشدن که ببینن چی ممد کوماندو را میخکوب کرده .رابستن : ایول ! کله زخمی داره با جینی ویزلی به شدت راز و نیاز میکنه .
_ بیا کنار منم ببینم .
_ با تلسکوپ چه خوب دیده میشه .
_ با میکروسکوپ هم خوب دیده میشه !
_ خیلی خطرناکه حسن ، اونقدر خم نشو ، از پنجره میفتی پایین .
ممد کوماندو : یافتم یافتم ! اوره کا اوره کا !
و در حالی که داشت لباساشو میکند تا به دانشمند ارزشی یونانی شباهت بیشتری پیدا کند گفت : کله زخمی! هری پاتر ! ما باید اونو بیاریم اینجا وجرش بدیم واجزای داخلی بدنش رو بذاریم توی بدن لرد ، هم اونو کشتیم وهم حال لرد رو خوب کردیم .
و قبل از آن که ملت پاسخی بدهند از پینجره پایین پرید و شروع به پرواز نمودن کرد !
شترق .
ممد کوماندو روی جینی ویزلی فرود میاد وهری در حالی که چشماشو بسته بوده شروع به راز و نیاز با ممد کوماندو میکنه ، ممد کوماندو هم سریع شروع به بستن هری با طناب میکنه .
ممد کوماندو تو فکرش : باید حسابی سفت ببندمش تا نتونه بازش کنه ...آها خوب شد !
در همین حال ملت مرگخوار برای بردن هری، در بیرون از بیمارستان جمع شدند . بلیز : ممد بیارش .
رابستن : همانا هری پاتر هم نابود گشت!
ممد در حالی که تقلا میکنه با ناامیدی میگه : نمیشه ...طناب رو دور خودم هم بستم .
جینی هم که بسیار پرطرفدار ! بود در آن لحظه با فرد مجهول الهویه ای شروع به راز ونیاز کرده بود . هری به هیچ وجه متوجه حضور مرگخوارن نشده بود و در حالی که به جینی نگاه میکرد : نامرد ! بوقی ! می دونستم بهم خیانت می کنی ! گفته بودن این دخترای فرنگ همه شون پرطرفدارن !
مرگخوارا ممد کوماندو وهری رو که با طناب به هم چسبیده بودن رو بلند کردن و به بیمارستان انتقال دادن .


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۰:۳۲:۵۲
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۶:۱۶:۴۲
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۶:۲۱:۱۵



Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۸:۳۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

جمعیت انبوهی داخل اتاق عمل تجمع کرده اند ، رئیس بیمارستان ، معاونش و مسئول بخش هم به خاطر وضعیت بحرانی اتاق عمل به اونجا اومده :

مسئول بخش : آقایون و خانوما ، به علت نقص فنی کله ی یکی از دکتر های ما توی سینه ی این مرتیکه ی بوووق ...
ملت مرگ خوار : آواداکدورا ... مرتیکه ی بووووووق خودتی ...
معاون بیمارستان که در اونجا حظور داشت صحبت های مرحوم مسئول بخش رو ادامه داد :
- بله ...خوب ما باید دست به دست هم بدیم و سر دکتر رو از سینه ی ایشون بیرون بیاریم .
بلیز : آواداکدورا ...
ملت مرگ خوار : برا چی کشتیش ؟ اون که چیزی نگفته بود !
بلیز : فکر کرده من خرم ( بلا نسبت ) به لرد می گه ایشون !!!
ملت مرگ خوار :
رئیس بیمارستان که تحت تاثیر رفتار مرگ خوارها قرار گرفته بود با حرکات دست شروع به صحبت کرد
-.... . ........ ...... . ... ............... ....... ... ( حرکات دسته دیگه ! انتظار دارین صداشو بشنوین؟ )

چند دقیقه بعد ملت درون اتاق عمل در حالی که پای دکتر را گرفته بودند ( به جز هوریس که ... ) شروع به خواندن کردند :
- بیا بیا بیرون بیا از توی لرد بیرون بیا ...

پشت در اتاق عمل
ملت محفلی :
لارتن : اگه یه دوربین داشتیم ، چی می شد ! فیلم کمدی قرن می شد . مخصوصا اون هوریس که ...
حرف لارتن با صداهایی که از داخل اتاق عمل می آمد قطع شد....

در نقد پست های انجمن شهر لندن نقد شد.


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۹:۴۴:۰۱
ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۲:۱۳:۲۲

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه چندتا بچه سیبیلو میان خر هوریس رو میچسبن!
بچه ها: بابا .. بابا ... بابا سیبیلو!
هوریس: ای بابا بچه ها به سیبیلم آویزون نشید! ولم کنید من باباتون نیستم! مگه هر کی سیبیل داره باباتونه؟
بچه ها: بابا ممدکوماندو برامون بستنی قیفی نخرید ما رو برد اونور خیابون بعد با یه ماندانگاس نامی سر ما معامله کرد بعدشم خودش در رفت! ما هم فرار کردیم!
هوریس: چی؟ قاچاق بچه؟ هووووووووم! این ضد قانون حقوق بشره! به جون این ...

در همون لحظه بلیز که از جواب هوریس ناامید شده در حالی که داره مقادیری سیبیل و دندون مصنوعی های جا مونده در دهنشو تف میکنه بیرون سعی میکنه در ذهنش جای هوریس تصویر پرستاره رو مجسم کنه و اینگونه فکر سیبیلای هوریس رو از ذهنش دور کنه و بدین ترتیب با روحیه بسیار بالا به سمت اتاق عمل راه می افته!

در اتاق عمل!
همه مرگخوارا از پشت اتاق شیشه ای به لرد خیره شدن و براش دارن دعا میکنن. سرانجام بعد تحقیقات بسیار دکترا تصمیم گرفتند که در قلب لرد باتری بزارن.
لرد: آقای دکتر جون مادرت آمپول بیهوشیه رو آروم بزن!
دکتر: نترس بابا آمپول که ترس نداره .. بگیر که اومد!
لرد: آخخخخخخ ... خیلی نامردی ... آواداکدور.....
(قبل از اینکه حرف لرد تموم شه بیهوش میشه)

چند لحظه بعد
دکتر با همکاری همون پرستار معلوم الحال روی سینه لرد شکافی ایجاد کرده و مشغول کار کردن در داخل سینه لرده!
دکتر: پرستار بی زحمت چند تا باتری قلمی بده!
پرستار چند تا باتری قلمی رو میده به دکتر!
دکتر: اه چقدر در قلبش سفته پرستار پیچ گوشتی!
پرستار پیچ گوشتی میده به دکتر!
دکتر: اوه اوه چقدر قلبش خاک گرفته فووووووت فووووووت (صدای فوت کردن)! خوب خوبه باتریه رو کار انداختم!
پرستار: قربان قطب منفی و مثبتش برعکسه!

همون لحظه در داخل اتاق شیشه ای
رابستن: واقعا به کارش وارده! خیلی دکتر مسلطیه!
فورتسکیو: انگار داره فراری تعمیر میکنه! خیلی تسلط داره
مرگخوارا: به به به .. چه چه چه!
همون لحظه که مرگخوارا مشغول تعریف و تمجید از دکتر بودن در داخل اتاق اتفاقاتی رخ میده.

دکتر: پیشونیم عرق کرده!
پرستار با دستمال دستی روی پیشونیه دکتر میکشه همون لحظه دکتر تماس دست پرستار با پوست صورتشو حس میکنه و ناگهان از شدت خوشی از حال میره و غش میکنه و میخوره روی دستگاه های تنفسی لرد و بعد با کله میره تو سینه لرد و کلش بین قلب و معده لرد گیر میکنه و همون لحظه به صورت کاملا تصادفی روده بزرگه لرد دور گردن دکتره گره میخوره!
دکتر: کمک گیر کردم! یکی دستمو بگیره .. منو بکشین بیرون!
همون لحظه پرستاره یه پاشو میزاره رو کله لرد و دو دستی سعی میکنه دکتره رو بکشه بیرون از اونور هوریس دیگه نمیتونه تحمل کنه و در اتاق رو باز میکنه میپره تو تا به پرستاره کمک کنه.....

مرگخوارا:
در اون گیر و ویر ناگهان روی صفحه دستگاه ضربان قلب لرد به صورت یک خط صاف با یه صدای سوووووووووت مانند در میاد.
پرستار: جییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
مرگخوارا: جیییییییییییییییییییییییییییییییغ
بچه سیبیلو ها: جییییییییییییییییییییییییغ
عوامل پشت صحنه: جییییییییییییییییییییییییییییغ
بلافاصله در اتاق باز میشه و سیلی از دکتر ها به سمت لرد هجوم میارن ....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۲۲:۲۱:۵۳



Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲:۴۵ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
فلش بک به آخر پست 209.جرج ویزلی
حدود یک ساعت از وداع لرد میگذشت و مرگ خواران دقایق سختی را چشم به راه خبری ،سپری میکردند.
هوریس خم شده و از داخل سوراخ کلید اتاق پرستاری،شاهد ماجراهای جالب است.
اسلاگهورن در حالی که با دو انگشت اشاره و شصت،نوک های سیبیلش رو پیچ میدهد به سمت بقیه برمیگرده
-آقا کسی دوریبن موربین همراهش نیست؟.....یه فیلم جدید بدیم بیرون؟
ملت که همین تازگی ها دوزاری های خود را صاف کرده اند...با شنیدن سخنان هوریس میپرند جلوی سوراخ کلید....
-آقا اول من ببینم
-نه...اون سری تو اول دیدی
-برید کنار که کار خودمه...

هوریس جو گیر میشه و با شکم در رو باز میکنه و فوقع ما وقع:bigkiss:

فقط بلیز در نخ پرستار نیست و ماتم گرفته ، پشت در اتاق عمل نشسته همچنین قسمت هایی از بدنش درد میکنه و چشمانش قرمز شده.
فلش بک به شب قبل
همه ی مرگ خواران در خواب به سر میبرند.بلیز آرام آرام به سمت اتاق پرستاری میرود
پایان فلش بک

کم کم به خواب فرو میرود
شروع خواب بلیز(پست های 210 تا 213)
نوای موسیقی بلوز همه جا را فرا گرفته و بلیز با اندوهی خارج از وصف یک جوات، به حرف های دکتر گوش میده
«دکتر:متاسفانه مثانه ی عضویه که تا به تا حالا کسی به کسی اهدا نکرده.فکر نکنم کسی رو پیدا کنید»
قطرات اشک از گوشه ی چشمانش به پایین سرازیر میشه.
بلیز:نننننننننننننه!.....
پایان خواب بلیز(آخر پست 213)

هوریس که در حال راز و نیاز با فرد معلوم الحالیست،صدای فریاد بلیز را شنیده و در یک اقدام غریزی به طرفش میاد.
هوریس:چی شده؟.....خوابی؟......ننننننه...تو نباید بمیری:bigkiss:....نه...تو نباید بمیری:bigkiss:
بلیز:برو اون طرف مردک بوقی،بوق زاده....اه اه...چه سیبیل تلخی....ولدی چی شد؟...هنوز محفلی ها بیهوشند؟
----------------------
ای بلوز....اگر بد بود،پی ام بده پاکش کنم..ساعت سه و نیم صبحه.حس فکر کردن نیست


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۳:۴۱:۱۹

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
مرگخوارا که راهی جز اعتماد به لارتن نداشتن اجبارن قبول میکنن
بلیز: ممد کوماندو بیا اینا رو بگیر
ممد کوماندو سریع به سر کوچه میره سه ثانیه بعد با لیست برمیگرده
لارتن:خوب حالا باید شروع کنیم
بعدش شروع به عمل میکنه و قلب لرد رو در میاره میده دسته بلیز
بلیز:چرا درش اوردی؟؟
لارتن:اینا اضافیه، چربیه. غذای چرب میخوره مگه نه؟؟
بلیز:آره، از وقتی این بلا رفته همه آشپزیا افتاده گردن من اگه غذا چرب نباشه پدرمو در میاره
لارتن به ترتیب کلیه و معده و وروده و....لرد رو درمیاره میده دست بلیز
بلیز:چقدر این چربی داشته ما خبر نداشتیم پس این هووریس اگه عمل بشه چقدر چربی ازش بیرون میزنه.
هووریس در حالی که پرستار بیهوش رو در بقل گرفته میگه:جناب لارتن میشه بعدش جیگر این خانم پرستار روو بره من بیرون بیارین
ملت مرگخوار:
لارتن پس از اینکه همه اعضای بدن ولدی رو خارج میکنه قطعاتی رو که خواسته بوده همشو میریزه داخل شکم لرد و با یک طلسم بخیهیوس چکشم لرد میبنده
لارتن:خوب کار من تموم شده دیگه برم
بلیز:خب این کی بیدار میشه
لارتن:یه چند دقیقه دیگه
لارتن اینو میگه به سرعت از اتاق عمل خارج میشه
چند دقیقه بعد لرد چشمانشو باز میکنه
ملت مرگخوار:
برای چند ثانیه یک صدای هننننننننننن از لرد به گوش میرسه و دوباره درحالی که دودی از دهنش خارج میشده از حال میره
بلیز:فکر کنم قطعاتش ایرانی بود،لرد ما خیلی خارجیه از این قطعات مسخره ایرانی بهش نمیاد،همش تقصیر این ممد کوماندوست
ملت:حالا چه غلطی بکنیم
در همین حال دکتر بهوش میاد و ملت مرگخوار دورشو میگیرن و دکتر از ترس اینکه بمیره شروع به عمل میکنه
دکتر:لطفا از اتاق برید بیرون خودم صداتون میکنم
-----------------------------یک ساعت بعد---------------------------------
دکتر از اتاق عمل بیرون میاد و ملت دورش جمع میشن
ملت مرگخوار:چی شد
دکتر:هووم..من از بین اون چیزایی که میگفتین چربیه قلبش و معدش و کلیه و.....رو پیدا کردم فقط چند تا مشکل مونده
ملت:چی؟؟
دکتر:خوب متاسفانه سرعت رشد موش دوبرابر شده و من نتونستم از بین اوون چربیا یک روده راست پیدا کنم
بورگین:عیبی نداره روده راست که از وقتی به دنیا اوومده نداشته پس خوب میشه
دکتر:یک مساله مهمتر اینکه این مثانه لرد خراب شده و دیگه کار نمیکنه یکی باید مثانشو به لرد اهدا کنه.متاسفانه مثانه عضویه که تا حالا کسی به کسی اهدا نکرده و فکر نکنم کسی رو پیدا کنید
ملت:


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۳۹:۰۹
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۴۷:۰۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۵۴:۲۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۵۷:۳۴

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
در همین لحظه محفلی ها با چوبدستی های آماده وارد اتاق عمل شدن و استرجس گفت:
- موهاهاهاهاها! بلاخره لو رفتین! اینجا دیگه آخر کاره!

اما مرگخوارا بصورت به ولدی نگاه می کردن و اشک تمساح می ریختن! قلب ولدی هم وسط زمین آسمون داشت تالاپ تالاپ می زد و کلا انقدر صحنه نوستالوژیک بود که دل استرجس هم به رحم اومد و گفت:
- باشه! کلید مشکلتون دست ماست! ما یه فوق تخصص توی گروهمون داریم! ..... ریموس! بپر لارتنو صدا کن!

ملت مرگخوار:
-

دقایقی بعد لارتن بالای سر ولدی ایستاده بود و در حالی که می خواست مطلبی رو بگه، حالت بهش دست داد و از اون جایی که ولدی در حین انجام عمل باز سینه بود، تمام اون مواد سبز ریخت توی .......

به هر حال لارتن بعد از اندکی تفکر گفت:
- خب! این کار خودمه! البته اینا تجهیزاتشون کامل نیست! یه لیست می دم بهت بلیز، بپر سر کوچه بگیر!..... آچار بوکس، آچار شمع، یه دست وایر نو، یه پلاتین پیکانی، فولی کش، چهار تا بلبرینگ و بعدشم از صندوق عقب مینی ماینر من جعبه آچارمو بیار! بقیه چیزا رو خودم دارم!

قبل از اینکه ملت مرگخوار دوباره به شکل دربیان، استرجس گفت:
- اصلا نگران نباشین، لارتن تا حالا جون ماشینای زیادی رو نجات داده! واقعا به کارش وارده!

اما در زمانی که این بحث ها انجام می شد، هوریس در پس زمینه دیده می شد که از هیچ عملی برای به هوش آوردن پرستار مزبور فرو گذار نمی کرد!


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
اما در همین هنگام موج انفجار شدیدی از لارتن خارج میشه و تمامی محفلی ها رو در خودش غرق میکنه.
- اخ! ارباب گاف نده دیگه. الان نزدیک بود همه بفهمن. بیا سریع بریم و در حالی که از روی طلسم سبز رنگ با حرکات آتروباتیک میپرید پشت برانکارد قرار گرفت و به سرعت نور اون رو از میان تمامی خرابکاری های لارتن رد کرد و متأسفانه پاش لیز خورد و با سر به درون آن فرو رفت(بلیز: ) و در این هنگام لرد ولدمورت هم که نزدیک بود دوباره سقوط کنه، از هوریس به عنوان ترمز گیر استفاده کرد و حسابی از خجالتش در اومد
هوریس:
بلاخره بلیز خودش رو پاک کرده و لرد ولدمورت با حدود 1 ساعت تأخیر وارد بخش عمل شد. با ورود به بخش عمل بلیز رو با یه اردنگی دوباره در میان خرابکاری های لارتن پرت کردن و بلیز فهمید که اگر قرار باشد همونطور ادامه پیدا کنه باید این حرکت رو انجام بده:
نیم ساعت بعد اعضای محفل به هوش میان و سریع تمام اتاق رو پاکسازی میکنن اما در این حین به دلیل اسیدی بودن خرابکاری های لارتن چسب ریش بلیز کنده شده و محفلی ها اونو شناسایی کردن
استرجس برگشت و در حالی که سعی میکرد خودشو بالاتر از همه جا بزنه گفت: دیدین گفتم که باید مواظب اینا باشیم؟؟
در همان هنگام در اتاق عمل
هم اکنون یه انسان پشمالو بر روی تخت، دراز کشیده و قلبش در آمده است
پرستار در حالی که مشغول جفتک پروندن بود تا مانع ورود هوریس بشه گفت: انگار تمام اجزای بدنشم مثل خودش عجیب غریبه. معلوم نیست چی خورده که اینطوری شده.
در همان حال دکتر مشغول وارسی بر روی گونه ی جدید قلب که در بدن ولدی قرار داشت بود.
ناگهان صدایی که در بیمارستان طنین مینداخت به گوش رسید:
- توجه توجه مرگخواران و لرد ولدمورت در سنت مانگو قرار دارند هر چه سریعتر بیمارستان را تخلیه کنید.
اعضای اتاق عمل سریعا بیهوش شدند در حالی که زمان بیهوشی ولدی کم کم رو به اتمام بود


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۸:۵۳:۴۶

تصویر کوچک شده


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
در راه اتاق عمل

- بووووووق بووووووق برید کنار بیمار ویژه میبریم!
لرد: بابا انقدر این برانکارد رو تند نرون. مگه پشت کامیون نشستی؟
هوریس: هوم ... نگران نباش انقدر این چند روزه اینجا رو رفتمو اومدم راهرو های اینجا رو مثل تک تک تارهای سیبیلام میشناسم!
در همون لحظه چشم هوریس به گوشه ای می افته که در اونجا پرستاری معلوم الحال داره با گوشی به ضربان قلب بیماری گوش میده! ناگهان سیل عظیمی از احساسات بر هوریس غلبه کرده و هوریس برانکارد رو ول میکنه و به سمت پرستار تغییر جهت میده!

لرد: مااااااااااا .... یکی جلوی برانکارد رو بگیره!
دنگ دونگ بوووووووم! بوووووف کیییییش ( صدای شکستن شیشه) سوووووووت (صدای سقوط ) نهههههههههه ! آخ (صدای برخورد با زمین)

چند لحظه بعد
بلیز: آقای شفادهنده مثل اینکه اشتباهی شده بیمار ما این ریختی نبود که!
رابستن: این که همه جاش باند پیچیه! مریض ما فقط قلبش ناراحت بود! کمی هم رویش مو داشت.
فرد باند پیچی شده میاد حرف بزنه اما چون همه صورتشم مثل بدنش باند پیچی شده صدایی ازش خارج نمیشه!
شفادهنده: متاسفانه بیمارتون در راه اتاق عمل دچار سانحه شدن و از پنجره طبقه آخر به درون یک خیابون ماگلی سقوط کردند.
مرگخوارا: خدا بخیر کنه!

همون لحظه در باز میشه و چند بچه کوچیک سیبیلو وارد اتاق میشن.
پرسی: هوم چه جالب همه اینا سیبیل دارن!
یکی از بچه ها: مامانمون میگه به بابامون رفتیم! بابامون ما رو ول کرده مامانم گفته اینجا دنبالش بگردیم!
مرگخوارا
بلیز: ممد کوماندو یه فکری بکن!
ممدکوماندو: بیاین بچه ها عمو ممد میخواد براتون بستنی قیفی بگیره! تازه قرعه کشیم داره! نفر اول برنده سفر دور بیمارستان در هشتاد دقیقه میشه!

در تخت مجاور
استر: هوم چقدر اینا عجیب غریبن!
سارا: باید خیلی مواظبشون باشیم مشکوک میزنن! لارتن نظر تو چیه؟
لارتن میاد حرف بزنه که احساس میکنه حالش داره بد میشه!
استر: نه تو رو خدا آروم باش!
لارتن: سعی خودمو میکنم ... نه نمیتونم! بووووو

همون لحظه لرد موفق میشه باند های روی دهنشو بزنه کنار.
لرد: اون هوریس بوق و مرتیکه بوقی شده بوق و مادر بوق و بازم بوق سیبیل بوقی رو بگیریدش که اون منو پرت کرد پایین ای بوق تو ...!
سکوت در اتاق حکم فرما میشه. شفادهنده بعد از شنیدن این حرفها از شدت ترس و وحشت از حال میره!
بلیزرو به محفلی ها: چیزی نیست مریضمون داره هزیون میگه! الان میبریمش اتاق عمل
- آواداکدورا!
- جا خالی!
محفلی ها




Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

جرج  ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
محفلی ها هم که در اتاق بودن به این حالت برای هوریس و مرگخوارها شروع به خندیدن کردند.

لوپین به هوریس گفت: هوریس عزیز اگه پول میخوای کافیه بیای به ما بگی لازم نیست تمام دستشوئی ها رو برای پیدا کردن چند گالیون بگردی.

لرد که روی تخت دراز کشیده بود و هر ان انتظارش میرفت که جان به جان افرین تسلیم کند گفت:
این بوی چی؟ هوریس از وقتی تو اومدی تو اتاق یه بوی بدی هم با خودت اوردی. تو خجالت نمی کشی!این بیمارستان ااین همه دستشوئی داره تو خودتو خراب کردی!زود باش از اتاق برو......

در این هنگام

لرد دوباره به حالت اقما میره و بورگین میره پرستار رو خبر کنه تا به کمک لرد بیاد

هوریس که در این چند رو تو حس تنفس مصنوعی بود در یک حرکت انتحاری میپره روی لرد و شروع میکنه به این حالت :bigkiss:تنفس مصنوعی دادن.

لرد دوباره بهوش میاد و میگه هوریس این سیبیلتو از تو چشمم در بیار . کی به تو گفته بیای تنفس بدی؟ من دوست دارم پرستار بیاد.ای بوق تو این سیبیلت . ای بوق تو .....

در این لحضه پرستارداخل اتاق میشه و لرد دوباره از هوش میره و پرستار ناچار میشه به اون تنفس مصنوعی بده.

اون که دوباره به حالت طبیعی برگشته بود گفت اخهی 10 سال دوباره جوون تر شدم .

هوریس که در این چند روز اخیر تمام نقشه هاش برای تنفس مصنوعی گرفتن خراب شده بود به بلیز گفت:
این لرد مشکوک میزنه روزی دوسه بار این پرستار باید بیا بهش تنفس مصنوعی بده هر دفعه هم میگه 10 سال جوون تر شدم. تا حالا با این اوصاف فکر کنم لرد دوباره باید متولد بشه.

سارا که داشت به لرد مریز نگاه میکرد رو به یکی ار مرگخوارها پرسید چش شده ؟

در این هنگام پرستار داخل اتاق میشه و میگه رزرو اتاق عمل باطل شده و شما میتونید عمل کنید.
مرگخوارها به این حالت:

لرد در حال اماده شدن برای رفتن به اتاق عمل چند نصیحت به یارانش میکند.

این مرگخوارهای ما (این جوانان ما) باید بدانند و اگاه باشند که این دست استکبار و غرب ستیزی است که مرا به این حال و روز انداخته است.

شما باید راه مرا اگه زنده نماندم ادامه دهید

شماها نوادگانی از نسل سالازار اسلیتیرین باید بدانید که من یک کچل ّبوده و هستم.


در اتاق عمل: ...................


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۶:۱۰:۱۹
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۶:۱۷:۳۴

اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.