وقت تنفس به پایان رسید، جمعیت از تالار ها و سرسراهای دیگر به سمت دادگاه حرکت کردند، همه مشتاق بودند که پایان این پرونده ی حساس و نفس گیر را ببینند! آمدن وزیر نیز تنها آتش آنها را تند تر کرده بود و بر حساسیت این ماجرا افزوده بود! پس از آنکه همه مردم در جایگاه های خود مستقر شدند، مالسیبر تحت تدابیر شدید امنیتی و درحالی که بوسیله چند نفر از مامورین جوراب به سر ساواج (
) اسکورت میشد به دادگاه وارد شد.
بار دیگر او را در جایگاه متهم نشاندند، زنجیر های صندلی همانند مارهایی خبیث بار دیگر به دور دست و پایش پیچیدند، سپس مامورین در اطراف او مستقر شدند و چوبدستی هایشان را به سمت وی نشانه رفتند. منشی دادگاه با صدای بلند اعلام کرد:
-قاضی کراوچ وارد میشود!! حضار به پا خیزید!!
دو در بزرگ سرسرای دادگاه باز شدند، نوری شدید به داخل دادگاه تاریک تابید، سایه ای سیاه رنگ با قدم هایی آرام به دادگاه داخل شد، در دستش جسمی گالیون مانند را میچرخاند. با ورود او در نیز پشت سرش بسته شد.
با قدم هایی مستحکم و قدرتمند به سمت جایگاه قضاوت حرکت کرد، ردایش را تکاند و بر جایگاه خود نشست. سکه را آرام روی میز گذاشت، سپس با چوبدستی خود روی آن زد. ناگهان رنگ طلایی سکه محو و شکلات کاکائویی درون آن نمایان شد
شکلات را برداشت و آنرا در دهانش گذاشت، سپس آهی کشید، چشمانش را بست و با خود گفت:
-باید به جای شیرینی از این به بعد بگم گالیون... گیدیون جدی جدی شکلات و شیرینی داد بهم...
سپس چشمانش را باز کرد و نگاهش را به مالسیبر دوخت، شقیقه هایش تیر میکشید، هم دفاعیات وکیل او را شنیده بود و هم سخنان شاکیان، و تمام اینها فقط و فقط بر سر دردش افزوده بود. چوبدستیش را به سمت گلویش گرفت:
-مالسیبر، نوبت دفاعت فرا...
بوووووووم!!!!درهای سرسرا محکم از هم باز شدند و کل دادگاه را به لرزه در آوردند! بار دیگر نور خیره کننده به داخل دادگاه تابید! اینبار دو هیبت سیاه رنگ دیده میشدند که بسیار آرام و با قدم هایی آهسته به دادگاه داخل میشدند! هر دو هیبت هم قد بودند، اما عرض یکی از دیگری اندکی بیشتر بود. (
) شنل هایی بلند و سیاه پوشیده بودند و کلاه شنلشان تمام صورتشان را پوشانده بود.
دو هیبت به سمت مالسیبر حرکت کردند، تمام حضار، از جمله خود قاضی، به آنها خیره بودند و دهانشان باز مانده بود! شکلات از دهان قاضی روی میزش افتاد
از هیچکس صدایی بیرون نمیامد. هیبت لاغرتر مقابل مالسیبر ایستاد، با انگشتش به زنجیر ها ضربه ای زد و تمام آنها ناپدید شدند. سپس دستش را داخل شنلش برد، نفس همه در سینه هایشان محبوس شده بود.
هیبت دستش را از شنل بیرون آورد، بلیتی را نگه داشته بود که روی آن با حروف بزرگ نوشته شده بود:
"جزایر مفرح و توریستی بالاک!" بلیت را در دست مالسیبر قرار داد، سپس دست خود را روی سر او گذاشت و وردی را زمزمه کرد، ناگهان مالسیبر و هیبت ها ناپدید شدند!
نیم ساعت بعدقاضی کراوچ بالاخره به خود آمد! به سختی فک خود را با طلسمی به حالت اول خود برگرداند، سپس چوبدستیش را بار دیگر به سمت گلویش گرفت و گفت:
-بیدار شید مردم،
رسیدیم عوارضی دادگاه هنوز ادامه داره!
این سخنان گهربار مردم را نیز از هپروت بیرون آورد، قاضی با سرفه ای گلویش را صاف کرد و ادامه داد:
-همونطور که دیدید شدت حساسیت این موضوع به حدی بود که مدیریت رو به واکنش واداشت، متاسفانه تنها دلیل این اتفاق اصرار مالسیبر بر استفاده از ادبیات نامناسب محیط ایفا بود. در مورد 3000 میلیارد گالیون مفقود شده هم اطلاعاتی به من رسیده که همش شکلات بوده با روکش گالیون
پس جای نگرانی نیست!
سپس شکلات را از روی میز برداشت و بار دیگر در دهانش گذاشت و ادامه داد:
-از اونجایی که متهم ما از دست ما خارج شده و الان در دست مدیریته پس حکمی هم نمیشه براش صادر کرد، به همین سبب من این پرونده رو مختومه اعلام میکنم!!
و با چکش محکم تر از تمام دفعات پیش روی میز زد!
پایان محاکمه!!!---------------
با وجود همه حاشیه های این محاکمه، تجربه خوبی بود.
فردا بازنگری هایی در قوانین تاپیک میشه و همینجا اعلام میشه، به احتمال زیاد فرصت زمانی پست زدن شاهد ها و متهم کاهش پیدا کنه. علاوه بر این در صورت تصویب طرح ویزنگاموت خلاصه ای از شرایط اون طرح هم در تاپیک ارسال میشه طی چند روز آینده.
قاضی القضات
بارتی کراوچ جونیور