هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ سه شنبه ۷ فروردین ۱۳۸۶
#73

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
بله اون جادوگر کسی نیست به جز....

گراووپ مرد بزرگ قرن!!!

گراووپ در حالی که یه عینک دودی خفن زده و یه دست سبیل خوش تیپ هم گذاشته و موهاشم از نوع تیغ تیغی زده به سه مرگخوار لبخند میزنه!


بلا و بلیز سعی میکنن عقب عقب برن اما متوجه میشن که دیوار قشنگ پشت سرشون قرار داره و بطور ذاتی چسبیدن به دیوار!

فقط گری بک داره با گراوپ حال میکنه! دوربین به عمق مغز گری بک نفوذ میکنه و در حالی که از لایه های مغز گرگینه میگذره صد تا فحش هم حواله اش میکنه که امواج صوتی حاصل از فحش ها لابلای لایه ها گیر میکنن و این باعث میشه تا فنریر در آینده به همه ملت جاندار و بیجان و گرگ و آدم و گرگینه فحش بده و همه فکر کنن که تربیتش در بچگی ناموفق بوده! (چه خز!!)


در عمق افکار فنریر، گراوپ گرگینه شده دیده میشه که داره هاگریدو تو دهنش به سیخ میکشه!!

افکار فنریر تریپ کمیک استریپ ازتو سرش به شکل ابر میزنن بیرون...!! گراوپ و بلیزو بلا و کریچ همه افکارشو میبینن و فنریر به طرز خوش خیالانه ای از این قضیه کاملا بی خبره!

ییهو یه سایه ای میفته رو سر فنریر! صحنه اسلوموشن میشه، فنریر سرشو بصورت هر ثانیه یه حرکت میبره بالا و چهره خوش تیپ گراووپ رو میبینه!

گراووپ :


(با تشکر از انواع و اقسام کارتون های کودکان بخصوص ورژن تام و جری که مارا در انجام این امر خطیر یاری نمودند! )


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۷ ۱۳:۰۲:۴۸

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ سه شنبه ۷ فروردین ۱۳۸۶
#72

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۶:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
گری بک هیچ شانسی برای فرار نداشت این را خودش هم فهمیده بود به همین دلیل دیگر هیچ تلاشی نکرد و فقط صبر کرد تا اثر قرص از بین برود.
بعد از نیم ساعت اثرات قرص از بین رفته گری بک که از قیافه کریچر میفهمه که دیگه از اون احساس توهم لعنتی خبری نیست شروع به حرکت به سمت کریچ میکنه ولی قبل از اینکه بتونه گازش بگیره به پیش بلا و بلیز میرسن.
کریچر: من گربه ی ارباب رو شست
کریچرسریع پشت سر مرلین مخفی میشه و گری بک هم با یک حمله خودش رو روی کریچ می اندازه
کری بک: خب که منو حموم میدی ها؟ که منو گربه صدا میکنی ها؟ فکر کردی گیرت نمیارم
کریچ: ارباب من تقصیر نداشت. من غلط کرد ارباب
بلا : ول کن اینو گری. این که ارزش این رو نداره که گرگینه بشه تازه یک جن خونگی هست اثری روش نداره
فنربر به حرفهای بلا فکر میکنه و میبینه که راست میگه به همین دلیل دست از خشنت برمیداره بلیز که با مرلین درحال بحث کردن بود بعد از پایان حرفهاش برمیگرده به سمت بلا و میگه : بهتره بریم کارمون تموم شده
بلا: جون من یه بستنی بخر بعدش بریم
بلیز:
گری بک : راست میگه یه بستی بخر
بلیز که دلش به حال این دوتا بدبخت میسوزه به سمت فروشنده میره تا سه تا بستنی سفارش بده
گری بک و بلا:
بلیز با سه تا بستی برمیگرده که ییهو یکی از پشت سر بهش میگه از جات تکون نخور
بلا و گری با دیدن این صحنه به سمت بلیز و جادوگر نقاب دار یورش میبرند
جادوگر نقابدار: هیچی جلو نیاد برید عقب
جادوگرا و ساحرها از ترس روی زمین میخوابند.
بلا: تو کی هستی ؟
جادوگر نقابدار: به تو ربطی نداره
گری بک: چی میخوای ؟
جادوگر نقابدار: اطلاعت درمورد لردی کچل
بلاو بلیز و گری بک: بس کن دگه اینطوری لرد رو خطاب نکن
بلیز با یه حرکت انتحاری جت لیانه یه مشتی تو شکم طرف میزنه و خودش رو نجات میده
و سریع به سمت حمله میکنه و نقاب رو میزنه
هرسه مرگخوار
بله اون جادوگر کسی نیست به جز....


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶
#71

اریک مانچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
از iran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
فنریر با تمام قوا سعی در فرار کردن دارد ولی موفق نمی شود و آب بر سر او ریخته می شود و د دیگ بسته می شود.فنریر با التماس کردن سعی می کند خودش را از درون دیگ بیرون بیاورد ولی هرگز موفق نمی شود.ناگهان در دیگ باز می شود و کف به داخل پاتیل ریخته می شود و فنریر شروع به گریه کردن می کند.
فنریر با صدای گرگ و آدمی زاده مانند می گوید:
_غلط کردم دیگه کسی رو گاز نمی گیرم....کمک کمک
ولی هیچ کس به التماس های او گوش نمی دهد.کریچر برای بار دوم در دیگ را باز می کند و درون پاتیل را پر از شامپو می کند و با لیف به جان موجود بیچاره می افتد و گری بک شروع به فریاد زدن می کند ولی باز هم کسی به حرفهای او گوش نمی کند.گری بک که بسیار عصبانی شده است قصد دارد به سمت کریچر حمله ور شود.کریچر کمکم به سمت او نزدیک می شود و گری بک با تمام قدرتش به سمت او یورش می برد و با دندان های تیزش می خواهد کریچر را گاز بگیرد اما قبل از اینکه اقدامی صورت دهد کریچر حوله را روی او می اندازد و شروع به خشک کردن او می کند.کریچربا حالتی مادرانه می گوید:
_حالا یه گربه ی کوچیک خشگل شدی.....این قلاده رو هم میندازم دور گردنت......
گری بک هیچ شانسی برای فرار نداشت این را خودش هم فهمیده بود به همین دلیل دیگر هیچ تلاشی نکرد و فقط صبر کرد تا اثر قرص از بین برود.


جوما�


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵
#70

اش‌ویندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
کریچر به راستگویی عله اعتقاد خاصی داره و به همین دلیل، نادیده قرص رو به اواسط سیستم گوارشی بدنش پرتاب میکنه.
قرص آبی رنگ در ترشحات معده ی این جن، در حال حل شدن است.کم کم علامتx موجود بر آن ناپدید میشه و پس از ده دقیقه دیگه اثری از قرص ، در معده نیست.

آغاز توهم
چشمه ی آب گرم در چند متری درختان بید مجنون،در حال جوشیدن است و صدای خنده ی بچه ای از دور شنیده میشه.
پر های زیبایی در کنار چمن های سبز دیده میشه و دو بچه به همراه یک گربه،به سمت بچه ای که با این چهره بر روی زمین دراز کشیده ؛حرکت میکنند.

کریچر:چه گربه با نمکی.کریچر پیشی دوست داشت.
به سمت گربه میدوه و بقلش میکنه.
کریچر:پیسشی....پیشسی کوچولو.....بیا بقلم پیشی ملوسی(به شکل کاملا لوس بخوانید).چه پیشی کثیفی.مامانت حموم نمیبردت کوچولو؟...بیا خودم میبرمت حموم.
توهم هنوز ادامه داره.....

در حالیکه قرص داره در معده ی کریچر حل میشه،بلیز و بلا به همراه گری بک،به مرلین نزدیک میشوند.
مرلین:
یه دفعه کریچر با سرعت میاد سمت فنریر گری بک و بقلش میکنه.

کریچر:پیسشی....پیشسی کوچولو.....بیا بقلم پیشی ملوسی(به شکل کاملا لوس بخوانید).چه پیشی کثیفی.مامانت حموم نمیبردت کوچولو؟...بیا خودم میبرمت حموم.
با گفتن این جملات، فنریر رو به داخل پاتیل پرتاب میکنه.


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۲ ۱۶:۰۸:۳۸

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
#69

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
ثانیه ها به کندی پیش میرن. مرلین در حال بندری زدنه. اون 3 تا دارن نزدیک میشن و خلاصه اوضاع بدجوری ناجور شده!

در این لحظه کریچر که فهمیده بود کلکش گرفته، یواشکی و پاورچین پاورچین به سمت در خورجی میره!
همینجوری و به حالت: داره حرکت میکنه که یهو احساس میکنه سرش به چیزی شبیه زانوی کسی خورده!
کلشو می یاره بالا و میبینه عله، به حالت مورفیوس، داره از بالا بهش نگاه میکنه!
بعد زانو میزنه و با جو گرفتگی خاص خودش میگه:
_ تو در یک دنیای مجازی هستی! اون یارو پیرمرده رو که میبینی، نئو هست! اون شما رو از چنگال مامورین...
اشاره به بلیز و بلا و فنریر میکنه و ادامه میده:
_ نجات میده!... بیا این قرص آبی رو بخور، یکی هم بده نئو! اونوقت میبنی که از شر این مامورین بوقی خلاص میشی!
و ییباره تلفن زنگ میزنه و عله غیب میشه!
نگاه مشکوک کریچر به قرص آبی و مرلینه!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
#68

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
کریچر :
بلیز : چیه چرا اینجوری می کنی ؟
کریچر : !
بلا : دیوونه شده این ؟!
کریچر :
بلیز یه لگد به کریچر می زنه :
- هو چته ؟!
کریچر : من که دارم می میرم نگاه کنید شونمم داره خون میاد ، خب بزارید این آخر عمری شکلکمو به کار ببرم آرزو به دل از این دنیا نرم !
بلیز و بلا :
کریچر : هووو این مال منه !
بلا : نه ما خیلی تعجب کردیم الان !
کریچر : خب پس بزارید من به کارم برسم ... ...

بلیز و بلا کریچرو به حال خودش رها می کنن و به سمت فنریر می رن که داشت قدم به قدم به مرلین نزدیک می شد !

مرلین : ... ... ... ... ... اه اینتر این لعنتی هم که خراب شد !
و از زدن دو نقطه دی عاجز می شه !
فنریر و بلیز و بلا و جماعت خواننده :
.......................


یه چنتا شکلک کریچ دیگه هم میزدی بد نبود با این همه شکلک که زدی تازه پستت شده سه خط و نیم


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۱ ۱۳:۰۲:۵۵
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۱ ۲۰:۰۹:۱۰



Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
#67

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
از پایان...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
- سیاهی کیستی؟!
- بلیزم!!
- هووم...بلیز تویی؟؟اون خانومه کیه؟!شلوارتو عضو کردی؟!
- هوم؟!شلوار؟!نه همون شلوار قبلیه رو تنم کردم؟!
- فراموشش کن!

بلا: بلیز با کی حرف میزنی؟
بلیز: با مرلین...بهوش اومده فکر کنم!
بلا: مگه توی پست قبلی درو تقی نبستیم؟
بلیز: یادم نمیاد!
بلا: وایسا ببین
--فلش بک--
نقل قول:
بلا وبلیز یک نگاهی بهم می کنن و تقی در رو می بندن!


- هووم راست میگی!ولی آخه در که کنده شده بود!!
- مدرک داری؟من تورو به جرم همدستی با مرلین میدم دست لرد!
- وایسا
-- فلش بک تر--
نقل قول:
در از شدت ضربه از جاش کنده میشه ولی جسمی جز بدن نحیف مرلین اونجا نیست!


- راست میگی!!چه مشکوک...بیخیال بریم کریچ رو پیدا کنیم!
بلیز: بریم

کمی کنار تر:

کریچر از فرصت بحث بین بلا و بلیز استفاده کرده و تا نزدیک در رسیده و تا میاد در رو باز کنه صدای رو از پشت سرش میشنوه.برمی گرده و میبینه فنریر بالای سرشه اما روش به اون نیست...فنریر داره به در باز اتاق پشتی نگاه میکنی و داره خنده شیطانی میزنه(DHTML توسعه یافتش دیگه...باید باهاش ساخت).مرلین هم که متوجه شده فنریر داره بهش نگاه میکنه هی میزنه!

کریچر در رو باز میکنه و به سرعت بیرون میپره!!

- کریچ!!میخوای کجا بری؟!
-
بلا و بلیز: :yخنده شیطانی:


[b]The sun enter


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۴:۲۷ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵
#66

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
بلا وبلیز یک نگاهی بهم می کنن و تقی در رو می بندن!

بلا: همون جنه کوش؟ همین ورا بودا!

بلیز: بیا از این ور زیر این در چوبی یک نگاه بندازیم شاید اونجاست!

از اون طرف کریچر گوشه ای نشسته و خودشو در تاریکی فرو برده!جای زخم بدجوری داره اذیتش می کنه !

بلا و بلیز هنوز دارن می گردن!

کریچر سینه خیز سعی می کنه خودشو به در برسونه و از این محیط خارج بشه!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۵
#65

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
صدای قدمهای شخص مجهول الجنسیه به سرعت نزدیک میشه! بلا و بلیز کم کم دارن از شدت هیجان غش میکنن!

مرلین از تو اتاق در حالی که هنوز حالش سرجاش نیومده و خودشو به در و دیوار میکوبه، صدای قدمهارو میشنوه...مغز مرلین گیج میزنه و اونو به خاطرات دوران کودکیش که مامانش میومد بیدارش کنه، میبره...مرلین در عالم توهم بدو بدو به گوشه اتاق میره و لحافشو رو خودش میکشه! صدای تقی از خاطرات مرلین به گوش میرسه و در اتاق باز میشه، دوربین قسمت پایینی بدن مامان مرلینو نشون میده که دمپایی های طرحدار تام و جری پوشیده، مامان مرلین وارد اتاق میشه و چوبدستیشو بر سر مرلین فرود میاره...!!

در عالم واقعیات، مرلین آخ بلندی میگه و از درد ضربه ای که در عالم توهم خورده بود، دوباره بیهوش میشه!!


بیرون اتاق، صدای قدمها هنوز به گوش میرسه!

در با صدای گرومب بلندی باز میشه و چهره خوشتیپ کریچر نمایان میشه!

بلا و بلیز از این که تا این حد بیخودی هیجان زده شده بودن و قلبشون تحریک شده بود و تا مرز سکته پیش رفته بودن، عصبانی میشن و میرن که بزنن کریچو بکشن!

هردو میپرن رو سر و کول کریچ، که ناگهان حس میکنن در مکانی گرم و قرمز و قرار دارن...!!! مکان گرم و قرمز از هم باز میشه و حضار کشف میکنن که اندرون دهن فنریر گری بک قرار دارن! (نکته صدا شناسی: کریچر دمپایی پوشیده بوده صدای پاش نمیومده، در نتیجه اونی که صدای پاش میومده فقط فنریر بوده که به بلا و بلیز حسودیش شده بوده و اومده بوده ببینه دارن چیکار میکنن! (چقدر بود! (پرانتز تو پرانتز حال میدهد بسی بسیار!)))

فنریر با اطلاع قبلی از بدمزه بودن کله مرگخوارا (ولدی بهش گفته بوده تا مرگخوارارو گاز نگیره ولدی بی مرگخوار نشه!) بلا و بلیز رو تف میکنه بیرون و در جستجوی یه چیز خوشمزه تر، شونه پرموی کریچر رو محکم گاز میگیره!

کریچر یه متر میپره بالا و داد و فریاد میکنه، از زخمش شدید خون میاد ولی ملت که بلد نیستن زخم ببندن! در نتیجه کریچر همینجوری داد و فریاد میکنه و کسی هم محلش نمیذاره!!

در یک آن و در یک لحظه بصورت کاملا همزمان به مغز بلا و بلیز خطور میکنه که از خون گرگینه شده کریچر استفاده کنن و مزه بستنی گرگی رو بچشن! بنابراین هردو با هم به اتاق مرلین که فکر میکردن کریچ اونجاست حمله میبرن! در از شدت ضربه از جاش کنده میشه ولی جسمی جز بدن نحیف مرلین اونجا نیست!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۵
#64

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نيم ساعت بعد در باز شد و ساحره چاقی وارد بستنی فروشی شد.
بلیز که در پشت پیشخوان در حال چرت زدن بود با شنیدن صدای در به سرعت چوبدستیش رو از رداش بیرون آورد و به سمت ساحره گرفت و گفت: آواداکداورا!
بلا: چیکار کردی؟
بلیز: کشتمش
بلا: آره کشتیش!
بلیز: می دونم
بلا: نــــــــه
بلیز: نه؟ چرا باب ببین مرده...من کشتمش
بلا: خب آخه چرا؟
بلیز:خب دشمن بود
بلا: نه اون یه ساحره بود
بلیز: یعنی توقع داشتی من...اینجا...الان... باهاش راز و نیاز کنم!؟
بلا: نــــــــه
بلیز:راستشو بگو.حسودی کردی بَلا؟
بلا: ما خونشو برای بستنی لرد لازم داشتیم
بلیز: ها؟ اینکه همش چربیه خونی توش پیدا نمیشه در ضمن منو از خواب بیدار کرد
بلا: هیــــس انگار یه نفر داره میاد زود این جنازه رو جابه جا کن خودتم برو پاتیلها رو بشور من پشت پیشخون وامیستم.

بلیز با خواندن وردی جنازه ساحره را به قبرستان هاگزمید انتقال داد و به پشت پیشخون حرکت کرد.صدایه قدمهایه شخصی مجهول الجنسیه! هر لحظه نزدیک تر میشد و از آن سو ، ناله هایی که از اتاق پشتی بلند میشد حاکی از بهوش آمدن دوبار مرلین بود....










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.