هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- عفو بفرمایید ارباب!
- ارباب ببخشیدش..
- بله ارباب.. غلط کرد...
لرد سیاه چانه اش را خاراند و گفت:
- باشه. نظرم عوض شد. در هر دو مورد. همین امشب همگی نامرئی میشین. و در نتیجه دیگه شبی در پیش نیس که آنتونین پیش من بخوابه.زود با صف بیاین جلو.

مرگخواران این پا آن پا کردند و مردد سر جایشان ایستادند. اگر طلسم لرد سیاه آنقدر خراب از آب در می آمد که دامبلدور هم نمیتوانست آنرا درست کند؟
- بلیز! این چه فکریه؟ خجالت بکش!

بلیز به خودش آمد و دید که همه ی مرگخواران به او خیره شدند. با وجود نا مرئی بودن لرد سیاه نگاه سرزنش آمیز او را حس میکرد. برای جمع کردن خرابکاریش پیش از دیگران جلو رفت.

میدان گریمولد- محفل ققنوس
- خب فرزندانم! به یاری و کمک پروردگار متعال توانستیم این سال..

این صدای دامبلدور بود که بالای میز بلند بالای ایستاده بود و برای اعضای اندک محفل سخنرانی میکرد.
- ... این سال پربار را با خوبی و خوشی به پایان برسانیم و زندگی جدیدی....اآآآآآآ

ناگهان صدای دامبلدور قطع شد. خس خس کنان به سینه اش چنگ زد و از روی میز پایین افتاد و در عرض چند ثانیه جان به جان آفرین تسلیم کرد.

ومرگخواران در راه تصرف محفل بودند. به امید دامبلدوری که آنها را به حالت عادی برگرداند. دامبلدوری که دیگر وجود نداشت.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
مرگخواران:

ولدمورت نامرئی شده بود و دیگر نمی توانست به حالت اولیه برگردد.

سکوت حکمفرما بود.

ولدمورت در غصه بود و قیافه نچندان خوش تیپ را طلب می کرد اما زمانی که کمی فکرش کار کرد فهمید که او می تواند از این موقعیتش استفاده کند تا به اهدافش برسد...

-گوش کنید مرگخواران من ... این فرصت خوبیست من می توانم تمام شما را نیز مثل خودم نامرئی کنم و اینطوری می تونیم بدون دیده شدن هر کاری خواستیم بکنیم.

-من نمی خوام تا آخر عمر نامرئی بشم.

-کروشیو .. آنتونین ... کی بتو گفت صحبت کنی ... من ازتون نظر نخواستم، این یه دستوره.

تمام مرگخواران در دریای ترس خود شنا می کردند. اما مجبور بودند قبول کنند و تا آخر عمر نامرئی شوند.

ولدمورت بر سر میز نشست و شروع به خوردن شام کرد.

مرگخواران به قاشقی نگاه می کردند که بدون هیچ نیرویی بر می خواست و بعد پیمودن ارتفاعی معین خالی می شد و بار دیگر به راه می افتاد....

ولدمورت دهنش را پاک کرد (البته این را کسی ندید) و رو به مرگخواران کرد و گفت: فردا صبح کارمونو شروع می کنیم.

و به طرف تخت خوابش رفت. مروگخواران متوجه حرکت او نشدند و مطوئن نبودند که او رفته اما با بی اعطنایی شرو به حرف زدن کردند.

آنتونین به بالای صندلی رفت و گفت: ای دوستان آیا دوست دارید تا آخر عمر نامرئی شوید؟

مرگخواران با چهره ای که ترسان گفتند: نه....

-پس بیایید از این مهلکه خودمون رو نجات بدیم.

-چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-من می گم همین الان فرار کنیم و ولدمورت رو تنها بزاریم.....هان چطوره؟

ایوان جلوتر آمد و گفت: ولی من می گم هممون نامرئی بشیم و به محفل حمله کنیم و بعد دامبلدور رو مجبور کنیم تا ما رو به حالت اولیه برگردونه....

-آفرین.....

همه مرگخواران به طرف صندلی ولدمورت چرخیدند. این صدای ولدمورت بود. او هنوز نرفته بود و جلسه مرگخواران رو مشاهده می کرد.

-بله...همونطور که ایوان گفت عمل می کنیم... ایوان یاد بیانداز برات یه ساندویچ بخرم ... و تو آنتونین ... امشب پیش من می خوای


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲ ۱۸:۴۱:۲۶
ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲ ۱۸:۴۲:۵۶

تصویر کوچک شده


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ساعتی بعد رختکن مرگخوارا:

لرد سیاه:سالازار گزارش بده...

سالازار:هوووم...خب...ما باختیم!
-یعنی چی باختیم؟
-بعد از ضربه وحشتناک آگوستوس به هرمیون، روفوس کنترل خودشو از دست داد و برای تشویق آگوستوس پرید وسط زمین!!...در نتیجه...ما باختیم!اونم در حالیکه وضعمون خیلی بهتر از اونا بود.

لرد پس از تخلیه خشم خود روی روفوس که اثرات جبران ناپذیری روی چشمها و بینی روفوس بجا گذاشت رو به آنتونین کرد:
-خب آنتونین...تو ادامه بده...

آنتونین با ترس و لرز جواب داد:
-خب...ارباب...با تو جه به اینکه شما تو اون مرحله شرکت کرده بودین و به نوعی سرگروه ما بودین از بلندگوها اعلام شد که لرد سیاه بازنده است!...خب...مرگخوارا رو که میشناسین... طاقت شنیدن چنین جملات سخیفی رو ندارن....غیرتی شدن و ریختن تو زمین.
-و نتیجه؟
-نتیجه رو هم که دیدین...همه داورا رو لت وپار کردن!آخرین داور درحالیکه داشت آخرین نفسهاشو میکشید اعلام کرد که گروه سیاه به دلیل تخلف از قوانین، بازنده مسابقه اعلام میشه...محفلیا هم جامو برداشتن و قبل از اینکه دستمون بهشون برسه خودشونو غیب کردن!

با دیدن چشمان سرخ رنگ و برق خشمی آشنا در چشمان لرد، مرگخواران خود را برای پیوستن به داوران مسابقه آماده کردند...


پایان سوژه

____________________________

سوژه جدید:


-بله یاران وفادار من...همونطور که میبینین...

-ارباب، نمیبینیم!

خب...مهم نیست.همونطور که نمیبینین، لرد ولدمورت، بزرگترین جادوگر تمام دورانها موفق شد راز دامبلدور ملعون رو کشف کنه...نامرئی شدن بدون شنل!ارباب بعد از آزمایشها و تحقیقات فراوان به این راز مهم پی برد و همونطور که میبینین... یا نمیبینین، ارباب موفق شد بدون شنل نامرئی بشه.

صدای تشویق و هیاهو از میان جمع مرگخواران بلند شد.آنتونین با احترام جلو رفت.
-سرورم،اجازه میخوام این موفقیت بزرگ رو به شما تبریک بگم.اجازه بدین دستتونو ببوسم.

صدای فریاد لرد –اگرچه بدون تصویر-به همان اندازه مخوف و هولناک بود.
-اون که دستم نیست بی کفایت!دم نجینیه...خب،البته این یکی جزو اشتباهات پروژه بزرگ ارباب بود که نجینی هم همراهش نامرئی شد.

آنتونین با احتیاط چند قدم عقب رفت.
-ارباب، شما حرف ندارین.شما نابغه این.ما بهتون افتخار میکنیم.ولی شامتون داره سرد میشه.اگه مایل باشین بریم سر میز. بعد از شام باز به تشویق و ستایش شما خواهیم پرداخت.

لرد سیاه با صدای بلند موافقتش را اعلام کرد.مرگخواران که به دلیل نامرئی بودن لرد دچار احساس ناامنی و وحشت عجیبی شده بودند به آرامی روی صندلیهای مخصوص خود نشستند.آنتونین با اعتماد به نفس کامل بطرف صندلی لرد سیاه رفت.

-تو داری چیکار میکنی مرگخوار نادان؟!
-ارباب، آخه شما دیده نمیشین.اینجوری ابهت میز کم میشه.لطفا یا اجازه بدین من بشینم اونجا یا دوباره به حالت عادی برگردین که ما بتونیم چهره نورانی شما رو مشاهده کنیم.

لرد سیاه کمی من و من کرد.
-خب...شماها چرا هیچی نمیفهمین؟مشکل همینجاس دیگه.فکر کردین من همتونو جمع کرده بودم اینجا که ثابت کنم بزرگترین و ماهرترین جادوگر تاریخم؟نخیر...این که یک موضوع بدیهیه و نیاز به اثبات نداره.مشکل اینجاست که طبق محاسباتم من باید سه ساعت پیش مرئی میشدم...ولی همونطور که میبینین،یا نمیبینین...




Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
_ پسریَم، تام! تام، پسریَم!

لرد ولدمورت که در نقش مهره شاه سیاه بود به صحبت های سالازار توجه نمیکرد زیرا در چندین حرکت قبل قلعه کوچک رفته بود و خیالش از بابت حفظ جان خودش راحت بود.

رون در حالی که میخندید با صدای بلند به رخ سفید دستور داد که وزیر سیاه یعنی سالازار را بزند. رخ سفید آهسته از اینور زمین مسابقه به آن طرف رفت، روبروی سالازار ایستاد و با پتکی سنگی بر سرش کوبید.

سالازار در حالی که زیر لب زمزمه میکرد:"نوه بزرگ کردم که عصای دستم بشه، شد بلای جونم" و "مار تو آستین پروروندم" جا در جا روی زمین پخش شد.

رون که بالا و پایین میپرید و مسابقه را بنفع خودش تمام شده میدانست اصلا متوجه صحبت لرد نشد که به اسب سیاه یعنی آگوستوس دستور داده بود به او کیش بدهد.

رون متعجب از اینکه چرا هری و هرمیون مثل او به خوشحالی نمیپردازند، اینور و آنورش را نگاه کرد و تازه متوجه علت این امر شد و گفت:
_همین؟ فقط بخاطر همین ناراحتید؟ فقط بخاطر یه کیش ساده اسب؟ خب الان رفع کیش میکنم.

هری گفت: یه خرده با دقت تر نگاه کن!

رون: هوووم خب چون خودم یعنی مهره شاه سفید، حرکت میکنم دیگه نمیتونم قلعه برم، درسته! اما مهم نیست. وقتی یه وزیر درسته جلوییم قلعه کیلو چنده؟

هرمیون: با دقت بیشتر نگاه کن!

و تازه دو زاری رون افتاد! آگوستوس یعنی اسب سیاه، یک کیش دوگانه به او داده بود یعنی هم به وزیر سفید نشسته بود و آن را زیر ضرب قرار داده بود و هم به شاه سفید یعنی رون کیش داده بود و چون رفع کیش اجباری است، رون باید خودش را حرکت میداد و اجبارا هرمیون توسط آگوستوس زده میشد.

رون: مـــــــــــا! تازه فهمیدم!
هرمیون: من که گفتم!



Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۹

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
کیششششششششششش....

- یا مرلین کبیر!

آگوستوس و سالازار، رنگ پریده اول به ذرات خرد شده سرباز سیاه
و بعد به هم نگریستند!

از آن سو لرد سیاه، بی توجه به ترس و وحشت دو تای دیگر، خشمگین از اینکه چطور یک مو قرمز به خودش جرات داده که سرباز او را نابود کند، به سمت فیل سیاه چرخید و فرمان داد:

- فیل سیاه برو به خونه D8

فیل آهسته و سنگین به سمت مقصد به راه افتاد. سالن تماشا در سکوتی وحشت آور فرو رفته بود و تنها صدای خش خش حرکت مهره سیاه بود که سکوت را می خراشید.

بالاخره مهره به جایگاه خود رسید و به طرز ترسناکی به سمت هرمیون ( شاه سفید) چرخید.

لرد سیاه لبخندی بدذاتانه ای زد و گفت:

- کیش!

هری و هرمیون نگران به رون نگاه کردند. اما بنظر میرسید این حرکت برای رون دور از انتظار نبود چرا که خنده گشادی بر چهره ویزلی نقش بست.

- رخ سفید برو به خونه F5.... رفع کیش!

- رنگ از رخسار سالازار پرید به جلو و بالای سرش نگاه کرد. رخ سفید رو در روی او ایستاده بود و در وضعیتی کاملا تهدید کننده قرار داشت!

وضعیت برای گروه سیاه بهتر که نشده بود بدتر هم شد. رون با این حرکت در عمل هم جلوی کیش و احتمال مات شدن در حرکت بعد را گرفته بود و هم سالازار ( وزیر) سیاه را در خطر قرار داده بود تا با این حرکت لرد ولدمورت را مجبور به عقب نشینی و نجات (جان) سالازار بدون پشتوانه کند.

اما رون در اشتباه بود!

لرد سیاه تنها هدف را میدید و بس... نابودی رقبا... انهم به هر ترتیبی!

- آگوستوس برو به خونه C6!

- اما نوه ی من...!


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۱۸ ۲۱:۱۱:۴۵

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۳۰ پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ناگهان ناظر بازی جلو آمد، چیزی در گوش داور گفت و به سرعت از زمین مسابقه شطرنج انفجاری بیرون رفت. داور در حالی که سبیل های پرپشتش را تاب میداد سوت زد و گفت:

_ اولا که نماینده گروه ها نباید تکراری باشند یعنی بارتی کراوچ و جیمز سیریوس نمیتوانند در این مرحله شرکت کنند چون در مرحله قبل بودند. ثانیا باید سه نماینده انتخاب کنید. مجددا پنج دقیقه وقت دارید که نماینده هایتان را معرفی کنید. یالا بینیم!

لرد ولدمورت از طرف مرگخواران: خودش، جد خودش (سالازار) و بدل خودش(آگوستوس-کسی که رداهای لرد را مخفیانه میپوشد) را معرفی کرد.

اما در بین محفلی ها جر و بحث شدیدی در گرفته بود. آلبوس دامبلدور اصرار داشت که خودش هم در مسابقه شر کت کند اما محفلی ها میترسیدند او بخاطر کهولت سن در حین مسابقه عزم دیار باقی کند ...

آلبوس: پیرم و پیرم میلرزم، به صد جوون میرزم!
مالی ویزلی: میدونم عزیزم ولی مرگخواران گناه دارند آخه اگه تو بری تو مسابقه از همون اول بازنده محسوب میشن!
آلبوس: واقعا؟
مالی: آره بابا!
آلبوس: بگو به جون من
مالی: به جان تو!
آلبوس: باشه پس نمیرم. هنوز آلبوس نمرده! هنوز جوانمردی نمرده!

و بدین ترتیب رون ویزلی که شطرنج باز بسیار ماهری بود بهمراه هری و هرمیون از طرف محفل برای شرکت در این مرحله مسابقه جادوگران آهنین انتخاب شدند.

نمایندگان مرگخواران و محفل وارد زمین بزرگ مسابقه شطرنج انفجاری شدند. در میان این زمین، یک صفحه شطرنج بسیار بزرگ بهمراه مهره هایی عظیم قرار داشت.

داور: از مرگخواران شروع میکنیم. هر کدام از شما باید جای یک مهره در زمین قرار بگیرید و در حین مسابقه به جای آن بازی کنید. شایان ذکر است در این نوع مسابقه شطرنج، هر مهره ای که توسط حریف حذف شود باید متلاشی شود و بهمین دلیل احتمال آسیب فیزیکی شما زیاد است پس دقت کنید. شیر فهم شد؟

لرد ولدمورت: خب من که مشخصه میرم به جای مهره شاه سیاه. سالازار هم به جای وزیر سیاه و آگوستوس به جای اسب سیاه!

آگوستوس:

داور: خب اعضای محفل، نوبت شماست. بجنبید اعصاب ندارم!

رون ویزلی: من به جای وزیر سفید بازی میکنم. هرمیون به جای شاه سفید بازی میکنه. و هری، شوهر خواهر عزیزم به جای ... اسب سفید!

داور: پس میتونیم مسابقه را شروع کنیم ...



Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۹

نیکلاس استبنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۴ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۶:۰۱ شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
از جاهایی که شما نمی دانید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
رختکن محفلی ها

آلبوس که داشت ریشش را لمس می کرد گفت:
_آخه چطوری ممکنه. جیمز نتونست حتی غولو یه سانت بالا کنه اونوقت این بارتی لاغر مرده تو یه چشم بهم زدن غول رو برمیداره.

جیمز گفت:آلبوس بوی توطئه می آد.

_چه توطئه ای؟

_قربان فکر می کنید چرا نگذاشتن آزمایش دوپینگ انجام بشه؟

_یعنی می گی ممکنه دوپینگ کرده باشن؟

_بله! البته آلبوس جان مرحلهی بعدی یه مرحله فکری هست. این فصرت خوبی هست که بتونیم جبران کنیم.

_آره فصرت خوبی هست. خب کی داوطلب می شه؟

بعد از سر و صدا زیاد سر شرکت کردن در مسابقه و بزن بزن بالاخره لوپین انتخاب شد.

میدان مسابقه
گزارشگر:
در این مرحله مسابقه شطرنج برگزار خواهد شد.


بارتی که باز هم به عنوان نماینده مرگخوار ها انتخاب شده بود، با غرور وارد شد و در صندلی جلوی جیمز نشست و یک به جیمز زد.

گزارشگز:
با شمارش من بازی شروع میشه.
3............2...............1......شروع.


هلگا


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

قراره که مسابقه جادوگران آهنین برگزار بشه.محفلی ها و مرگخوارا برای رقابت با هم در مسابقه شرکت میکنن.هر دو گروه قول میدن که هیچ نوع دوپینگی نکنن.
محفلی ها بدون دوپینگ به محل مسابقه میان ولی مرگخوارها از میوه انرژی زایی که آگوستوس بهشون داده میخورن(هیچکدوم بجز آگوستوس نمیدونن که اون میوه انرژی زا بوده)...
مسابقه شروع میشه.مرحله اول حمل غولهای غارنشینه.قرار میشه از طرف محفل جیمز و از طرف مرگخواران بارتی این مرحله رو انجام بدن.ولی قبل از شروع مرحله اول، ماموران مبارز با دوپینگ سر میرسن و میخوان از شرکت کننده ها تست دوپینگ بگیرن!
آگوستوس اعتراض میکنه!
______________________

لرد با عصبانیت بطرف آگوستوس برگشت.
-ولی چی؟

آگوستوس وحشتزده نگاهش را به زمین دوخت.کمی فکر کرد...
-ارباب...این توهین به شما نیست؟وسط مسابقه اومدن میگن میخواییم تست بگیریم؟اینا الان دارن تمرکز بارتی رو به هم میزنن.

لرد سیاه به بارتی که با بی خیالی درحال کمربند مخصوص مرحله اول است نگاه میکند.
-راس میگی...بچه ترسیده.همین چند دقیقه پیش احساس کردم موقع حرف زدن لکنت زبان پیدا کرد...شماها خجالت نمیکشین تمرکز شرکت کننده ها رو به هم میزنین؟اگه قرار بود تستی گرفته بشه یا اول مسابقه باید انجام میشد یا آخرش...حالا از جلوی چشمام دوربشین!

ماموران مبارزه که به اندازه کافی از مصاحبت مستقیم با اسمشو نبر استفاده کرده بودند به سرعت محوطه را ترک کردند.طولی نکشید که از بلندگوی ورزشگاه اعلام شد که تست دوپینگ پس از پایان سه مرحله از هر دو گروه گرفته خواهد شد.

لرد سیاه با لبخندی پدرانه ضربه ملایمی به شانه بارتی زد و به قسمت مخصوص گروه خودش برگشت.

صدای گزارشگر در ورزشگاه پیچید:
شرکت کننده ها آماده اند؟دو غول غارنشین رو تا خط قرمز حمل میکنید.استراحت وسط راه مجازه.کشتن،تکه تکه کردن و استفاده از هر نوع وسیله ممنوعه.هیچ نوع آسیبی نباید به غولها برسه.آخر خط، غولها توسط ماموران کنترل غول(!)کنترل میشن...آماده؟سه...دو...یک!شروع!

بارتی با سرعتی باور نکردنی غول را بلند کرد و مانند پرکاه روی دوشش انداخت و دوان دوان بطرف خط قرمز حرکت کرد.

پنج ثانیه بعد درحالیکه جیمز نفس نفس زنان با انگشت شست دست چپ غول کلنجار میرفت، سوت داور به گوش رسید...
-تمام....برنده مرحله اول...بارتی کراوچ از گروه سیاهنین!

صدای تشویق طرفداران لرد و گروهش ورزشگاه را به لرزه درآورد.لرد سیاه لبخند خفیفی زد و دستی برای هوادارانش تکان داد.صدای فریاد تماشاگران بلندتر شد...


گزارشگر مسابقه:
مرحله دوم تا دقایقی دیگر آغاز خواهد شد.این مرحله ارتباطی به قدرت بدنی نخواهد داشت.هر گروه پنج دقیقه فرصت دارد که سه نفر را برای شرکت در این مرحله انتخاب کند.




Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
درییینگ ... درییینگ ...
با به گوش رسیدن صدای زنگ ، محفلی ها و مرگخوارها به وسط سالن آمدند ؛ سپس بر روی اسکوربورد سالن این عبارت نقش بست ...

مرحله ی اول ، حمل غول های غارنشین

تعجب ، حیرت و دلشوره ، در میان حضار و شرکت کنندگان موج میزد ولی تنها کسی که هیچ دلشوره ای به دل خود راه نداده بود آگوستوس بود !

سمت راست سالن

- ام ... چیزه ... ینی ما باید ... الان دقیقا باید چیکار کنیم ؟
این سوال احمقانه از سوی جیمز مطرح شده بود ...
- معلومه ! باید یکی از ما داوطلب بشه و یکی از غول های غارنشین رو واسه این مسابقه حمل کنه !

دامبلدور صحبت میان جیمز و ریموس را قطع کرد و گفت : خب بچه ها ، کی داوطلبه واس این کار ؟

محفلی ها :
دامبلدور :
محفلی ها :

- خب پس حالا که اینطوره من ، به روش ده بیس سی چل از بین شما یکی رو انتخاب میکنم ! قبوله ؟
محفلی ها :

لحظاتی بعد ...

- پنجاه ، شصت ، هفتاد ، هشتاد ، نود ، صد !

کسی که اکنون دامبلدور به انگشتش به آن اشاره میکرد ، کسی نبود جز جیمز سیریوس پاتر !

- جیییییییییییییغ !

سمت چپ سالن ...

- پسرم ، آماده ای ؟

لرد به بارتی خیره شده بود . گویا در مقابل خود شوالیه ای را میدید که قرار است به تنهایی به جنگ با دشمن برود . سرانجام لرد ولدمورت به پسر خود اذن ورود به میدان نبرد را داد . بارتی پس از تعظیم در مقابل پدر ، از میان جماعت مرگخوار رد شد و به وسط سالن رفت . در وسط سالن داوران و همچنین جیمز که به گریه کردن مشغول بود ، ایستاده بودند !

- خب ، شما دو نفر باید بدونید که این مسابقه قوانینی داره و اون قوانین ...

نیم ساعت بعد...

لرد با غرور تمام ، سر خود را بالا گرفته بود و از داشتن چنین مرگخوارانی به خود میبالید . از همه خوشحالتر آگوستوس بود . او به خوبی میدانست که مرگخواران این پیروزی را مدیون آن میوه های شگفت انگیز هستند . پس از اتمام مرحله ی اول ، مرگخواران ، پشت سر اربابشان به قصد ترک زمین به راه افتادند ولی ...

- صبر کنید لطفا ! ما ماموران مبارزه با تقلب و دوپینگ هستیم . باید از شرکت کننده ی شما تست بگیریم چون طبق توافق طرفین ، قرار براین بوده که با هرکسی که تقلب کنه ، به شدت برخورد کنیم !

لرد : هیچ اشکالی نداره ... شرکت کننده ی ما آمادگی کامل واسه دادن تست دوپینگ داره !

- و ... وولی ... ارباب ...
این صدا ، صدای آگوستوس بود !


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۶ ۲۲:۲۴:۵۷
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۶ ۲۲:۲۷:۱۹

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۵۶ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰
از ابرها!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
اون طرف، دیار محفلستان!



_ ایااااااه!...

_ خیله خب، ولم کن... یا مرلین!... ریشتون روح گیر هم هست انگار!


دامبلدور از پشت درخت میاد بیرون و یواش یواش در حالی که داره اینجوری میخنده: ydevil: ، میره سراغ فرد و ریشش رو که به حالت کمند انداختن، انداخته بود دور گردن فرد بخت برگشته، باز میکنه و میگه:

_ اینا همه تمرینه! میخوام خودم جادوگر اهنین بشم!

فرد یه نگاه سرتاپا می ندازه به پروفسور، ابروهاشو می ندازه بالا و با تایید میگه:

_ واقعا بهتون می یاد پروفسور! راست کار خودتونه! باور کن!!!!

دامبلدور خوشحال و خندون برمیگرده پشت درخت تا نفر بعدی رو به دام بندازه.

فرد به راه رفتن ادامه میده و همینجور که بین راه داشت فیگورای مختلف رو امتحان می کردف اعم از پشت بازو، رو بازو، جلو بازو، عقب بازو و جهات ِ دیگه ی بازو! میبینه که کمی جلوتر یک عده! تخته سنگ هستن. میپره رو اونا تا فیگورشو تکمیلتر کنه، که یهو یک عدد موج ِجیغ گوش نخراش وارد گوشش میشه!

_ آآاییی... کوری؟؟؟

_ بازم که توئی!!!!

_ دماغمو له کردی!

_ مگه تو آفتاب پرستی که هی هرجا می بینمت، رنگ و شکل همونجا شدی؟!

_ بابا تمرین برای جادوگر آهنینه! میخوام جلو ویکتوریا کلاس بذارم!!!

فرد یه نگاه به بازوهای استخونی ِ تدی می ندازه، یه نگاه به گردن لاغرش، و یه نگاه هم به موهای اشفته ش! و جهت روحیه دهی میگه:

_ به نظر من تو جادوگر اهنین هم نشی، خیلی تو دل ویکی میری! کلا بهت می یاد!!!!


هوز تدی داره ذوق می زنه که یهو یه صدای" ترق" می یاد، چشمای تدی پر اب میشه و چند لحظه بعد، یک عدد برآمدگی روی سر ش سبز میشه!

جیمز با حالتی پیروزمندانه، در حالی که یویوش دستش بود، می یاد جلو و میگه:
_ بلاخره هدف گیریم خوب شد! من اماده ی مسابقه م!

.
.
.
.

روز مسابقه.... مکانی بین خانه ریدل ها و محفل ققنوس!... ورزشگاه سرپوشیده ی " ققنوس پر طلا" !


این ور زمین، مرگخوارا که یه چیزایی در ابعاد و اندازه ی گراپی هستن واستادن!!!

اون ور زمین، یه مشت جوجو محفلی ِ لاغر و پیر و روح! واستادن!!!

و جفت گروها منتظر زدن زنگ و شروع مسابقه هستن....


-----

ایا مسابقه برگزار خواهد شد؟ ایا کسی به دوپینگیدن مرگخوارها شک خواهد کرد؟ ایا میدان جنگ خواهد شد؟ آیا این منم که پست زدم؟ ایا چگونه یک روح می تواند پست بزند؟! ایا من از لرد هم خفن ترم؟!! همه و همه در پست بعد!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.