شکلبوت شیشه رو در فاصله ی نیم سانتی چشماش قرار داد و مشغول خوندن مواد شد :
- اینجا نوشته : دو قطعه عکس ، فتوکپی شناسنامه ، رضایت نامه ی والدین و کارت شناسایی .
سیریوس که دیگه داشت از دست کارهای شکلبوت آتیش می گرفت
شیشه رو از دست شکلبوت گرفت و به جیمز داد .
- بخون ببینم چی روش نوشته ؟
- خب اینجا نوشته : مواد لازم ، یک عدد تخم مرغ ، یک لیتر آب ، یک و نیم لیتر بستی شکلاتی ،سه قطره آب دهان باسیلیسک ، دو قطره خون هوگو ، یک تار موی خاندان بلک ، مقداری قارچ خرد شده ، پیاز تفت داده شده ، اسانش پرتغال ، رنگ های مجاز خوراکی قرمز یا صورتی و یویوی جیمز .........نه نه من نمی خوام یویوم رو بدم .
- ببین جیمز مطمئن باش که تو اگه این کار رو بکنی اسمت در افتخارات محفل ثبت می شه اونم به عنوان ناجی محفل .
شکلبوت که مشغول در آوردن شپش ها روی سرش و نابودی آنها به وسیله ی اسیدلاستکسبونومنتاورد بود حرف های سیریوس را ادامه داد .
- آره جیمز من خودم به همه می گم که تو این کارها ها رو کردی و با دادن یویوی صورتی ات محفل رو نجات دادی . تازه سیروس تو هم باید یه تار موت رو بدی .
-
نه ! امکان نداره . من به هیچ وجه این کار رو نمی کنم ،
جیمز و شکلبوت که از دست سیروس عصبانی شدند با نگاهشان او را تهدید می کردند
-
اوکی ، اوکی
- خب حالا باید معجون رو بسازیم ، خوبه دیگه همه چیز رو هم داریم . فقط سیریوس باید بره کمی آب دهان باسیلیسک بیاره .
آن طرف خانه ... مرگ خواران دالاهوف که مشغول خاموش کردن لامپ های اضافی چادر مرگ خواران بود با یک عدد شیر آبی که مشغول چکه چکه کردن بود مواجه می شود .
- نگاه کن تو رو خدا ، دنیا آب نداره ، بعد ما ها می ریم شیر آب رو باز می زاریم .
در همان موقع پرسی وارد چادر می شود . و به سمت دالاهوف می آید .
- آنتویین گوش کن ببین چی می گم تو ....
- خوب شد اومدی پرسی می خواستم بگم که موقع مسواک زدن لیوان آب یادت نره اینجوری خیلی بهتره ، مصرف آب کم تره. راستی من خوردن هفته ای دوبار گوشت ماهی را به همه ی خوانندگان این پست پیشنهاد می کنم .
پرسی :
- خب چی می خواستی بگی ؟
- همین الآن داشتم با لرد چت می کردم ، قرار شد که فردا به محفل حمله کنیم ، گفت باید امروز باید هر ساعت سه بار معجون رو داخل لوله های آب بریزیم .
- فقط یادت باشه تو مصرف آب اسراف نکنی
-
چی می گی تو ؟ چرا چرند می گی ؟ به جهنم که اب هدر بره اصلاً بوقیدم تو هرچی صرف جویی هس .
-
- چرا بغض کردی ؟
- تو ، تو ...دلم رو شکوندی ، برو حالش رو ببر صرفه جویی نکردی برو حالش رو ببر
- ببین دالام دیم بوم رو بزار کنار بگو مورگان کجاس ؟
آن طرف تر چادر ...در یک باغ زیبا ....کنار یک درخت مورگان الکتو در حالی که مشغول پرپر کردن گلی است، کنار ساحره ای نشسته و از خجالت سرخ شده .
- ببخشید ...اسم ... اسم ... اسم...
ساحره : چرا خجالت می کشی؟ راحت باش
مورگان نفس عمیقی می کشد ، چشمهایش را می بندد و بدون نگاه به ساحره می پرسد .
- اسم زیبایتان چیست ؟
- مرجان ، اسم تو چیه ؟
-
من ....مورگان هستم .
- چه اسم قشنگی
- اسم شما هم خیلی قشنگه
- چند سالته مورگان ؟
- فردا می رم تو بیست و دوسالگی
- جدی ؟ اتفاقاً فردا تولد من هم هس می رم توی بیست سالگی
- چقدر تفاهم
مورگان گل دیگری را از کنارش می چیند و به مرجان تقدیم می کند . مرجان نیز با حالت رمانتیکی گل را از دست مورگان می گیرد و گل را به زیبایی تمام بو می کند .
مورگان از جایش بلند می شود وسط باغ می ایستد نگاهی به دوطرفش می کند .
از یک طرف گروه موسیقی به او نزدیک می شود و از طف دیگر عده ای رقاص .
مورگان به عنوان رهبر رقاصان در صف اول می ایستد ، آهنگ شروع می کند و فیلم هندی شروع می شود .
- دل ماگیا ...دل ماگیا ، آتسونو هه دل ساقیا ، دل ماگیا ....
داخل خانه گریمالد ... آزمایشگاه هر سه پژوهشگر به گونه ای که دانشمندان ایرانی اورانیوم را بالا گرفته بودند آنها نیز معجون را بالای سرشان گرفته بودند و فریاد می زدند :
- تمام شد ، ما موفق شدیم مرد همسایه : چتونه ؟ این موقع شب چرا داد میزنید؟ بیکارید ؟ مردم خوابند مزاحما .
آن سه نفر :
شرمنده