هافلپاف - راونکلاو
خوابگاه هافل!-نمی خوام نمی خوام نمی خوام نمی خوام! نمی خوام بخوابم! من می خوام لوگو (!) بازی کنم! ولم کنید! چیکارم دارید؟
ملت هافل: چه لوس!
در همان لحظه درب خوابگاه از جا کنده شده و اژدها وارد می شود...چیز دنیس وارد شد!
اول از همه یکی یک جفت پا رفت تو دهن تمام هافلیا بعد یک بسته لوگو در آورد و با یک آبنبات چوبی داد به آسپ و گفت: بیا آسپ! بازی کن گوگولی! جستجوگر تیم باید روحیه داشته باشه! بازی کن قند علسم!
و سپس با حالت تهدید آمیزی رو به هافلیا گفت: نبینم آسپ رو ناراحت کنیدا!
آسپ:
نصف شب!خوابگاه در تاریکی فرو رفته بود و اعضای هافل جفت جفت در گوشه از آن خوابیده بودند. تنها نقطه روشن خوابگاه، تخت آسپ بود که در حال خواندن شعر و لوگو بازی بود.
آسپ: آتا ماتاتی! دو دو اسکاچی! هر کی میگه اینجا نیست، خانجون لیلی خونه نیست!
عربده مرلین به گوش رسید: آآآآآآآآآآآآآآسپ! فردا مسابقه داریم! ببند حلقومتو!
جفت پای دیگر از دنیس همانا و خرد شدن فک مرلین همانا! به به! فدای دنیس!
صبح روز مسابقه، سرسرای بزرگ!آسپ همچنان مشغول لوگو بازی بود و آبنبات مِک میزد!
پارچه سفیدی دور فک مرلین بسته شده بود و با خشم به دنیس و حسرت به آسپ نگاه می کرد. آلبوس متوجه او شد و با صدای کودکانه اش گفت: چته؟ چی شده؟ چی می خوای؟
مرلین: آبنـ...آبنبات! بده منم مِک بزنم!
آسپ: نمیدم!
زمین شماره یک کوییدیچ!
صفحه سفید................
زمین شماره دو کوییدیچ!
صفحه سفید................
زمین شماره سه کوییدیچ!دریافت شد!
بازیکنان دو تیم وارد زمین شدند. مرلین به دستور دنیس و در جهت جلوگیری از خستگی آسپ، جستجوگر تیم را بر کول خود سوار کرده بود و به سمت مرکز زمین می برد.
آسپ: آتا ماتاتی! دو دو اسکاچی! هر میگه کول سواری بده، از مرلین مک کینن هم احمق تره!
مرلین:
آسپ سوار جارویش شد و با سوت داور چهارده جارو سوار عینهو گله تسترال ریختن هوا! به به! فدای فضاسازیم!
آلفرد و لونا و تره ور حمله شاهین وار را تشکیل داده بودند و با تمام سرعت به سمت پیوز حرکت می کردند. دنیس و اِما، چماق ها را به هوا برده، با خونسردی به آن سه نگاه کرده و با اعتماد به نفس دو بلاجر را روانه مهاجمان راون کرده! بلاجرها به آلفرد و تره ور برخورد کرده و هر دو را روانه درمانگاه کرده! سپس... (خواننده:
... نویسنده: ها! باید یکم جذاب ترش کنم!)
بوم!بلاجرها به آلفرد و تره ور برخورد کرد، خون به هوا پاشید و هر دو از روی جارویشان به زمین سقوط کردند.
اِما و دنیس: موهاهاهاهاها!
ولی با توجه به ضرب المثل "کش آید پوز هر کس که کُند خنده به این حالت"
سرخگون دست لونا بود و اونم با یک حرکت آکروباتیک پیوز رو جا گذاشت و گل زد! ده صفر به نفع ریون! تف به این شانس!
آسپ نیز با حالتی رویایی در هوا بازی می کرد و به ورژن جدید لوگوهای همه کاره اسکاور (!) فکر می کرد. با یادآوری اینکه دنیس به او قول داده بود در صورت پیروزی سه بسته از آنها را بدهد عزمش را جزم کرد و با سرعت بیشتری به دور زمین پرواز کرد! به به! فدای جوایز دنیس!
دقایقی بعد!اریکا و اسکورپیوس با تمام سرعت زدن به قلب دشمن و رفتن بین فلور و وینکی و گابر! اریکا سرخگون را تمام وجود پرتاب کرد و گابر با با پرشی حرفه ای آن را دفع کرد! سرخگون به سر آسپ برخورد کرد و اونم که اندازه یک کاه وزن نداره از رو جاروش افتاد و به سمت زمین سقوط کرد!
دنیس: آآآآآآآآآسپ!
آسپ به صورت افقی به زمین برخورد کرد و درب و داغون شد! دنیس به سرعت به طرفش دوید و او را بلند کرد و در میان تعجب همگان گوی زرین را در زیر جایی که آسپ افتاده بود دید! گوی زرین با بال های شکسته! آسپ در هوا به گوی زمین هم برخورد کرده بود و بر روی آن افتاده بود!
صدای سوت داور به گوش رسید: آلبوس سوروس گوی زرین رو گرفت! هافلپاف برندست!
ریونی ها:
به به! فدای آسپ و سقوط کردنش!