هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
بيل مي ره طرف شكنجه گاه و مي رسه به در...
دستش رو روي دستگيره مي ذاره و آن چنان به عقب پرت مي شه كه از توي سوراخ ديوار جلوي در، مي افته توي يه اتاق... سوراخ ديوار؟
بله... بيل مي افته روي زمين و مي بينه كه اندرو نشسته و داره سرش رو مي ماله... يه لحظه به هم خيره مي شن و يهو هر دو چوبدستي هاشون رو مي كشن مي گيرن سمت هم ديگه... گويا تازه يادشون افتاده بود كه دشمن اند...
اندرو: كروشيو....
و در حالي كه با تعجب به بيل نگاه مي كرد كه با خونسردي منتظر بود، فرياد كشيد و روي زمين افتاد... او جيغ مي كشيد و به خود مي پيچيد...
چوبدستي او هنگام پرتاب شكسته بود و برعكس عمل كرده بود!
**جلوي در**
لرد داد مي زنه: محفليا... همه گوش كنين...
همه ساكت مي ن و گوش مي دن...
لرد موبايلش رو نشون مي ده و به كسي كه باهاش حرف مي زد مي گه: خوب... همين حالا... آره...آره... اسيد آواداكداورا داشته باشه...
همه‌ي محفليا به هم نگاه مي كنن و لرد موبايل رو از گوشش بر مي داره و به طرف اون مي گيره... اونا اين صدا رو مي شنون: 6...5...4...3...2...1... پرتاب و صداي مهيب انفجار و پرتاب رو مي شنون...
لرد موبايل رو خاموش مي كنه و مي گه: بله... خانم ها... آقايان... تا 20 دقيقه‌ي بعد، جايي به نام خانه‌ي گريمالد وجود نخواهد داشت!!!
همه‌ي محفليا هم صدا داد مي زنن: نننننننننننننننننننننه....
و يهو مي دون بيرون و صداي ترق خيلي بلندي مي آد كه نشون مي ده همه يك جا غيب شده‌ن...
لرد لبخندي مي زنه و مي گه: خوب... بزار زنگ بزنم يه دزدگير كار بذارن اين جا... كه دفعه‌ي بعد اين قدر غافلگير نشيم!!
و مي ره به طرف طبقه‌ي بالا... سالازار كه داشت از دوئلي كه كرده بود، نفس نفس مي زد، به اطرافش نگاه كرد... جسد يكي از محفليا و دو تا از مرگخوارا و پيكر هوكي رو كه بيهوش شده بود و هكتور رو كه همه‌جاش زخمي بود، مي بينه...
بعد مي ره به طرف شكنجه گاه مخصوصش كه تو راه مي بينه ديوار يه تيكه اش كلا كنده شده و اندرو بيهوشه و بيل هم داره مي خنده...
سالازار: پتريفيكوس توتالوس...
بيل سرش رو مي چرخونه به طرفش و با برخورد طلسم باهاش، خشكش مي زنه و مي افته روي زمين...
سالازار يه ذره با تعجب به ديوار كنده شده نگاه مي كنه و يادش مي افته... اون به اندرو گفته بود بره و مواظب سيريوس باشه...
به در اون اتاق نگاه مي كنه: « ورود مرگخوران ممنوع..»
سرش رو تكون مي ده... اين جا مخصوص لرد و او بود... سلطان افعي ها...
مي ره تو... و در رو مي بنده... سيريوس اون جا نبود... به اطراف نگاه مي كنه... در رو مي بنده... شايد اين از جادوهاي اون اتاق بود... مي ره اون ته اتاق... بازم نمي بينه سيريوس رو... بر مي گرده كه اندرو رو دعوا كنه... وبا صحنه‌ي جالبي مواجه مي شه...
سيريوس دستش چسبيده به دستگيره، ايستاده بود و مي لرزيد و موهاش سيخ شده بود!!!
سالازار قهقهه سر مي ده و مي گه: عجب اتاق باحاليه اين جا!!! اي خائن... مي خواستي فرار كني نه؟
و دوباره مي خنده...
ولي خنده‌اش با باز شدن در قطع مي شه.........................


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
سیریوس داد بلندی میکشه جوری که سالازار به خنده می افته(البته از اون خنده ها ها)
سالازار:شلاقیوس..... یه شلاق بلند چرمی زاهر میشه سیریوس میخوام پیرتو دربیارم...
سیریوس با اه ناله میگه :تو هیچی نیستی الان کمک میرسه.
تا سالازار میخواد اولین ضربه را بزنه......
لرد از در میاد تو نامرد تنها تنها حال میکنی(منظور شکنجه دادن بود)....بده من....و شروع میکنه به زدن ضرباط پی در پی.
سیروس از درد سرخ میشه اما خم به ابرو نمیاره فقط دندوناشو به هم میکشه و با دستاش به زنجیر فشار وارد میکنه.
کمر سیروس پر از خط های قرمز شده بود که مثل رود ازش خون می امد (زیباست نه؟)بعد از چند دقیقهاز شدت درد پاهای سیروش سست میشه و بیهوش میشه ...
بوم....بوم....بوم... یکی به در شکنجه گاه میکوبه .....پشت سر هم لرد و سالازار میرن طرف در لرد درو باز میکنه .
اندروقرمز شده مسکه خیلی دویده و میگه:ارباب....ارباب .حمل...حمله شده ...هوکی و هکتور دارن مبارزه میکنن اما اونا تعدادشون زیاده....
لرد: اندرو تو برو تو اتاق شکنجه و مواظب اون پست باش تا ما بیایم.. وبا سالازار میدوند طرف محل مبارزه...
لرد:جلوی در وای می سه و...به به جمعشون جمعه دامبلدور .مودی ویزلی بروبچزش وهمو همه... هوکی وهکتور داشتن زیر حملات ...همچین برشته می شدن (اماده ی سرو) . لرد و سالازار وارد عمل شدند.
لرد رفت طرف دامبلدور:اوادا کداورا(نه حال نمیده تیکه تیکه شه بهتره پس:ریداکتور کارس!!!).اما دامبلدور با یه حرکت نرم چوب دستی اونو دفع میکنه..
اوووووووووووووو چارلی یه طلسم فرستاد طرف هکتور ولی هکتور سرش گرم ارتور بود و ..... پرت شد سرش خورد به دیوار صورتش غرق خون شده بود .... ان طرف تر سالازار با مودی در حال دست و پنجه نرم کردن بود کسی توجه ی به بیل نداشت پس بیل به ارامی از سراسری بیرون رفت و راهشو به طرف شکنجه گاه گرفت و رفت(توجه:افراد محفل به وسیله ی یه جاسوس از شکنجه گاه شخصی لرد سیاه خبر داشتن)...


ویرایش شده توسط هکتور در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۷ ۲۳:۳۹:۰۴


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
بلاتريكس روي زمين بود و صورت او خون آلود بود...
سيريوس بلك و لوسيوس با هم دعوا مي كردن( دقت كنين... دعوا.. نه دوئل... كتك مي زدن هم ديگه رو!) و سالازار و گريفيندور داشتن با هم مي جنگيدند....
ولدمورت گفت: آواداكداورا...
گودريك گريفيندور جا خالي داد و بعد فرياد زد: سيريوس ... منتظر باش... من مي رم كمك بيارم...
و با يه جهش فوق العاده از در بيرون پريد و دويد و رفت و در پشا سرش بسته شد... او رفت، غافل از اين كه ديگر نمي توانست به اين زير زمين خطرناك كه بوي خون مي داد، بازگردد.
سالازار كه زخمي شده بود، روي زمين نشست و گفت: بلا رو ببر استراحت كنه...
منم مي رم سراغ بلك... مثل اين كه حداقل يه هديه واسمون آوردن اين دو تا...
و بلند مي شه و مي گه: استيوپيفاي...
سيريوس رو كه بيهوش شده بود، بر مي داره، مي بره توي اتاقي كه روش علامت شوم بود و زيرش نوشته بود:** ورود مرگخوران ممنوع... اتاق شكنجه مخصوص لرد**
در رو باز كرد و سيريوس رو در حالي كه با چوبدستي تو هوا نگه داشته بود مي اندازه به گوشه‌ي اتاق...
لوسيوس هم بيرون مي ره به يكي از اتاق ها كه استراحت كنه و معجون زخم بخوره...
سالازار در رو مي بنده... دستاش رو به هم مي كوبه و مشعل هاي اطراف روشن مي شن... سيريوس رو به هوش مي آره و با لبخندي شيطاني نگاش مي كنه...
سيريوس در حالي كه با تنفر داشت نگاه مي كرد داد زد: به زودي مي آن دنبالم... مطمئن باش...
سالازار قهقهه سر مي ده و مي گه: به همين خيال باش...
و بازم مي خنده... خيلي خشك و مصنوعي...
اون اتاق... اتاقي بود كه چند دسته زنجير در آن ديده مي شد، در اطراف، ناخن كش و طناب و شلاق و ميخ و... هم ديده مي شد...
سالازار داد مي زنه: زنجيريوس ببنديوس...
زنجيرها به دور سيريوس كه تقلا مي كرد خودشو آزاد كنه، مي پيچن و محكم بسته مي شن...
سالازار دستاش رو به هم مي ماله و دوباره چوبدستيش رو به سمت وان مي گيره و مي گه:
سكتوم سمپرا مينيموم!
چند تا خراش كوچك روي دستها و صورت سيريوس ايجاد مي شن و اون به دليل دردي كه مي كشه(درسته زياد نبود ولي..)، فرياد خفه اي سر مي ده و دندوناش روبه هم فشار مي ده....
سالازار: آكسيو شيشه...
يه شيشه‌ي كوچيك مي آد تو دست سالازار... سالازار در اون رو باز مي كنه و مي ره سمت سيريوس...
و محتويات شيشه رو روي زخمهاش خالي مي كنه...
آبليمو و نمك...
و صداي فرياد بلند سيريوس بود كه ديوارهاي دژ را لرزاند...


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

اندرو  اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۱ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۸۴
از unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
پس بجنگ تا بجنگیم دو دوست و یار قدیمی شروع میکنن به رد بدل کردن انواع جادو
لرد : لوسیوس بر ببین چه خبره این همه سر و صدا میاد نکنه دوباره این بلا با یکی دعواش شده
لوسیوس میاد به سمت صداها که میبینه بلا بی حرکت رو زمین افتاده و داره از دماغش خون میاد گریفو سالی هم که دارن حسابی با هم حال میکنن
لوسیوس : آواداکدوراااااا
اما گریف زود متوجه میشه و رد میده حالا دو به یک شدن و هر لحظه ممکنه سرو کله افراد دیگه هم پیدا بشه
سالی: پتریفیکاس توتالوس
گریف میفته زمین و بی حرکت میمونه که لوسیوس میگه خوب تو اینو ببر به یه اتاق که بیایم یه حال درست بهش بدیم منم این بلا رو جم جور کنم
لوسیوس : وینگاردیوم لویوسا (این مربوط به حرکت و بلند کردن اجسام میشه نه آدما)
بلا رو بر میداره میره پیش لرد که میبینه لرد با عصبانیت داره از دفترش میاد بیرون
لرد : چی شده
لوسیوس : گریفیندور اومده بود که سالی ترتیبشو داد
با صدای ناله یه نفر که از طرف سالی و گریفی اومد لرد عصبانی ترهم شد و رفت به طرف صدا که دید سالی به دیوار چسبیده و بیهوشه و گریفی هم ...


زنده باد لرد سیاه تصویر کوچک شده


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
آن فرد در حالي كه با جاروي خود جلو مي رفت، ديد كه فردي هم شكل خودش از كنارش پيدا شد و گفت: لوسيوس... اون توئه؟
لوسيوس: آره... يكي از كيليدي‌ترين افراد محفله... راستي... بلا... تو كجا بودي؟
بلاتريكس با آرامش مي گه: من نمي خواستم خطر كنم... واسه همينم منتظر بودم تو بياي... گفتم يه جوري با هم كنار مي آيم ديگه، كيف پولم همراهمه!!!
لوسيوس فرياد مي كشه: چي؟ من رفتم تو قرارگاه قوي‌ترين ارتش سفيد و تو اونجا نشستي و منتظ موندي؟
بلاتريكس: ببين... داد نزن سر من ها! يه آواداكداورا حرومت مي كنم!
لوسيوس در حالي كه به موازات بلا جاروسواري مي گرد، دستش رو دراز مي كنه و يه مشت مي زنه تو صورت بلا!
بلاتريكس از روي جاروش سر مي خوره و تعادلش رو از دست مي ده... مي افته پائين و قبل از اين كه سقوط كنه، با انگشتش دم جاروش رو مي گيره....
لوسيوس كه خيلي عصباني شده بود و نمي دونست داره چي كار مي كنه، نوك نيمبوس 2001 بلا رو مي گيره و مي بره بالا... بلا اون يكي دستش رو بالا مي آره و به زحمت داد مي كشه: اينسنديو!
دست لوسيوس آتيش مي گيره... دستش رو عقب مي آره و با رداش خاموش مي كنه...
در تاريكي يهو يه نور گردان و صداي آژير مي آد... لوسيوس و بلاتريكس هردو با تعجب به جلو نگهاه مي كنن... يه چوب جارو كه دو نفر پشتش نشسته بودن به طرف اونا مي اوند و به صورت افقي جلوي اونا ايستاد... يكي از دو مرد چوبدستيش رو روي گلوش گذاشته بود و صداي آژير مي آورد(!) و يكيشون چوبدستيش رو كه با لوموس نوكش روشن بود، تو هوا مي چرخوند!!!!
جلويي كه چوبدستش رو تبديل به ميكروفون كرده بود داد مي زنه: ايست... ايست...پليس...(!)
آن دو مامور وزارتخونه بودن...
در يك آن، هم بلاتريكس و هم لوسيوس بلافاصله چوبدستيشون رو به سمت اونا نشونه مي گيرن و هردو داد مي زنن: استيوپيفاي...
دو پرتو نور سرخ به سمت دو مامور مي ره و آن دو از روي جاروهاشون، در حالي كه بيهوش شده بودن، پائين مي افتن...
لوسيوس كه مي دونست خطر از بيخ گوششون گذشته و نزديك بود يه خاطر اين دعواشون زندگيشون به باد بره، از دست بلا مي گيره و اونو مي كشه رو جاروش...
بلاتريكس كه يكه خورده بود، هيچي نمي گه و هردو به سمت خانه‌ي تاريكي كه در جلو قرار داشت پرواز مي كنن...
** جلوي خانه‌ي ريدل ها**
بلاتريكس: خوب لوسيوس... اون سيريوس رو وردار بيار... و در رو باز مي كنه و ميره تو...
**از درون دژ مرگ**
لرد و گري لرد نشسته بودن و داشتن نقشه مي كشيدن كه اون قرباني بيچاره رو چطوري شكنجه كنن... صداي قده هايي از پله ها مي آد...
لرد با صدايي بي روح مي گه: مثل اين كه قربانيمون رسيد...
و با صدايي بلند قهقهه مي زنه... خنده‌اي سرد... و بيروح...
بلاتريكس مي آد تو مي گه: قربان... پسر دائيم رو آوردم.. سيريوس بلك.
برقي از شوق تو چشمان لرد و سالازار ديده مي شه...
بلاتريكس: من برم اتاق رو آماده كنم!
وقتي بلاتركس مي ره بيرون، صداي داد و فريادي به گوش مي رسه... صداي جيغ و صداي شكستن فانوس ها... صداي ترك خوردن ديوار و صداي ناله‌ي يك فرد....
سالازار با حيرت به چارچوب در خيره مي شه و با آرامش مي گه: من برم ببينم چي شده...
و چوبدستي طلاكاري شده اي رو از روي ميز بر مي داره و به سمت در مي ره...
صداي فرياد حيرت به گوش مي رسه و صداي كسي كه فرياد مي زنه: سالازار... هيچ فكر نمي كردم مائي كه يه روز در كنار هم كار مي كرديم و بهترين دوستان بودي، حالا به اين شكل با هم بجنگيم...
آري او كسي نبود جز: گودريك گريفيندور...
سالازار فرياد مي زنه:...........


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
يه توضيح اولش بدم!
اين پست به پستاي قبلي ربط داره!
يعني دستتون رو باز گذاشتم كه ربطش بدين!
بخونين ميفهمين!
مگه نميخواستين يه سفيد رو شكنجه بدين؟...خب بفرما!
-------------------------------------------------------------------------
سالن كاملا خالي بود!
هيچ صدايي از ساختمان محفل شنيده نميشد.اما جعبه هاي مواد غذايي بر روي ميز نشان دهنده اين بود كه يك نفر هنوز در ساختمان بود.

**فلش بك**
سيريوس:هري!جون مادرت برو به اين دامبلدور بگو يه امروزو به من استراحت بده!من امروز خسته ام!
هري كه در اين چند ماهه قدش بلند تر از قبل شده بود و تقريبا داشت به سيريوس ميرسيد در جلوي پدرخوانده خود ايستاده بود.
هري:سيريوس!به خدا من خودم به زور عضو محفل شدم!
سيريوس:ميدونم هري!ولي تو نفوذت در دامبلدور بيشتره.
همون موقع دامبلدور با همان قد بلند و ريشهاي نقره فامش وارد آشپزخونه ميشه.
دامبلدور:سيريوس!هيچ وقت ديگه از بقيه نخواه كاري رو كه بايد انجام بدي رو برات انجام بدن.خودت اينو ميتونستي بهم بگي.يا ميگفتم نه يا ميگفتم آره.خارج از اينه؟
سيريوس با نگاهي بهت زده به دامبلدور نگاه ميكنه و انگار منتظر جواب دامبدلوره.
دامبلدور:خب....فقط يك امروز!
سيريوس سريع خداحافظي ميكنه و از آشپزخونه خارج ميشه و چند ثانيه بعد صداي جيغ تابلوي كسل كننده مادر سيرويس بلند ميشه.

**زمان حال**
تمام اعضاي محفل پي كاري از خانه ي شماره 12 گريمالد خارج شده بودند.فقط سيريوس بود كه در ساختمان محفل مونده بود.اما صدايي مبني بر بودن سيريوس در ساختمون نيز شنيده نميشد....فقط صدايي از طرف آشپزخونه شنيده ميشد.
صدايي همانند چك چك آب از شير آب.

صداي باز شدن در شنيده ميشه و گريفندور با چهره اي خسته وارد ساختمون ميشه.
گريفندور:سيريوس!!سيريوس!!...امروز كه نرفتي سركار.حداقل يه غذايي براي ما درست كن تنبل!
گريفندور منتظر جواب سيريوس ماند ولي صدايي نشنيد.
گريفندور:باشه!...كوه به كوه نميرسه.ولي آدم به آدم ميرسه.
و رداش رو بر روي جالباسي آويزون كرد و به سمت آشپزخونه راه افتاد.
گريفندور بلند بلند حرف ميزد تا بلكه سيريوس هم صداي اون رو بشنوه....
گريفندور:من چقدر امروز شاد و سر حالم!اصلا به كمك كسي هم احتياج ندارم!مخصوصا سيريوس بلك تنبل رو!

و وارد آشپزخونه شد و نگاهي به سرتاسر آشپزخونه انداخت و بهت زده سر جايش خشك شد!

كف آشپزخونه تماما از خون پر شده و منبع خون مكاني در وسط آشپزخونه در كنار صندلي هاي وسطي پشت ميز بود.
انگار فردي قبلا در اونجا افتاده بود و از بدن زخميش خون سرازير شده بود.
اما كسي آنجا نبود.نه فردي در حال زجه زدن و نه جسدي بدون جان

**دقايقي بعد**
-كسي از سيريوس نشونه اي پيدا نكرد؟
عده اي سرهاي خودشون رو به علامت نفي تكون دادن و عده اي ساكت ماندند.
فردي از بين جمعيت:با اين خوني كه اينجا ريخته شده معلومه كه حسابي داره خونريزي ميكنه.اگه دير بجنبيم ميميره!
همه نفس هاشون رو در سينه حبس ميكنن.

دامبلدور كه انگار نه انگار صحبت از مرگ سيريوس به ميان آمده بود شروع به شرح ماجرا ميكنه!:عده اي راه ورود به محفل رو پيدا كردند و مطمئنا سوروس اسنيپ در اين ماجرا دخالت داشته.اعلام وضعيت اظطراري!

**در آسمان شهر لندن**
فردي با ردايي سياه و ماسكي بر جاروي خود سوار بود.
-لرد پاداش خوبي بهم ميده.
چكه چكه هاي خون از صندوق عقب جارو!! به سمت شهر لندن سرازير ميشه.(نكته زز بازي!:براي اينكه با صندوق عقب جارو و كاربرد اون آشنا بشين به تاپيك«زز با زار»مراجعه فرماييد!)


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
ولدمورت:يعني تو هم طرف ما مرگ‌خوارهايي؟
گري لرد با حرك خفيف سر، حرف اون رو تاييد مي‌كنه...
ولدمورت: خب...بلا...اين آقا راست مي‌گه...نبايد همديگه رو شكنجه كنين...برين دوتا از جادوگراي سفيد رو بيارين...با هم شكنجه‌شون كنيم...
گري لرد، لبخندي ضعيف مي‌زنه، ولي هيچ حركتي نمي‌كنه...
لوسيوس:زود باش بلا...بيا بريم...
بلا، در حالي كه هنوز از گري لرد چشم برنمي‌داشت، از دژ به همراه لوسيوس، خارج مي‌شه...

***بيرون دژ***

لوسيوس: خب...پس كار من به جايي رسيده كه تو هم من رو شكنجه مي‌كني ديگه...ها؟!
بلاتريكس:م...م...م...من؟ لرد بهم د...د...د...دستور داد خب...
لوسيوس، چوبدستيش رو به سمت بلا مي‌گيره...
بلا: چي‌كار داري مي‌كني...مگه يا...
اما حرفش، با ورد ((گروشيو)) لوسيوس، ناقص مي‌مونه...
بلا، ميفته زمين، به دور خودش مي‌پيچه، داد مي‌زنه، جيغ مي‌كشه و ...
در همين حين، بلا، احساس راحتي مي‌كنه، و و قتي چشماش رو باز مي‌كنه، مي‌بينه نصفه لوسيوس كنارشه...!
يه نگاهي به محيط مياندازه، و وقتي لرد رو مي‌بينه كه داشته اون يكي نصفه‌ي لوسيوس رو محكم به زمين مي‌كوبيده، خوشحال مي‌شه...
پا مي‌شه و مي‌گه: ارباب...خيلي ممنون...
لرد، با غرور داشت سرش رو تكون مي‌داد، مه احساس مي‌كنه يه لنگه كفش، محكم مي‌خوره توي فرق سرش...!
نصفه‌ي لوسيوس رو مياندازه زمين، و در حالي كه توي چشماش اشك جمع شده، به طرف عقب برميگرده...و گري لرد رو مي‌بينه كه باز داره با خشم نيگاش مي‌كنه...
گري‌لرد: ببينم...نشنيدي چي بهت گفتم الان؟؟؟ برداشتي كه مرگ‌خوار رو نصف كردي، داري با يكي از نصفه‌هاش بازي مي‌كني؟
لرد: شما كي باشين، كه به كله‌ي من لنگه كفش پرتاب مي‌كنين؟اصلا حالا كه اينجوري شد، كروشيو!!!
گري لرد، يه چرخش جانانه مي‌كنه، و با صداي ترقي، ناپديد مي‌شه...
گري لرد از پشت سر: خب ديگه...بسه...وصليوس!!!...
لوسيوس، دو نصفه‌ش به هم وصل مي‌شن، و در حالي كه مي‌لرزيد، پا مي‌شه و با خشم به لرد نيگا مي‌كنه...!
ولدمورت: مثل اينكه دلت شكنجه مي‌خواد؟..اونجوري به لردت نيگا كني...بد مي‌بيني ها...! گفته باشم اينو...
لوسيوس، فوري نيگاش به حالت مظلومانه در مياد...
ولدمورت: خب...دفعه‌ي آخرت باشه بدون اجازه‌ي من، يه مرگ‌خوار رو شكنجه مي‌دي...حالا، هر دوتون با هم برين سراغ دو تا از سفيدها...


تصویر کوچک شده


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲:۰۷ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
بلا دوبار شروع میکنه به شکنجه دادن لوسیوس ...
که باد سردی میاد و مشعل های دخمه خاموش میشه
صدای رعد وبرق بلندی به گوش میرسه و پنجره محکم باز میشه بلا با وحشت به اطراف نگاه میکنه و ولدمور رو میبینه که از خواب بلند شده و رنگش مثل گچ سفید شده و با ترس سعی میکنه در تاریکی چیزیو ببینه . . .

ناگهان صدای باز شدن زنجیر های لوسیوس میاد
صدایی سرد و بی روح به طوری که موهای انسان را به تن راست میکرد به ولدمورت گفت

صدا : اول اسم تاپیک رو بخون بعد بیا لوسیوس رو شکنجه بده ابله! انیجا شکنجه گاه جادوگران سفیده نه خادمان خودمان.

ولدمور : ت ت تو ش شما ک کی هستین؟!

مشعل ها روشن شد موجودی بلند قامت با چشمهایی مار مانند و سبز رنگ در ردایی خاکستری مقابل ولدمور ایستاده بود!
با همان صدای سرد و بیگانه وارش گفت
گری لرد : هاه جالبه حتی نوه عزیزم منو به یاد نمیاره !!
و این مجازات داره . . . ولدمور قدمی به عقب برداشت و با شجاعت گفت
ولدمور : من بزرگ ترین جادوگر سیاه قرن هستم! کسی هستم که از مرگ پیشی گرفته. . .
و گری لرد جمل اش رو کامل کرد : و بوگارتت(همون لولو خورخوره) به شکل پسر بچه ای به نام هری پاتر در میاد!!

و قهقهه ی بلندی سرد داد به طوری که لوسیوس جاری شدن مایعی گرم را در جلوی شلوارش احساس کرد!!
گری لرد : دیگه وقتش رسیده چندتا از اون سفیدها رو بیاری برای شکنجه هر چه بیشتر بهتر دلم واسه شکنجه دادن مرلین یه ذره شده . . . دوست دارم ببینم مرگخواران چقدر در بدست آوردن سفید ها قوی هستند . . .
(ادامه دهید)


نمایشنا


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
لرد: د... چي كارش كردي؟ كشتيش؟ اه.... نامرد... غذام كه خيلي كم شد كه... اومده‌بودم يه ذره غذا بخورم ها!!!! ااااه... اين بار ديگه ازت نمي‌گذرم... كروشيو....
لوسيوس فرياد مي كشه و مي افته روي زمين و به خود مي پيچه.... در حالي كه لرد با شنيدن صداي فريادهاي بلند او، لبخندي شيطاني بر لبانش نشست...
وقتي طلسم رو قطع مي كنه، مي گه: بلا... بلا... بيا اين جا ببينم....
بلاتريكس به سرعت برق مي آد تو و مي گه: بله... قربان...
لرد: خوب... من مي رم بخوابم... يه ذره واسم آهنگ بذار خوابم ببره!!!!
بلا با لبخندي موذيانه به اون مي فهمونه كه به راحتي منظورش رو فهميده و سرش رو تكون مي ده....
لرد: آفرين بلا... آيكيوت بالاست... يادم بنداز ببرمت پيش دكتر ببينم آيكيوت چقدره؟!!!
بعد از اين كه لرد اتاق رو به قصد خواب ترك مي كنه، بلا بلافاصله(چه جالب!!) چوبدستيش رو بلند مي كنه و به سمت لوسيوس برميگرده و داد مي زنه: پرتابيوس به ديواريوس...
لوسيوس به سمت ديوار پرت مي شه....
بلا بازم داد مي زنه: زنجيريوس ببنديوس اين لوسيوس(قطعه شعر زيبا!!)
وقتي لوسيوس با زنجير بسته مي شه بلا به آرامي مي گه: خوب... به جزاي اعمالت مي رسي....
بلا: كروشيو....
لوسيوس با زجر باز هم نعره مي كشه، ولي در اين حين در به شدت باز مي شه و بلاتريكس به سرعت برميگرده ببينه كيه... كسي اون جا نبود....(ژانر وحشت!)
به سمت در مي ره و اطراف راهرو رو نگاه مي كنه و وقتي مطمئن مي شه كسي نيست، به سمت لوسيوس برميگرده امّا..........


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
آره... می تونم اونو بیارم ، تازه دو تا کارم میکنم . . . ( بی ناموسیه ، نمیگم ) هم شکنجه ، هم کارای بد . . .
حالا چه جوری بیارمش ؟ اون که پیشه محفلی هاست ؟ بهتره یه سر برم دمه محفل شاید تونستم کسه بهتری رو گیر بیارم .

===========
لوسیوس تو میدون گریمالد
. . . بیاین دیگه . . . بابا یعنی اصلا از اون جا بیرون نمی یاین ؟؟
در همون لحظه یکی از خونه خارج میشه ، یکی که موهای قرمزی داشت ... سریع بیهوشش میکنه و با خودش می بره به خونه ی ریدل ها .
تو اتاق : خووووووووب . . . حالا با چی شروع کنم ؟ خودت بگو ، ویزلی !
رون : نه . . . نک..نکن . . .
لوسیوس : نه ، تازه می خوام شروع بکنم . هومممم... با چی شروع منم ؟ اها ! با این چه طوری ؟ یه طلسم ... مثلا جریوس ماکسیمم ... لوهاهاها !!!!! حالا هر یه نصفتو یه جور شکنجه میدم ... :
خوب این چپیه ( بازم میگم ، این قسمته چپه ) رو با نجیر آویزوون میکنم ... آره . . . جیغ بزن ویزلی . . . من جیغ بچه رو دوست دارم ( شاید لوسیوس یه رگه قزوینی داره ) ....

=======
تو اتاق بغلی
لرد داره حال میکنه که دوباره آوای پر طنین جیغ مردم که دارن شکنجه میشن تو خونه ش راه افتاده ....
لرد با خودش : وووووییییییی !!! چه حالی میده ... کاش منم اونجا بودم ...
پیش خودش میگه برم یه سر بزنم . . .
راه می افته . تق ..تق .. تق .. تق .. قیژژژژژژ
درو باز میکنه .
لرد : لوسیوس .... چی کار کردی ؟؟


اگر چیزه چرتی زدم ، شرمنده . حالم زیاد خوب نبود .... :

اخطار شدید به ناظر و کاربر محترم در صورت مشاهد جملاتی خارج از ادب که نمونه اش در این پست بود :
1 ناظر موظف است ویرایش کرده و به کاربر اخطار دهد
2 در صورت تکرار موردی مشاب از کاربر وی به مدت یک هفته بلاک خواهد شد!
با تشکر سالازار اسلیترین


كي از بهترين پستات بود..آفرين...خيلي پستت پخته تر از قبل شد...همه چيزش در حد اعتدال بود...به جز مسائل بيناموسي....
ببين دوست من...السامور رو ميشناسي؟همين كه تو رول ها يك شخصيت بي ناموسه....اين قبلنا عضو همين سايت بود...خيلي پر انرژي بود...سه هزار خط رول مينوشت..با اينكه ضد حال ميخورد ولي بازم مينوشت...ولي حذف كار بر شد..چرا؟چون از اون مرز بي ناموسي گزشت...
ميرفت پستاي گليدروي رو ميخوند..ميدي اوهو...چقدر بيناموسي...ميگفت :خب..منم ميتونم..و شروع ميكرد اعمال بيناموي بسيار خفن(بله...همون كه تو فكر ميكني)...بعد حذف كار بر شد...چرا؟چون دقت نكرد كه گيلدروي وقتي بيناموسي مينويسه مرز و حدش رو رعايت ميكنه و از يك مقداري ديگه بالاتر نميره...ولي السامور كه به اين نكته توجه نكرد...سرشو گزاشت پايين«جريوس مكزيمم»!......
ولي جدا از اين مورد كل پستت زيبا بود...اون قسمتي كه نوشتي پسري مو قرمز خيلي خوشم اومد...من ديوونه اين نكاتم كه توي رول نكات مرموزي باشه كه مشخص باشه...يعني كسي فكر كنه ميفهمه رون بود ولي اين نوع اوردنت خيلي زيبا بود.......
سالازار جان.جد بزرگ...از اخطارتون كمال تشكر را دارم(سازمان حمايت از جملات خاص)


ویرایش شده توسط لرد اسلیترین (Serpent GoD ) در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۵ ۱:۳۸:۰۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۵ ۸:۳۶:۳۳

آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.