هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۳۷ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
حقيقتي هزاران سال خفته!
تصوير اين جمله با حروفي قرمز رنگ در صفحات هزاران تلويزيون جادوگري ظاهر شد و پس مدت كوتاهي زمينه پشت نوشته نيز از رنگ سفيد به نقاشي شير قدرتمندي با يالهايي طلايي رنگ و ماري سبز رنگ با خطوطي نقره اي در پشت بدنش،سعي در مغلوب كردن يكديگر بودند و در پشت سر هر يك از آنها جادوگري ايستاده و به آنها فرمان ميدادند.
در اين ميان تصوير مجري برنامه با صورتي مستطيلي شكل و تراشيده ظاهر شد.مجري برنامه با لبخندي شروع به سخن گفتن كرد:
-سلام به شما بينندگان عزيز!......من ابتدا تشکر میکنم از دبیر دیکته که لطف کردن و زنگ زدن و اشتباه تیتر برنامه رو تذکر دادن!!...در ادامه بحث قبلی به سراغ آقای کرام آمدیم...گویا مصاحبه قبلی به مذاق ایشان خوش نیامده بوده و امروز تشریف اوردند که توضیحات خودشان را ارائه نمایند

کرام:سلام عرض میکنم در خدمت بینندگان عزیز ...من دلایل خودمو با دو تا عکس شروع میکنم به عکس زیر توجه کنید:

تصویر کوچک شده

این عکس کاملا اصل بودن ،واقعه رو بیان میکند .
این عکس اصیل ترین هیپوگریف سایت باک بیکه!!!

حتی استایل این هیپوگریف که حلقه گم شده ماست!!!..با استایل گریفندور تصویر کوچک شده مثل هم میباشد.
آنها خصوصیاتی کاملا مشابه دارند حتی در زمینه رفتاری!!!
و دلیل اینکه در هیپوگریف اصلا نشانی از مار دیده نمیشود به این دلیل است که سالازار این طلسمو روی یک مار اجرا نکرده بوده و تمام مطالب غیر از این فرافکنی هست

گفته شده بود که گریفندور از بدل استفاده کرده...همه میدانن خصوصیات مار و شیر دال کاملا متضاد هستن!!....این چه بدلیه که خصوصیات ضد گریفندور داره
من به شما از طریق عکس ثابت کردم که حتی خصوصیات رفتاری این دو جانور!!! شبیه همنند

مجری آهی میکشه ومیگه :اما آقای کرام پروفسور آرتیکوس معتقده که در دفترچه خاطرات هافلپاف همچین چیزی ثبت شده؟

کرام با لبخند جواب میده:خودتون که هلگا رو میشناسید ...در این قضایا اصلا ریونکلا و هافلپاف دخیل نبودن....موقع تغییر شکل هم اصلا در این ماجرا نقشی نداشتن!!!.....

هافلپاف که با گودریک کاری داشته ...چند لحظه بعد دلش برای گودریک تنگ میشه!!!...حرکت میکنه و دنبال گودریک میاد.....اون از دور صحنه برخورد طلسم و یک مارو دیده!!....ولی به دلایلی که در مدرسه هاگوارتز مشهوره....نتونسته استنباط درستی از خودش ارائه بده .......
نقل قول:

امروز،روزي ديگر از دوره خيزان درختان!امروز بالاخره آن مار طرد شده بالاخره توانست زهرش را به شير توانا بريزد...با چشمانم توانستم چيزي كه از او از جادوي سالازار مانده بود ببينم،موجودي با سر عقاب و يالهاي اسب و بالهاي قدرتمند.آن موجود به طرز جادويي رنگ آميزي شده بود و ميتونم بگم از هر رنگي از طبيعت در بدنش ديده ميشد



ببینید...این مشاهدات هافلپاف بوده...دقیقا حرف منو تایید میکنه...در نتیجه هافلپاف چرا خیال نکرده اون بدل بوده؟
چرا ریونکلا همچین حرفی نزده در حالی که سالها با هم دوست بودن؟آیا سالازار کبیر بعد از سالها دوستی نمیتونسته شخیص بده گریفندور واقعی کی هست؟

هافلپاف گودریک رو شناخته بود و تازه خواسته بهش دلداری بده و بگه پر جذبه شدی!!..در حالی که اینجور نبود...گودریک به وسیله ای برای حمل و نقل تبدیل شده بود!!!....ابهتش از بین رفته بود!!!

مجری:و در باره شمشیر گریفندور؟

کرام:مشخصه!!...گودریکه که بعد از هیپوگریفندور شدن که شمشیر لازم نداشته تا براش چیزی درج کنن!!!....طبق شواهد پسر گودریک که با پروفسور آرتیکوس همنام بوده...سعی کرده برای دلداری خودش اینچیزا رو حک کنه...البته من درکش میکنم ..واقعا سخته!!....و...به هر حال پدرش بوده!!!...دوست داشته برگرده!...و...

مجری:یعنی شما میگویید اون کدها رو حک کردن تا از شرافت خودشون دفاع کرده باشن؟

کرام محکم روی میز با مشت میزنه:دقیقا!!..وگرنه اون زمان علامتی مثل# نبوده!!....علامتهای مشنگی که برای دستگاه تلفن به کار میبرن ...در دنیای جادویی چیکار میکند؟
اونها چون میدون اغلب جادوگران از علوم مشنگی چیزی نمیدونن خواستن به این وسیله خودشون رو تبرئه کنن و این قابل قبول نیست!!!

مجری:در باره صحبتهای آقای پروفسور آرتیکوس حرف دیگه ای مونده؟

کرام:نه متشکر فقط باید بگم که چون پروفسور عزیز ما چون خیلی گریفندورو دوست داشته سعی کرده شواهد از خودش بروز بده که گریفندور اینطور نبوده...در حالی که چرا باید با واقعیت مخالفت کنیم؟حتی متعصب ترین طرفداران گریفندور هم باید با واقعیت کنار بیان!!!

مجری:با تشکر از وقتی که به من دادید


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۷ ۹:۱۴:۵۱
ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۷ ۹:۲۸:۴۴

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۶:۰۲ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
حقيقتي هزاران سال خوفته!
تصوير اين جمله با حروفي قرمز رنگ در صفحات هزاران تلويزيون جادوگري ظاهر شد و پس مدت كوتاهي زمينه پشت نوشته نيز از رنگ سفيد به نقاشي شير قدرتمندي با يالهايي طلايي رنگ و ماري سبز رنگ با خطوطي نقره اي در پشت بدنش،سعي در مغلوب كردن يكديگر بودند و در پشت سر هر يك از آنها جادوگري ايستاده و به آنها فرمان ميدادند.
در اين ميان تصوير مجري برنامه با صورتي مستطيلي شكل و تراشيده ظاهر شد.مجري برنامه با لبخندي شروع به سخن گفتن كرد:
-سلام به شما بينندگان عزيز!برنامه امروز ما در مورد حقيقتي هست كه ساليان درازي هست كه از چشم ديگران پنهان مانده است.شخص صاحب قلمي به نام كرام،در مقاله اي به نام "چگونه هيپوگريف بوجود آمد؟"در حدود دويست يا سيصد سال پيش باعث جوشيدن خون گريفيندوري ها،يكي از گروه هاي بنام مدرسه عالي جادوگري هاگوارتز،شد.پس از آن زمان طولاني پروفسوري متعلق به گروه گريفندور،مطالبي را آماده كرده است كه حقيقت بزرگي را در اين مورد روشن خواهد كرد.پروفسور؟
ناگهان تصوير به جاي مجري برنامه،تصوير پروفسوري با چشماني مصمم نشان داد.بار ديگر مجري با صدايي رسا شروع به پرسيدن سوالي از پروفسور كرد:
-پروفسور!حدود دو قرن از زمان نوشته شدن آن مقاله ميگذره.چرا شما الان جواب به آن را ميدهيد.
پروفسور در جواب گفت:
-به خاطر آنكه ما اول تحقيق ميكنيم و بعد نسبت به اون نظر خود را اعلام ميكنيم و متاسفانه اين مدت حدود دو قرن طول كشيد كه از تمام رفتگان باقي كه در اينكار من را همياري كردند سپاس گذاري ميكنم!روحشان شاد!
-پس نتايج تحقيقات خودتون رو لطفا به اطلاع جامعه جادوگري برسانيد.
-بله!همانطور كه ميدانيد كرام عزيز،در آن مقاله علت بوجود آمدن هيپوگريف را تغيير شكل گودريك گريفيندور به وسيله جادوي سالازار اسلايترين صورت گرفته است...ولي اطلاعات بدست آمده وجود چنين اتفاقي را تاييد ميكند!همانطور كه ميدانيد هافلپاف،بيانگذار ديگر مدرسه هاگوارتز داراي دفترچه خاطراتي بود كه هم اكنون در موزه جادوگري هاگزميد نگه داري ميشود كه در آن اشاره واضحي به اين اتفاق ميكند...ترجمه قسمت كوچكي از آن خاطره را براي شما ميخوانم
سپس سرش را بر روي كاغذ مقابلش خم كرد و شروع به خواندن آن كرد:
-امروز،روزي ديگر از دوره خيزان درختان!امروز بالاخره آن مار طرد شده بالاخره توانست زهرش را به شير توانا بريزد...با چشمانم توانستم چيزي كه از او از جادوي سالازار مانده بود ببينم،موجودي با سر عقاب و يالهاي اسب و بالهاي قدرتمند.آن موجود به طرز جادويي رنگ آميزي شده بود و ميتونم بگم از هر رنگي از طبيعت در بدنش ديده ميشد...
پروفسور بار ديگر سرش را بلند كرد و گفت:
-كاملا واضح هستش كه در اين خاطره به تبديل شدن گريفيندور اشاره كرده است و تبديل او به موجودي كه امروز آن را هيپوگريف ميناميم...جالب توجه آنكه به فصل هم اشاره شده است كه پاييز هست.از اين راه ميتوانيم به دليل رنگ آميزي بسيار جذاب و زياد در هيپوگريفها كه گويي از تنوع رنگهاي پاييز باشد پي ميبريم.ولي نكته اي كه جديدا به آن پي برديم اين است كه آن كسي كه به هيپوگريف تبديل شده است،گودريك گريفيندور نبوده و بلكه بدلي از او بوده است و سالازار اسلايترين در هدفش اشتباه كرده است...
پروفسور با لبخندي از پيروزي در لبانش،در ادامه به صحبتهايش گفت:
-در چند سال اخير فردي به نام هري پاتر موفق پيدا كردن شمشيري متعلق به گودريك گريفيندور شده است...در صورتي كه با دقت زياد به آن شمشير نگاه كنيم،متوجه سمبلها و نشانه هايي شديم كه در جاي جاي جواهرهاي روي آن حكاكي شده بود و توانستيم آنها را كشف رمز كنيم كه به ترتيب توجه شما را به آن جلب ميكنم.ابتدا % هستش كه در زبان سمبليك باستاني جادوگران به معني تبديل موجودي به موجود ديگري است،به طوري كه ماهيت آن تغيير نكرده باشد ولي در ظاهر با سمبل # كه بعد از آن آمده است نشان از تغيير ظاهري كرده و به چيز ديگري تبديك شده است.اگر به اون دايره هاي سمبل اول توجه داشته باشيد به معني موجود و خط وسطشون به معني تغيير هست ولي ماهيت يكي است و در سمبل دوم به معني روكشي براي ظاهر آن است كه در كل به معني تغيير شكل ميباشد.بعد توجه شما رو به سمبل بعدي كه شبيه يه هشت انگليسي(8) هست و يك ستاره (*) در وسط يكي از فضاهاي آن وجود دارم جلب ميكنم كه به معني به وجود آمدن بدلي از اصلي كه با ستاره نشان داده ميشود هست.
بعد ناگهان پروفسور با صداي بلند گويي كه چيز بسيار مهمي را كشف كرده است گفت:
-بدين گونه ما به راز بوجود آمدن اولين بدل در كل تاريخ ماگل ها و جادوگران از گريفيندور پي برديم تا از خطراتي كه با هوش و ذكاوتش از طرف اسلايترين رو پيشبيني كرده بود دفاع كند.به هر حال،در آن روز به خصوص نيز سالازار اسلايترين كه خواستار انتقام از گريفيندور بوده با بدل آن متوجه ميشود و آن را جادو ميكند.پس جادوي گريفيندور شكسته شده و به جايش جادوي اسلايترين جايگزين آن ميشود و بعد آن موجود را هيپوگريفيندور مي نامد كه پس از مدتها به هيپوگريف تغيير ميكند.در آخر شما را به مطلب ديگري جلب ميكنم كه آن اينست كه موجود تبديل شده توسط گودريك گريفيندور به بدلي از خودش،يك مار به تصور از دفاع قوي تري انتخاب شده بود ولي در جادوي سالازار ماهيت مار در بدل ميميرد و به هيپوگريف تبديل ميشود،به همين دليل نشاني از خصوصيات سالازار در هيپوگريف نيست!در صورتي كه هيپوگريف داراي غرور يك گريفيندوري و هوش يك ريونكلايي تا حدي هست و در ظاهر داراي پنجه به تيزي شير و بالهايي عقاب ريونكلا ميباشد!در مورد هافلپاف هم اين احتمال ميرود كه او با ديدن صحنه تغيير شكل،به طور ناخودآگاه باعث جلوگيري از بودن گوشه اي از شخصيتش در هيپوگريف شده است.
سرانجام مجري برنامه در حالي كه دهانش باز مانده بود گفت:
-بله بينندگان عزيز!حقيقت هزاران ساله خاموش اين ماجرا،بالاخره توسط پروفسور آرتيكوس گريفيندور(! )عزيز به اطلاع شما رسانده شد.متاسفانه برنامه ما در اينجا به پايان ميرسه.اميدوارم كه اين برنامه مورد توجه شما قرار گرفته باشه و به اميد برنامه ديگر...خدانگهدار!
لحظه اي بعد تلويزيون به جز تصوير برفكي اش،كار قابل توجه اي نشان نميداد!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
والا يه بار كرام عزيز داستان چگونگي هيپوگريف بوجود آمد كه گويي صد سال از زدنش ميگذره رو در چت باكس براي بار ديگر نوشتند!!ياد خاطره ها!منم گريفيندوري!!خونم در رگهايم به جوش آمد و گفتم آقا من جواب رو ميدم!الان به قولم عمل كردم.
پس اول اميدوارم كه زياد چرت نشده باشه و اگر طولاني هم شد به خوبي خودتون ببخشيد.
و بعد كسي ناراحت نشده باشه از گفته هاي من كه البته فكر نكنم چيزي ناراحت كننده داشته باشه!

مرسي
كسي كه تنش ميخوارد!
آرتيكوس دامبلدور


ویرایش شده توسط آرتیکوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۷ ۶:۳۵:۱۲

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۴۰ شنبه ۵ فروردین ۱۳۸۵

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
نقد سیاسی روز...

(آهنگ فوتبالیست‌ها در حال پخش -- مجری نمی‌دونه دوربین داره تصویرش رو مشغول شماره‌گیری دماغی هستش -- در طرف گراپی مشغول یادداشت کردن یه چیزی رو یه کاغذ و دادن به خانم منشی صحنه هستش)
گراپی: این بود شماره دفتر... زنگ زد آخر شب بود تنها....
(دوربین همچنان می‌چرخه و آهنگ قطع میشه)
صدای عوامل: هوووووووووی! این فیلم‌بردار کجاست؟
فیلم‌بردار: اومدم بابا نمی‌ذارین آدم سر توالت هم راحت فکر کنه!
مجری: با کدوم دوربین شروع کنم؟
کارگردان: با دوربین شماره‌ی 1 یعنی تنها دوربینی که داریم!
مجری: آهان متشکرم!.... سلام ببیندگان عزیز به برنامه‌ی دیگری از نقد سیاسی روز خوش‌آمدید. میهمانان این برنامه پرفسور دکتر جاسم، فوق تخصص رشته‌ی بیل شناسی گرایش هسته‌آی...
جاسم: جیگرتو....!
مجری: ...آ...اهم... بله و جناب‌ آقای گراپی....
گراپی: گراپی...!
مجری: مگه من چی گفتم؟!
گراپی: شما کرد بد تلفظ! راستی شما می‌دونی هرمی کجاست؟
مجری: بله متشکرم و میهمان دیگرمون حاج‌آقا دارک‌الله اصل قزوینی بودند که متأسفانه به دلیل پاره‌ای مسائل ...
جاسم:....آسلامی....
مجری: ...بله ! پاره‌ای مسائل آْسلامی احتمالاً دیر برسند....! خوب شروع مي‌کنیم استاد...
جاسم: اول این‌که چرا این شربتتون پرتقال نیستش؟
مجری: ااا... خب والا نداشتیم! آلبالو چشه مگه؟
گراپی: مگه ندیدی! خواست پرتقال........!
مجری:‌ بله! چشم... لطفاً این لیوان رو شربت پرتقالش کنید! حالا سؤال اول... جناب پرفسور به نظر شما در این قسمت فیلم این‌که یکی از سوراخ‌های دوربین پوشیده بوده و بمب اتمی در پس زمینه منفجر شده تمثیلی از داستان مرگخوار مهربون و معمای توالت سخنگو هستش؟
جاسم:‌ این سؤال خیلی سیاسی بود! به خاطر برخی ملاحظات انرژی صلح‌آمیز جادوی سیاه هسته‌ای جواب نمیدم!
مجری: آقای گراپی؟
گراپی: فیلمش داشت مورد آسلامی! یعنی چی بود یکی از سوراخ‌ها پوشیده! این فیلم نبود خوب! باید شد سانسور!
مجری: متشکر! حالا سؤال بعدی... امروز داشتم از خیابون خرید می‌کردم دیدم نیمبوس 2000 رو ریمارک به جای نسخه 2006 می‌فروشن! نظر شما چیه؟ به نظر شما این دلیل بر ضعف وزارت نیستش؟ آیا وزیر باید عوض بشه؟ و چه کسی جای اون باشه به نظر شما من خوشتیپم به اندازه‌ی کافی وزیر بشم؟
جاسم: از کجا خریدی؟! چند مي‌دادن؟ 5 تا مي‌خریدی یکی مجانی هم می‌دادن؟
مجری:....
گراپی: کار بود خوب! در ضمن شما نبود به اندازه‌ی کافی سیفید تا شد وزیر!
مجری: بله متشکرم و حالا سؤال بعدی... بله از اتاق فرمان به من پیغام مي‌دن... ا آقای گراپی از اتاق فرمان می‌گن که شماره‌ی تلفونتون رو اشتباه دادین! میگه در شبکه موجود نیست!
گراپی:‌نبود مشکل! زیرنویسیوس!
زیرنویس تبلیغاتی:
جوانی زیبا، خوشتیپ، آراسته؛ با چهار متر قد، بسیار سیفید! آماده‌ی پاسخگویی به خواهران محترم می‌باشد. در صورت تمایل با این شماره تماس بگیرید: 01 00343 45645 !
مجری: بله متشکرم!.... حالا سؤال بعدی... پرفسور جاسم به نظر شما چرا حاج‌آقا بین این همه مسئله گیر دادن به عدس... ببخشید آداس؟
جاسم: چون عدس، هسته نداره! و به دور از مسائل هسته‌ای و جنجال‌سازی هست!
مجری: عجب نکته‌ی هوشمندانه‌ای!
گراپی: چون (بوووووووووووق! سانسور! پاسخ گراپی سانسور شد!)
مجری: از پشت صحنه اعلام کردند که مهمان ویژه برنامه حاج‌آقا دارک لرد تشریف آوردند....
حاجی: سلام برادرا! (حاجی مدل شهرستانی با دو تا دست بای بای می‌کنه با اتاق فرمان:) سلام خواهرا!
گراپی: من قبلاً داد شماره ! فایده نداشت حاجی!
(حاجی نگاهی حاجیانه مدل حالا دارم برات! به گراپی می‌اندازه)
منشی: خوش‌اومدید حاج آقا بفرمایید این‌جا بشنید!
(مجری در حال تعارف زدن خودکارش مي‌یوفته و خم میشه برداره)
حاجی: هین؟!!!!!!! (حواس حاجی پرت میشه و پاش میگیره به میز و از پنجره پرت میشه بیرون)
عوامل پشت صحنه: آقا چرا خالی می‌بندی؟‌ پنجره توی استادیو چی کار مي‌کنه؟!
مجری: بله مثل این‌که حاج‌آقا رو فعلاً از دست دادیم با سؤالات ادامه می‌دیم... جناب جاسم نظر شما درباره‌ی آنتی ساحریال چیه؟
جاسم: والا عرض شود که اطلاع چندانی از این تشکیلات موازی با خودمون نداریم! ولی توجه کنید که اون‌ها جوانانی آسلامی نیستند و مشخص است که پس ارزشی هم نیستند!
مجری: ا خوب پس چی کارشون مي‌کنید؟
گراپی: من هدایت کرد اون‌ها رو به آسلام! نبود نگران
مجری: آقای گراپی آیا درسته برادر شما از خانم ونوس خواستگاری کرده؟
گراپی: من رو کرد شطرنجی! من نداشت همچین برادری!
مجری: متشکرم و آخرین سؤال ... استاد به نظر شما نقش پاتر در کل این ماجرا چیه؟
جاسم: من در یک جمله خلاصه می‌کنم! هر چه فریاد دارید بر سر پاتر بکشید!
مجری: این جمله رو یه جایی نشنیده بودم؟!
جاسم: نه جانم اون کسی هم که گفته از روی من کپ زده!
مجری: متشکرم! از میهمان ویژه هم تشکر مي‌کنم... آقای پرفسور جاسم
(جاسم سرش رو تکون میده: حالا وقت آزاد داری جیگر؟)
مجری:.... ا ... هوم..و و جناب گراپی؟(دوربین میره روی صندلی گراپی خالیه!)... بله... ا ایشون اتاق فرمان هستند! بله تا برنامه‌ی آینده خدانگه‌دار!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۴۶ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
سدریک با یک حرکت سریع به بیرون پرتاپ شد!

شبکه تلویزیون سدریک تو کادر:
سدریک: با عرض معذرت انگار اینجا اوضاعش خوب نیست می ریم خونه بغلی فیلم برداری!

دوربین همراه سدریک به طرف خونه ی دیگه حرکته می کنه!
******************************************
خارج دوربین!

دومب!
فلور: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
دومب!
فلور: حالا شد!
حاجی و
گراپی افتادن رو زمین و داره دور سرشون ساحره می گرده!
دستامو بهم می زنم و یک لگد به گراپی می زنم که از درد به خودش می ناله!!!

ناگهان صدای جیغ دیگری می یاد
فلور:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ

دوربینی که از سدریک در حال پخشه می ره رو آسمون و ناگهان پری زادی رو نشون می ده که در حال عصبیه!
سدریک:

فلور: امدم!اینک قهرمان ساحره ها امده!تا دیگر نباشد جادوگری که ساحره بیازارد!
سدریک: ببیندگان انگار اتفاقی افتاده باهم به طرف مرده شور خونه!
سدریک: ای وای حاجی چرا خونی و مالی شدی!
حاجی: این ساحره کوش؟ فکر کرده تا نکشمش دست بردار نیستم!
سدریک: به ریش مرلین معلوم نیست اینجا چه خبره!
فلور: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۴۶ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
_....دادند كه انرژي اي پسته اي حق مسلمشونه و اين بي معناست ، رئيسشون هم گفت كه:چطور مجارستان بمب پسته اي داره؟ رئيس هاي ما پرسيدند:كو كجاست؟ رئيس اونا جواب داد: توي شكم كژ دم مجارستاني كه...بله..هم اكنون به خبري كه خيلي مهم تر از «نظريه دومبوليت» دامبليشتين هست نظر شمارو جلب ميكنم...به گذارش خبر گذاري «پيف پاف» ديشب اتفاق عجيبي افتاد و دوستان از اتاق بقلي ، ايول تكنولوژي ماگلي، اشاره ميكنند كه مصوره اين گزارش خودتون ببنيد

كششششتتت

ميشه نوشته روي در مكان مخوفي رو خوند«مردشور خونه ساحره ها» اطراف پر از قبره..(ما:ديد دوربين) وارد ميشيم و ناگهان سدريك ديگوري مياد جلوي دوربين
سدريك:سلام بينندگان عزيز همونطور كه ميبينيد ما به مردشو خونه ساحره ها آمديم تا از بهداش اينجا گزارش تهيه كنيم

جلو تر ميريم و به چند عدد جسد ساحره البته با چادر برخورد ميكنيم...سالني بزرگ كه يك در در انتهاي آن است...به انتهاي ميرويم و درو باز ميكنيم

سدريك:مااااااا

گراپ غول پيكر در كنار جسد بي جامه ساحره اي بد بخت هست
گراپ:هاجي ، اين بود شبيه هرمي
فردي ريش قشنگ ، بلند و كمند كنار گراپ بود و بسيار به حاجي ها شباهت داشت ، بهتر بگوييم حاجي هايي كه زمان حج به شب بخورند و تاريك باشند يا بهتر بازم بگوييم حاجيي كه دارك لرد باشد
حاجي:گراپ جان عزيز خوبم ، بيشتر شبيه اون يكيه، فلور دلاكوره
گراپ:اره اين درست ، فلور هست مواد خام خوب
حاجي:من هميشه جنس خوب ميارم برات فقط صداش رو در نيار...هووم؟ آهاي انجا چه ميكنيد؟ گراپ روي اين ساحره شمد بنداز اسلام در خطره...هن؟ سدريك ديگوري با اجازه كي آمدي اينجا؟ فيلم نگير آقا مگه نميدوني سينما حرامه؟
سدريك:

كششششت

___جميعا رفقا شرمنده..قول ميدم اين اخرين پست غير جدي من باشه... l:



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۴

به تو هیییییییییچ ربطی نداره!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۳ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
از اتاقم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
آموزش دفاعی
سلام بینندگان عزیز من در خدمت شما هستم با این برنامه ....(موزیک پخش می شه )
اول باید یه چوب جادوگری داشته باشین و یه کیسه بوکس و یه کم جرئت و باید خیلی بی رحمی از خودتون نشون بدین!
ما اینجا جون کیسه بوکس نداشتیم از ققی و دامبل و ....استفاده می کنیم!(لازم به ذکره که ما یه گروه هستیم)
خوب اول باید استینارو بالا بزنین و یه کم برین جلو اگه کیسه تکون خورد مثل الان باید با طلسم سر جاش بشونینش!
و یه طلسم و ققی چسبید به زمین!
خوب اول با چوب دستی آموزش می دم!چوب دستی رو میگیرین طرفش و هر چی ورد بلدین می خونین!و به التماسای کیسه هه توجه نمی کنین!

و در این بخش اگه خسته شدین بشینین روی میزو از کار خودتون لذت ببرین!!!!!!
تا برنامه ی بعد خدا نگهدار!!!



جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۱۶ شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
ترین ها!


تصویر لحظه ای یک سن بزرگ رو نشون میده و بعد صحنه سفید میشه و بر روی صفحه مینویسه:

««شرکت اسپری سازی مادام رزمرتا شما را به دیدن این برنامه دعوت میکند!!»»

تصویر دوباره برمیگرده و سن رو نشون میده....یک خانم سفید مفید مانکن و خوش هیکل پشت تریبونی بر روی سن ایستاده...!

""با سلام و عرض خسته نباشید خدمت تمام مدعوین به مراسم ترین ها برنامه ی این مراسم رو خدمت شما عرض میکنم:
یک....تلاوتی چند از کتاب الناموس نوشته شده توسط البرادر الحمید!!
دو....شروع رسمی مراسم با سخنرانی وب مستر بزرگ عله پاتر!!
سه....دعوت از کاندیداها در رابطه با ترین ها مختلف
چهار....معرفی برندگان این دوره از ترین ها
پنج.....پخش جوایز بین برندگان
و در آخر مصاحبه ای با چند تن از کاندیداهای محبوب جامعه ی جادوگری

از وقتی که برای این مراسم گذاشتین متشکرم!""

خانمه سن رو ترک میکنه و پشت سرش یک پسر سفید مفید به پشت میکروفون میره و شروع میکنه به خوندن قسمت هایی از کتاب الناموس!!...

"" خواهرم چشماش قشنگه!!...منم چشمام قشنگه...قشنگ و رنگارنگه!...به خواهرم بد نگاه نکنی...یه وقت باهاش بد نکنی!....چون ممکنه جیز بشی....از ریشه و بن تعطیل بشی!!""

حضار کف رو میرن تو کارش!!!
پسر سفید مفید از سن میره بیرون و پشت سرش عله پاتر بزرگ با قدم های استوار وارد سن میشه و به صورت کاملا انتحاری ای همون پسر سفید مفید هم بقلش بود!

"" خب سلام و عرض خسته نباشید خدمت حضار محترم!...من که خسته نشدم! اگرم خسته شده باشم مسائل خصوصیم به خودم مربوطه!!...به هر حال به خاطر حضور شما متشکریم!
خب...همون طور که میدونید هر دو ماه یک بار مراسمی با عنوان ترین ها برگزار میکنیم که بهترین افراد رو از شش نظر مختلف انتخاب میکنیم.این خیلی خوبه که همه بدونن که چه افرادی در چه کارهایی از بقیه بهترن...ولی مهمتر از همه ی اینا اینه که بدونن من خدای رول پلیینگ هستم و آتشفشان و زلزله هستم!!!!!....ولی باز اینم به خودم مربوطه که چی هستم و آیا خدا هستم یا نیستم!!!....به هرحال بهترین ها رو از هر نظر امروز مشاهده خواهید کرد و امیدوارم از انتخابهای خودتون پیشمون نشید...از همتون متشکرم!""

عله پاتر به قدم های استوار سن رو ترک میکنه و تمام جمعیت سالن یک صدا با هم کف رو میرن تو کارش...حتی یکی از حضار که یک دستش رو از دست داده بود یک دست جادویی برای خودش درست کرد همون موقع و شروع کرد به کف زدن که یک موقع مشکلی براش پیش نیاد!!

بعد از اینک پاتر بزرگ میره یک خانم خوش قد و بالای دیگه بر روی سن میاد و به همراه اون یک مرد خوش تیپ و خوش چهره بر روی سن میاد...

**در بین جمعیت**
یک پسر کوچولو:بابا...بابا...این یارو همون زاخی معروفه نیست؟...اونم ایوانا نیست که دست در دست هم قدم میزنن؟؟!!
بابا:چرا پسرم همونان!...آفرین...خوب تاریخ جادوگران رو یاد گرفتیا!!


ایوانا و زاخی به پشت میکروفون میرن....

ایوانا:""خب حضار گرامی...ما شش ترین داریم که از ترین بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری شروع میکنیم""
زاخی:""در این ترین دو اسم جدید به نام های آقای بلیز زابینی و آقای مونتاگ داریم.ازشون خواهش میکنیم که به سن تشریف بیارند.""

بلیز زابینی و مونتاگ در میان تشویق همگان بر روی صحنه میان....
نفس ها در سینه حبس میشه....

ایوانا:"" و جایزه ی این دوره ی ترین بهترین نویسنده هری پاتری میرسه به.....بلیز زابینی!!!....قاطع ترین نتیجه ی نظرسنجی ترین ها نصیب ایشون میشه!""

بلیز در میان سوت و هورای جمعیت میاد جلو و جایزش رو میگیره...

زاخی:""خب آقای زابینی...شما صحبتی با حضار گرامی و بینندگان تلویزیونیمون که زنده این برنامه رو مشاهده میکنند ندارین؟""
بلیز:نخیر!!!
زاخی:""خب بله...چخ ممنون!...میتونید تشریف ببرید ""

ایوانا:"" و اما کاندیداهای ترین بهترین عضو تازه وارد....آقایون بلیز زابینی...آرتیکوس دامبلدور و خانم آنیتا دامبلدور!""

هر سه نفر بر روی سن میان....

زاخی:""و جایزه ای این دوره ی بهترین عضو تازه وارد میرسه به آقای........... آرتیکوس دامبلدور!!""

آرتیکوس با خوشحال تمام جایزش رو میگیره...
زاخی:""خب شما صحبتی ندارید؟""

آرتیکوس:چرا اتفاقا...میخواستم از تمام کسانی که منو در این راه همراهی کردند و همچنین از پدرم که خیلی پارتی بازی کرد!! تشکر ویژه به عمل بیارم!!
زاخی:""بله ممنون ...شما صحبتی داشتید آقای زابینی؟""
بلیز:بله میخواستم بگم که من برای دومین باره که به روی سن میام!!
زاخی""بله ممنون از یادآوریتون ""

ایوانا:"" و میرسیم به ترین بهترین ایده ی ماه....کاندیداها...خانم ها نارسیسا بلک و ونوس و آقای رون ویزلی""

هر سه به روی سن میان...
ایوانا:""و جایزه ای این دوره میرسه به ....رون ویزلی!!""

رون جایزش رو میگیره....
زاخی:""خب آقای ویزلی شما چه صحبتی برای ما دارید؟""
رون:خب بله اولا میخواستم از همه تشکر کنم که اینقدر منو تحویل گرفتن و به همتون قول میدم که بازم از این تاپیک های ضد مدیریتی و قاطی با جریانات مدیریتی بزنم که حال کنید...من قربون همتون برم!!!

از طرف دیگه ی سالن مراسم مدیرها به رون و زاخی چشم غره ای میرن!!!
زاخی:""خیلی ممنون...و ممنون که منو از کار بی کار کردی ""
رون:چاکریم!

ایوانا:""و میرسیم به بهترین نویسنده در ایفای نقش سایت....کاندیداها....آقایان سرژ تانکیان...رون ویزلی...و آلبوس دامبلدور!!""

آلبوس و سرژ در حالی که دستاشون رو به گردن هم حلقه کردن به روی سن میان...!

ایوانا:""و جایزه ی این دوره میرسه به .....آقای تانکیان!!""

سرژ یک جفتک بالانس میزنه و مردم شاد میشن و حسابی دست میزنن...
سرژ در حالی که نفس نفس میزنه میاد پای مصاحبه....

زاخی:""خب بله دوست قدیمی!...شما صحبتی ندارید؟""
سرژ:به زاخی جون!!...شما کجا اینجا کجا؟...مگه تو تویه قهوه خانه ی مادام پادیفوت گارسون نبودی؟...پس چرا الان اینجایی؟...ها آها!....گرفتم...چشم نزن باشه گرفتم!....خب راستش من فقط دوتا سوال از حضار گرامی داشتم:اولا اینکه چرا پیرمرد شالمه بسته دارون رو کشت؟!!...دوما اینکه پشه ها علاوه بر صبح ها زمستونا کجا میرن؟!!....در ضمن میخواستم بگم که...

زاخی:""خب بله متشکریم از دوست عزیزمون سرژ تانکیان!""
سرژ:نه واستا من حرف زیاد دارم باب!!
زاخی:""ممنون...خواهش میکنم...خدانگهدار!!!""

دو نفر از پشت صحنه میان و سرژ رو از رویه سن میکشن پایین!!!
و ناگهان فریادی بلندتر از فریاد سرژ کل مراسم رو پر میکنه!!!

ایوانا:""خب بله متشکریم از کاندیداها....و حالا میرسیم به جای حساس کار...بهترین های سال...از کاندیداها خواهش میکنیم که به طور همزمان به روی صحنه بیان....کاندیداهای بهترین ناظر سال...آقایان آلبوس دامبلدور و آقای دایی ماندانگاس!!....کاندیداهای جادوگر سال آقای سرژ تانکیان و آقای دراکو مالفوی و خانم کوییرل!!""

هر پنج نفر در میان تشویق و سوت حضار به روی صحنه میان....
ناگهان جمعیت به صورت خیلی شدیدی شروع میکنه به تشویق آلبوس دامبلدور!!!!

""آلبوس یکی دیگه...آلبوس یکی دیگه...آلبوس یکی دیگه!!!...""
تلویزیون درون سالن صحنه آهسته ای از آلبوس دامبلدور رو نشون میده که در حالی که داره به بالای سن میاد یک بندری میزنه!!!

""آلبوس یکی دیگه...آلبوس....""

آلبوس دامبلدور بر روی صحنه یک بندری دیگه میزنه که سالن پر از جیغ و داد و خوشحالی و کف میشه!!

ایوانا:""و برنده ی این دوره ی جادوگر سال....سرژ تانکیان!!""

سرژ سریعا به سمت زاخی و میکرفون میاد که در یک حرکت انتحاری چهار پنج نفر میریزن رویه سن و سرژ رو از روی سن بدون اینکه جایزش رو بگیره میبرن پایین!!

زاخی:""خب بله...بعضیا خیلی حرف میزنن ...خب به جاش با جناب مالفوی صحبت میکنیم! خب جناب وزیر احساستون رو بگین لطفا!""
دراکو:خب من احساس خوبی دارم.همین که این ترین ها برگزار شد نشون دهنده ی افق روشن فرداهاست و من امیدوارم وزارت دوستی هارو به هم بزنه و در آخر باید بگم که من اسموت بکن نیستم!
زاخی:""خب بله میتونید تشریف ببرید!""


ایوانا:""و حالا نوبت میرسه یه ترین بهترین ناظر سال...جایی که آلبوس دامبلدور و دایی ماندانگاس سایه به سایه ی هم دیگه در نظرسنجی پیش میرن...طوری که هر دو چندین بار بالا و پایین میشن و از همدیگه عقب میفتن""
زاخی:""خب ایوانا چند لحظه وایستا!....برای اینکه این بار جذاب تر بشه قبل از اعلام نتیجه با کاندیداها صحبت میکنیم....خب جناب ماندانگاس شما بفرمایید اول!""

دایی:خب من دایی ماندانگاس هستم...خوشحال هستم!....و امیدوارم که دامبل در این نظرسنجی تقلب نکرده باشه!!

زاخی:""خب بله...جناب دامبلدور شما بفرمایید!!""

ناگهان در یک حرکت انتحاری دامبلدور بندری میزنه و شروع میکنه به گریه کردن!!!
دامبلدور:اوهو اوهو...اوهو اوهو....نه دایی من تقلب نکردم...ولی با کمال میل رنک رو به تو تقدیم میکنم!...زاخی...من داییمو بعد از مدت ها پیدا کردم و حالا میخوام این هدیه ی کوچیک رو بهش تقدیم کنم....اوهو اوهو اوهو!

زاخی:""خب بله چقدر خاله بازی!...فیلم هندی هم حدی داره!...در ضمن شما از کجا میدونید که برنده شدید؟ ما که هنوز اعلام نکردیم!!""
دامبلدور:هنوز نفهمیدی که خبرا تویه جادوگران زود میپیچه؟
زاخی:""ها بله!!""

ایوانا:""و جایزه ای این دوره میرسه به آلبوس دامبلدور که البته همه ی ما شک داریم که تقلب صورت داده باشه یا نه!!""

دامبلدور:اوهو اوهو...من جایزم رو به دایی تقدیم میکنم!!

دامبلدور میاد جلو و جایزش رو میگیره و در یک حرکت انتحاری جایزه رو به گردن دایی آویزون میکنه!!(نکته ی جایزه ای::..رنک رو آویزون میکنن به گردن یا اینکه میزنن به سینه یا اینکه میدن دستش؟!!!)


در یک حرکت انتحاری دیگه عله پاتر بر روی سن میاد و با حرکت دست زاخی و ایوانا رو حذف(حذف شناسه) میکنه و شروع میکنه به صحبت کردن....

""من واقعا برای برگزار کنندگان این مراسم متاسفم...مخصوصا اینکه نظارت رو دادن دست حذبی ها...من واقعا متاسفم و امیدوارم که شما گول این انتخابات رو نخورید...من در همه جا برترین هستم و از دوره ی بعد دیگه ترین ها انجام نمیگیره...خدانگهدار!!""


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
سومین جلسه وزير : جلسه ای که هرگز به پایان نرسید .


مثل همیشه تمام خبرنگاران برای پوشش خبری این جلسه در سالن اجتماعات وزارتخونه جمع شده بودند .
خبرنگار اول : این وزير کو پس ؟! حوصلمون سر رفت ! یک ساعته ما رو کاشته اینجا ...
او یکی خبرنگاره : نترس الان میاد ... احتمالا داره موهای تیفوسیشو صفا میده .
او یکی خبرنگاره که جزو اون یکیا نبود : من که فکر میکنم داره رنگ لباسای اسپورتش رو انتخاب میکنه !
حالا این دفعه او یکی خبرنگاره که میشه همون اولی : نمیدونم چرا از وقتی وزير تیلیپ اسپرت میزنه خبرنگارای دختر بیشتر شدن !
او یکی خبرنگاره خواست جواب بده که یه هو ...

هیییییییییییس ! ( صدای ظاهر شدن وزير بود ! نه اینکه مردميه ، با این صدا ظاهر میشه که یه وقت اگر کسی خوابه بیدار نشه ! قربونش بشم من )

دراکو تلیپ اسپورتش رو به روز کرده بود ... این دفعه تیشرتش عکس یه دختر رو داشت .
خبرنگارا که اماده این ظهر نبودن با تعجب به دنبال دوربينهاشون میگشتن تا فلاشها رو بکنن تو چشم وزير بدبخت !
او یکی خبرنگاره : وزير مگه شما توی امتحان غیب شدن قبول شدید ؟
دراکو : باب من اخرم قبول نشدم ولی دکترای افتخاريم رو دادن !
مسئول جلسه : خوب جناب وزير اگر اجازه بدید یکی یکی خبرنگارا بیان و سوالاتشون رو بپرسن .
دراکو : نــــــــــــچ !! حسش نیست جون تو ... تلیپ عکس بازی گرفته منو ! اصلا آقا هر کس بهترين عکس رو از من بندازه ده گالیون پیش من جایزه داره !
خبرنگارا حال کردن و دراکو عینک دودیش رو به چشم زد .

جیک جیک جیک ( این صدای فلاشها بود ، نه پرنده )

- : صبر ... صبر ... صبر کنید یه ژشت جدید ...
جیک جیک جیک جیک ! ( چون این تلیپ خوشگلتر بود تعداد جیکها هم بیشتر بود !)
دراک : خانم شما عکس گرفتی از من دیگه ؟!
صدای نازکی جواب داد : با اجازه شوهرم که اینجاست بله !
دراک : واای شوهرت ؟! هوووم نمیخواد بگیری اصلا .
- دوستان میخوام عکس این دختره که روی پیرنم هست هم بیوفته ها ! صلا صبر کنید یه ژست مامانی پیدا کردم که با انگشتاتون بازی میکنه .
وزير یک پاشو روی صندلی گذاشته بود و تارهای موی تیفوسی روی چشماش ريخته بود .
جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک بووووق !
مسئول جلسه : آخ جون دوربیناتون سوخت ! چه حالی کردم من .
دراک تارهای موش رو به سمت بالا پرتاب کرد و پشت تريبون وایستاد و همه خبرنگارا روی صندلیها نشستند .
- ببینم بلیز راستی موضوع جلسه چی بود ؟!
بلیز : نمیدونم والا جیگر جان !
اون یک خبرنگاره : خوب جناب وزير نظر شما در مورد مساله سیا ...

دراکو چنان جیغی زد که خود به خود صدای جیک جیک ها بلند شد .
- بیا جلو ببینم !! هی شما بیا جلو ببینم ... دوست عزيز ؟؟
همه خبرنگارا جیک جیکا روخفه کردند .
یه نفر رديف اخر ایستاده بود و نظاره گر سخنرانی بود .
- دوست عزيز شما از کی تا حالا سر پا وایستاديد ؟ نمیگید وزير مردمی ناراحت میشه ؟! این درسته که من بشینم و شما وایستید ؟؟
مرد بیچاره که تنها فرد بدون صندلی بود جلو اومد و به وزير خیره شد که خم شده بود و اشاره میکرد تا روی کمرش بشینه

جیک جیک جیک جیک جیک جیک ... خیلی دیگه جیک جیک !!
- راحت باش ... باید تا وقتی که خستگیت در نرفته همون طور بشینی .
یک ربع گذشت ... نیم ساعت گذشت ... او یکی نیم ساعتم روش !
جیر جیر جیر جیر جیر !
دوربینا ترکیده بود ...
بالاخره طرف بلند شد و دراکو کمری راست کرد .و چشمش به یه صندلی خالی بود که اون ته بود اما اون یارو نمیرفت روش بشینه !
دراک : هووومک ... برادر اونجا جا هست که ! چرا نمیشینی پس ؟
همون یکی خبرنگاره : آخه شما پاتون رو موقع عکس گرفتن گذاشتید روش و کثیف شد !
- کثیف شد ؟؟؟؟
یگانه وزير مردمی به سمت صندلی رفت ... درست بود ! دراکو در یک حرکت انتحاری روی زمین زانو زد و زبونش رو بیرون اورد !!

جیک جیک جیک جیک جیک جیک !

صندلی حالا تمیز شده بود
یکی از خبرنگارا : الهی قربون این وزير مردمی بشم من !! وزير جون بذار با همین زبونم زبونت رو پاک کنم !!
( به دلیل مسائل امنیتی جواب دراکو و همچنین جنسیت فرد ذکر نشد )
دراکو به پشت تريبون برگشت اما به کلی موهاش به هم ريخته بود.
- هرکس عکس بگیره خودش میدونه ها ... سی سال میفرستمش آزکابان اگر عکسی از این لحظه گرفته بشه !

دراکو : خوب ببخشید دوست عزيز که سوالتون نصفه موند ... اصلا ... اصلا شمام بیا یه خستگی در کن ...
خبرنگارا : اههههههه ... برو گمشو سر جات دیگه !!
دراکو : گفتم یه وقت به دل نگیره
خبرنگار مجددا شروع کرد : جناب وزير عرض کردم که میخوام نظرتون رو درباره سیا ...

بوووووووووومب !!!!

صدای انفجار از خارج ساختمون به گوش رسید و یه ذره خاک از لوستر پایین ريخت . ( قدرت ساختمون رو حال کنید ! )
او یکی خبرنگاره که اصلا حرف نزده بود :فرار کنيد ... حمله کردن !!!!
همه خبرنگارا سريع اونجا رو تخلیه کردن و فقط بلیز و وزير موندن !
بلیز : دراک ... با وزارت خدافظی کن ... قول میدم بعد از تو خودم وزير نشم .
بلیزم فرار کرد و ققنوس از راه رسید .
- دراک ... دراک ... وزارتخونه رو زدن !!
دراکو : چی ؟؟ یعنی یکی میخواسته وزير مردمی رو بکشه ؟؟

ققنوس : من داشتم پرواز عصرگاهیم رو میکردم که یهو دیدم یه نفر به سرعت داره به سمت دیوار وزارتخونه میاد . فکر کردم گوزنهای جنگل خونه بغلی هستن ... به سمتش حمله کردم که یهو دیدم منفجر شد ! یه آدم بود که به خودش نارنجک وصل کرده بود و خودشو کوبوند به دیوار !
دراک : تو مطمئنی آدم بود ؟!
ققنوس : آره به جون پرهام ... ببین اینم جمجمه سرش !
- یعنی به این سرعت پودر شده ؟!
ققنوس یه چیزی رو از بین پرهاش بیرون اورد .
- ببین دراک من این دوربینو بین پرهام مخفی کردم بودم ... میتونیم بفهمیم کی بوده !
ققی پرهاش رو به آنتن وصل کرد و تصاويری ظاهر شد .
دراکو : این کیه ققی ؟؟
ققنوس : خرزو خان ... این خرزو خان خودمونه که !!



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۵۲ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
رنک من!


تصویر استودیویی رو نشون میده که دختری به گلی گل دختر در وسط استودیو بر روی صندلی راحتی ای دراز کشیده!

-سلام بینندگان عزیز!در برنامه این هفته ی "زاخی یا دامبل؟!" به سراغ موضوع ترین ها رفتیم!بحثی داغ که مارو مجاب کرد از کارشناسان عمده ای برای این برنامه دعوت به عمل آوریم!...لطفا بفرمایید تو....یعنی داخل استودیو!

سوال ما اینه:به نظرتون رنکی که در این دوره وجود نداره چیه؟...یعنی جای کدوم رنک خالیه؟....و حالا جواب این عزیزان رو میبینیم و میشنویم:

دامبل:رنک بیشترین پیشرفت!
سرژ:رنک بلدترین صدا!
مرلین:رنک بلندترین ریش!
سرژ:ا...ا...ا!...آقا من نظرم عوض شد!...منم بلندترین ریش رو میخوام!
برادر حمید:سفیدترین کاربر!
دامبل:خاله بازترین کاربر!
سرژ:آقا به جان خودم دامبل یه بار گفته بود!...حساب نیست!
ویلیام ادوارد:رنک وب مستر اینترنت!!
هری پاتر:رنک ریشتردار ترین زلزله!
هری پاتر:رنک آتشفشان سال!
هری پاتر:رنک بهترین نویسنده رول عمر!
سرژ:به جون خودم این سه بار پشت سر هم گفت!

یک نفر از پشت دوربین:نخیر اینا فرق داشتن.فقط شناسه نمایشیشونو کرده بودن هری پاتر!

گیلدروی:رنک تنفس مصنوعی طلائی!!
دخترا:جیـــــــــــــــــــــغ!
گیلدروی:بله جیغ طلائی رو هم فراموش نکنیم!
زاخی:رنک بیشترین شکسته بندی دست!
گیلدروی:رنک سوراخ دار!
زاخی:رنک فعال ترین عضو ماه
گیلدروی:جوووووووووون!...زاخی بی تو سردمه!...بیا بریم!
زاخی:نــــــــــــــــــــــه!
ولدمورت:رنک هورکراسس سال!
دامبل:رنک منفورترین عضو برای مدیران!
گل دختر:رنک ارزشی ترین عضو تاریخ!
علی پاتر:منم میخوام!!!!
دراکو مالفوی:کلاه وزیر!
سدریک:وایستا ببینم! تو که هنوز اسموت نکردی که!!
دامبل:رنک اسموت طلائی!
ققی:رنگ سیکفتر(بر وزن سیمرغ) سی رنگ!
ایوانا:رنک همسر زاخی هفته!
دایی ماندانگاس:رنک چکشساز ماه!
هرپوی کثیف:رنک هپلی ماه!!
مونالیزا:رنک لبخند ماه!
کریچر:رنک تایید ماه!
ریموس:رنک سرعت کانکت ماه!
حاجی:رنک خدای سال!
هری پاتر:مال خودمه!!

و در این جا به علت پخش ماگماها بر اثر هیجان ارتباط ما با مرکز استودیو گل دختر عزیز قطع شد.
به نظر میاد برق استودیو قطع شده!
چیزی پشت سر گل دختر قرار داره!
صدای جیغی و دادهای زیادی میاد!

ناگهان برق استودیو وصل میشه و برادر حمید رو نشون میده که ديگه نميتونه خودشو كنترل كنه و داره به طرف گل دختر ميره
گل دختر هم فرار ميكنه و در همان حالت :امیدوارم از برنامه فوق لذت برده باشید.راستی یادم رفت بگم که نزديك بود این برنامه در محدوده پی جی 13 قرار بگيره!! كه شانس آورديم دايي ماندانگاس از اين اطراف رد ميشد و جلوي اين كارو گرفت...بای بای!
=-=-=-=-=-=-=
به قول سرژ دايي ماندانگاس از جلوي دوربين رد شد
قسمت هاي آبي توسط وزارت ارشاد اضافه شده
باتشكر
دفتر ارشاد نيروهاي گدازه اي : دانگ


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۱۹:۳۹:۰۸

شناسه ی جدید: اسکاور


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
خبرنگاری که 78% بدنش رو مو پوشنده روی صفحه میاد!
طبق خبر مفقودیت برادر حمید خبرنگار اعزامی ما به داخل حذب رفت که حکایت از شهید شدن برادر حمید به دست مدیران بود!!
دوربین وارد حذب میشه و ادی ماکای وسط ملت ایستاده بود و داد می زد!!
-به خاطر آقات بگو...حمید حمید حمید حمید حمیــــــــــد....اهاهاها(صدای گریه)
ادی:لحظات آخر بود سم رو ریخته بودن توی غذای برادر...آهاهای..حمـــــــــــــــــــــــــــــید...برادر جلو پای عله افتاده بود...ولی این نبود که اون تعظیم کنه اون داشت لحظات آخر رو طی می کرد....آهاهای های های
ملت:اه اهاهاهاهاه اههیه(صدای گریه دسته جمعی)
ادی:زاخی برای نجات برادر اومده بود!!! اه ها های های
...اما دیگــــــــه دیـــــــــــــر شده بود!!! حمیـــــــــــــــــــــــــد...برادر سرش رو گذاشته بود رو سینه های زاخی...گفت:
-زاخی بی تو سردمـــــــــــــــــــه!!
ادی:...حمید دیگه داشت...
دوربین یم چرخه و خبرنگار به سمت یکی از مردم می ره
خبرنگار:ببخشید آقا شما چرا اینجایی
آقاهه در حای که گریه می کنه:
-آقا نگو که دلم خونه دیدی آقامونو کشتن!!دیدی پر پرش کردن!دیدی غریب مرد ...یگانه منحی عالم جادوگریت رو کشتن!!آخه من به کی بگم...آقام آقا آقام آقام (و یارو در حای که تو سر خودش می زنه و گریه می کنه بیهوش روی زمین ولو میشه)


دوربین به سمت یه زنی میره که فقط یه چشمش از زیر چادر دیده میشه که اونم به علت گریه در حال حاظر دیده نمیشه
خبرنگار:سلام خانوم برای ما خودتون رو معرفی کنید و بگید از کجا اومدید و برای چی اومدید
خانومه:من گل دختر هستم از شهر شهید پرور قزوین...آقا نمی دونی امروز که شنیدم برادر رو شهید کردن چه حالی شدم!!چه مرد نازنینی بود!!همیشه هر بلایی هست سر این ملت قزوین میارن!!آقا دیدی!!همش به خاطر صحبت های روشن فکرانش بود!!واآآآآآآآآآآآی!!


از اون ور صدای طبل بلند میشه و دیگه صدای خبرنگار نمی رسه!!
ادی:وای حمید کشته شد...
و دروبین از حذب خارج میشه....
خبرنگار:به علت سروصدای زیاد داخل حذب ما نتونستیم بیشتر از این اونجا بمونیم..و ما هم شهادت یگانه منجی عالم جادوگریت رو به شما تسلیت می گیم
خبر نگار اعزامی شبکه جی تی وی-حذب لیبرات دموکرات جادوگریالیستی


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.