نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر
نسخه موبایل
بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!سرخط خبرها
غیر از اینه ؟ 
شما چی دوست عزیز ؟ دوستات رو میخواستی فقط برای رسیدن به قدرت ؟ همین که به قدرت رسیدی ولشون کردی ؟ یا تو مثلا فکر کردی الان معاون مدیری ؟ برای همین یک سری وقفه ها توش پیدا میشه که باعث برهم خوردن روابط میشه ! یعنی مرلین به پرسی پیامک میده ولی پرسی توی جلسه توجیهی با آلبوسه ! برای همین تا میاد جوابش رو بده وزارت سحر و جادو میزنه سیستم رو از بنیان قطع میکنه ! حالا آش بیار و باقالی بار کن! یعنی این موقع دیگه عمراً مرلین به هیچ وجه پرسی رو نمیبخشه که ! حالا چهار ساعت باید توی انجمن خصوصی هاگوارتز سر و کله بزنن اینا خودشونو درست کنن خیلی هنر کردن ، منتهی وقتی حتی با لحن تند هم با یک فرد تازه وارد بحث میکنین باعث میشه مقابله به مثل صورت بگیره ! خود همین کلی مشکل داره بعدشم که دیگه عوارض جانبیش دست از سرت برنمیداره ، حالا تازه آخرش یه جاهایی یه افرادی مثل من طلبکارم میشن که چرا به حرفمون گوش نمیدین ؟ منظورم برادر حمید بود جدی نگیرین تو توی در دو خطت سی تا فحش و بد و بیراهه انتظار سکوت داری؟ مگه طرف میخواد بله رو بگه که سکوت کنه ؟ در هر صورت اینا هیچ ربطی به تظاهرات و اتفاقات اخیر و ترانه و اینا نداره چون آن اصلاً دوست و اینا نداشت ! تازه 15 سالم بیشتر نداشت :دی ( یادم باشه اینو قاب کنم بزنم دیفال خونمون) . 
این فتوای مرجعه
گفتم یه نفر رو خوب ... نه شونصد تا اسم دوست که این فتوای مرجعه
نمونه بارز این گونه ارتباطات ، رابطه ویکتور کرام و هرمیون گرنجر (ملقب به هرمی) هست کلا از کتابخونه پا گرفت و به کتابخونه ختم شد*.
!جینی و دین توماس و پسر های بیچاره دیگه ! همین الان پنجره بغلی داریم با گرابلی حال می کنیم!
با گابر هی وسطش از چت می ره ... تا حالا نشده با ریتا بیشتر از 5 دقیقه چت کنم ولی اونم اخلاقش خوبه ... باخودم هم چت کردم بسیار پسر گلی بودم و اخلاق هم از همه بهتره 
[/spoiler]
[img
)
اما در صورت دسترسی به دفتر توجیهات مراجعه کنین .
"اتل متل کوتوله، پرسپولیسو رها کن"
آبر چند قدم جلو رفت و دستش را چند بار جلوی چشم منیره حرکت داد.پس از چد ثانیه متوجه شد او در پشت تلویزیون به کما رفته بود.او با ناباوری به قیافه ی منیره زل زد و بعد دست خود را در دماغش فرو برد!سپس مایع درون دماغ خود را مزه مزه کرد و در نهایت آن را قورت داد
ریتا با تریپ محضونانه داشت به همگروهی های خود، که دورش جمع شده بودند، نگاه می کرد.کم کم اشکش در آمد و تمام تالار را آب فرا گرفت.
این رو بهش میگن بینش جادویی و زندگی جادویی !
)
