لایه جوری گفتی فکر کردیم الان یه پستی میاری که هرگز ندیدیمش!
بررسی
پست شماره 471 باشگاه دوئل، لا:
چون قبلا خوندم می تونم یه نظر کلی دربارش بدم.
نکته مثبت پستت طنزش بود.
از بخت خوبت، این نکته مثبت خیلی قوییه. طوری که می تونه یه پست بد رو تا حد زیادی بالا بکشه.
نکته منفیش داستانش بود.
کمی بی نظم...کمی نامتعادل...بعضی جاهاش کمی سرسری.
انگار نویسنده با حوصله نوشته و نوشته...یهو یه جا حوصلش سر رفته...تندو بی حوصله نوشته...و دوباره حوصلش برگشته.
نقل قول:
لایتینا تازه از خواب بیدار شده بود و خمیازهای کشید. کش و قوسی به بدنش داد و بعد گیج به در ودیوار نگاه کرد، تا لود بشه و روزشو آغاز کنه.
- این اینجا چیکار میکنه؟
لایتینا که دربرابر خواب آلودگیش توان مقاومت نداشت، دوباره توی رخت خوابش فرو رفت ولی دستش به جسمی زیر بالشش خورد و به همین خاطر از جا پرید.
صحنه، چیزی رو که تو ذهنت داری درست منتقل نمی کنه. حداقل نه در بار اول!
اگه جمله ها کمی جابجا می شد، شاید این مشکل حل می شد. مثلا:
لایتینا تازه از خواب بیدار شده بود و خمیازهای کشید. کش و قوسی به بدنش داد و بعد گیج به در ودیوار نگاه کرد، تا لود بشه و روزشو آغاز کنه.
ولی لایتینا هیچوقت دربرابر خواب آلودگیش توان مقاومت نداشت، دوباره توی رخت خوابش فرو رفت ولی دستش به جسمی زیر بالشش خورد و به همین خاطر از جا پرید.
- این اینجا چیکار میکنه؟
جسم زیربالشش رو درآورد و نگاهی بهش انداخت، بطریای شیشهای بود درش رو با چوب پنبه بسته بودن. به نظر میومد توی بطری کاغذی لول شده قرار گرفته.ایده بطری خیلی خوب بود...ولی محل پیدا شدنش می تونست خیلی بامزه تر باشه. اینجور بطریا معمولا تو دریا پیدا می شن. الانم مثلا می تونست تو لیوان آب یا فنجون چای لایتینا پیدا بشه.
نقل قول:
لایتینا ته بطری رو با دهنش گرفت و انگشتای دستش رو دور چوب پنبه حلقه کرد و سعی کرد در بطری رو با کشیدن دستاش باز کنه.
بطری و چوپ پنبه:
شکلک بطری و چوب پنبه خیلی خوب بود. منم موقع خوندن با خودم فکر کردم این چرا همچین می کنه! بعد دیدم عمدیه...
نقل قول:
دختر با به آوردن این خاطره، نیشش تا بناگوش باز شد و مثل فنر از جاش پرید.یه نگاه دیگه به نقشه انداخت تا ببینه مقصدش گذاشت.
- زارت! این که حیاط خونه خودمه.
ایده ها رو چرا هدر می دی؟!
اینا همون قسمتای بی حوصله هستنا! اگه کلا ننوشته بود، خواننده فکر می کرد خب بلد نیست...خلاقیتش کمه. ولی ایده خوب رو می دی و سریع ازشون رد می شی.
بهتر نبود حداقل به اندازه یه پاراگراف دنبال مکان روی نقشه می گشت و بعد می رسید به حیاط خونه خودش؟(هر چند به نظر من این موضوع قابلیت اینو داشت که کل سوژه رو تشکیل بده).
نقل قول:
دختر با به آوردن این خاطره، نیشش تا بناگوش باز شد و مثل فنر از جاش پرید.یه نگاه دیگه به نقشه انداخت تا ببینه مقصدش گذاشت.
- زارت! این که حیاط خونه خودمه.
لایتینا با این حرف به سمت پنجره رفت تا به حیاط خونهاش نگاه کنه.
وقتی فقط یه شخصیت در صحنه حضور داره نه اسم لازم داریم و نه ضمیر و نه هیچ اشاره دیگه ای.
اینجا نوشتی "دختر"...من داشتم فکر می کردم کدوم دختر؟ برای این که اینجور اشاره ها باید به شخصی جدیدی نسبت داده بشن. اینو ببین:
با به یاد آوردن این خاطره، نیشش تا بناگوش باز شد و مثل فنر از جاش پرید.یه نگاه دیگه به نقشه انداخت تا ببینه مقصدش گذاشت.
- زارت! این که حیاط خونه خودمه.
با این حرف به سمت پنجره رفت تا به حیاط خونهاش نگاه کنه.مشخص نیست منظور کیه؟
مشخصه!
چون فقط لایتینا رو داریم.
نقل قول:
- خب نگاه کن، تو این نقشه گفته بپیچم سمت راست...
پــق
این صدای باز شدن در بطری نبود، بلکه برخورد لایتینا به دیوار بود.
- خب اینجا فلشش به سمت راسته تقصیر من نیست که. نقشش اشتباهه اصن.
خوب بود این صحنه. درست هم نوشته بودیش.
نقل قول:
لایتینا سرشو بلند کرد و با موجود آبی رنگ و روح مانندی روی هوا مواجه شد که با سنجاق قفلی روی سینهاش برگهای چسبونده بودن: "پرسش کننده معما برای رد شدن از هزارتو". دختر با یه نگاه به موجود فهمید که باید به معماش جواب بده و در همین لحظه متوجه شد وسیلهای مناسب برای این کار تو کیفش داره.
این صحنه هم خیلی خوب بود. لایتینات برات جا افتاده. دیگه می دونی کجا چطوری ازش استفاده کنی. نه تکراریه و نه بی مزه. درباره جزئیات و صحنه های فرعی کوچیکی می نویسی که ظاهرا شاید اهمیت خاصی نداشته باشن، ولی برای "خوب" محسوب شدن پست سهم بزرگی بازی می کنن:
نقل قول:
لایتینا که هیچ توجهی به موجود نداشت کیفش رو روی زمین گذاشت و تا کمر تو اون فرو رفت.
نقل قول:
دختر که حالا عصبانی هم بود به بولدوزر لگد محکمی زد.
دخترانتخاب جالبی برای این جا نیست. چون لایتینا رو می شناسیم! کلمه دختر یه حالت غریبه ایجاد می کنه. بهتر بود از اسمش استفاده می کردی. از "او" هم می شد استفاده کرد ولی با توجه به لحن پستت مناسب نبود. همون اسمش بهتره.
نقل قول:
پیرمرد سعی کرد برخودش مسلط باشه، پس صداشو صاف کرد و شروع کرد به صحبت کردن.
- ببین فرزندم، گنج واقعی نصیحتهای منه. تو با صبر و بردباری و به کاری از فکرت...
همیشه می گم، اولین چیزی که با شنیدن سوژه به ذهنتون می رسه، اولین چیزیه که به ذهن بقیه هم می رسه. ساده ترین و پیش پا افتاده ترین سوژه اس. در نتیجه این سوژه رو باید بذارین کنار و دنبال سوژه های خاص بگردین.
الان تو سوژه ای که به شما داده شده، به نظر من بدترین انتخاب اینه که گنج، واقعا گنج باشه! چون این دقیقا همون اولین سوژه ایه که به ذهن همه می رسه.
در نتیجه به نظر من انتخاب خوبی کردی که گنجت همچین چیزی بود.
نقل قول:
و بدین گونه بود که پیرمرد هم کوله پر از وسیلهی لایتینا را برداشت و برد و فرهنگ سازی در مملکت جا نیوفتاد!
نیفتاد! بعد از بذار، خیال داریم این اشکال همگانی رو اصلاح نماییم!
سوژت خوب بود. باهوشانه بود! بذار ببینم ریونی هستی؟
بله! رفتم دیدم هستی!
درباره سوژه درست فکر کردی. این که سعی نکردی یه داستان بزرگ و خارق العاده خلق کنی خیلی خوب بود. این که نقشه، حیاط خونه لایتینا رو نشون بده خیلی خوب بود. هزارتو و موجود آبی رنگ و بولدوزر و پیرمرد هم خیلی خوب بود. ولی با این تفاوت که این قسمت کمی خام مونده...می تونستی بیشتر و مفصل تر بهش بپردازی.
پایان پستت هم خوب بود.
برو دیگه!
............................
لیساپستت مال انجمن آزکابانه!
من گیجتون کردم؟
بذار یه بار کامل توضیح بدم.
درخواست نقد پست های خانه ریدل ها برای همه در همین تاپیک(کسایی که همه پستاشونو من نقد می کنم رو خودم نقد می کنم و بقیه رو بلاتریکس).
درخواست نقد پست های انجمن غیر خانه ریدل ها یا خانه ریدل ها در صورت تمایل برای مرگخوارا در زیر سایه.
درخواست نقد پست های انجمن غیر خانه ریدل ها برای غیر مرگخوارا در همین تاپیک...نقدش در پیام شخصی(که اینم مال کساییه که همه پستاشونو من نقد می کنم).
این از توضیح.
حالا
این پست رو بخون لطفا!
هیچی دیگه...جوابت این توئه!
در مورد سوالت
اصلا تیتروار ننوشتی. اگه همچین ایرادی داشت تو جواب گزارشت می گفتم. کاملا خوب و به اندازه کافی توضیح دادی.
ولی بطور کلی تیتروار نوشتن از بی حوصلگی میاد.
گاهی می شه یه اتفاق رو با یه دیالوگ ساده توضیح داد. این کار خیلی آسون تر از توصیف صحنه و فضاسازی و توضیح دادن درباره احساسات و حالت های شخصیت هاست...ولی همیشه قشنگ تر نیست!
تیتر گاهی لازمه...جمله هایی که نقش تیتر رو بازی می کنن؛ ولی بعدش باید درباره شون توضیح کامل داده بشه. درباره صحنه ها هم باید فکر کنی که خلاصه و کوتاه نوشتن این اتفاق تاثیری رو کیفیتش داره؟
اگه از اول توضیحش بدم بهتره؟ یا اول قسمت مهمشو بنویسم و بعد توضیح بدم. یا اصلا اتفاق ارزش توضیح دادن رو نداره. همین یکی دو جمله ای که نوشتم براش کافیه.
با توجه به اهمیت اون اتفاق و صحنه و حالت در پستت تصمیم بگیر که چقدر جا و وقت بهش اختصاص بدی. بعضی اتفاقا رو باید کوتاه نوشت و رد شد. این جوری تاثیرشون بیشتره. مثلا طنز هایی که به صورت جدی نوشته می شن. ظاهرشون جدیه، ولی مفهوم طنز دارن.
به هر حال این پستت کم و کسری از نظر توضیح نداشت. خیلی خوب بود.
دور شوید!
بریم سر وقت آملیا ببینیم خلاصه پستش کجاست دقیقا!