هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 492 کافه تفریحات سیاه، هرمیون گرنجر:


نقل قول:
و حالا بشنوید از بقیه مرگخواران
این جور تیتر ها برای یک لحظه ارتباط خواننده رو با ماجرا قطع می کنه.
اگه داستان رو بدون وقفه ادامه بدین، این قطع ارتباط اتفاق نمیفته.
حالا اگه مکان عوض بشه مجبوریم این کار رو انجام بدیم؛ ولی بهتره به ساده ترین و رسمی ترین شکل ممکن این کار رو انجام بدیم. یعنی فقط اسم مکان رو بنویسیم. در ضمن، ممکنه خواننده با این تیتر اصلا متوجه نشه اینجا کجاست. حالتش هم طوریه که یه هیجان بی دلیل ایجاد کرده.


نقل قول:
رودولف که گوش اش نسبت به تن صدای غر زدن های بلا مقاوم شده بود با چشمان قلب گونه به ناز و ادای ساحره ی اتاق ازمایش خون هیپنوتیزم شده بود که با لگد بلا از تصورات ماه عسلی خئ با ساحره مذکور به حال حاضر پرت شد.
جمله خیلی طولانیه!
خیلی سخته که اینو یک نفس تا آخر بخونیم، و وسطا مفهوم رو گم نکنیم. اینجور جمله ها رو بهتره به جمله های کوتاه تر تقسیم کنین. خوندنش راحت تر می شه و مفهومش واضح تر.
اشتباه تایپی هم یکی دو تا داشتین. مهم نیست، ولی بهتره نباشن. حواس خواننده رو پرت می کنن.


نقل قول:
از بانز که بعد از شوت شدن سینوس از اتاق،از هر زمان دیگر نامریی تر بود صدایی درنیامد و درنتیجه رودولف با زمزمه ی به کدامین گناه از سنت مانگو بیرون زد.
شخصیت بانز رو با یه جمله کوتاه، خوب توصیف کردین. همینطور در مورد شخصیت رودولف هم به خوبی از سوژه دوئلش استفاده کردین:
نقل قول:
_اماده شد ارباب.براتون دوئل اوردم ارباب.



نقل قول:
_چه چیزی چه کشکی اخه...بذارببینم!خودشه.
این جمله، وسطش احتیاج به شکلک داشت. برای این که احساس گوینده، وسطا عوض می شه. اینجوری حس لازم رو منتقل نمی کنه. اون مکث و فکر کردن و به نتیجه رسیدن ناگهانی رو باید به خواننده نشون بدیم.


نقل قول:
_هر غلطی می کنی زودتر.میلمان به چیز زیادتر شد،یک مشت بی عرضه دورمان را گرفته اند...این دیگر کدام کدوتنبلی ست؟

کدوتنبل مذکور پرروتراز این بود که از هیبت لرد بلرزد.
_سل لام!
این جاش خیلی خوب بود. خیلی هم درست و با جدیتی که لازم بود نوشتینش. بعضی طنزا رو باید قوی و جدی نوشت که تاثیر خودشونو بذارن.
کمتر پیش میاد که موقعیتی ایجاد بشه که شخصیتی بتونه با لرد اینجوری حرف بزنه و از همچین شکلکی استفاده کنیم. اینجا موقعیت ایجاد شده و شما استفاده کردین. کدو تنبل انتخاب خوبی بود.


نقل قول:
-می خواهیم شکل و شمایلت را برای همیشه از این جهان فانی پاک کنیم.
-ارباب.
-مرگ،چوب دستی مان.
هر دو شخصیت لرد و رودولف خیلی خوب نوشته شدن. باز هم کاملا مشخصه که تسلط کافی رو شخصیت های داخل سایت دارین.
بلاتریکستون هم خوب بود. حتی نجینی ای که در حد یک جمله حضور داشت هم بسیار خوب بود.
شخصیت های قوی، نقطه قوت پست شما هستن.


دیالوگ هاتون قبلا خوب بود...الان هم خوبه.
سوژه رو خوب پیش بردین. در واقع اتفاق خاصی نیفتاده...که این بهترین حالت نوشتنه.
طنزتون کاملا کافیه.
شخصیت ها خیلی خوبن...و همین دلیل خوب بودن طنزه.
شکل نوشتنتون نسبت به مفهومی که قصد انتقالش رو دارین کمی ضعیف تره...ولی نامفهوم یا پر از ایراد نیست.

پستتون با وجود طولانی بودن اصلا خسته کننده نبود.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۴۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶

هرميون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۰ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
از خلاف آمد عادت بطلب کام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 109
آفلاین
وقت بخیر لرد.بیزحمت این رول رو هم نقد کنید.
پیشاپیش مرسیا.


lost between reality and dreams


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
لرد لرد! بازم اومدم! احتمالا آخرین مزاحمت قبل از عید باشه!

این پست چجوریاست لرد؟ زیادی طولانیه؟ بیخودی طولانیه؟ شکلکاش زیاده؟ کمبود علائم نگارشی داره؟ شخصیتا کمرنگ هستن؟

پیشاپیش تشکر!



نقد ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۲۵ ۰:۲۰:۵۸


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام دورا


بررسی پست شماره 473 باشگاه دوئل، دورای به دوئل نرسیده:


نقل قول:
_ بکشیـــــــــــــــــد! بکشیـــــــــــــــــد!

کمد بزرگ تالار هافل به سوی جلو حرکت کرد. از بس که آملیا خود را برای رزات گربه شرک کرده بود، انها راضی شده بودند خانه تکانی را شروع کنند.
شروعتون ساده و خوب بود. کشیدن "بکشید" ها فکر خوبی بود.
در مورد توصیف هاتون کمی اشکال وجود داره. "گربه شرک بودن" یه صفت نیست...مخصوصا برای شروع پست.
اگه وسط پست باشه خیلی مهم نیست. چون اونجا خواننده داستانی داره که دنبالش می کنه. خیلی به این جزئیات اهمیت نمی ده. ولی این جا باید درست توصیف بشه.
"رزات" هم برای کسی که حواسش کاملا جمع نباشه می تونه گیج کننده باشه. به جاش می تونستین بنویسین: دو رز...هر دو رز...رزهای گروه...


نقل قول:
اما حداکثر زمانی که دورا میتوانست ذهن خود را بر روی کارهای خودش متمرکز کند، پنج دقیقه و بیست ثانیه بود
این جمله خوب بود. رُند نبودن زمانش قشنگ ترش کرده. تمرکز نداشتن دورا می تونه سوژه جالبی باشه. اگه بتونین درست ازش استفاده کنین. شما جمله های ساده، ولی قشنگ و دلنشینی می نویسین. یکیش هم اینه:
نقل قول:
همیشه کارای دیگران از کارای دورا جالب‌تر بود و این اصلا منصفانه نبود.



نقل قول:
با این حال بابا بزرگ تمام هافلی‌ها را بسیج کرده و اتاق به اتاق همه جا را تمیز میکردند.
بابا بزرگ کیه؟ اصطلاحای بین خودتون رو کسی نمی دونه.همین باعث می شه با نوشته ارتباط برقرار نکنه.


نقل قول:
_ اون چی بود گزاشتی تو آستینت؟
_ آخه تو از کجا میفهمی؟ چرا باید ذهن‌خوان باشی؟ vay2
_ همینه که هست. درش بیار ببینم.
گذاشتی!
اگه قراره از "ذهن خوان بودن" دورا استفاده کنیم، باید این کار رو واضح تر و جالب تر انجام بدیم. سوال "اون چی بود گذاشتی تو آستینت؟" بیشتر اینو به ذهن خواننده میاره که دورا دیده که آملیا یه چیزی گذاشته تو آستینش.
درستش این بود که آملیا بعد از پنهان کردن نقشه با خودش فکر می کرد که خوب شد دورا متوجه نشد...و دورا می پرسید خوب شد متوجه چی نشدم؟ بعد آملیا سعی می کرد به نقشه فکر نکنه...ولی موفق نمی شد و دورا ذهنشو می خوند.


نقل قول:
_ اصلا ببین با عقل جور در نمیاد که تو هاگوارتز گنج باشه! ببین میگه تو تنه درخت اونور دریاچست، چه چیز احمقانه‌ای! بزار ببینم...
بذار!
چرا اینقدر سریع نقشه رو خوند؟ بهتر نبود کمی گیج می شد و مجبور می شدن فکر کنن...مشورت کنن...گیج بشن...یا حداقل یه گفتگویی در این مورد داشته باشن؟ پست کمی طولانی تر می شد...ولی سوژه خوبی بود.


نقل قول:
_ اگر گنج چیز مضخرفیه تو دنبالش نگرد.
مزخرف!(اشتباهای املایی به این شکل، خیلی مهم نیستن. مزخرف رو هر کسی ممکنه به شکل مضخرف بنویسه. فقط می نویسم که احتمال اشتباهات بعدی کمتر بشه. اشتباه، هر چی کمتر باشه بهتره.)


نقل قول:
دورا موفق به یافتن یک نقشه گنج دیگر که نشد هیچ، متوجه شد آملیا با رون همگروهی شده‌است تا گنج را نصف نصف بین خود تقسیم کنند به شرط آنکه رون پارو بزند!
بامزه بود.


نقل قول:
دورا که بکل فراموش کرده بود و لایت هم که تاریخ را در میان دانلودی‌های موسیقیش قرار داده بود و هنوز لیست به آنجا نرسیده تاریخ گذشته بود! شاید لیست هنوز هم به تاریخ مسابقات نرسیده بود؛ که میدانست!؟ بغیر از ان دو همه سر مسابقه شرکت کرده بودند ولی یک بازی بدون کاپیتان ههیچ فرقی با شکست نداشت.
این قسمت کلا نامفهوم بود.
برای تایید نامفهوم بودنش نظر دو نفر دیگه رو هم پرسیدم. گفتم شاید من متوجه نمی شم. ولی اونا هم متوجه نشدن.


نقل قول:
-------------
به جای این خط تیره ها بهتر بود زمان و مکان رو تعیین می کردین. اینا این حسو به خواننده می دن که موضوع کلا عوض شد.


نقل قول:
_ لایت ببین اون دوتا با همن حالا اگر منو تو با هم باشیم میتونیم شکستشون بدیم. باور کن منو تو خیلی بهتر از از ترکیب گربه‌ی نارنجی میشیم.
_ نارنجی؟ یوآن؟ گربه؟ ارنولد؟ ینی اون دوتا با هم شدن یوان پفک پیگمی؟ منم میخام برم اونجا!

دورا:
لایت:
یوآن پفک پیگمی:

_ لایت اونا آملیا و رونن نه کس دیگه.
_ ولی تو گفتی گربه‌ی نارنجی!
_ واااای لایتنیا وااااای! تو با من بیا من میبرمت پیش یوآن.
_ باید چکار کنم؟
_ ایول اینه! گوش کن چی میگم. باید نفقشرو از چنگ آملیا در بیاری و حفظش کنی. میتونی بهونه بیاری که میخای با اونا باشی و بعد... من مطمئنم که اگر به گوش لرد برسه تو انقدر بدجنسی با اولین درخواست مرگخواری قبولت میکنه!
_ اول از لرد میترسم بعد تو دورا!
این قسمت همش دیالوگه...دیالوگ ممکنه برای یه قسمت از پست کافی باشه. حتی با وجود شرایط مناسب می تونه برای کل پست کافی باشه؛ ولی این جا نبود. توضیح لازم داشت. خواننده باید می فهمید اینا کجا و در چه حالتی دارن حرف می زنن. لایتینا داره چیکار می کنه...احساسش چیه! موقعیتش رو خودتون ایجاد کردین ولی ازش استفاده نکردین:
نقل قول:
_ ایول اینه! گوش کن چی میگم. باید نفقشرو از چنگ آملیا در بیاری و حفظش کنی. میتونی بهونه بیاری که میخای با اونا باشی و بعد... من مطمئنم که اگر به گوش لرد برسه تو انقدر بدجنسی با اولین درخواست مرگخواری قبولت میکنه!
از همین ویژگی می شد استفاده کرد. مثلا لایتینا در حال تمرین جادوی سیاه بود. دورا هم از این موقعیت استفاده می کرد و راضیش می کرد. اشاره به آرنولد و پیچوندن موضوع، اضافه بود.


نقل قول:
_ لایت! لایت! بدو بیچاره شدیم. داشتم از تالار میومدم بیرون که املیا دیدم و گمونم انقدر خنگ نیست که نفهمه من با این قیافه دارم میرم دنبال گنج!

لایتنیا نگاهی به لباس‌های دورا انداخت.
ایده و دیالوگ و توضیح بعدش فوق العاده بود. خیلی خوب بود...ولی لباسای انتخابی نه.
این ایده ارزششو داشت که وقت بذارین و لباس مناسب تری پیدا کنین. طبق این دیالوگ، از لباسای دورا باید مشخص می شد که داره می ره دنبال گنج! به نظر من همچین لباسی باید پیدا می شد. مثلا رو لباسش عکسی از گنج با نقشه بود...یا بیل و کلنگ همراهش بود.


نقل قول:
_ واقعا نیاز بود اون کوله به اون بزرگی رو هم برداری؟ میخایم بریم تا اون طرف دریاچه و اون کوله تقریبا اندازه خودته!
_ معلومه که لازمه. اگر هوا گرم باشه پوستمون میسوزه پس بید کرم و کلاه و نقاب گیبن و...
_ بسه بریم!
-----------
_ کمر بندتو ببند دورا!

بعد هر دو شروه به پدال زدن کردند. دورا با چشمانی که اشک در آنها حلقه زده بود برای کوله‌اش دست تکان داد. در آن قایق قویی غیر از خودش و لایتنیا چیز دیگری جا نمیگرفت و بخاطر کم بودن زمان هیچ راه دیگری بود. حالا با این کفش‌های پاشنه بلند پدال هم میزد. پس نگاه غمگینش را از کوله‌اش به کتانی‌های راحت لایتنیا دوخت.
این صحنه خوب بود. نوشتن این صحنه دو راه بهتر داشت.
اول این که می تونستین اغراق آمیز ترش کنین... مثلا صحنه خداحافظی لایتینا و کوله شو هم بنویسین...به کوله بگه من دارم می رم، ولی تو مواظب خودت باش. یادت نره به موقع غذا بخوری و این حرفا.

دوم این که دورا بگه نمی شه کوله رو بیاری و لایتینا با اصرار و قاطعیت بگه میارم! و در صحنه بعد بدون هیچ توضیحی بنویسین که لایتینا داره برای کوله دست تکون می ده.
این جوری خیلی جالب تر می شه.


نقل قول:
_ دورا دقت کردی که از پشت سرمون داره صدا میاد؟ همین الانشم پدال زدنت با نزدنت فرقی نداره. پس میشه برگردی و ببینی چخبره؟

بله، دورا میتوانست. پس رگشت و با رون و املیا مواجه شد که در کشتی بزرگ مسافری نشسته بودند.
"بله" یه تاکید اضافه از طرف نویسنده بود...ولی این سبک نوشتن قشنگه.
اشتباه های تایپیتون نسبتا زیادن.

کشتی مسافری در مقابل قایق قویی، صحنه بامزه ای بود.


نقل قول:
دورا پارچرو باز کرد.
_ هر ارزویی داری به من بگو!
_ پتریفیکوس توتالوس!
_ نه گربه شرک نهههه!
--------------
ابد روز بعد!
_ پشو آملیا خانم پشو که میخایم امروزم با هم دیگه فیلم گربه شرک ببینیم1 گیبین داداش تلوزیونتو روشن کن کیفیتش داره میاد پایینا!
این جا هم توضیح کم داره. مشخصه چی می شه...ولی خیلی سریع تر و خلاصه تر از چیزی که لازمه نوشته شده. موقع نوشتن عجله نکنین. بعضی صحنه ها باید هضم بشن...مخصوصا صحنه آخر پست تکی مهمه. باید دقیق و کامل نوشته بشه.


پست شما سرگرم کننده و جالب بود. سوژه ساده و دوست داشتنی بود. ایده خیلی خاصی نداشتین، شخصیت های خیلی متفاوتی نداشتین، ولی لزومی هم نداره حتما اینا رو داشته باشین. ساده نوشتین، گاهی نوشته هاتون مبهم شده...ولی در حالت کلی گیج کننده نیست. واضحه چی می شه و چیکار می کنن.
طنزش خیلی ملایمه، ولی حداقل مسیری که در پیش گرفتین درسته.
شخصیت ها خوبن. از سوژه هاشون استفاده کردین، ولی هیچ تاکید بی دلیل و بی فایده ای نداشتین. مثلا دورا ذهن خوانه...فقط یه بار از این سوژه استفاده شده. اونم جایی که لازم بوده. کار درست هم همینه.
ارتباط شخصیت ها با هم جالب بود.


تموم شد!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶

دورا ویلیامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۷ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
از اتاق مد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
سلام لرد!
میشه اینو برام نقد کنید؟ ممنون!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لا


یه جوری گفتی فکر کردیم الان یه پستی میاری که هرگز ندیدیمش!


بررسی پست شماره 471 باشگاه دوئل، لا:


چون قبلا خوندم می تونم یه نظر کلی دربارش بدم.
نکته مثبت پستت طنزش بود.
از بخت خوبت، این نکته مثبت خیلی قوییه. طوری که می تونه یه پست بد رو تا حد زیادی بالا بکشه.
نکته منفیش داستانش بود.
کمی بی نظم...کمی نامتعادل...بعضی جاهاش کمی سرسری.
انگار نویسنده با حوصله نوشته و نوشته...یهو یه جا حوصلش سر رفته...تندو بی حوصله نوشته...و دوباره حوصلش برگشته.


نقل قول:
لایتینا تازه از خواب بیدار شده بود و خمیازه‌ای کشید. کش و قوسی به بدنش داد و بعد گیج به در ودیوار نگاه کرد، تا لود بشه و روزشو آغاز کنه.
- این اینجا چیکار میکنه؟

لایتینا که دربرابر خواب آلودگیش توان مقاومت نداشت، دوباره توی رخت خوابش فرو رفت ولی دستش به جسمی زیر بالشش خورد و به همین خاطر از جا پرید.
صحنه، چیزی رو که تو ذهنت داری درست منتقل نمی کنه. حداقل نه در بار اول!
اگه جمله ها کمی جابجا می شد، شاید این مشکل حل می شد. مثلا:
لایتینا تازه از خواب بیدار شده بود و خمیازه‌ای کشید. کش و قوسی به بدنش داد و بعد گیج به در ودیوار نگاه کرد، تا لود بشه و روزشو آغاز کنه.
ولی لایتینا هیچوقت دربرابر خواب آلودگیش توان مقاومت نداشت، دوباره توی رخت خوابش فرو رفت ولی دستش به جسمی زیر بالشش خورد و به همین خاطر از جا پرید.
- این اینجا چیکار میکنه؟

جسم زیربالشش رو درآورد و نگاهی بهش انداخت، بطری‌ای شیشه‌ای بود درش رو با چوب پنبه بسته بودن. به نظر میومد توی بطری کاغذی لول شده قرار گرفته.


ایده بطری خیلی خوب بود...ولی محل پیدا شدنش می تونست خیلی بامزه تر باشه. اینجور بطریا معمولا تو دریا پیدا می شن. الانم مثلا می تونست تو لیوان آب یا فنجون چای لایتینا پیدا بشه.


نقل قول:
لایتینا ته بطری رو با دهنش گرفت و انگشتای دستش رو دور چوب پنبه حلقه کرد و سعی کرد در بطری رو با کشیدن دستاش باز کنه.

بطری و چوپ پنبه:
شکلک بطری و چوب پنبه خیلی خوب بود. منم موقع خوندن با خودم فکر کردم این چرا همچین می کنه! بعد دیدم عمدیه...


نقل قول:
دختر با به آوردن این خاطره، نیشش تا بناگوش باز شد و مثل فنر از جاش پرید.یه نگاه دیگه به نقشه انداخت تا ببینه مقصدش گذاشت.
- زارت! این که حیاط خونه خودمه.
ایده ها رو چرا هدر می دی؟!
اینا همون قسمتای بی حوصله هستنا! اگه کلا ننوشته بود، خواننده فکر می کرد خب بلد نیست...خلاقیتش کمه. ولی ایده خوب رو می دی و سریع ازشون رد می شی.
بهتر نبود حداقل به اندازه یه پاراگراف دنبال مکان روی نقشه می گشت و بعد می رسید به حیاط خونه خودش؟(هر چند به نظر من این موضوع قابلیت اینو داشت که کل سوژه رو تشکیل بده).


نقل قول:
دختر با به آوردن این خاطره، نیشش تا بناگوش باز شد و مثل فنر از جاش پرید.یه نگاه دیگه به نقشه انداخت تا ببینه مقصدش گذاشت.
- زارت! این که حیاط خونه خودمه.

لایتینا با این حرف به سمت پنجره رفت تا به حیاط خونه‌اش نگاه کنه.
وقتی فقط یه شخصیت در صحنه حضور داره نه اسم لازم داریم و نه ضمیر و نه هیچ اشاره دیگه ای.
اینجا نوشتی "دختر"...من داشتم فکر می کردم کدوم دختر؟ برای این که اینجور اشاره ها باید به شخصی جدیدی نسبت داده بشن. اینو ببین:

با به یاد آوردن این خاطره، نیشش تا بناگوش باز شد و مثل فنر از جاش پرید.یه نگاه دیگه به نقشه انداخت تا ببینه مقصدش گذاشت.
- زارت! این که حیاط خونه خودمه.

با این حرف به سمت پنجره رفت تا به حیاط خونه‌اش نگاه کنه.


مشخص نیست منظور کیه؟
مشخصه!
چون فقط لایتینا رو داریم.


نقل قول:
- خب نگاه کن، تو این نقشه گفته بپیچم سمت راست...

پــق

این صدای باز شدن در بطری نبود، بلکه برخورد لایتینا به دیوار بود.
- خب اینجا فلشش به سمت راسته تقصیر من نیست که. نقشش اشتباهه اصن.
خوب بود این صحنه. درست هم نوشته بودیش.


نقل قول:
لایتینا سرشو بلند کرد و با موجود آبی رنگ و روح مانندی روی هوا مواجه شد که با سنجاق قفلی روی سینه‌اش برگه‌ای چسبونده بودن: "پرسش کننده معما برای رد شدن از هزارتو". دختر با یه نگاه به موجود فهمید که باید به معماش جواب بده و در همین لحظه متوجه شد وسیله‌ای مناسب برای این کار تو کیفش داره.
این صحنه هم خیلی خوب بود. لایتینات برات جا افتاده. دیگه می دونی کجا چطوری ازش استفاده کنی. نه تکراریه و نه بی مزه. درباره جزئیات و صحنه های فرعی کوچیکی می نویسی که ظاهرا شاید اهمیت خاصی نداشته باشن، ولی برای "خوب" محسوب شدن پست سهم بزرگی بازی می کنن:
نقل قول:
لایتینا که هیچ توجهی به موجود نداشت کیفش رو روی زمین گذاشت و تا کمر تو اون فرو رفت.



نقل قول:
دختر که حالا عصبانی هم بود به بولدوزر لگد محکمی زد.
دخترانتخاب جالبی برای این جا نیست. چون لایتینا رو می شناسیم! کلمه دختر یه حالت غریبه ایجاد می کنه. بهتر بود از اسمش استفاده می کردی. از "او" هم می شد استفاده کرد ولی با توجه به لحن پستت مناسب نبود. همون اسمش بهتره.


نقل قول:
پیرمرد سعی کرد برخودش مسلط باشه، پس صداشو صاف کرد و شروع کرد به صحبت کردن.
- ببین فرزندم، گنج واقعی نصیحت‌های منه. تو با صبر و بردباری و به کاری از فکرت...
همیشه می گم، اولین چیزی که با شنیدن سوژه به ذهنتون می رسه، اولین چیزیه که به ذهن بقیه هم می رسه. ساده ترین و پیش پا افتاده ترین سوژه اس. در نتیجه این سوژه رو باید بذارین کنار و دنبال سوژه های خاص بگردین.
الان تو سوژه ای که به شما داده شده، به نظر من بدترین انتخاب اینه که گنج، واقعا گنج باشه! چون این دقیقا همون اولین سوژه ایه که به ذهن همه می رسه.
در نتیجه به نظر من انتخاب خوبی کردی که گنجت همچین چیزی بود.


نقل قول:
و بدین گونه بود که پیرمرد هم کوله پر از وسیله‌ی لایتینا را برداشت و برد و فرهنگ سازی در مملکت جا نیوفتاد!
نیفتاد! بعد از بذار، خیال داریم این اشکال همگانی رو اصلاح نماییم!


سوژت خوب بود. باهوشانه بود! بذار ببینم ریونی هستی؟
بله! رفتم دیدم هستی!
درباره سوژه درست فکر کردی. این که سعی نکردی یه داستان بزرگ و خارق العاده خلق کنی خیلی خوب بود. این که نقشه، حیاط خونه لایتینا رو نشون بده خیلی خوب بود. هزارتو و موجود آبی رنگ و بولدوزر و پیرمرد هم خیلی خوب بود. ولی با این تفاوت که این قسمت کمی خام مونده...می تونستی بیشتر و مفصل تر بهش بپردازی.

پایان پستت هم خوب بود.


برو دیگه!


............................

لیسا


پستت مال انجمن آزکابانه!
من گیجتون کردم؟
بذار یه بار کامل توضیح بدم.
درخواست نقد پست های خانه ریدل ها برای همه در همین تاپیک(کسایی که همه پستاشونو من نقد می کنم رو خودم نقد می کنم و بقیه رو بلاتریکس).
درخواست نقد پست های انجمن غیر خانه ریدل ها یا خانه ریدل ها در صورت تمایل برای مرگخوارا در زیر سایه.
درخواست نقد پست های انجمن غیر خانه ریدل ها برای غیر مرگخوارا در همین تاپیک...نقدش در پیام شخصی(که اینم مال کساییه که همه پستاشونو من نقد می کنم).

این از توضیح.


حالا این پست رو بخون لطفا!

هیچی دیگه...جوابت این توئه!


در مورد سوالت

اصلا تیتروار ننوشتی. اگه همچین ایرادی داشت تو جواب گزارشت می گفتم. کاملا خوب و به اندازه کافی توضیح دادی.
ولی بطور کلی تیتروار نوشتن از بی حوصلگی میاد.
گاهی می شه یه اتفاق رو با یه دیالوگ ساده توضیح داد. این کار خیلی آسون تر از توصیف صحنه و فضاسازی و توضیح دادن درباره احساسات و حالت های شخصیت هاست...ولی همیشه قشنگ تر نیست!
تیتر گاهی لازمه...جمله هایی که نقش تیتر رو بازی می کنن؛ ولی بعدش باید درباره شون توضیح کامل داده بشه. درباره صحنه ها هم باید فکر کنی که خلاصه و کوتاه نوشتن این اتفاق تاثیری رو کیفیتش داره؟
اگه از اول توضیحش بدم بهتره؟ یا اول قسمت مهمشو بنویسم و بعد توضیح بدم. یا اصلا اتفاق ارزش توضیح دادن رو نداره. همین یکی دو جمله ای که نوشتم براش کافیه.
با توجه به اهمیت اون اتفاق و صحنه و حالت در پستت تصمیم بگیر که چقدر جا و وقت بهش اختصاص بدی. بعضی اتفاقا رو باید کوتاه نوشت و رد شد. این جوری تاثیرشون بیشتره. مثلا طنز هایی که به صورت جدی نوشته می شن. ظاهرشون جدیه، ولی مفهوم طنز دارن.

به هر حال این پستت کم و کسری از نظر توضیح نداشت. خیلی خوب بود.


دور شوید!



بریم سر وقت آملیا ببینیم خلاصه پستش کجاست دقیقا!





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۷:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
ارباب اینو آوردم.
سعی کردم همه داشته ها و نداشته هامو خالی کنم توش.

ارباب چیکار کنم تیتروار ننویسم؟ نمیتونم راحت بنویسم.

سلام!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۴ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
سلام ارباب.
خوبین؟

ارباب از این رول تکی طنزا براتون آوردم. ایناهاش. لطفا بی زحمت نقد شه.

مرسی پیشاپیش.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
سلام لرد! خیلی وقته مزاحمت نشدم لرد!
اینو نقد کن لرد!


نقد ارسال شده بود...یادمون رفته بود ویرایش کنیم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۲۱ ۲۱:۵۰:۲۷


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام سینوس

خوبیم سینوس

این علامت شوم زیر آواتارمون چرا سفیده به نظرت سینوس؟



بررسی پست شماره 491 کافه تفریحات سیاه، سینوس:


نقل قول:
هرچقدر لرد اصرار میورزید که بدنش به چیز دیگری تمایل دارد، رز بیشتر به این موضوع اصرار میورزید که بدن لرد دقیقا به کود مرغوب نیاز دارد.
این قسمت احتیاج به دیالوگ داشت. ولی دیالوگاش به اندازه کافی در پست قبلی نوشته شده. برای همین، همین جمع بندی کافی بود. اگه تو پست قبلی نوشته نشده بود، این جاش خیلی تیتروار به نظر می رسید.


نقل قول:
لرد زمانی که متوجه شد فاصله کود با دهانش هر لحظه کمتر میشود، به سرعت گفت:
این صحنه جالب بود. "باید"ی در کار نیست ولی می تونستی دقیق تر و کامل تر توضیح بدی. چون خوب بود. کمتر پیش میاد لرد تو همچین موقعیتی گیر کنه...بهتره ازش استفاده کنیم.


نقل قول:
- جدی ارباب؟ همه‌ش برای خودم یعنی؟
گاهی پستی رو می خونیم...نکته خیلی واضح و پررنگی نداره. طنز خیلی قوی ای نداره؛ ولی به دل خواننده می شینه. دلیلش همین نکته های ساده ایه که لای جمله های ساده پنهان شده. این جمله خیلی ساده بود...ولی با توجه به موقعیت، شخصیت رز، و شکلک خیلی دوست داشتنی شده.


نقل قول:
رز با شادی از اتاق خارج شد و لرد دوباره تنها شد، همراه با تمایل شدیدش برای استعمال چیز.
این سوژه خیلی بامزه اس که لرد معتاد شده باشه، ولی ندونه به چی!


نقل قول:
اما در سوی دیگری، آرسینوس با تمام سرعت خودش را به خانه ریدل رسانده بود. او به خوبی میدانست اربابش در این زمان به چه چیزی نیاز دارد. یا لااقل فکر میکرد که میداند!
وی به سرعت وارد اتاق خود شد، و شروع کرد به از جا کندن تک تک کشوهای میزش، سپس کشوها و محتویات درونشان را روی کمد لباس هایش گذاشت، بعد هم همه شان را با یک "وینگاردیوم له ویوسا" از جا بلند کرد، و به سوی بیمارستان آپارات کرد...
این جاش بامزه بود...عجله و حرکات بی وقفه آرسینوس جالب بودن. توضیحات کوتاه، سریع، ولی دقیقی داده شده.


نقل قول:
آرسینوس نفس عمیقی کشید، کراواتش را مرتب کرد، سپس با لحن خوشحالی گفت:
- همه چیز درست میشه ارباب. این شما و این کلکسیون کراوات، نقاب و رداهای رسمی من.
وقتی قراره تو قسمت اصلی دیالوگ، به کراوات اشاره بشه، بهتره قبلش دیگه اشاره نکنیم. "همه چی درست می شه" خیلی خوب و به جا بود.


نقل قول:
همه‌ش تقدیم به شما... باور دارم که با استفاده از اینا، کاملا تمایلتون به مصرف چیز برطرف میشه. اصلا چه چیز دیگه ای امکان داره بخواید استعمال کنید به جز بوی نقاب ارباب؟ من حتی براتون...
به نظر من یکی رو باید انتخاب می کرد.
سوژه جالب و کافیه. ولی وقتی رو یکیشون تمرکز کنیم قشنگ تر می شه.
اصرار آرسینوس هم اینجوری می تونست شدید تر بشه و حتی حالت فیزیکی پیدا کنه.
مثلا به زور ده تا کراوات رو می نداخت گردن لرد و اصرار می کرد که حالش داره بهتر می شه. یا نقابا رو به زور رو صورتش می ذاشت...یا مدالای وزارت و تاج سلطنتشو!


پست شما خوب بود. طنز خیلی واضح و پررنگی نداشت ولی همون طنز پنهانش قشنگ بود. سوژه خوبی پیدا کردی. از آرسینوس خوب استفاده کردی. کنترل پست و شخصیت و طنزش رو از دست ندادی. ساده نوشتی...و همین باعث شده قشنگ بشه.
قسمت رزت خوب بود...قسمت آرسینوست هم خوب بود ولی به نظر من اگه تاکیدش رو قسمت های خاصی می بود بهتر می شد. روی عجله آرسینوس برای رفتن به اتاقش و جمع کردن کمدا و کشوها(که این قسمتو خوب نوشتی) و رفتن سراغ لرد و فرو کردن کراواتا تو حلقش!


برو سینوس!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.