هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
#43

اوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
از سرزمین جاودانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
یه مرد با ابهت زیاد با ردای سبز وارد میشود.
وقتی ردایش را از صورتش کنار میزند نفسها در سینه حبس میشود.(به سمت بورجین)
آلدرد:خب سلام.حالا که شما این جا رو خریدی چی میفروشی.
بورجین:هر چی دلت بخواد.
آلدرد:حالا به ما که از خودتونیم یه تخفیف نمیدی.
بورجین:ها.چی گفتی نشنیدم.
آلدرد:نشنیدی یا....
بورجین:خودت خوب میدونی که اینجا مال کیه.نسیه مسیه هم به هیکی نمیدم.کلمو میکنه.خب تو که داری،دیگه چته.اهه کجا؟
در حلی که آلدرد دم در است:بابا اومدم ببینم چه خبره وگرنه من از این پولها به خرت پرتهای شما نمیدم.
بورجین:حالا ناراحت نشو بیا یه چیزی بخور.
آلدرد:تو هم سرت درد میکنه.من کی از این جور چیزا خوردم این دومین بار باشه.
بورجین:خب برو.تنها تو که بستنی نمیخوری.تو نشد یکی دیگه.
آلدرد در را میبندد و میرود.


[i][size=large][color=0000CC][font=Georgia]Lord Voldemort: Come out, Harr


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
#42

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
این بستنی فروشی با تمامی کارکنان و با مدیریت بورجینز خریداری شد و هم اکنون طبق قانون و سند مالکیت از سوی وزارت تحت اختیار مرگخواران قرار دارد.

---------------------------------------------
غیژژژژژ
در به آرامی باز میشود.
- آره همینجاس!.. قربون ارباب برم.. عجب چیزی برام خریده... یه کار و کاسبی حسابی.

تق!
- چرا میزنی؟
- اینجا رو ارباب گرفته که ما سیاها یه درآمد داشته باشیم و نون بازو رو بخوریم... دلتو خوش نکن به کارت برس.

مردی قدکوتاه و خمیده وارد میشود و پشت سر او فرد دراز و باریکی.. هر دو ردای سیاه پوشیده و نگاه بی رحمی دارند.
بورجین که فرد خمیده بود یه معلق از خوشحالی میزنه و میپره رو پیشخون..

-آخ!!!
- چی شد برار؟
- کی این کنتور آب رو اینجا گذاشته؟ اون پاتر کله زخمی سرش میخوره به اینجا و اونجا کافیه من چه کاره بیدم؟
- فعلا اینجا رو تمیز کن... اوخ!
- ها... چی شد؟
- یه کنتور برق هم اینجاست!

یک ساعت بعد

بورجین و مرگخوار دراز و لاغر: عجب چیزی ساختیم! چه پولی دربیاریم

سپس چراغها را روشن کردند و منتظر ماندند تا مشتری ها از راه برسند.
-------------------
(برای آی کیو ها: حواستون باشه لرد ولدمورت رو وارد نمایشنامه نکنید)


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
#41

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
ایوانا تف میکند :

ــــ اه اه این دیگه چیه بابا!حالم به هم خورد!

جرج ــ آب هویجه دیگه!

ایوانا ــ آخه آب هویج به چه دردم میخوره! ناسلامتی من و تو کارآگاه هستیما!

جرج ــ خب به خاطر همین باید بخوری تا بیناییت قوی شه!

ایوانا ــ مگه ضعیفه؟!

جرج ــ ا..خب نه... ببین...

ایوانا ــ مرلین!

مرلین ــ هان؟!

ایوانا ــ بستنی جگر...نه..من سرما خوردم !آب جیگر قورباغه بده! جرج کجا رفتی؟

جرج داره بالا میاره:

ایوانا ــ نکنه آب نبات جیم شوی فرد و جرج رو خوردی؟!

مرلین ــ فکر کنم استفراغ جهنده ست!

با جارو جرج رو بیرون میکنه:

ــ برو تو کلانتری خودتون بالا بیار!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایوانا ــ خب ، آب جیگر من چی شد ؟!

مرلین لیوانی رو به طرفش هل میده :

ــ اینجاست!

ایوانا میخواد به لیوان دست بزنه که پرت میشه عقب!

ـــ مرلین این چی بود!!

مرلین ــ طلسم دزدی که من یه کم دستکاریش کردم!حالا یا پولو رد کن بیاد یا بیرووووووووووون!

ایوانا ــ خیلی خب بابا!چه قد میشه؟

مرلین ــ ۹ نات!

ایواناــ بیا!یادت باشه این طرز برخورد با مشتری نیست!



بیرون مغازه ایوانا جرج رو بلند میکنه:

پاشو باید بریم!ارنی تو کلانتری کلی کار داده!


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
#40

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
جرج:سلام مرلین جان هوا خیلی گرمه من بستنی نمیخوام میشه یک آب هویج بدید.
مرلین :چشب. ولی پولش را میدی دفه ی قبل که ندادی.
جرج:نه میدم یک کار تو کلانتری پیدا کردم حقوقش بد نبست.
مرلین:خوبه از الافی در اومدی.
جرج: چه کنیم دیگه
در همین حال ایوانا دوباره سر و کلش پیدا میشه مرلین یک لیوان پرت میکنه طرفش ایوانا جاخالی میده .
جرج:مرلین جان بر اعصابت مثلت باش.
مرلین:نمیتونم این پدر من را در اورده هی میگه بستنی جیگر قورباغه.
جرج:ایوانا بیا با من یک ای هویج بخور.
ایوانا:نه بستنی جیگر...
مرلین به طرف ایوانا حمله ور میشه جرج میگیرتش و مشگه مرلین جان اروم.
جرج:ایوانا بیا یک اب هویج بخور اینم خوش مزه است ها.
ایوانا:باشه امتحانش میکنم



Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
#39

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
ایوانا وارد میشود:
ــ مرلین!!کجایی!!
مرلین ــ من اینجام .باز اومدی بستنی جگر قورباغه بخوری!؟
ایوانا ــ نه ایندفعه!
مرلین ــ چی میخوای؟!

ایوانا ـــ من از کلانتری دیاگون (شماره ۲۷) برای بازرسی اومدم!!ا

مرلین ــ از طرف کی؟
ایوانا ــ کلانتر ارنی!!

مرلین ــ خب،بازرسی چی؟

ایوانا ــ چون تو اومده بودی کلانتری و شکایت کرده بودی!!

مرلین ــ شکایت چی ؟!

ایوانا ــ ای بابا !اینکه همه سرت کلاه میذارن دیگه!!!

مرلین ــ آهان!اوکی!

ایوانا ــ خب حالا بگو دقیقا مشتری هات چه جوری سرت کلاه میذارن؟!

مرلین ــ هیچی!یا لپرکان میدن یا غیب میشن یا یادشون میره یا نمیدن یا...

ایوانا ــ خیلی خب بسه!!تو اسم اینا رو به من گزارش بده، من تعقیبشون
میکنم،اوکی؟!


مرلین ــ اوکی

ایوانا ــ خب حالا میشه بهم یه بستنی جگر قورباغه ی مجانی بدی؟!

ایوانا از تیررس جاروی مرلین دور میشود و خود را نجات میدهد!!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ--

ادامه دارد....



:-D


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
#38

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
رومیلدا در حالی که چند کیسه پر از وسایل جادوگری دستشه وارد بستنی فروشی میشه و روی اولین صندلی خالی که پیدا میکنه میشینه .در همون حال مرلین رو میبینه که داره بستنی یه مشتری رو تحویل میده .بعدش به سمت رومیلدا میاد و

مرلین:چه نوع بستنی میل دارید؟

رومیلدا:خب ...اول میتونم منوی رستوران رو ببینم

مرلین یه کاغذ پوستی آبی که روزمینه اش یه بستنی بزرگه رو به رومیلدا میده ومیگه:هر وقت انتخاب کردین منو صدا کنین

رومیلدا:متشکرم مرلین جان

رومیلدا شروع به خواندن عنوان بستنی ها میکنه و هر چی جلوتر میره تعجبش بیشتر میشه ,بستنیها با طعمهایی مانند چشم اژدها ,جگر قورباغه با سس مخصوص و... در کنار اینها بستنیهای با طعم توت فرنگی و گیلاس هم هست تازه بستنی سنتی هم وجود داره.رومیلدا بعد از اندکی تفکر بستنی نیش افعی رو انتخاب میکنه و مرلین رو صدا میکنه

مرلین:رومیلدا جان انتخاب کردی؟

رومیلدا:اهوم من بستنی نیش افعی رو میخوام.

مرلین:الساعه میارم فقط اول باید پولش رو بدی

رومیلدا قیمت جلوی بستنی رو نگاه میکنه و میگه:
15 گالیون مرلین جان یه ذره گرون نیست؟

مرلین:نه عزیزم تازه اینجا خیلی ارزونتر از جاهای دیگه ست
بیرون زیر 25 تا پیدا نمیکنی

رومیلدا کیف پولش رو در میاره و پولهاش رو میشمره .بعد 15 گالیون رو میده به مرلین

مرلین هم میره تا سفارشو بیار.


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۹:۵۵ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
#37

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
ایوانا وارد بستنی فروشی میشود.روی یک میز میشیند و داد میزند:

ــآهای مرلین!

مرلین در حالی که لنگی به سرش زده میگوید ــ فرمایش؟!

ایوانا با تهدید چوبدستی اش را درمیاورد ــشما همیشه با مشتریاتون اینجوری رفتار میکنین؟

مرلین ــ بعله!

ایوانا با دلسوزی میگوید ــ به نظرم شما باید به دفتر مشاوره ی جانسون یه سر بزنید!!

مرلین کله اش را میخاراند.:

ایوانا ــ خب حالا من یه بستنی جگر قورباغه میخوام با خون مارماهی!!دارین؟

مرلین در حالی که جلوی خودش را میگیرد ــ بعله!ولی پولش میشه ۷ گالیون و ۲۰ نات!!

ایوانا ــ اوکی مشکلی نیست.

مرلین ــ از این به بعدم هم باید پول رو قبل از خوردن بدید و پولها هم بازرسی میشه!!

ایوانا ــ جدی؟با چی؟

مرلین ــ خودم!!

ایوانا ــ خیلی خوب بابا جان!! اینم ۸ گالیون!

مرلین ــ تقلبی که نیست ؟

ایوانا ــ نه!!!!!!!!اگر دستگاه پول سنج میخوای سفارشش رو بده!تصمیم دارم لوازم اختراعی ایوانا باز کنم!

اما فعلا چند تای فکر میکنم!!

مرلین ــ بد فکر نیستا...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه دارد....


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۴:۲۷ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۴
#36



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
پیگویجن میاد تو بستنی فروشی فلورین فورتسکیو میشینه رو صندلی . کیفشو از رو دوشش بر میداره می ذاره رو صندلی بغلیش رمان هری پاتر رو از توش در میاره و شروع می کنه به خوندن و حالا بخوانید ادامه ماجرا..

ملت:
خدمتکاردر حالیکه یه قالیچه !!!رو ساعد دستشه :ببخشید خانوم چی بدم خدمتتون ؟

پیگویجن:کوپ آقا !....لطفا!

خدمتکار:کوپ چیه؟
پیگویجن: ... نمی دونی چیه؟

مرلین:اتفاقا خوبم میدونه . خدمتکار یه مقدار بستنی سنتی برای خانم محترم بیارین

خدمتکار:بفرمایین

پیگویجن:اوا این دیگه چیه؟

مرلین:کوپه دیگه مگه خودتون نفرمودین ؟.در ضمن این بستنی فروشی متعلق به خودتونه .اینجا آبگوشت دیزی و انواع غذاهای مدرن هم سرو میشه . تازه مفتخرم که خدمتتون عرض کنم که اینجا خیلی با کلاس تر از بقیه جاهاس تازه قهوه هم سرو می شه

پیگویجن:این که پارچه بابا من از اون بستنیا می خوام که داخل لیوان پایه دارن....لطفا سرتونو بیارین جلو تا بهتون بگم تا از این به بعد سوتی ...

مرلین:بفرمایین عزیز دلم

پیگویجن:چی گفتین ؟!چی؟!!! عزیزدلم!! ناسلامتی شما جای پدر بزرگ بنده تشریف دارین .حالا جناب وزیر این جمله رو بگن یه چیزی . والا تو این سن و سال دیگه قباحت داره به خدا

مرلین: ... ...

مرلین:فقط همین یک نوع رو نداریم .

پیگویجن:سوربه چی... یا گلس؟

مرلین:اختیار دارین اونم داریم.

مرلین:خدمتکار چند لیوان از اون آتشیناشو :pint: بیار واسه خانم. در ضمن خانم عزیز از اول همینو می گفتید.تا ما بیشتر از این شرمنده نشیم.

پیگویجن:ببین بابا بزرگ! اینجا بستنی فروشیه .سه دسته جارو نیومدم.حداقل یه لیوان آب بدبن اینقدر داد زدم . دهنم خشک شد.
مرلین:یه لیوان آب؟ مطمئنین که دیگه چیزی نمی خواین؟اینجا امکانات خدمات دهیش بی نقص و کم نظیره ! لطفا با ما راحت باشین!

پیگویجن:Oh my god! .........آره بابا مطمئن باش
مرلین عربده میکشه

پس چی شد این آب ! احمق بی شعور

خدمتکار:آوردم بفرمایین

پیگویجن:تو این لیوان پلاستیکی . وای خدا جون این منبع آلودگیه

پیگویجن از جاش بلند میشه که بره

مرلین:کجا تشریف می برین با این عجله

پیگویجن زیر لب زمزمه می کنه بیچاره مردمی که به ریش این جادوگر قسم می خورن.

مرلین:چی فرمودین!

پیگویجن:چیز مهمی نبود

پیگویجن:می رم با جناب وزیر صحبت می کنم اداره بهداشت بیاد اینجارو یه سرو سامونی بده مطمئن باش نمی ذارم پلمپش کنن . از اونجایی که خلی پروانه ای هم هستین به پروانه تونم کاری ندارم.

پیگویجن:

خدمتکار:قربان این خانم چرا رفت ؟

مرلین :واقعا نمی دونی؟

خدمتکار:نه قربان :no: خودتون که بهتر می دونین در حال تدارکات بودم.


مرلین:پس فعلا ... این طلسم ورم ملتحمه رو داشته باش تا اون چشات ببینه که یه کارو درست انجام بدی و برخوردتم با یه پرنسس اصلاح کنی.این یکی
دومی رو هم بگیر چون اینقدر بی شعور و بی کلاسی که باعث شدی مرغ از قفس بپره



Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴
#35

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 274
آفلاین
سلام مرلین گوگوری!
مرلین: جانم؟!!!
حمید:هیچ همینطوری گفتم ...خواستم دوره هم باشیم!!!
مرلین:فرمایش؟
حمید: ببخشید بستی سنتی سرو میکنید اینجا؟
مرلین: بستی سنتی چیه دیگه؟...نه ما اینجا فقط آیس کریم چوکولات درایم و کافه گلاسه ...چنجی هم داریم که بستنی سنتی چینه!...میخوای از اونا بدم!
حمید: نم دونم ...چه جوریاس؟...توش چی داره؟
مرلین:فضله مرغ با چشن گوسفند و دمبلان گاو و چرک کف دست جن خاکی...
حمید: اینو می خورن؟...
مرلین ...نه مگه قاطی دارن؟
حمید: پس شما برا چی میفروشین؟..
مرلین: برو بابا هیچی نمدونی!....از کجا اومدی؟..کدن نه خبر؟...اینو میزنن رو پوستشون برنزه میشن!
حمید: ای ول!...یدونه بدین!
مرلین: ...برو آقا دنباله دردسر میگردی...همینم مونده آخر عمری کارم با ارشاد بیوفته!...برو بابا بذار باذ بیاد!
حمید: جونم ؟... برادر مرلین شما با من میاین پایگاه تا برادرا شما رو ارشاد کنن!...بنده حمید هستم فرمانده گردان " یا الروند!!!" ...
حمید بی سیمشو در میاره!!
حمید: ممد ممد تقی!...ممد ممد تقی
بی سیم: تقی ممد بگوشم!!!
حمید: برادر یه وسیله بفرست بستنی فروشی فلوريان فورتسكيو...
بی سیم: الان میفرستم ...سوژه خواهره یا برادر؟
حمید: برادر....
مرلین:


تصویر کوچک شده


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴
#34

سيبل تريلاني


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۷ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۴۸ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵
از از برج شمالي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
تريلاني وارد بستني فروشي ميشه
مرلين:سلام پروفسور
تريلاني:سلام مرلين...لطفا يه بستني با طعم چشم بده...البته چشم درون...
تريلاني:راستي مرلين...ديروز كه داشتم با بهره گرفتن از قدرت فراوان پيشگوييم گوي پيشگويي رو نگا ميكردم سيبلو دوستاشو ديدم...حدس بزن چيكار ميكردن...!!!
مرلين:چيكار ميكردن
تريلاني:در مدتي كه تو رفته بودي دستشويي وارد مغازه شدن و جاي همه گاليونات لپركان گذاشتن
مرلين: ..با اينكه به چشم درون تو زياد اعتماد ندارم سعي ميكنم فردا نرم دستشويي...
تريلاني: ...فردا از گوي پيشگويي نگا ميكنم ببينم چه طور نميري دستشويي...ضمنا به چشم درونم توهين نكن...يه وقت ديدي از ناراحتي ضعيف شد ها...
مرلين:








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.