هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

مادام پامفریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
اولا:شما جادوگرهای سیاه همه بادمجانیت اونم از نوع بمی اش
دوما: من جادوگری را از دامبلدور یادگرفتم و به اندازه او در افسون کردن ماهرم
سوما: من داستان را خلاصه نوشتم تا بیش از این آبروی شما نرود اما کاملش اینه:
مادام پامفری در حالی که داشت با نارسیسا صحبت میکرد . کرام از ترس به خود می لرزید و هنگامی که بلاتریکس سعی در جادوی مادام داشت و این کارش نافرجام ماند و به سزای اعمالش رسید این در اصل پایانی برای ویکتور بیچاره بود
ویکتور که برروی گیلیدروی افتاده بود از ترس خودش را خیس کرد.
گیلیدروی: اه.......اه...... ویکتور گندت بزند ببین چکار کردی من این لباس را تازه خریده بودم وای موهام رو ببین ........
و گلیدروی شروع به گریه کردن می کند کرام که اوضاع را اینجوری میبیند سعی در فرار کردن دارد که مادام متوجه می شود و او را با یک ورد متوقف می کند

شتلق.......
ویکتور به سپری که مادام درست کرده بود بر خورد می کند و بی هوش بر روی زمین می افتد.
و این اتفاقات زمانی افتاد که مادام به داد دوستانش رسیده بود و آنها را آزاد کرده بود و چوبدستیهای آنها را به آنها باز گردانده بود.
البته ناگفته نماند که لسترنج و نارسیسا سعی در طلسم مادام داشتند که با واکنش سریع مادام روبرو شدند. و او آنها را با طلسم استیو پیفای برای مدتی خاموش کرد و سپس او آز آرتور خواست که آنها را با طناب مشنگی که دارد ببندد.


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
به به میبینم که اینجا دوباره راه افتاده چه خاطرات توپی داریم ما از اینجا
---------------------------
نقل قول:

مادام پامفری نوشت
آیا کس دیگه ای هست که از این وردا به خواد من قول میدم بعدا خودم شفایتون بدم البته بعد از اینکه حسابی شکنجه شدین و ناراحتی کشیدین شما باید تقاص اینهمه ظلم وشکنجه ای که به جادوگرای سفید وارد کردین رو بدین سپس او رفت به طرف دوستانش اول مرلین را آزاد کرد سپس هیپو گریف را درمان کرد.والبته قبل از اینهاچوبدستیهای دوستانش را به آنها داده بود حالا ورق برگشته بود.

تا تموم اینها رو که انجام بدی (ما که بادمجون نیستیم که)طلسم شدی .مادام پامفری که دامبلدور نیست که همه مارو طلسم کنه
حالا چون دلت نشکنه اینو ادامه میدم
-----------------------------------------------
بلاتریکس با ارتور و تانکس میجنگید
ارتور:اسکارجیفای...چرا کار نمیکنه...اسکارجیفای...چرا اینطوری شده
تانکس:الان کمکت میکنم ارتور..بده به من(میدونید که تانکس دست وپا چلفتیه)به سمت ارتور حرکت میکنه پاش گیر میکنه به لبه صندلی میخوره به ارتوروهردو ولو میشن رو زمین
بلاتریکس هر دوشونو طلیسم میکنه و میبنده به دیوار و میگه:ارتور این همون چوبدستی اون مشنگه نبود که ازش گرفتی؟انتظار داری که جادو کنه؟
ارتور:یادم نبود ببخشید تانکس!!
تانکس:واقعا که
-------------------
یهو یکی میگه:نه نه مادام من خودم حساب بلاتریکسو میرسم وشروع میکنه به طرف بلا طلسم پرتاب کردن که همه به خطا میره
بلاتریکس با یه طلسم:اکسپلیارموس سیریوسو دستگیر میکنه
----------------
مادام: تانکس آر تور شما هم حساب این کرام و گیلیدروی را برسید من هم سعی میکنم از شر این لسترنج خلاص شوم .
مرلین که به این صحنه ها نگاه میکردگفت من پس چکار کنم.
مادام گفت تو در آخر می توانی با پلک زدن اینها را به سعادت برسانی
مادام:تانکس...ارتور مگه نشنیدید چی گفتم؟
بلاتریکس کرام و گیلدروی لبخنزنان به طرف مادام میرن
بلاتریکس:مادام حالا کی میخواد زخمهای احتمالی شما رو پانسمان کنه؟
مرلین:مادام هنوز من هستم!!!
ناگهان رودی(رودلف لسترنج)از پشت چوبدستیشو میزاره پشت مرلین و میگه:بی حرکت!!!
مرلین و مادام:
کرام:این مادام هم دلش خوشه یه نفری اومده اینجا ما رو طلسم کنه واقعا که
همه مرگخوار ها:
کرام:حالا نوبت مادامه که شکنجه بشه
مادام:


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

مادام پامفریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
تو این گیرو دار ناگهان مادام پامفری از سوراخی که نارسیسا از آن وارد شده بود داخل می شود.
نارسیسا با لکنت می گوید: تو..... تو.... تو چطوری تونستی بیای تو تو چطوری تو نستی راه اینجا را پیدا کنی.
مادام پامفری در حالی که عصایش را به طرف نارسیسا نشانه رفته بود گفت: تو باید بیش از این حواست را جمع کنی من تمام راه را در تعقیب تو بودم.من........
در این هنگام ناگهان از گوشهای فریاد طلسم استیو پیف.... به گوش رسید مادام پامفری که متوجه شده بود با یک حرکت سریع در حالی که هنوز این ورد به پایان نرسیده بود چرخید و خود سریعتر این ورد را خواند .
بلاتریکس که قصد دلشت خواهرش را نجات دهد خود دچار مشکل شد.
مرگ خواران که این وضعیت را دیدند یک مقداری عقب نشینی کردند مادام با صلابت خاصی در حالی که چوبدستیش را یک به یک به سمت آنها نشانه رفته بود در اطراف آنها شروع به قدم زدن کرد و گفت آیا کس دیگه ای هست که از این وردا به خواد من قول میدم بعدا خودم شفایتون بدم البته بعد از اینکه حسابی شکنجه شدین و ناراحتی کشیدین شما باید تقاص اینهمه ظلم وشکنجه ای که به جادوگرای سفید وارد کردین رو بدین سپس او رفت به طرف دوستانش اول مرلین را آزاد کرد سپس هیپو گریف را درمان کرد.والبته قبل از اینهاچوبدستیهای دوستانش را به آنها داده بود حالا ورق برگشته بود و این جادوگرهای سیاه بودند که باید تقاص کارهایشان را پس می دادند .
مادام رو کرد به آرتور و تانکس و گفت شما می توانید با بلاتریکس سرگرم شوید در این هنگام یک نفر فریاد زد : نه.....نه..... مادام برگشت ودید سیریوس است که دارد می آید او گفت من خودم حساب بلاتریکس را میرسم و سپس شروع کرد به پرتاب طلسم هایی به سمت بلاتریکس.
مادام گفت: خوب از این یکی راحت شدیم سپس رو کرد به هرمیون و گفت : هرمیون نارسیسا برا تو.
مادام: تانکس آر تور شما هم حساب این کرام و گیلیدروی را برسید من هم سعی میکنم از شر این لسترنج خلاص شوم .
مرلین که به این صحنه ها نگاه میکردگفت من پس چکار کنم.
مادام گفت تو در آخر می توانی با پلک زدن اینها را به سعادت برسانی.


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۹:۵۰ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۳ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۵۱ جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 118
آفلاین
نارسیسا از همون سوراخی که گیلدی میاد میاد تو
همه:
من:گیلدی رمزشو بهم داده بود وای آبجی چرا همچین شدی بگو کی این کارو کرده حالشو بگیرم بلاتریکس به مرلین اشاره میکنه
من: مرلین دست رو آبجی ما بلند میکنی؟؟؟؟
مرلین:من مرلینم؟؟؟؟؟نه بابا این آبجیته ؟؟من یادم نیستاینجا بوده باشما
من:
مرلین:نه به ریش مرلین قسم کار اسی بود
به اسی اشاره میکنه
من:هوی کجاداری در میری
همونطور که داره دنبال اسی میدوئه چوبدستیشو میگیره طرف بلاتریکس :بکینگ ریشینگ
ریش پرتاب میشه تو صورت مرلین
مرلین:اه اه اه این سیاهه چیه بیا مال تو آموش
میندازه طرف آموش
آموش :نه مال خودت


و تو اي غول قصر ... در رفتي از دست ... گربه ي چكمه پوش!!!
=========================
T.A.T.U




تصویر کوچک شده


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۳

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
مرلین : ریشش را که کنده شده گرفته دستش : من انتقام ریشمو ازت میکیرم بسی رنج بردم در این سال سی , ریش بلند کردم تا که شد اینقدری .... حالا تو همشو کندی
بلا: ا این آقاهه کیه ؟ چرا هی ریش ریش میکنه؟
گیلدی : وای .... حالا کی بیاد به من تنفس مصنوعی بده ؟؟..
اسی با یک طناب میاد تو کادر(تریپ تارزان) : آ آ آ آآ برید کنار من اومدم سه سوت حله !!!
بعد چوبشو میگیره طرف مرلین و بلا: جابیفتیوس
ریش مرلین میچسبه به صورت بلا , مرلین حافظه شو از دست میده
اسی:
بلا یک جیغ میزنه : اااااااااااااااااااا وای نگاه کن صورت خوشگلم به چه روزی افتاد


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۳

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
تانکس: ببخشید نا سلامتی ما جادوگریما !!! مرلین الان خودم واست درستش میکنم
مرلین در حالی که ریشش را نگه داشته نه مرسی همینطوری قشنگه تازه شیکم هست !! به عنوان تزیین دیوار ! وای نه اون چوبو بذار کنار (چشماشو میگیره )
بنگ -- ریش مرلین آزاد میشه بلا گیلدی و کرام که تا به این لحظه سعی داشتند مرلین را بکشونند طرف خودشون پرت میشند زمین
مرلین : ریشم ریش عزیزم ببین چه بلایی سرش اومده ...

گیلدی : وای کرام از روی من بلند شو نفسم داره بند میاد ...
بلا هیچ عکس المعلی نشون نمیده
گیلدی باز میگه : کمک وای یکی به دادم برسه دارم خفه میشم (گردنشو میگیره و روی زمین غلط میزنه .... بلا ... وای کمک
بلاباز هم کاری نمیکنه
گیلدی : از رو زمین بلند میشه : بلا تو خوبی ؟
بلا: با منی ؟ ا اسم من بلاست ؟ اینجا خونتونه ؟ چه قدر سیاهه ...


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۹:۳۰ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۳

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
ادامه از انجمن ضد بلا

گیلدی و کرام آموس رو می کشن رو زمین میارنش تو
بلا:بچه ها..چرا اذیتش می کنین؟! اخی پاش زخم شده
(میره سراغ اموس..پاچه شلوارشو می زنه بالا..)
بلا: پیژامه پاته؟!
کرام: برای ایمنی از بی جامه پارتی پوشیدی؟!این سفیدا دارن ضد طلسم ها رو کشف می کنن!
بلا: نخند..خوب بچه گناه داره..اخی..ببین سردشه(رداشو در میاره تن آموس می کنه)
آموس: ردا چیزه..بابا خمارم..سردمه...
گیلدی به رودی: رودی بابا بلا چش شده...چی خورده تازگی ها..مهربون شده..دیگه وقتی می خام تنفس مصنوعی بهش بدم روشو بر می گردونه..بی جامه پارتی نمیاد
رودی:نمی دونم...تازه خبر نداری اونم پیژامه پاش می کنه!

مرلین از بیرون پنجره زیرزمین چوب دستیشو می گیره به طرف آموس: لوموس...هی ...آموس ما اومدیم کمک نترس... همه بخوابن! فایر این د هول
(یه آفتابه پرت میشه تو..اوووووووووووووووووووو...)
رودی(اسلو موشن): نننننننننه..ب ب ب ب ل ل ل ل اااا
شششپپپلخخخ
بلا: چی شده...وای..سرم
گیلدی: اخی.. تنفس مصنوعی...تنفس مصنوعی بهت بدم ؟!
بلا: :bigkiss:
مرلین:اوخ اوخ..خراب تر شد آرتور تو هم با این نقشه هات...بچه ها بریم از یه ور دیگه بیایم کمک
بلا:کجا مرلین؟ تازه اومدی..(ریش مرلین که از پنجره آویزون شده رو می گیره می کشه..مرلین می خوره به پنجره)
بلا:بچه ها...مرلین رو باید بیاریم پایین..همه با هم می کشیم
آرتور: بچه ها..باید مرلین رو نجات بدیم..همه از این ور می کشیم!
مرلین: ریش من جز مقدساته..




Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
خوب
ممنون از آموس که همونطور که گیلدی رو کشت همونطور اونو زنده کرد تا با خودش مساوی کنه!!!!
البته من یه نمایشنامه آماده کرده بودم که آموس پیش دستی کرد
ولی اینا دلیل نمیشه که ما آموسو شکنجه ندیم
چون اینجا شکنجه گاه هستش و ما عوامل شکنجه کردن
----------------------------------------------------------------
همه سیاه ها با گیلدروی :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
یهو در شکنجه گاه باز میشه 200 300 نفر از دختران جوان وارد شده و ریختن سر لاکهارت!!!!!
و تا میتونستن ازش تنفس مصنوعی گرفتن
مرلین که میخواست ببینه که اگر در بین اینها افراد سفید وجود دارند یا نه که کمکش کنند فریاد زد:من اینجام من اینجام
که یهو دید چندین دختر که خیال کرده بودند اونم تنفس مصنوعی میخواد به سمتش حمله کردند!!!!
مرلین: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
همزمان که دخترها در حال تنفس گرفتن بودند این کلمات از مرلین به گوش میرسید:بی ناموسی بی ناموسی
مگ گونگال و آموس:
یهو در باز میشه گراوپی میاد تو
همه دخترها جیغ میزنند و از در خارج میشوند
گراوپی که دیده بود دخترها چطور از مرلین تنفس مصنوعی گرفته بودند و خودشم قبلا اینکارو کرده بود میاد طرف مرلین
گراوپ:گراوپ تنفس میخواد..گراوپ تنفس میخواد
مرلین:
و گراوپ مشغول تنفس مصنوعی از مرلین میشود
همه سیاها خوشحال از برگشت لاکهارت و از دیدن این صحنه:


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳

مازامولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
از موزمالستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
ام من یه جادوگر سفیدم !بعد اگه حالا من بخوام سفید رو شکنجه بدم من و راه میدین؟[quote]


آداس این جا وطن من است!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳

الکسی فونتانا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۰ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۴ جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 85
آفلاین
گیلدروی:تو رو خدا....نه...ولم کنید...ای اموس....شیکم...غلت کردم منو بفرست بهشت..
در همین هنگام جبرئیل را میبینه که داره با یه مردی راه میره
_اااا....جبرئیل ...سلام...من اینجام...
جبرئیل:گیلدی جونم...بخشید...گیلدروی اقا ...شما که بهشتی بودید شما چرا اینجایید
_هیچی بابا یه غلتی کردم اومدم اینجا
جبرئیل بیاید بریم شما نباید قاطی اینا باشید....شما هم بعدا میام پیشتون
جبرئیل دست گیلدروی را میگیره و میبره
_اینجا کجاست...مطمئنی اینجا بهشته
جبرئیل:اوردمت اینجا تا کسی نبینممون...100000 هزار ساله تنفس مصنوعی از کسی نگرفتم... یه تنفس بده
:گیلدروی:
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
***
بلا:گیلدروی جونم کجاییی...
اموس پیشونیشو گذاشته رو زمین و زیر لب یه چیزایی میگه.کرام بالا سرش وایساده و چوبدستیشو گرفته به طرف اموس
اسنافل:اه..حوصلم سر رفت...اموس چه کار میکنی
اموس زیر لب:..و یتفارقون فی الزیارتک فی الدنیا و الاخرة بالیمن و اخماس والمومنون ثالث رزاق..
_اموس این چرت و پرت ها چیه میگی
مرلین که ریش نداره و این شکلی شده میگه:زمسه انقدر شکنجش کردن عقل از سرش پریده
اموس که صداش داره کم کم بلند میشه:...محصورا الکواکب النسا منتورات بالدنیا ...اللهم الدخلنی من الظهور
اسنافل: این چشه
اموس که دیگه داره فریاد میکنه:فتبارک احسن مخلوقین من شیطان محمات قبول دعا منی..
ناگهان صدایی بلند در فضا طنین انداز میشه که دل هر مرد شجاعی را به لرزه میانداخت و نوری درخشیدن پیدا میکنه
_لبیک...لبیک...لبیک حاجتک...التوابین من الله...الرحمان الرحیم
جنازه گیلدروی یه تکون میخوره و گیلدروی چشماش را باز میکنه
گیلدروی:نه ولم کن...نخواستم برم بهشت...همون جهنم خوبه...جبرئیل ولم کن
بلا که اشک تو چشماش جمع شده:یا العجب...التوبه..التوبه...التوبه...التوبه یا الله...
مرلین پا میشه گیلدروی را بوس میکنه و میگه:با مرام...نگفته بودی انقدر محب اللهی...برادر ما را هم به فیض برسون...
اموس: ...المونون و المومنان التوابین فی الدنیا و السیدات محبوبین اولئک اصحاب المیمنة برب الناس ...
گیلدروی:مرلین تو هم مردی...بلا تو این جا چه کار میکنی...کرام
کرام: گیلدی ما نمردیم...تو زنده شدی...هیییییی...نمیدونستم انقدر خداییی هستی...ما را بگو میگفتیم تو بی دینی
گیلدروی:چی؟...من برگشتم...الهی شکر ..نمیدونید این جبرئیل چه موچوده هوسرانیه ...نه به ازرائیل که انقدر با کلاس و سنگین نه به جبرئیل..اسرافیلم مثل خودمونه...خداییش خوشتیپه
اموس:برادر...سعادت داشتی...ما را هم بی نصیب نگذار
گیلدروی:تو هم اینجایی...لعنت بر تو که هر چی کشیدم از تو کشیدم
بلا:انجوری نگو گیلدی...این اموسم ادم با خداییه...اون تو را برگردوند ...اون دعا کرد
گیلدروی: چی...اموس با خدائه...پروندشو دیدم...بابا این دست ما را تو این چیزا بسته حتما اشتباهی شده
باز همان صدای پر طنین شنیده میشه با این تفاوت که دیگه پر طنین نیست و عادی شده
_خوب...دیگه روتو زیاد نکن...این اموس باعث نشد من گیلدروی را برگردونم...پاک بهشت را به گند کشید...جبرئیل امین را هوایی کرده وای به حال بقیه....همه زنا چادراشونو از سر در اوردن مانتویی شدن...1 میلیون سال شستشو مغزی کردیمشون یه روزه همه چیزو را خراب کرد
گیلدروی:نه... با مانتو هم خیلی مال نیستن
همه:
(با ارادت نسبت به همه ی هری پاتریستها به هیچ وجه قصد توهین به مقدسات را نداشتم )








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.