1. قدرت تغییر شکل لوگومبا از چی نشات میگیره؟ (1 امتیاز)از تجربیات هر فرد.
اگر قرار باشه توضیح بیشتری بدم ترجیح میدم همراه با ذکر یک مثال باشه.
لوگومبا قدرت این رو داره که قلب و مغز فردی که بهش نگاه می کنه رو بدون هیچ سانسوری ببینه یعنی عملا شما در برابرش خود واقعیتون خواهید بود.
از طرفی دیگه باید یادآوری کنم که همه ی انسان ها بخشی از گذشته اشون در مغزشون و بخشیش در قلبشون حک میشه. ممکنه اتفاقی در گذشته افتاده باشه که الآن شما حتی یادتون نیاد چی بود؟ چی شد؟ اما اثری که اون اتفاق حالا چه خوب چه بد روی احساسات شما گذاشته روی قلبتون اثر میگذاره و عملکرد درست یا اشتباه شما در اون موقعیت در مغز ثبت میشه. تمام این هاست که شخصیت شما رو می سازه برای همینه که خیلی از افرادی که کودکی های سختی داشتن در بزرگسالی تبدیل به افرادی هنجارشکن میشن.
پس نتیجه گیری کلی میشه اینکه لوگومبا شمای واقعی رو نشونتون میده، اونی که شاید ته ته قلبتون پنهانش کردید و تنها ترین و شاید ارزشمندترین آدم دنیاست.
2. لوگومبایی که شما دیدین از نظر ظاهری چه شکلی بود؟ یا توصیف کنین، یا نقاشیشو بکشین! (5 امتیاز)راستشو بخواید دلم نمیخواست از واقعیتی که لوگومبا نشونم داد صحبت کنم. اما جادوآموزم و معذور، پس باید بگم.
وقتی مقابلش ایستادم خودمو دیدم مثل آیینه ای که جلوم ایستاده باشه، این موضوع کمی خوشحالم کرد آخه تصور کردم خیلی خوبه که داره بهم نشون میده خودمم و توی هر شرایطی مثل مایعی که در ظرف های مختلف راحت فرم می گیره، نیستم. هم رنگ جماعت شدن حد و حدودی داره که خب گویا من رعایت می کردم وگرنه لوگومبام خودمو نشونم نمیداد.
لباس هایی که تنم بود رنگارنگ بود ولی باید بگم اصلا به هم نمی اومدن. اگر اجازه بدید بگم چی تنم بود بعدشم تفسیر خودمو میگم.
شما یه هودی با رنگ های رنگین کمانی که در هم تنیده شدن تصور کنید که آستین هاش خیلی بلنده و نوک انگشت هام فقط معلومه اونوقت این هودی جذاب با چی تنم بود؟ با یه شلوار پارچه ای دم پا گشاد که دم پاش از خیلی از دامن هام گشاد تر بود.
تا یادم نرفته بذارید براتون بگم پارچه ی این شلوار چه رنگی بود. کاش فقط یه رنگ بود، نه اصلا کاش چند رنگ بود، کاش طرح نداشت.
شما یه سبز چمنی رو در نظر بگیرید که روش طرح برجسته ی گل باشه، نه یه مدل گل، نه دو مدل گل که باید خدمتتون عرض کنم صدها مدل گل ریز مختلف که حتی دوتاشونم نبود که مشابه باشن. حالا شما فکر کنید بخواید با این شلوار یه جا بشینید، نصف گل ها له میشن و حامیان طبیعت، همینایی که فاز محیط زیستی دارن میان سراغتون چهارتا طلسم میریزن سرتون که آی داد و آی فغان که طبیعت رو خراب می کنید و براتون مهم نیست چه بلایی سر کره ی زمین میاد.
من یه اشاره ی کوتاه به کفش هام هم می کنم و بعد میرم سراغ احوالات روحیم که سخن در موردشون زیاد است.
خب باید بگم با این شلوار یه پوتین ارتشی پام بود. و این تنها قسمتی از تیپم بود که تفسیری براش ندارم.
شرایط روحیم خیلی درهم بود. یه خوددرگیری خاصی در لوگومبا مشاهده کردم موقعی که میخواست بگه من آدم شادی بودم و هستم یا اینکه آدم غمگینیم.
از اونجایی که ما یه رگ هندی داریم و خب هندیام تا تقی به توقی میخوره و اصوات مناسب حرکات موزون تولید میشه از خودشون حرکات موزون در میکنن، منم به طرز داغونی می رقصیدم، البته از یه جانور انتظار خاصی هم نمیشد داشت.
روی صورتم یه لبخند وسیع و طویل و گنده نقش بسته بود که الآن هرچی تلاش می کنم اونقدر از ته دل بخندم نمیشه، بحث خواستن نیست بحث نتوانستنه چون که ماهیچه های صورتم یاری نمیکنن که انقدر منقبض بشن تا من براتون همونجوری که دیدم بخندم.
تا اینجا فضا شاد بود، رنگا شاد، لباسا مناسب خنده، لبخند عظیم و حرکات موزون اما داشتم گریه می کردم اونم نه یه اشک عادی که آدم خودشو قانع کنه از شدت خنده است نه، داشتم زار میزدم.
دور چشمام گود رفته بود و نوک دماغم قرمز شده بود. مژه هام بهم چسبیده بود و توی سفیدی چشم هام مویرگ های قرمز رو میشد دید.
و در آخر باید از موهام بگم، بلندیشون به زانوهام می رسید و رنگشون هم مشکی پر کلاغی بود. روی سرم هم یه تاج گل یاس که روشون چند تا پروانه هم نشسته بودن بود.
3. علت این که لوگومبای شما به شکلی که تو سوال 2 توصیف کردین در میاد، چیه؟ با توجه به جوابی که به سوال 1 دادین توضیح بدین. (4 امتیاز)من اول سوال دو یه اشاره هایی به تفسیرم از اینکه چرا خودم رو دیدم کردم ولی بعدش یادم افتاد یه سوال داریم کلا برای این کار واسه همین لطفا اون اولشو توی سوال دو در نظر بگیرید بقیه اشم همینجا خدمتتون عرض می کنم.
من آدم شاد و خوش بینی هستم، یعنی تا وقتی بدی یه آدم کاملا بهم ثابت نشه از نظرم آدم خوبیه. از خندوندن آدما لذت می برم و برام مهمه که اگر کسی رو تنها و غمگین دیدم هرکاری که از دستم براش برمیاد انجام بدم. با توجه به این توصیفاتم اون لبخند از ته دل خیلی راحت قابل درکه.
امام چرا این لباس ها تنم بود؟ خیلی اهل مد نیستم ولی سلیقه ام هم در انتخاب زمان هیچ وقت ثابت نبوده، شده یک سال همش لباس هایی با رنگ خنثی بپوشم و بعدش همشونو بذارم کنار جوری که هیچ وقت وجود نداشتن. خیلیا هستن از بلوز و شلوار بیشتر از انواع دیگه ی لباس استفاده می کنن اما من به همه نوع لباس عشق می ورزم. انواع اقسام دامن شما می تونید تو کمدم ببینید همون طور که همه نوع شلوار در هر رنگی که بخواید دارم. خیلی وقت ها با توجه به روحیات اون روزم لباس می پوشم و این نشونه ی خوبی برای اینکه حدودا اون روز حالم چطوره ست. وقتی این لباس ها رو تنم دیدم متوجه شدم لوگومبا میخواد همین عدم ثبات در سلیقه ام رو بهم نشون بده.
اما گل های روی شلوارم واسه چی بود؟ من تو زندگیم همچین شلواری نداشتم اما تا دلتون بخواد گل چیدم.
بچه که بودم یکی از تفریحاتم این بود که مجموعه درست کنم. مسافرت که می رفتیم دفتر برمیداشتم و گل هایی که توی اون منطقه وجود داشت رو می چیدم و مثلا دفتر گل های فلان قسمت کشور رو جمع آوری می کردم. تفسیرم خودم اینکه توی دنیای گیاهان یه قاتل زنجیره ایم که آه گل ها دامنمو گرفته و روی شلوارم بودن تا من نتونم بشینم، تو سوال قبل اشاره کردم که نمیشد با اون شلوار نشست، وقتی نتونم بشینم پاهام ورم میکنه و خون هم توی پاهام جمع میشه و در نهایت اتفاقات جالبی برام نمی افته.
چرا گریه می کردم؟ چون تنهام. خیلی لحظات سختی داشتم تو زندگیم که جز اینکه شجاع باشم و خودمو جمع کنم تا هرجوری شده اون وضعیت رو درست کنم چاره ای نداشتم. خیلی وقتا می ترسیدم ولی تصمیم می گرفتم ادامه بدم و نذارم ترس تمام وجودمو تسلیم شرایط سختم کنه. گریه می کردم به حال تمام اون لحظات.
و اما در مورد تاج گل یاسی که روی سرم بود باید بگم یاس گل مورد علاقه ی منه، عطری که استفاده می کنم همیشه باید رایحه ی یاس رو در خودش داشته باشه و لای دفتر های خاطراتم گل یاس میذارم تا کاغذهاشون خوش بو باشه. این ها مثال های کوچیکی بود که میشد بزنم تا بگم چه قدر این گل رو دوست دارم و بهم آرامش میده پس منطقیه که لوگومبا یه بخشی از اون منِ واقعی رو به یاس اختصاص بده.