هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
نارسیسا با خوشحالیِ آمیخته به نگرانی دو سوسک را به سمت جیمز گرفت و جیمز به سرعت آنها را قاپید و رو به تدی گفت : تدی ... ببین چه قشنگن ! تو هم می خوای ؟! نکنه می ترسی

- ترس ؟ من ؟ منِ گرگینه از اینا بترسم ؟ برو باب . خاله دو سه تا هم به من بده ، من که از اینا نمی ترسم


نارسیسا دوباره چند سوسک دیگر را به تدی داد و تد و جیمز سوسک ها را کنار تخت هایشان گذاشتند . نارسیسا نیز بقیه ی سوسک ها را در نواحی مختلف خانه با زوایای مختلف قرار داد ...



بلاتریکس با خشم طول دفتر کارآگاهان را می پیمود و هر بار که از جلوی نور ممد و کور ممد رد می شد ، آنها برایش جفت پا می گرفتند ولی بلا با مهارت خاصی پاهای آنها را دفع می کرد و به کارش ادامه می داد ...

ناگهان در با صدایی بس بوقی باز شد و یک عدد بارتی وارد شد . بارتی نزدیک و نزدیکتر رفت و در کنار ممد ها نشست و توجه بلاتریکس را به خود جلب کرد .

- بارتی ، تو اینجا چیکار می کنی ؟ مگه قرار نبود بری دفتر وزیر ؟
- بارتی کیه ؟ خجالت بکش . منو با این لفظ ارزشی صدا می کنی ؟ من مأمور ویژه ی وزیر سحر و جادو هستم ... احترام بگذار . من جاسم ورژن 8.0.1.274 هستم


بلاتریکس ابتدا به جاسم و سپس به دو ممد نگاه کرد و فریاد زد : برو بیرون


جاسم که به شدت خوف کرده ؛ دو تا پا داره هیچی دو تا چشمای نور ممد رو هم می گیره و اونو به کور ممد تبدیل می کنه و از دفتر فرماندهی کارآگاهان خارج می شه ...

- این نارسیسا داره چیکار می کنه ؟ قرار بود علامت بده ها



"ستاد رانده شدگان"
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
نارسیسا با چندش به سوسک هایی که روی لباسش وول می خوردند نگاه کرد: عمرا این بلا خانومی یاد نمی گیره! اون لیزی بیچاره چی بشه با این مامانش!

همچنان که به سمت ستاد رانده شدگان حرکت می کرد، با حرکت چوبدستیش یک ظرف شیشه ای ظاهر شد و سوسک ها را در آن ریخت : حالا می دونم چه بهانه ای برای وجود این سوسکا بیارم

در راه به گروه مرگخواران برخورد کرد. بارتی با تمسخر خندید:
- دوست و رفیق نداری خاله نارسیس که با این سوسکا قرار میذاری میری بیرون؟

- چرا دارم فسقلی. یکیش تو!

و بارتی را به سوسک دیگری تبدیل کرد. تنها اشکال سوسک شدن بارتی این بود که چون عادت به شانه کردن موهایش نداشت، شاخک هایش درهم پیچیده بودند. مورگان با تعجب به بارتی سوسک شده نگاه کرد:
- من درس نگهداری از موجودات جادوییم خوب نبوده. ببین نارسیس... این نوع سوسکا معمولا ازشون مایع تراوش می کنه؟

نارسیسا هم حالش بد شد:
- ایشششش... فکرشم نمی کردم با یه تغییر شکل ساده خودشو خیس کنه. بیا بارتی کوچولو! یه بار تو زندگیت یه کار مفید بکن و قاطی باقی سوسکا برو تو شیشه.

بلیز که با عجله می دوید تا به ماموریت بعدی مرگخواران برسد با بی توجهی از روی بارتی رد شد:

قرررررررررررررررررچ!

نصف بارتی کاملا به آسفالت چسبیده بود. مورگان:
- این بارتی دیگه به درد کمک به تو نمی خوره نارسیس. می برمش سنت مانگو که راست و ریس و صاف و صوفش کنن.

- اوهوم! بهترین کارو می کنی!

نارسیسا به طور ناگهانی به یاد تدی و جیمزی افتاد. با چهره ای درهم به سمت ستاد رانده شدگان به راه افتاد.

ستاد رانده شدگان - اتاق 102 - مکان ویژۀ تخریب چی های چت باکس


جیمزی روی شانۀ تدی ایستاده که او هم روی چهارپایه ای به زحمت تعادل خود را حفظ می کند:
- مرگ بر وزارت... باشد تا وزارت نباشد... وزیر بوقی نمیخوایم ، جن دروغی نمی خوایم ( با حفظ کپی رایت از آرشام )

با دیدن نارسیسا از روی کول تدی پایین می پرد:
- چه عجب خاله... یادت اومد که باید به ما کمک کنی؟

- همممم... چیزه... می دونی خاله جون، رفته بودم از دفتر موجودات جادویی این سوسکا رو برات بگیرم. شنیدم با صدای یویویی که صورتی رنگ باشه آواز می خونن.

- واااااااای خاله جون یه دونه شونو میذارم کنار تختم. یه دونه شونم رو میز ستاد ببینم شاید تدی هم یه چن تایی لازم داشته باشه!!!

نارسیسا با خود فکر کرد : شاید اینجوری انجام ماموریتم راحت تر باشه


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۳۰ ۲۰:۵۲:۴۰
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۳۰ ۲۰:۵۵:۳۲


Re: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1: من این رو چیکارش کنم ؟

2: بکن توش ؟

1 : کجاش بکنم ؟

2 : مگه چندتا سوراخ داره ؟

3: ببین .. باید بکنی اینجاش ... بده من برات بکنم !

1: نه ممنون ... خودم میکنم توش !

3: نه ... تو خوب نمیکنی توش ! بده من بکنم توش !

1 : آهااااااااااااااان ... رفت توش

2 : ببینم .. خیلی خوب ، پروندت کامله دیگه ، این ورق رو هم که کردی توی پوشه .. به جمع ما خوش امدی !

درون اتاق 105

- ور ور ور ور ور ....

- زر زر زر زر زر ...

همهمه ای که در بالا مشاهده میکنید در اتاق برقرار بود تا اینکه در باز شد و روحی وارد اتاق شد و پرونده ای در دستش بود که عضویتش در ستاد رانده شدگان رو نشون میداد !

ملت با دیدن پیوز ، کاندید سابق وزارت سحر و جاده همگی به طور دسته جمعی و با اتحادی وصف ناپذیر که نشان اقتدار آسلام و اتحاد ملی بود بر سر این روح مزاحم ریختند و تلی از خاک در میان هوا پدیدار شد که هر از گاهی یک یویوی صورتی ، موهایی فیروزه ای ، ریش سفیدی بلند ، دستی حامل یک چوبدستی کج و ... از گوشه و کنار آن بیرون می آمد ...

اما روح قصه ما به دلیل نداشتن جسم از میان جمعیت به راحتی خارج میشه و اون افراد جنگجو رو در حال خودشون رها میکنه و مسقیم به سمت آقای شماره 4 میره ... : منم میخوام عضو بشم !


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲۲ ۱۳:۰۲:۳۱
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲۲ ۱۳:۰۵:۱۹

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


"ستاد رانده شدگان"
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
"باشد تا وزارتي نباشد!"
-----------------------------
اندرون اتاق شماره ي 104!

- باشد تا نباشد چي؟.. هين.. ببخشيد استاد ميشه يه بار ديگه از اول بگيد.. من خوب ياد نگرفتم.. مخصوصا اونجايي كه مي گه باشد نباشد.. خب آخه من نفهميدم بالاخره باشد يا نباشد.. مي دوني من جزوه هامو گم كردم براي همينم خوب ياد نگرفتم... ببخشيد خانوم محترم امكان داره من از جزوه ي شما استفاده كنم؟

- آقا بيا برو ته صف يعني چه؟... ما نيم ساله اينجا منتظريم.. يكم فرهنگ داشته باش.. بوق ب رتو ..پدر و مادرت بهت ادب ياد ندادن.. ايششش. .. عجب جادوگرايي پيدا ميشنا!

- آقا نميشه يكم سريع تر اينا رو كپي كني؟
- گفتم كه پرينتر خرابه!
- مثلا جادوگريا.. باب يه طلسمي چيزي..
- من كه چوبدستي ياس كبود ندارم كه.. اين كاراي سختم براي چوبم ضرر داره.. بابام كلي پولشو داده بود!
-

همهمه ي بي پاياني كه اتاق صد و چهار را در بر گرفته بود باعث مي شه كه همه ي ملت تصميم بگيرن برن اتاق صد و پنج اما با اين مورد مواجه ميشن كه كليد اتاق دست مرلينه و اجازه نمي ده كه ملت تا سكانس بعدي برن تو اون اتاق.

همهمه و تو سر و كله ي يكديگر زدن در جامعه ي جادوگران يك امر كاملا عاديست پس از اصلا تعجب نكنيد اينجا اتاق صد و چهار است صف هم براي پر كردن فرمه به كسي هم معجون مجاني و وسايل كوپني نمي دن اين وسايلو بايد بريد ساختمون بغلي بگيريد.. هان؟ وام فوري؟..بسته ي مهر وزير؟ نه آقا برو طبقه ي هم كف اشتباه اومدي!

- جيييييــــــــــــــــــــغ!
- ببين اگه كسي تا حالا اينو بهت نگفته اينو بدون كه جيغ براي منه..كسي حق نداره در حضور من جيغ بكشه!
- خبرا رو شنيديد؟.. نشنيديد؟.. اون يارو نجف زاده.. اووهم همون خبر نگاره .. اوهومم... همون كه تو بيست و سيه.. اوهمم اون گفت راجر تا همين ديروز آرشامو انداخته بود تو زير زمين خوابگاه مديرا كه نتونه بياد كانديد بشه!
- واو.. آو.. راس ميگي؟

اينجا اتاق صد و پنج است. همهمه و صداي واو و آو و واي و ووي همه جا رو فرا گرفته.. بله اينجا اتاق صد و چهار است و شايعات خيلي زود پخش مي شود.

اينبار جيييغ از دهان صاحب اصليش بيرون مياد و همه در سكوت فرو مي رن. يكي مي پره بغل اون يكي.. بعله اينجا اتاق صد و چهار است و ديدارهاي فاميل و دوست و آشنا اكثرا در كوچه و بازار و صف نون به وقوع مي پيوندد! و چند نفر به خودشون مي لرزن و يك جادوگر جوان مدرك جرمش رو با اسكرجيفاي از زمين مي پاكد!

- بنگاه شايعه پراكني دوتا كوچه اونورتره!


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


"ستاد رانده شدگان"
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
ستاد تایید کنندگان صلاحیت کاندیداها

مدیر شماره 1 : خوب ... خوب ... خوب ... نماینده محفلو تایید می کنم چون از خودمونه .

مدیر شماره 2 : نماینده مرگخوارا رو هم تایید کنیم . یه وقت یه آوداکداورایی از یه ناکجا پیدا میشه ، مامانمم همیشه نمی تونه بیاد نجاتم بده خو !

مدیر شماره 3 : خوب ... بین کاندیداهای آزاد چه نظری دارین ؟

مدیر شماره 4 ( درحال بررسی اخبار رسیده ) : از من چیزی نپرسین . سرم شلوغه . خودتون یکی رو تایید کنین بره پی کارش ...

و محل مشاوره رو ترک می کنه .

مدیر شماره 3 : خوب ... خوب ... خوب ... آندوران هست ، مری هست ، تد ریموس ... اینیگو و جیمز سیریوس !

مدیر شماره 1 : مری رو باید بذارین حتما . آخه ریونیه

مدیر شماره 5 : آره راس میگه Only Raven

مدیر شماره 2 : خوب پس آندورانم تایید می کنیم ، چون مدیر شماره 6 که الان رفته بازم ردای خونیشو بشوره اسلیترینیه و میگه : Only Sly

مدیر شماره 3 ( دستارشو مرتب می کنه ) : خوب ... خوب ... خوب ! پس دوتا سهمیه آزادمون مشخص شد . بقیه رو بریزین تو دریا . راستی اینیگو هم اسلیترینیه ها !

مدیر شماره 1 : خوب آندوران درسته اسمش جدیده ولی سابقا دامبل بوده پارتیش کلفت تره . تازه اینیگو رو تایید کنین باید یا تد ریموس و یا جیمز سیریوسم تایید کنیم . راستی مدیر شماره 2 ، جیمز پسرته ها ! نمی خوای تاییدش کنی ؟

مدیر شماره 2 : نه بابا ! پسر ِ چی ... کشکِ چی ... پشم ِ چی ! اون پسرم وزیر شد چه سودی به من رسوند که این یکی برسونه ؟ بریزین همشونو تو دریا !

مدیر شماره 7 : یعنی از گریفیندوریا هیشکی نیس ؟

کلیه مدیران : نههههههههههههههههه !

مدیر شماره 7 ( مظلومانه ) : خیله خب باو ... چرا می زنین ؟

و سرشو به عکس هایی که دورش ریخته گرم می کنه . مدیر شماره 3 برای دلداری به مدیر شماره 7 ، لبخند مهربونی می زنه :
- می دونی که هیچ کدومشونو بدون اون یکی نمیشه تایید کرد . تازه ، سهمیه آزادمون اینجوری مجبوره یه دونه زیاد بشه و اونوقت اسلیا می تونن اعتراض کنن چرا اینیگو که قدیمی تره و پست معرفیشم جدی بوده تایید نشده !

مدیر 7 ( که قهر کرده ) : خوب می تونیم بگیم از اینیگو خوشمون نمیاد !

کلیه مدیران : هیسسسسسسسسس ... همچی حرفی دیگه از دهنت درنیاد !

اینجا من ( به عنوان یه کاربر معمولی ، نه مرگخوارها ! ) می خوام بپرسم علت رد صلاحیت شدن : اینیگو ایماگو ، تد ریموس لوپین و جیمز سیریوس پاتر چی بوده ؟

همین !


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۲۳:۴۵:۵۲


"ستاد رانده شدگان"
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- کودتا چی ها به اتاق 101، تخریب چی های چت باکس به اتاق 102، رد صلاحیت شده های این دوره و دوره های قبلی به دفتر مدیریت، بلاکی ها فعلا توی راهرو باشن تا فرم مخصوص بهشون بدیم...

با صدای تدی که روی حالت لوپ قرار گرفته بود، سیل بی انتهای جادوگران و ساحره هایی که به ستاد رانده شدگان اومده بودند کم کم تقسیم شدند و هر کدام به اتاق های مورد نظر رفتند و در نهایت فقط یکی دو نفر در راهرو منتظر دریافت فرم های خود باقی موندند.

- دستگاه پرینترمون خراب شده، این یه نمونه فرم رو بگیرین عین همینو روی این کاغذسفیدا پر کنین. ببخشید دیگه، به ما که وام های چند صد گالیونی تبلیغات ندادن

تدی کاغذها رو پخش کرد و بعد به طرف اتاق 101 رفت که جای نفس کشیدن نبود و همه با هم حرف میزدند.

- لطفا" یه لحظه گوش کنید... !

متل هم چنان به حرف زدن ادامه میدادند.

- با شما هستم... یه لحظه ساکت... ساکت... ســـــــــــــاکــــــــت!

ملت حاضر در اتاق:

- حالا بهتر شد... شما به عنوان کودتا چی اومدین اینجا ولی لابد میگین وقتی وزیری نداریم علیه کی کودتا کنیم؟! خب فعلا باید برین ستادهای مختلف و کاندیداها رو فیتیله پیچ کنید.

بک نفر از بین جمعیت فریاد زد:

- من میخوام برم ستاد مری باود...

دیگری جیغ کشید:

- مرگخوارا نباید وزیر بشن...

- وزیر فقط وزیر حزب!

فریاد یک گرگینه حتی از فریاد سرژ هم بلندتر بود!

- ســـــــــــــاکــــــــــــــت! هر کی اینجا واسه تبلیغ یکی از کاندیداها اومده، همین الان بره! ما مخالف وزارتیم! در درچه ی اول نمیذاریم کسی به این راحتی وزیر بشه، در درجه ی دوم هر کی وزیر شد علیه ش کودتا می کنیم. هر کس با این مخالفه بره.

یک دقیقه بعد:

و دگر هیچ کس نبود!

و اما در اتاق 102...

جیمز بالای منبر رفته بود و برای عده ی کثیری از افرادی که برق شیطنت از چشمانشون میریخت سخنرانی میکرد:

- یاران من! به گوش باشید که چت باکس زین پس قلمروی اختصاصی شماست. ضد انتخابات تبلیغ کنید، تحریم رو ترویج بدین، به ریش ستادها بخندید...

ملت:

دفتر مدیریت:

سایه ای از شخصی چهارشونه و قد بلند برای عده ای که مشغول خوردن نسکافه و کیک بودند، صحبت میکرد:

- رانده شدگان عزیز، یاران من، زین پس این ستاد خانه ی دوم شماست! بخورید، بپاشید، بریزید و راحت باشید فقط فراموش نکنید که نابودی انتخابات هدف اصلی ماست!

.
.
.


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۲۲:۴۲:۴۰

تصویر کوچک شده


"ستاد رانده شدگان"
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
خوانندگان عزیز توجه فرمایید !
خوانندگان عزیز توجه فرمایید !


تاپیک " کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید" اِشغال شد!

دریییی دید درییییی دید درییییی دیددیددیددیددیددید !...( افکت حماسی آزادسازی خرمشهر! )

اینجانب ، جیمز سیریوس پاتر، فرزند هری جیمز پاتر، فرزند جیمز تام پاتر، فرزند تام ماروولو پاتر ، فرزند ماروولو سالازار پاتر، فرزتد سالازار گودریک گریفندور !
سخنگوی شورشیان تایید صلاحیت نشده ی انتخابات غیرقانونی وزارت ، اعلام میدارم که این تاپیک هم اکنون در تصرف شورشیان تایید صلاحیت نشده ی انتخابات غیرقانونی وزارت است!

لذا از تمام آزادی خواهان و مخالفان دستگاه منحوس وزارت دعوت به عمل می آید با ریختن در خیابانها ، با شرکت نکردن در انتخابات و با آتش زدن ستاد ها و پوستر های تبلیغاتی کاندیدا های تایید صلاحیت شده توسط رژیم آستکبار ، به حمایت از گروه شورشیان تایید صلاحیت نشده ی انتخابات غیرقانونی وزارت ، موسوم به گروه " رانده شدگان " بشتابند!

در راستای اهداف شورشیمان ، نام این تاپیک موقتا از " کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید" به " ستاد رانده شدگان " تغییر میکند ، لذا از تمامی دوستان و دشمانی که در اینجا پست خواهند فرستاد ، درخواست میشود عنوان پست خود را با نام جدید تاپیک یعنی " ستاد رانده شدگان " ارسال نمایند!

جهت اطلاع جادوگران عزیز اعلام می دارد ، ستاد " رانده شدگان " ، در 24 ساعت شبانه روز ، 7 روز هفته ، 30 روز ماه ، 365 روز سال ، 100 سال قرن ، 10 قرن هزاره و در تمام دوره های مختلف زمین شناسی ، پاسخگوی تمام پرسش های ایفای نقشی، وزارتی، شورشی، هری پاتری، غیر هری پاتری، غیر ایفای نقشی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، سیاسی، اجتماعی،جغرافی، تاریخ، علوم ، کتاب های گاج ، گام به گام ،به کانون بیایید... اهم اهم ، ببخشید، تصحیح میکنم ، اجتماعی ، اقتصادی ، بانوان، گلدوزی، قلاب دوزی با نیزه، عملیات تروریستی و غیره ی شما عزیزان ! میباشد!

پ.ن : چایی هم میدیم با دو تا قند حبه ای! (برای افراد فعال ، چایی لیوانی ریخته خواهد شد)

این روزها همه تو " ستاد رانده شدگان " پلاسن! شما چطور !؟

با تیشکور فراوان- سران شورش : تدی ریموس لوپین و جیمز سیریوس پاتر.


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۲۱:۲۸:۲۳


Re: کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
مرگ بر وزیر آسپ !!!

آنیت با خوندن متن روی کیسه، به شدت جوگیر شد و سپس چوبدستی اش رو به سوی سوراخ معروف ِ گوشه ی دیوار انداخت و داد کشید:
- برید!

ارتشی ها که خشم آنیت رو میدیدندو از سویی دیگر منوی مدیریت ِ جدید و کادوپیچ شده ای به گوشه ی کمربندش ، به سرعت به سوی سوراخ دویدند. محفلی ها که خشک شده بودند نیز به دنبال آنها دویدند. در این میان همه ی ارتشی ها وارد آن سوراخ شده بودند که گراوپ که احساس سارا جسیکا پارکری () بهش دست داده بود خودش رو وارد سوراخ کرد.

گراوپ: اه! گراوپ بود چاق، گراوپ باید لاغر شد! گراوپ خواست دکتر کرمانی.. رد نشد از سوراخ!
گابر: گراوپ وزن کم کن.. گراوپ خواهش میکنم رد شو!
گراوپ: ولی من گیر کرد..

پیوز نیز تنها ارتشی بود که جا مانده بود، اما بعد از مدتی فکر کردن متوجه شد که میتونه از توی دیوار هم رد بشه و او نیز رفت.

محفلی ها :

دفتر وزیر آسپ

راجر و فیلت ویک در دفتر خوابیده بودند. آنیت و سایر ارتشی ها که با سرعت نور در آنجا ظاهر شده بودند نیز باعث بیدار شدن آندو پس از استیوپفای های مشت ِ محفلی ها نشدند و به سادگی از این اتاق عبور کرده و به سوی سازمان اسرار رفتند.

سازمان اسرار ، چند لحظه ی قبل

تد به صورت راجر و جیمز به صورت فیلت ویک ، گونی آسپ رو باز کردند. آسپ از گونی بیرون افتاد و اولین حرکتی که کرد این بودکه انگشتش را به سوی آنها اشاره رفت.

آسپ: جلو بیاید تیکه تیکه اتون میکنم! شما برادرامید..
تد: این از کجا فهمیدی؟
(گابریل در این لحظه: سوتی دادم! )
جیمز: ؟
آسپ: اِ ؟ قرار نبود من بفهمم؟ بوقی همین الان داشتم پست های بقیه رو میخوندم. متوجه شدم!

سپس به تد اشاره کرد که به شکل راجر بود :
- تو راجر نیستی، تو جیمزی!
تد: اشتباه بود! من تدم... موهاهاها!

تد و جیمز قدمی به سوی آسپ برداشتند و سپس او را از زمین بلند کرده و ثانیه ای بعد، اورا پشت ِ سکویی با پرده های لرزان انداختند!

صدای فریاد آسپ ، برای لحظه ای قطع شد و سپس صدای " اوخی " دیگر شد که نشان از برخورد آسپ با چیزی داشت. او درست به سرنوشت سیریوس دچار شده بود، با این فرق که احتمالا هنوز زنده بود...

در همون لحظه صدای حرف هایی از اتاق های کناری به گوش جیمز و تد رسید.

- کدوم در؟
- اونا کجان؟
- اینا همه اشون یکی ان..
- زمیـــــــــــــــــــن!

تد و جیمز با لبخند هایی شیطانی به سوی در خروجی رفتند، تا با ارتشی ها رودر رو شوند..

-----

محفلی ها، قدرتتون تا اینجا ثابت شده! بذارید تاپیک و ارتش وزارت یه نفسی بکشند؛ وزیر هم لوگو بازی اشو کنه..
خسته نباشید!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۲:۲۷:۲۲
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۲:۳۵:۱۷

[b]دیگه ب


Re: کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
به نام وزیر اعظم

راجر ابتدا چپ چپ به نی نی نگاه میکنه بعدش منوی مدیریتش رو به طور خوفی در میاره و یک دکمه رو فشار میده.

زررررررررت!

صحنه در حالیکه بچه منفجر شده رو نشون میده سیاه میشه ...

دفتر وزیر

تالاپ - تولوپ!
دو عدد کیسه گونی از داخل سولاخ () زیر میز آلسو ، به بالا پرت میشه و بعد از چند لحظه تدی و جیمزی به صورت راجر و فلیت قلابی هم از سوراخ بالا میان.

گونی حاوی آسپ یک تکون میخوره و صدای وزیر ظاهراً از قدرت خلع شده(!!) از داخل گونی شنیده میشه.
_ خب دیگه ... فلیت ، یکم احساس ناراحتی میکنم اینجا! باز کن منو!

جیمز : بوقی رو باش! بتمرگ همونجا!
تدی عرق پیشونیش رو با پشت دستش پاک میکنه .
_ اون ریتا حالش چطوره؟

صدای ریتا شنیده شد : آسپ من فکر میکردم برنامت این بود که هردوتای مارو تو یک گونی بندازن!

جیمز یک لگد به گونی حاوی ریتا میزنه و میگه : دیگه به این ضعیفه نیازی نیست!

تو حفره ( سوراخ! )

اختر های قرمز و سبز مدام در حال چرخش در داخل حفره بود ... تنها مانع وزارتی ها برای حمله به محفلی ها گراوپ بود که اکنون در حال بازی کردن (!!) با مری بود!
_ وای خدا! مری تو هست نایس لیدان

مری واکمنش رو در میاره و برای معنوی شدن فضا آهنگ عباس قادری رو میزاره...

صحنه به طور خوفی حماسی میشه ! صحنه اسلوموشن میشه و در حالیکه در پس زمینه جنگ آهنگ عباس قادری در حال پخشه ، اخترها به این طرف و اون طرف پرتاب میشه ...
میگن توی محلمون خشگلی پیدا شده ه ه ! بین جوونای محل ولوله برپا شده ه ه !



جنگ آنچنان ادامه داشت که کمی بعد ، فقط با افتادن کیسه گونی حاوی جنازه ریتا ، جنگ برای چند لحظه قطع شد.
آنیتا بلند میشه و میره که گونی رو برداره میبینه روش نوشته :
آسپ دست ماست! اگر میخواینش باید بیاین سازمان اسرار!

آنیتا :

بالای سوراخ - دفتر آسپ
جیمز دستاش رو به هم میکوبونه و به تدی میگه : خوبه ... حالا باید بریم سازمان اسرار اونجا منتظر وزارت می مونیم ... نسلشون منقرض میشه یوهاهاهاها!


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۴۶:۳۸
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۴۸:۲۹
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۵۶:۱۹

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
به نام وزير اشرف... چيز اعظمشون!


_ راجر ميدونم از ديدنم خوشحالي و ميخواي برام فشفشه در كني! ولي بيخيال! الان اينا مي يان دنبالمونا! من و ريتا ميريم بيرون! تو و فيلت برين تو و كمكشون كنين! آباريكلا!

و دست ريتا رو ميگيره و بدو بدو مي ياد بره كه يهو هر جفتشون احساس ميكنن كه روشون يه گوني افتاده و دارن توسط راجر و فيلت حمل ميشن!

_ واييي! آسپ! نميدونستم همكارات اينقدر بامرامن كه تو رو يواشكي از اينحا خارج ميكنن!

_ آره ديگه! ما اينيم ديگه و ايناها!

راجر و فيلت تقلبي:

===

_ من نگذاشت دست به گابر زد!

تمام محفليا اعم از گاير و سريوس و راونا و و هرميون، پشت سر گراوپ سنگر گرفتن و اميدشون به گابره!
_ عزيزم! نذار دست ايناها به من و دوستام بخوره! اينا ميخوان من رو از تو جدا كنن! جوووون تو!!!

گراوپ باز جو گيزر ميشه و بيشتر مشتاشو به محفيا نشون ميده!


_ قربان!
_ ها چيميگي پيوز؟
آنيت و ارتشيا كه موقتا عقب نشيني كرده بودن تا يه نقشه اي چيزي براي جذب كردن گراوپ بكشن، به پيوز نگاه ميكنن!

_ قربان من فكر كنم بايد گراوپ رو به سمت خودمون جذب كنيم!

ارتش ميليوني: جآآآ ن تو! ماشالا!

_ قربان، براي اين كار بايد يكي بهتر از گابر پيش ما باشه تا اون رو...

آنيت بلند ميشه و يه بشكن ميزنه و ميگه:
_ ايول پيوز! من ميدونستم تو بدرد بخوري! مري؟ مري؟ مري باود؟ از تو دهن دنيس بيا بيرون و برو اين گراوپي رو تور كن!

در اين لحظه مري از گوشه موشه ها در مي ياد و يه چارتا عشوه شتري رو ميره تو كارش!



====

در اون سمت، راجر و فيلت واقعي، در راه دفتر وزير، به اتاق: پرور لباس وزير
رسيده بودن!

با هم ميرن تو و نفري يه دست لباس علي اللهي مي پوشن و بيرون مي يان....

ني ني اي كه توي راهرو بود محض همينجوري دور هم باشيم، تا اون دو تا رو ميبينه داد ميزنه:
_ عمو ولدي! عمو دامبل! ايناها با همن! عررررر !


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۰۴:۱۱

منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.