[spoiler=خلاصه سوژه]
خلاصه:دامبلدور در یک شب تاریک متوجه میشه که دکوراسیون خانه گریمالد چیزی کم دارد! درنتیجه تصمیم میگیره که بفهمه دکوراسیون خانه گریمالد چه چیزی کم دارد. بعد متوجه میشود که دکوراسیون خانه گریمالد سر یک جن خانگی را کم دارد.:کمی فکر می کند و بعد به این نتیجه می رسد که اون جن خانگی باید هوکی باشد. از طرفی هوکی خواب می بیند که قرار است حمله ای به سوی او صورت بگیرد و سرش قطع گردد! پس تعداد مامورین را دوبرابر می کند و اکنون دامبلدور جغدی به آژانس می فرستد تا اتوبوسی را بفرستد تا برای این که شناخته نشوند با یک وسیله ی مشنگی به وزارت خانه بروند![/spoiler]
------------------------
جیمز به طرف جغد دونی رفت. دامبلدور چادر را محکم تر دور خود پیچید و به فکر فرو رفت. در همین لحظه تد در حالی که با تمام قدرت می دوید، نفس نفس زنان به مالی نگاه کرد:
- خاله، نزن، ببخشید. دیگه دست نمیزنم.
مالی یک لحظه با خشم به تد خیره شد اما بعد در حالی که به علت خون سفید، دلش به رحم آمده بود به چشم غره ای اکتفا کرد. در همین لحظه گرابلی درحالی که ردای بلند سبزی به تن، و نقابی به صورت داشت وارد سالن شد. محفلیون با وحشت به او خیره شده بودند که دامبلدور با صدای ضعیفی دستور داد:
- بگیریدش! اون یه مرگخواره! بذار ببینم فکر کنم دالاهوفه! بگیرینش! بکشینش! بزنینش!
گرابلی آب دهانش را قورت داد و بعد در حالی که صدایش می لرزید گفت:
- اِ منم! گرابلی ام. مالی ملاقتو نبر بالا، تدی نزدیک نیا، من گرابلی ام .
محفلیون متعجب به گرابلی خیره شدند. دامبلدور با عصبانیت جلو آمد و نقاب گرابلی را کنار زد:
- گرابلی! ما قرار بود با سر و وضع مشنگی بریم که شناخته نشیم! بعد تو با سر و وضع ضایع یک مرگخوار اومدی اینجا بر و بر منو نگاه می کنی؟
- خب من فکر کردم که هوکی به مرگخوارا اطمینان داره چون حمایتش می کنن! بهتره که با سر و وضع مرگخوارا بریم و هرکدوم خودمون به شکل یکیشون در آریم! هوکی به خاطر اطمینانی که به مرگخوارا داره زیاد شک نمی کنه! خیلی هم فکر خوبیه.
مالی اظهار نظر کرد:
- خب، منم موافقم. فکر خیلی خوبیه. هرکدوممون به شکل یکیشون در میایم و بعدش خیلی راحت وارد وزارت خونه میشیم!
دامبلدور فکری کرد و بی توجه به تد که زیر لب کلمه ی " بارتی" را تکرار می کرد سرش را تکان داد و گفت:
- آره! فکر خیلی خوبیه. گرابلی میشه همون دالاهوفی که شبیهش ش...
- اما من می خوام اسمشو نبر بشم.
دامبلدور با عصبانیت به گرابلی چشم غره ای رفت و بعد بی توجه به محفلیون که هرکدام در فکر این بودن که جایگزین کدام مرگخوار شوند ادامه داد:
- تد این قدر "بارتی، بارتی" نکن، تو بیشتر به مورگانا می خوری! مالی تو هم به علت وجوه مشترکی که با بلاتریکس داری بهتره بلاتریکس بشی! فقط باید تا نیم ساعت دیگه هفتاد کیلو(!) وزن کم کنی! ریموس به جای فنریر، گرابلی هم به جای همون دالاهوف! خودمم تام میشم!
مالی با عصبانیت به نقشش فکر کرد و خواست چیزی بگوید که حرکت ناگهانی جیمز اورا از سخن گفتن بازداشت! جیمز که از جغد دونی بازگشته بود به طور ناگهانی نخ یویویش را دور گردن گرابلی پیچید و بعد بی توجه به چهره ی خشمگین و سرخ دامبلدور جیغ کشید:
- جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ! یه مرگخوار! کشتمش! دارش زدم! جیـــغ.
دامبل به جیمز نگاه کرد و آهی کشید:
- اوه، تورو فراموش کرده بودم. تو هم می شی بارتی!
جیمز متعجب به دامبل خیره شد:
- وای عمو می خوای بگی که بلاخره دستگاه تغییر شخصیت رو کشف کردی؟ می خوای بگی که بلاخره ما می تونیم تغییر شخصیت بدیم؟ می خوای بگی بلاخره من می تونم به گودریک تغییر شخصیت بدم و برم بارتی رو بترسونم؟ می خوای بگی که....!
محفلیون:
-
دامبلدور به تدی که سعی می کرد ماجرا را برای جیمز تعریف کند آهی کشید:
- اگه بخوایم به صورت مرگخوارا به اونجا بریم، نمی تونیم با اتوبوس بریم. چون تا اونجایی که من می دونم تام سعی می کنه دراکثر مواقع از جادو استفاده کنه.
- یعنی چی؟
- یعنی این که باید آپارات کنیم. درضمن نیم ساعت بیشتر وقت نداریم. مالی به بخش معجون های مرکب برو و معجون مربوط به مرگخوارایی که گفتمو بیار. وقت زیادی نداریم.