هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: امروز ۹:۵۴:۲۱

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۹:۵۴:۲۰
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 309
آفلاین
الستور هنگامی که به آرامی پشتش را از دیوار بلند کرد تا به سمت مروپ و گروهش برود، متوجه فرد دیگری شد که در فاصله‌ای نه چندان دور به دیوار تکیه داده بود. کسی که تا به این لحظه هیچ کس متوجه حضورش نشده بود.
دوریا دست به سینه و در حالیکه یک پایش را هم به دیوار تکیه داده بود، سرش را به سمت الستور برگرداند و لبخند کم‌رنگی روی چهره‌ش نقش بست.
-مثل اینکه جبهه‌ت رو انتخاب کردی.

الستور دو دستش رو روی عصایش که جلویش قرار داشت گذاشت و کمی به آن تکیه داد.
-و تو جبهه‌ت رو انتخاب نکردی.

لبخند دوریا بزرگتر شد و سرش را کمی کج کرد.
-طرف برنده هنوز معلوم نیست.

چشم‌های قرمز الستور برقی زد.
-ولی طرف سرگرم کننده معلومه.

دوریا شانه‌هایش رو بالا انداخت.
-طرف سرگرم کننده همیشه برنده نیست.
-و به نظرت کی قراره برنده بشه؟

دوریا درحالیکه الستور را برانداز می‌کرد، لبخند دیگری زد.
-دوست داری شرط ببندیم؟

ماجرا داشت سرگرم‌کننده‌تر می‌شد.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: امروز ۲:۰۳:۰۷

گریفیندور، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۱۵:۴۵
از ایستگاه رادیویی
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 25
آفلاین
اصولاً در اون وضعیت که دو جبهه سیاه با هم درگیر بودن که رهبر بر حق مرگ‌خوارا رو تعیین کنن، هرکس مشغول به کاری بود.
به غیر یک نفر.
و اون هم الستور بود که به دیوار تکیه داده بود، با لبخند به درگیری بقیه نگاه میکرد، و سایه‌ش هم آزادانه برای خودش می‌چرخید و گاهی هم سعی میکرد بکشونتش توی دیوار و باهاش یکی بشه، که البته موفق نمیشد.
و الستور چشمای سرخش رو برای پیدا کردن یک مقدار سرگرمی به سمت چپ چرخوند، و صحنه رو مشاهده کرد که مرلین درحال کندن تیکه‌های ریشش و تقدیسشون و دادنشون به طرفداراشه که در مبارزه پیش رو شانس زنده موندن و پیروزیشون بالاتر بره.

الستور خمیازه‌ای کشید، ولی لبخند روی لب‌هاش جایی نرفت. و بعد سرش رو به سمت راست چرخوند، مروپ رو دید که به دست تک تک سبزیجات و میوه‌ها نیزه و شمشیر میداد و با طرفدارانش جفتشون میکرد که با هم تمرین کنن و آماده درگیری فیزیکی بشن.
دیدن این صحنه، باعث شد لبخند محوش تبدیل به لبخندی بزرگ و دندان نما بشه. طرفی که بیشتر سرگرمش میکرد رو پیدا کرده بود!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: امروز ۱:۳۱:۵۰

ریونکلاو، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۹:۵۷
از هرجا که تو بخوای!
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
ناظر انجمن
مرگخوار
ناظر انجمن
مرگخوار
پیام: 27
آفلاین
گابریل که متوجه شده بود تلما در تلاشی طولانی برای بر زبون روندن چیزیه که تا اون لحظه هنوز موفق نشده بود تکمیلش کنه، با پرشی خودشو به تلما می‌رسونه.
- هی تلما... پیشت پیشت... منوی منو می‌بینی؟

گابریل اینو می‌گه و از تو آستینش منویی رو در میاره که عکس تک‌شاخ روش کشیده شده که روی رنگین‌کمونی پیتیکو پیتیکو می‌کنه و خودشم رنگارنگه.
- اون دختره رو هم می‌بینی؟

این‌بار گابریل با انگشت اشاره‌ش دلفی رو نشون می‌ده.
- دختر لرد از یک طرف... من با قوی‌ترین منو از طرف دیگه... آیا ایمان نمیاری به...

گابریل جفت دستاشو بالا میاره و به سمت مرلین می‌گیره.
- به پیامبر اعظم؟

تلما که در تمام مدت با چهره‌ای بی‌احساس نگاهش رو از منوی تک‌شاخی، به دلفی و سپس به مرلین انداخته بود، حالا به گابریل خیره می‌شه.
- نع!

تلما به همین سادگی اینو می‌گه، گابریلو همونجا رها می‌کنه و می‌ره تا به کار خودش برسه!



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: امروز ۰:۵۶:۰۷

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۰:۵۶:۵۹
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
کاربران عضو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
پیام: 240
آفلاین
جنگ بین دو جبهه به شدت بالا گرفته بود. همانطور که تلما در گوشه از صحنه در مغزش دنبال شعار های فمینیستی بود ؛ ناگهان صدایی کل معادلات را به هم ریخت.

- انواع گوجه فرنگی ، ایرانی ، بطری پلاستیکی ، شیشه ای، نارنجک ، بمب دستی، بمب غیر دستی و ... برای جو سازی و بالا بردن هیجان جنگ کنونی موجود می باشد.

این صدا فقط متعلق به بیکار ترین فرد آن جمع بود. او که حالا سایه ذهن اقتصادی اسکور را از این قضیه دور میدید؛ خودش دست به کار شده بود تا بلکه بتواند از این آب گل آلود ماهی بگیرد.

- دیزی بی کران مامان ک ارت خیلی زشت بود‌. مامان شاید اهل دعوا و بحث باشه ولی اهل خون و خون ریزی نیست؟هست؟!

پشت بند دیالوگ مروپ صدای نچ نچ و تاسف بود که از دو جبهه بلند شد. دیزی که اوضاع را به شدت قمر در عقرب می دید به سرعت رفت و در گوشه ای غیب شد.

کمی آن طرف تر بعد از پیام بازرگانی شرکت تبلیغاتی کران، تلما بلاخره یک شعار پیدا کرد.

- امممم... یادم رفت ... صبر کنید الان میگم.


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: امروز ۰:۳۳:۱۸

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۲۰:۴۶
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 219
آنلاین
با اعلام جنگ به صورت رسمی مرگخواران به صورت موج های سهمگین به دو دسته تقسیم شده و هر کدام به سمت دو داوطلب فرماندهی جبهه‌ سیاه رفتند. دسته ای که به سکولاریسم و فمینیست اعتقاد داشتند به سمت جبهه مروپ و آن دسته که علاقه ای به غذا و آشپزی عمارت ریدل نداشتند به سمت مرلین رفتند.

مروپ و دار دسته اش که شامل الستور و تلما و برخی دیگر میشد در سمت راست و مرلین کبیر و گروهش که شامل اسکورپیوس، دلفی و چند نفر دیگر میشد به سمت چپ حرکت کردند. گابریل دلاکور که اصلا معلوم چه انگیزه ای دارد نزدیک بیت رهبری مرلین ایستاده بود و گهگاه مانند آگهی بازرگانی تبلیغ به صلح و دوستی میکرد.

دو جبهه قبل از نبرد فیزیکی در حال شاخ کشیدن برای همدیگر بودند.

- ببینید پرتقالای نرسیده مامان! مرلین یه پیامبر جعلیه. وراثت هم حق مامانه و همه باید به حرف مامان گوش بدید.

- اگر ما جعلی هستیم پس چطور با عصایمان دریا را به دو تیم کرده و تصویر دسترسی های گابریل را منتشر کردیم؟
-نظر مامان اینه که اینا همش کار ایلومیناتیه و مرلین تقلبیه.

جبهه مروپ هم با این حرف سری به نشانه تاکید تکان دادند و تلما هم آماده شد ذره ای شعار های فمینیستی بدهد.




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: دیروز ۲۳:۴۴:۱۶

گریفیندور، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۱۵:۴۵
از ایستگاه رادیویی
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 25
آفلاین
گابریل مثل فرفره میدوه داخل خانه ریدل‌ها و در پشت سرش محکم میخوره به هم. مرگخوار تازه وارد به اطراف نگاه میکنه، و پیامبر رو میبینه که یک طرف سالن وایساده، مروپ هم طرف دیگه سالن وایساده و جفتشون دارن به هم چشم غره میرن.

گابریل به سرعت خودشو میرسونه به مرلین، و از ردای بلندش آویزون میشه و خودشو میکشه بالا و درحالی که اشک شادی تو چشماش حلقه زده، مرلینو بغل میکنه و میگه:
- ممنون که منو قبول کردید پیامبر بزرگ، مطمئنم که با هم میتونیم همه رو به راه درست هدایت کنیم.

و صدایی که گویا از رادیو پخش میشد و لحن شادی داشت، در اون طرف سالن شنیده شد:
- بله بله، کاملا درست میگید. رژیم غذایی خوب خیلی مهمه. برای همین من همیشه گوشت تک‌شاخ و سایر گوشت‌هارو خیلی خوب میپزم و میجوم... البته در مورد پختنش بعضی وقتا شبهه وجود داره هاهاهاها.

و مرلین یک‌هو معجزه‌ای به رنگ صورتی و قرمز پرت کرد سمت مروپ.
و کم کم بقیه مرگخوارا جمع شدن تا جناحشون برای رهبری مرگخواران رو انتخاب کنن.
و الستور دچار حس خوش گذرونی شدیدی شد:
تصویر کوچک شده


و اعلان جنگ بین مادر لرد سیاه و مرلین پیامبر هم رسمی شد!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: دیروز ۲۳:۳۳:۲۸

ریونکلاو، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۹:۵۷
از هرجا که تو بخوای!
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
ناظر انجمن
مرگخوار
ناظر انجمن
مرگخوار
پیام: 27
آفلاین
مروپ به محض گفتن این حرف با بشکنی در خانه‌ ریدل‌ها رو باز می‌کنه تا دو نفری که پشت در به انتظار وایساده بودن ظاهر بشن. گابریل و الستور هر دو با لبخندی بر لب جلوی در منتظر بودن تا مجوز ورودشون صادر بشه.

در حالی که الستور با متانت تمام وایساده بود، گابریل سر جای خودش بالا و پایین می‌پرید و فریادِ "من من من!" سر می‌داد و دستشو برای مروپ تکون می‌داد.

- گوزن مامان! تشریف بیار داخل که دم در بده!

الستور تشریف میاره داخل و گابریل هم پشت سرش می‌خواد بیاد تو که ناگهان در به روش بسته می‌شه و فقط صدای مروپ از پشت در شنیده می‌شه که می‌گه:
- تو نه! برو سیاهیای درونتو تقویت کن!

اما گابریل پر انرژی‌تر و امیدواتر از این حرفا بود که به این زودی قطع امید کنه و هم‌چنان با هیجان سرجاش وایمیسه و طولی نمی‌کشه که در مجددا باز می‌شه.

- ما بعنوان پیامبر عظیم جادوگران و بواسطه حق الهی، هدایت مرگخواران رو برعهده گرفته و تاریکی‌های درون گابریل رو می‌بینیم! بیا داخل!



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: دیروز ۲۳:۲۴:۰۴

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۱:۳۵
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 453
آفلاین
سوژه جدید

روزی از روز های بهاری، مروپ در حال پاسداری و حفظ آرمان های پسرش در غیاب او بود که ناگهان پیرمردی کریه المنظر از سقف خانه ریدل ها خود را به داخل ساختمان پرت کرد.

پیرمرد ریش هایش را تکاند و تاجی پلاستیکی بر سرش گذاشت.
-دیشب در خواب به من وحی شد که منجی شما هستم. من...مرلین کبیر... با تکیه به جایگاه ارباب شما را به سوی نیک بختی و سعادت هدایت خواهم کرد.

گروهی از مرگخواران پیژامه های گل گلی ای از هوا ظاهر کردند و به افتخار مرلین تکان دادند.

-چه خبرتونه؟ چـــه خبرتونه؟! دور روز عزیز مامان رفت سریع اغتشاش راه انداختین؟ مشتی خس و خاشاک شدین؟ خنجر از پشت؟ آیا به یاد ندارین که عزیز مامان دست مامانو در هوا رو به شماها بلند کرد و گفت هرکس من ارباب او هستم مامان من بانوی اوست؟!

مرگخواران چنین خاطره ای را چندان در خاطر نداشتند.

مروپ تاجی طلایی را بر سر گذاشت که باعث شد چشمانش به قرمز تغییر رنگ دهد.
-ولی مامان خیلی خوب یادشه و نمیذاره کسی غیر خودش جایگاه عزیزمامانو حتی به اندازه یک سانتی متر صاحب بشه.




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱:۱۹ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
پست پایانی



لرد سیاه در حال بررسی پرونده های اعتراض به رد درخواست مرگخواری بود... که نقطه ای سیاه و سفید روی دیوار، تمرکزش را به هم زد.
- مایلیم آواداکداورایی مهمانت کنیم، ولی چوب دستی نداریم. کیستی ای سیاهی و سپیدی!

-مورم... دانه می برم!

لرد سیاه مگس کش را برداشت که مور شروع به مظلوم نمایی کرد...
- ای ارباب بزرگ... میازار موری که...

لرد سیاه اصلا حال و حوصله نداشت.
- ما کار داریم. امروز هالووین است و ما باید زودتر این پرونده ها را تمام کرده به جشنمان برسیم. هالووین بسیار خاطر ما را منبسط می کند. ولی برای تسریع در امور، از جان تو نیز می گذریم.

مورچه معنی حرف های لرد را نفهمیده بود. به سراغ لغتنامه رفت.

منبسط: باز و گسترده.

هالویین خاطر این جادوگر را باز و گسترده می کرد؟... جالب به نظر نمی رسید. جانش را مدیون او بود. باید به او کمک می کرد.

به سرعت دانه اش را به لانه رساند و به خانواده سپرد و به جمع مورچگان برگشت.


ساعتی بعد:


- هالووین و مرگ! ما هالووین نداریم. سردرد داریم. سردردی شدید. می‌فهمی؟ از هالووین هم متنفریم. همه شبیه کدو می شوند. وای به حال کسی که برای ما مزاحمت ایجاد کند.

مورچه هایی که روی سر هم سوار شده و داخل ردای لرد سیاه را پر کرده بودند با صدای بلند فریاد زدند و ایوان روزیه جا خورد و از اتاق بیرون رفت.

آن ها به جادوگر مورچه نکش کمک کرده بودند. ردا را روی صندلی رها کرده و برای جمع کردن دانه های بیشتر که معلوم نبود کی و کجا قرار بود به دردشان بخورد پراکنده شدند. هیچیک نمی دانستند بلاتریکس به دور از چشم لینی، قصد سمپاشی خانه را برای زمستان دارد. گرچه بعدا هجوم ناگهانی زامبی هایی که مشخص نبود از کجا آمده اند و کوینی که اصرار داشت طبل بزند و لینی که همواره در حال دویدن بود و ترول های سرگردان و یک ریش تراش عصبانی که با پیک موتوری درگیر بود و سنگ قبری سخنگو، این برنامه را کمی عقب انداخت...


لرد سیاه کارهایش را تمام کرد. در حالی که سعی می کرد ذوق و شوق بچگانه اش را پنهان کند وارد اتاقش شد. ردایش را از روی صندلی برداشت و پوشید.
- آماده می شویم و در سالن پذیرایی اصلی منتظر رسیدن یارانمان و برگزاری جشنی که حتما برای ما تدارک دیده اند می مانیم! ما خیلی هالووین دوست داریم.


و رفت که منتظر بماند... و بماند... و بماند...



پایان هالووین را اعلام می کنیم. دیگر کسی از ما شکلات نخواهد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۱۰ ۱:۳۸:۲۰



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱:۰۶ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
ایوان که از زنده دیدن لینی (هرچند به صورت غیر متعارف، ناسلامتی زنده بودن خود ایوان هم آن چنان متعارف نبود!) خوشحال شده بود به هوا پرید و فریاد زد:
- لینی تو زنده اییییی...

اما بعد به یاد آورد که قرار نبود هیچ سر و صدایی ایجاد کند، مخصوصا حالا که لرد با چهره ای برافروخته از خشم و سردرد، چوب دستی به دست جلویش ایستاده بود! برای همین سریعا صدایش را برید و به روی زمین برگشت تا برای ارباب توضیح دهد اما صدای گوشخراش موزیک نظر همه را به سمت دیگری جلب کرد:

This is Halloween, this is Halloween


جک اسکلینگتون معروف، اسکلتی از اقوام ایوان که بیشتر شبیه عروسک های پارچه ای بود در گوشه ای از محوطه همراه با دار و دسته اش در حال اجرای آهنگ های هالووینی بود!

در همان زمان لینی که شبیه تکه ای کدو حلوایی بالدار بود نگاهش به زمین خیره مانده بود. جایی که ده ها دست و بدن نیمه پوسیده در حال بیرون آمدن از زیر خاک بودند!

یکی از عموهای ترولی چماقش را به سمت زمین گرفت و با صدای نخراشیده اش گفت:
-زا...زا... زامبی!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.