هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.




پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸:۲۸ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
گابریل با تمام توانش سعی کرد به محفلی های عصبانی و آشفته اطرافش لبخند بزنه.
-امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشه... چیز... ایشالا که تو شادی هاتون جبران کنیم...

نه گابریل و نه سایه الستور اجازه ورود به خونه گریمولد رو نداشتن و تلاش های مخفیانه شون برای باز کردن در اتاق خون و فرار و حتی آپارات کردن به هیچ جایی نمی رسید.

-من فکر میکنم اینکه به فکر نیکی و سفیدی دنیا هستید عالیه... من حتی تو پناهگاه اومده بودم که عضو بشم... یادتون نیست؟

گابریل با نگاهی مظلومانه از اطرافیانش می خواست که باورش کنن اما خب اونجا اتاق خون بود و اعضای محفل که تا چندساعت قبل با انواع روش ها در حال شکنجه شدن توسط مرگخوارا بودن، خون جلوی چشمشون رو گرفته بود.
-من که میگم باهاشون سوشی درست کنیم.
-بیاید به عنوان شام بدیمشون به گادفری تا به هوش بیاد.
-نه اون سریعه و راحت میشن، باید عذاب بکشن.
-میگن بهترین راه عذاب دادن، بی محلی کردنه.
-ولی به قیافه ش نمیخوره مرگخوار باشه ها.

محفلی ها اصولا آدمای جوانمرد و پاکی هستن و تو مرامشون نیست که به کسی صدمه بزنن. اما در مقابله با مرگخواران و کسایی که به دوستاشون صدمه زدن هیچوقت کوتاه نمیان. بنابراین دقایقی بعد گابریل طناب پیچ و سایه الستور توسط هاله ای از نور محاصره شده و هردو روی زمین لزج از خون قرار داشتن.

-من خواهرم توی تیم شماست ها. هر هفته توی ویلای صدفی همگی با هم کوییدیچ دستی بازی می کنیم و خوش میگذرونیم. بیاید دوستانه حلش کنیم

اما محفلی ها به حرف های گابریل گوش نمی دادن و فقط میخواستن درد و رنجی که دیده بودن رو جبران کنن. اما در همون لحظه ای که اتاق خون می رفت تا خون دیگری به خودش ببینه و فضای انتقام همه جارو پر کنه در اتاق با صدای بلندی باز شد و هیکل پرریش و باابهتی وارد شد.
- دست نگهدارید فرزندانم.

دامبلدور خسته و زخمی اما با ریشی پرپشت در وارد شد و لبخند پدرانه ای زد که هیچکدام از محفلیا ندیدن، چون ریش دامبلدور نه تنها لبخندش بلکه نصف صورتش رو پوشونده بود و حالا ترکیبی از ریش سفید کنده شده ی خودش و ریش سیاه کنده شده از مرلین بود و اون رو تبديل به علامت یین و یانگ متحرک و پرابهتی کرده بود.
-پروفسور ما فکر کردیم شمارو از دست دادیم.
-من از یه مرگخوار شنیدم که سه بار شمارو شکنجه شدید کردن. خیلی خوشحالم که سالمید.
-ببینید چه خوب داریم حساب این مرگخوارای جانی رو کف دستشون میذاریم.
-پروفسور چرا ریش‌تون دورنگ شده و انقدر زیاد؟

دامبلدور سعی کرد قامتش رو صاف کنه، نقطه یانگ ریشش را خاروند و با آرامش به محفلیون نگاه کرد.
-چقدر خوشحالم که میبینمتون، متاسفانه ما قربانی یه حمله غافلگیرانه شدیم، خوشحالم که مقاومت کردید و متاسفم اگه رنج کشیدید. خود من تا چندساعت پیش زخمی و بدون ریش روی زمین افتاده بودم و در این شرایط حس انتقام و خشم احساسات طبیعی هر انسانی هستن.

محفلی ها گابریل و سایه الستور رو ول کرده بودن و دور دامبلدور جمع شده بودن تا حرف هاشو بهتر بشنون.

-اما همونطور که شما هم میدونید انتقام یه حس پوچ و توخالی‌ه. حق دارید، منم عصبانی ام ولی با صبر کردن و پراکنده کردن روشنایی در بین همون مرگخوارانی که دشمن ما هستن تونستم یک نفر رو به راه روشنایی بکشونم و اون شخص دلیل اینه که من الان اینجا هستم و علاوه بر ریش خودم ریش مرلین ارباب مرگخواران رو هم دارم و الان ریش‌م دوبرابرتر جادار از قبلیه و سیاه و سفیده که این یه نشانه ست.

محفلی ها نگاه دامبلدور رو دنبال کردن و به گابریل رسیدن که روی زمین افتاده بود.

-بعله فرزندانم، گابریل از اول هم فرزند روشنایی بود و توی همین عذاب دادن ها هم تظاهر می کرد که سیاهه و شکنجه های نمایشی رو انتخاب می کرد. اون با دل پاک و سفیدش به من کمک کرد تا به ریش دوبرابر و رهایی از ارتش تاریکی برسم.

-گابریل میتونه همین نقطه سیاه رنگ یین درون هاله یانگ سفید ما باشه. بیاید ورودش رو به محفل ققنوس بپذیریم و با سفید کردن جادوگرهای سیاه از ارتش تاریکی انتقام بگیریم.

دامبلدور با لبخند دیگری به قسمت ریش سفیدش اشاره کرد و محفلی ها به فکر فرو رفتن. واقعا این مرگخوار از درون یک محفلی بود و میتونست به محفل ققنوس کمک کنه؟


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۸:۴۴:۴۸
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۸:۴۶:۵۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۸:۴۸:۴۱


پاسخ به: مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶:۳۳ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
پــســـت دوم


ادامه ی پست تلما هلمز

- از اینکه به بقیه آسیب میزنی ناراحتی؟
- نه! هرکس به هرچی حقشه میرسه. من فقط نمیخوام بدون فکر کردن عمل کنم. باید خونسردیم رو حفظ کنم تا کار درست رو انجام بدم. همین!

میدونی ،،،
من یه روان دهنده ام
میدونستی خیلی از روان دهنده ها برای اینکه مشکلات خودشون رو حل بکنن وارد این رشته میشن ؟ البته که من از اون جور آدماش نیستم
ولی وقتی دروغ میگی میفهمم
حتی اگه روان دهنده هم نبودم فهمیدنش کار سختی نبود

گفتی کجا درس میخونی ؟
-هاگوارتز
-کدوم گروه ؟
-گریفیندور
-اگه راستش رو بخوای عادت دارم این حجم از غرور و صد البته همچین وقار چشم نوازی رو توی بچه های اسلیترین ببینم ؛ در هر حال لوپین هنوز اوجا درس میده ؟
-نه . برای امسال استعفا داد
-حیف شد ؛ پروفسور مورد علاقه ی من بود . بسه دیگه بیا در باره ی بقیه حرف نزنیم
-با توجه به حرفای قبلیت فکر نمیکنم نیازی باشه که ازت سوال کنم چای یا قهوه درسته ؟ میل داری ؟
-بله لطف میکنید

بعد از آماده کردن قهوه توی یه فنجون چینی طرح گل سرخ با خار های سبز روی صندلی روبروی تلما نشست و :
خب گفتی اسمت تلما بود دیکه ؟
-بله
_مثل اون دینی که آلیست کرولی آورده بود ؟ یا مثل اون فیلمه ؟؟ البته که شوخی میکنم راستش هیچ وقت طنز پرداز خوبی نبودم
تلما با خودش گفت : خوبه که خودش میدونه
-به هر حال پیشنهاد من اینه که زندگیت رو به دو بخش تقسیم کنی
توی یک طرف قراره آدم هایی مثل من رو تحمل بکنی و توی قسمت دیگه اونا رو بترکونی
وقتی آدما ناراحتت کردن باید کاملا رک و مودبانه بهشون بگی
اگر هم جواب نداد بعد از اینکه او وضعیت رو به شیوه ی خودت مدیریت کردی برو و یه مکان امن و ترجیحا داخل جنگل پیدا بکن و هر چیزی که دیدی رو نابود کن
-جدی میفرمایید؟؟
-آره چرا که نه
اینجوری هم اسپل های تهاجمیت پیشرفت میکنه و هم روانت رو تخلیه کردی
میخواستم بگم بعد از اینکه کارت تموم شد همچیز رو مثل روز اول درستش کنی ولی شک کردم که آیا واقع میتونی یانه
در هر صورت اگه تونستی حتما این کارو بکن
اگه تغییری نکردی شاید برات قرص یا دمنوش تجویز کنم
جلسه ی امروز تموم شده اگه بخوای میتونی بری
-هزینه ی جلسه رو چطور میتونم پرداخت بکنم
-هم با پول جادو گری و هم با پول ماگلی میتونی این کارو بکنی همچنین برای نو جوون های جادوگر نصف قیمته
حقیقت اینه که شغل من توی دنیای ماگل ها بیشتر به کار میاد در نتیجه مشتری های ماگل زیادی دارم
-ممنونم
تلما بعد از اینکه هزینه ی کامل رو داخل پاکت و روی میز گذاشت خدا حافظی کرد و رفت
(برای اونایی که نمیدونن : تلما یه نیمه الفه و سنش رو داخل بیو نامشخص اعلام کرده)

و در نهایت خانم تلما هلمز!!!
ازت میخوام توی یه رول در باره خونوادت بیشتر توضیح بدی. در ادامه توضیح بده چی شد به قهوه علاقه پیدا کردی ؟؟ همین طور بگو چطور میشه یه قهوه ی نابی درست کرد چون واقعا تا حالا قهوه خوب نخوردم . تکلیف محدودیت زمانی نداره

حالا من از هرکسی که داره این میخونه مخصوصا تلما سوال میکنم ...
آیا این متن راضی کننده بود ؟

نقل قول:
برای مرده ها دلسوزی نکن هری ، برای زنده ها دلسوزی کن و کسانی که بدون عشق زندگی میکنند


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۷:۵۰:۲۳
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۷:۵۶:۵۵
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۷:۵۹:۴۶
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۹:۵۲:۳۷


پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰:۰۸ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مدت زمان عضویت در ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه‌ی پیشین، آن را ذکر کنید):
۵ ماه و ۲ روز.

شرح "سوابق اجرایی / خدماتی، فعالیت‌های آزاد" در وزارتخانه‌ى سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان یا موزه):
متاسفانه ندارم.

شرح "سوابق برجسته، خدمات نظارتی / مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:
تاسیس چند تاپیک، عضویت در محفل ققنوس

شرح برنامه‌های آینده‌ی خود برای وزارتخانه‌ی سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:
۱- راه‌اندازی انجمن آزکابان با کاربردی دیگر
۲- استخدام کارمند برای وزارتخانه و دادن نوعی حقوق
۳- راه‌اندازی سازمان‌های گوناگون در وزارتخانه
۴- تبدیل وزارتخانه به نوعی دولت
۵- برگزاری دادگاه برای زندانیان آزکابان
۶- نوشتن قانون برای جامعه‌ی جادوگری
و ده‌ها ایده‌ی دیگر...

شعار انتخاباتی:
با پاتریشیا باشی، نظیر نداری!


ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۸:۴۲:۴۵
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۹:۴۸:۰۵
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۹:۵۰:۲۵


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷:۴۳ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام من میخوام عضو محفل شم و کاملا وفادار به البوس دامبلدور و محفلیون. بدون هیچ قصد و نیت و خواسته ی مخفیانه ای. (زیر چشمی ققنوس را میپاید)

من مقداری طلا ذخیره کردم که میتونیم باهاش برای مدت های زیاد هزینه ی ارتش محفل رو بدیم. اصلا هم نیاز نیست این پولو برگردونید. فقط اینجارو امضا کنید برای یادگاری.

دو تا گولم هم دارم. بچه های خوبی هستن و بی آزارن.

-هی.. تفش کن. تفش کن بچه رو.

اوهوم..داشتم چی میگفتم؟ .هیچی دیگه..اجازه هست بیام تو؟

نقل قول:
سلام من میخوام عضو محفل شم و کاملا وفادار به البوس دامبلدور و محفلیون. بدون هیچ قصد و نیت و خواسته ی مخفیانه ای. (زیر چشمی ققنوس را میپاید)


نیکلاس عزیز، دوست قدیمی.
الان بیشتر هزینه محفل ققنوس رو از طریق فروش شکلات های دست ساز ریموس درمیاریم. بلاخره سلایق خاص زیادن.
اما در مورد وفاداری و درخواستت، باوجود سابقه طولانی‌ت در ایفای نقش، متاسفانه من شخصیت یه جادوگر سفید رو در نوشته هات و شخصیت نیکلاس نمیبینم.
شاید لازم باشه بیشتر بنویسی، سفید بنویسی و بعد بیای تو

بنابراین، فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۱:۲۳:۴۴
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۱:۲۵:۰۱

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن تئاتر هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸:۰۵ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مامان مروپ درگیر زنگ زدن به آتش‌نشانی با شماره گیری 110 بود. همینطور که با عجله انگشتشو روی شماره ها می‌کوبوند و شماره گیری می‌کرد، کمی اونطرف تر مردی از میون تماشاگرا که حوصله اش سر رفته بود به دو گوسفند انسان‌نمایی که بغل دستش نشسته بودن نگاه کرد و گفت:
- حیف پولمون! این تئاتر چی برای تماشا داشت اصلا؟ ذره ای هنرمندانه نبود! ست دومژ!
- بـــعله! بعیس اصلا باعزیگری بعلد نیستن!
- به غیر از اون فرد هندونه به سر که یه عنصر آوانگارد بود و یکم هنرمندانه بود... باقیش چنگی به دل نزد.

جعفر حواسش نبود که کنار دستی هاش، با اینکه شبیه انسان بودن؛ اما گوسفند بودن. پوست هندونه جزو محبوب‌ترین خوراکی های گوسفندی حساب می‌شد و جعفر کنار دو گوسفند، از هندونه حرف زده بود. مثل فندک زدن، کنار انبار باروت. جعفر تا به خودش اومد و جلوی گوسفنداشو بگیره، گوسفندا به سمت جلوی صحنه حمله ور شدن.

- دو تماشاگر میبینیم که به سمت ما می‌آیند تا از ما امضا بگیرن. ما از امضا دادن خوشمون نمیاد.

دو گوسفند از دهنشون دریاچه‌ی آبی جاری شده بود و کل سالن و جلوی سن خیس و لیز شده بود. تمام چیزی که می دیدن هندونه بود و اینکه سر فردی راست قامت و با ابهت توی هندونه فرو رفته بود، براشون اهمیت نداشت. خیلی گوسفند بودن.

- روی کله هندوانه ای ما زوم کردن. از زوم کردن دیگران روی کله‌امون خوشمون نمی...

ناگهان لرد روی بزاق ترشح شده از دهان گوسفندان لیز خورد و پس از سه دور چرخش، سرش بیشتر توی هندونه فرو رفت و به روی زمین افتاد. مامان مروپ که حواسش به لرد پرت شده بود، بجای شماره گیری 110 سه بار یک رو فشار داد و 1110 رو گرفت.

- الو. جاکسی تلفنی، بفرمایید!



Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!



پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵:۴۵ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
گابریل همونقد که توی ابراز علاقه و بغل و تماسای بسیار نزدیک فیزیکی متبهر بود، توی تجزیه و تحلیل مسائل و فهم و ادراک عمیقشون نیاز به یه حمایت و بغل گنده داشت. گابریل نمی دونست که چجوری باید این شرایط رو هندل کنه، ریموس هم نمی دونست که با چه مصیبتی قراره روبرو بشه و دامبلدور هم نمی‌دونست که چرا ریشش انقد می‌خاره! توی زندگی آدما خیلی چیزا وجود داره که آدما نمیدونن.

ریموس پس از اینکه خوردن شکلات های شیری توسط گابریل تموم شد و آخرین تکه شکلات، وارد مرحله بلع و سپس کار هضمش شروع می‌شد، رو به گابریل کرد و گفت:
- خب... آماده‌ای برای یه مسیر سفید و روشن؟
- من همیشه آماده‌ام برای مسیرای سفید و روشن. کیو باید بغل کنم؟ مسیرش هیجان داره؟ من آماده ام! من! من! من!

ریموس جلوی هیجان گابریل کم آورد. دو دستی گابریل رو بغل کرده و نگه داشته بود، تا گابریل تکون خوردن رو تموم کنه. اما گابریل همچنان من من کنان بالا و پایین می‌پرید.

- ببین... دخترجون... اینجوری نه من... نه تو... تمرکز نداریم!
- من دارم! من! من! من!

ریموس که چاره ای مقابل خودش نمی‌دید، رفت و یک بیل از توی انبار خونه آورد. با بیل شروع به کندن زیر پای گابریل کرد.

- من! م... داری چیکار میکنی؟
- میخوام بکارمت! اولین چیزی که باید یاد بگیری صبره!



Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!



پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷:۵۸ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
بنام خداوندگار گوسفند و علف، پدید آور قهوه‌ تلخ ها و ترف!


درود خدمت همه گوسفند دوستان، قهوه دوستان، گوشت و شیر دوستان و البته هنر دوستان؛ همچنین اینارو ندوستان! خلاصه همگی!

آمده ام تا در دفتر پهناور جادوگران، برگ سبزی بکارم تا بعدا بدم گوسفندام بخورن!


مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه پیشین، آن را ذکر کنید):

نیوت اسکمندر از 24 دی سال گذشته تا مدتی و کدو جان! از تاریخ 17 فروردین امسال تا به الان و در کل 4 ماه و یک روزه که ما در این سایت به طور کل و کامل و بدون توقف! در حال فعالیت هستیم!


شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت‌های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان و موزه):

هیچ‌کدوم رو ندارم متاسفانه! منتهی یبار از کنار موزه رد می‌شدم. یه ون بستنی فروشی دیدم، داشت بستنی با شیر گوسفندی می‌داد دست مردم. حواسم پرت اون شد، رفتم زیر گاری. بعدش یه لیوان آب آوردن، پاشوندن تو صورتم. همون لیوان آبه دمید تو جونم!
پ.ن: منظور از لیوان آب، اینه که اسم من بعنوان فعال‌ترین عضو آخرین ترین های برگزار شده، توی موزه ثبت شده! آیا این لیوان آبه هم سابقه حساب میشه؟


شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:

مدیریت یک پارچه گله گوسفندان!
سابقه نظارت بر تولد بیش از 900-800 جنین بز و گوسفند نر و ماده
سابقه هدایت تیمی گوسفندان به طور هماهنگ و منظم، ناهماهنگ و نامنظم!
سابقه هدایت تیم فوتبال گوسفندی جفتک زنان هاگزمید و برنده 7 مدال طلا، 3 مدال برنز و یه فقره آفتابه طلایی!
افتخار کدخدایی دهکده هاگزمید در الان و در آینده، برای همیشه!


شرح برنامه‌های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:


طبق مطالعات بنده، کدخدای نمونه دولتی و تیزهوشان و حتی تیزگوشان! هر گوسفند مثل پیاز لایه لایه است و سه لایه کلی داره. لایه روحی، لایه روانی (فکری) و لایه جسمی. آدمام مثل گوسفندان دیگه. فقط یه فرق خیلی خیلی خیلی خیلی کوشولو دارن. اینکه گوسفندا دو لایه اول رو معافن! روح و روان، تعطیل 24 ساعته!
با این تفاوت انسان ها روح و روانشون از جسمشون فعال‌تره! اما، انسانی که تمرکزشو بذاره روی بیرونی ترین لایه، یعنی جسم، یکم امکان داره ریپ بزنه و به مشکل بخوره!

ما تنها هدفمون خدمت به مردمه. اینو همه میدونن، همه! قهوه نماد چیه؟ بیداری! گوشت نماد چیه؟ گوشت میخوری، قوت میگیری! قوی میشی! با صلابت میشی! چاق و فربه میشی! کراش آدم خوارا میشی... نه... چیز... یعنی گوشت بخوری مقتدر میشی! هنر نماد چیه؟ پرورش روح! پالایش روح! آرایش روح! و ما میخوایم با این دولت با بیدارگری، اقتدار و پالایش روح همه گوسف... ببخشید... انسان هارو به تعالی برسونیم.

1- بعنوان فعالترین عضو ترین های گذشته، دولتی فعال و همیشه در صحنه به روی کار می آورم.

2- همه معابر را نقاشی می کنم، کتاب‌خانه احداث می‌کنم، کلاس نقاشی، بازیگری، نویسندگی، شعر خوانی و کلاسهای تئوری هنر برای تقویت و پرداختن بیش از پیش به هنر!

2- برگزاری کلاس‌های مدیتیشن، یوگا، پرداختن به بهترین انواع مراقبه، انواع سبک های سابلیمینال و خود درمانی برای ارتباط بهتر و پرورش بیشتر روح!

3- تشریح و تدریس انواع کتاب‌های روانشناسی و روانشناختی، معرفی تکنیک های مناسب روانشناختی و روان درمانی برای درک و ارتباط با خود

4- راه‌اندازی دوباره قسمت های از کار‌افتاده و از‌ یاد رفته انجمن های وزارت جادو و آزکابان

5- برگزاری انواع مسابقات فرهنگی، هنری و ورزشی برای سرگرمی و تفریح جادوگران و ساحره‌ها

6- استخدام گسترده کارآگاهان و کارمندان برای بخش های اداری

7- همکاری و طرح انواع همه پرسی برای انجام تک به تک برنامه ها و هدف ها

و کلی ایده های طرح شده و غیر طرح شده ی دیگه...

شعار انتخاباتی:

همونطور که پیش‌تر گفتم این دولت برای بیدارگری، اقتدار و پالایش روح روی کار میاد. پس همه باهم، برای قهوه، گوشت و هنر!

دولت قهوه، گوشت و هنر!



ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۲:۲۸:۰۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۴:۵۸:۱۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۴:۵۹:۴۱


Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷:۴۲ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
تلما که تا اون لحظه وسط جمعیت مرگخوارانی بود که داشتن چپ‌چپ به بلاتریکس نگاه می‌کردن، حالا با شنیدن اسمش، خودش رو در حالی پیدا می‌کنه که مرگخوارا از دورش پراکنده شدن و در مرکز توجهات در کنار بلاتریکس و لرد قرار گرفته.

با این که تلما مثل هر مرگخوار دیگه‌ای از خشم بلاتریکس می‌ترسید، اما در اون لحظه مرگخواری نبود که با این تهدیدها بلرزه.
- یعنی می‌خواین بگین همه مشکلات به غذا برمی‌گرده؟

این‌بار نه تنها بلاتریکس، بلکه تمام مرگخواران با حرکت سر موافقت خودشون رو اعلام می‌کنن. ولی حتی موافقت همگانی مرگخوارا در مقصر دونستن تلما هم باعث نمی‌شه که تلما بلرزه و بترسه و بگرخه. و این نکته قابل توجهی بود که از چشمان تیزبین هیزل دور نمی‌مونه.
- حس نمی‌کنی الان لحظه‌ایه که باید بر خودت بلرزی؟

تلما با خونسردی جواب می‌ده:
- نه! آخه شما دارین تقصیرو می‌ندازین گردن غذاها!
- خب مگه تو غذاها رو درست نکردی؟ پس تقصیر توئه دیگه!

تلما احساس می‌کنه الان وقت مناسبیه که برگ برنده‌شو رو کنه.
- درسته، من غذاها رو درست کردم! ولی می‌دونین که این کارو تنهایی انجام ندادم درسته؟

مرگخوارا نمی‌دونستن. یا حداقل اولش نمی‌دونستن. ولی وقتی یکم نگاهای متعجب و من که نبودم بین هم رد و بدل می‌کنن، بالاخره دو گالیونیشون میفته که این کدوم مرگخواره که با درصد احتمال بالایی کمک‌دست تلما بوده. تلما فرصت رو از دست نمی‌ده و خودش دست به اعتراف می‌زنه.
- بله مامان مروپ هم به من کمک کرد. یعنی می‌گین مامانِ ارباب هم تو این حرکت دست داشته؟



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۴:۲۰:۰۳ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
الستور

تصمیم گیرنده شمایید. اگه فکر میکنید خیلی پردردسر خواهد شد و مناسب نیست، بیخیال.
ممنون از وقتی که گذاشتی.

---

تکلیف که مشخص شد و رد شد قضیه، ولی دوست دارم یه سری چیزارو بنویسم تا مشخص بشه تو ذهنم چی بوده و دلیل مطرح کردن این ایده چی بوده:

یه مثال از کتاب اول بزنم:
در کتاب اول، هری توی لندنه که هاگرید میاد و با خودش میبرتش کوچه دیاگون تا لوازم مورد نیاز مدرسه جادوگری رو بخره. این ایده اینجا اینجوری عمل میکرد: سوژه از لندن شروع میشد و حالا که میخواست بره به دیاگون، خب لینک داده میشد به همون دیاگون، تا ملموس تر باشه و حس انتقال و ماجراجویی به آدم بده و از این حالت خسته کننده که سال هاست داریم تو سایت باهاش میریم جلو در بیاد و تنوع بشه.
و بعد هری رفت به کینگزکراس و سکوی نه و سه چهارم. این جا هم همینطور یعنی دوباره از دیاگون لینک داده میشد به کینگزکراس. و در نهایت به هاگوارتز میرسن که باز از کینگزکراس لینک داده میشد به هاگوارتز.

منظورم این که فقط یه سری لینک به لینک کردن تاپیک ها و انجمن ها پشت این ایده نبود، منظور اصلی ملموس تر کردن قضیه و جا به جایی بین اماکن جادویی و تنوع بخشیدن بود. البته شاید با این حداقل امکاناتی که ما توی سایت داریم خیلی حس خاصی منتقل نشه به آدم. یعنی صرف کلیک کردن روی یه لینک و جا به جایی بین انجمن ها. ایده آلش امکانات گرافیکی بیشتری میطلبه. فرضا، بک گراند هر انجمن عکسی از خودش باشه. مثلا وقتی میری تو انجمن هاگزمید، عکس هاگزمید بک گراند باشه و وقتی میری تو وزارتخونه، عکس وزارتخونه. و ایده آل تر میتونه این باشه که هر تاپیک با تاپیک دیگه بک گراندش فرق کنه و حتی شکلک هاش.

در مورد ایجاد بی نظمی هم خب نظرات و سلایق با هم فرق میکنه اما من فکر میکنم تنوع بخشیدن و از اون حالت راکد قبلی دراومدن در هر صورت میتونه مفید باشه حتی اگه بنظر بیاد که چاشنی بی نظمی همراهش شده. البته توضیح دادم که میشه از تاپیک هایی که فرضا شش ماهه فعالیت نداشتن استفاده کرد.

در هر صورت ما که اینجا هستیم همه از روی علاقه به هری پاتر و سایت و ایفای نقشه دیگه. چیزی هم اگه میگیم در همین راستاست. منظورم اینه ضرری نکردیم، چه ایده اجرا بشه چه نشه، در هر صورت طرح های جدیدی مطرح شده.

و حتی ممکنه در آینده چه همینجا چه در جاهای دیگه عملی بشه. مثالشو زدم: شاید وقتی امکانات گرافیکی بیشتر شد و قضیه ملموس تر شد.



---

ویرایش:
الان یه حالت اجرای راحت تر و محدودتر این ایده به ذهنم رسید اما به دلایلی موکول میشه به آینده نزدیک. در اون زمان دلیلش مشخص میشه.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۱۹:۴۱ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
نقل قول:
سلام الستور. ممنون که با وجود مشغله های انتخاباتی، پاسخ دادی.

انجام وظیفه‌ست.

نقل قول:
حقیقتش از قصد اینجا گفتم. عادت های قدیمه. خودم وقتی سایت میام اولین جایی که میخونم اینجاست. (البته زمان هایی که "نحوه برخورد" فعال بود، در رقابت تنگاتنگی قرار میگرفتند.)
اگه اجازه بدی چون این موضوع شروعش اینجا بوده بقیه چیزهایی که به ذهنم میرسه رو هم اینجا بگم ولی در آینده اگه ایده ای در مورد ایفا داشتم در تاپیک مدیران ایفا خواهم گفت.

آره دیگه، تا اینجا اومدیم همینجا ادامه بدیم بهرحال.

نقل قول:
این ایده میتونه پیچیده باشه، در زمانی که ایفا کاملا فعال باشه و بخواد بیاد تو دست و بال تاپیک هایی که فعال هستن و دارن پشت سر هم پست میخورن. اگه زمان برگردان داشتیم و میخواستم تو اون زمان این ایده رو بدم، مهمترین مزیتی که بهش اشاره میکردم این بود که میتونیم براش یه شرط بذاریم اونم اینکه فقط تاپیک هایی شاملش بشن که فعال نباشن. حالا روی زمانش بحث باید کرد. مثلا شش ماهه پست نخوردن.

بازم کنترل کردن این قضیه حقیقتا سخته می‌تونه دردسر ساز بشه در طولانی مدت واقعا و نظم خیلی تاپیک‌هارو به هم بزنه.

نقل قول:
البته در حال حاضر هم میشه برای اجرا کردنش این شرط رو گذاشت اما ناخودآگاه اکثریت ایفا رو شامل میشه.
و به جای اینکه نظمشو به هم بریزه میتونه باعث فعال شدنش بشه.

خب... سوالی که پیش میاد، چرا فکر میکنی لینک کردن این تاپیک به اون تاپیک باعث میشه فعال‌تر بشن تاپیکا؟ من خودم 90% مواقع حقیقتش میبینم وسط یه پست لینک هست، باز نمیکنم.

نقل قول:
2- میشه دومینو ایش کرد. یعنی تاپیک اولی که میپریم توش () میتونه با حداقل دو پست اینکارو بکنه اما تاپیک پرشی بعدی باید حداقل سه پست بخوره و بعدی چهار و بعدی پنج و بهمین ترتیب...
3- اسمشو میشه جامپینگ رول پلینگ (Jumping Role Plying) هم گذاشت. ایفای پرشی (به یاد سوپر ماریو) یا حتی جهشی.

که بازم کنترل این نظمش واقعا کار پردردسری خواهد بود و حتی پیچیده... و هی لینک تو لینک میخواد بشه هر تاپیک. که خب چه کاریه اصلا آقا؟

و اینکه با عرض شرمندگی... هنوزم رد میشه این قضیه راستش. چون میگم، در حال حاضر واقعا توانایی مدیریت چنین چیزیو نداریم، به اضافه اینکه اون قضیه لینک به لینک کردن تاپیکا هی کار زیبایی نیست حقیقتا و گیج کننده و حتی حوصله سر بر خواهد شد در طولانی مدت. فکر کن بخوای یه سوژه رو بخونی، باید یهو از ده تا تاپیک بری. وضعیت سایت و اینترنت هم که همچین پایدار و خوب نیست. یهو صفحه سفید میده، یهو از اکانت پرت میشی بیرون، داستان میشه خلاصه.
و در نهایت بازم ممنونم که مطرح کردی ایده‌ت رو.


Smile my dear, you're never fully dressed without one






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.