× پست پایانی ×دامبلدور دوباره اینقد اوج میگیره تا بتونه از پنجره داخل خونه رو نظاره کنه. اما اینبار برخلاف سری پیش که بعد از سرک کشیدن چهرهای وحشتزده به خودش گرفته بود، به ترتیب حالات مختلفی رو نشون میده. ابتدا متعجب میشه... سپس چشمای گشاد شدهش جای خودشو به چهرهای متفکر میده که موشکافانه در جستجوی دیدن چیزی بیشتر در خانه بود. در نهایت به پوکرفیس ختم میشه و پرشهای دامبلدور که تا اون لحظه پر هیجان و در جستجوی اطلاعات بودن، حالا از رمق میفته و رفته رفته از ارتفاع دامبلدور کاسته میشه تا جایی که در نهایت به آرومی روی زمین فرود میاد.
در حالی که مادام ماکسیم و هری در شوک فرو رفته بودن که یعنی چی داره میشه و چرا دامبلدور به ناگاه اینقد ساکت شده، دامبلدور بیتوجه به نگاه خیرهی آن دو، تشک رو برمیداره و دوباره به درون ریشهاش برمیگردونه.
بالاخره هری به خودش جرات میده تا جلو بیاد و ببینه چه خبر شده.
- پروفسور؟ چی شد اون بالا؟ چرا هیچی نمیگین؟ نکنه... نکنه...
هری با چشمانی که از اشک پر شده بود، با دستش به پنجره خونه اشاره میکنه.
- پدر و مادرمو کشتن؟
مادام ماکسیم با شنیدن این حرف اخمی میکنه.
- هری، تو مگه پدر و مادرت قبلا نمرده بودن؟
هری که برای بار دوم دچار شوک شده بود، سریع اشکاشو پاک میکنه.
- اهم، آمم، آره. نیست مرگخوارا تو خونه ما بودن، گفتم شاید واقعه تکرار شده.
پس چی شده پروفسور؟
دامبلدور جلو میاد و دستشو رو شونههای هری میذاره.
- نمایش تموم شد هری. بیا بریم. ما دیگه کاری اینجا نداریم.
- پروفسور میشه یجوری بگین چی شده که منم بفهمم!
- جشن تموم شد هری! وقتی رفتم بالا، هیشکی توی خونه نبود. انگار نه انگار که لردی اومده و لردی رفته. ما دیر رسیدیم پسرم.
هری برای سومین بار در اون روز دچار شوکه میشه. اگه پسر برگزیده نبود و ظرفیتهای بالایی نداشت حتما زیر بار این فشار نابود میشد. ولی خب اون پسری بود که زنده مونده بود، پس به حیات ادامه میده!
- حیف شد. ولی حداقل میشه بدونم جشن تولد کی بود؟
مادام ماکسیم که با اتمام جشن تولد دیگه نگران احتمال خراب شدنش با حضور ناگهانی هری و دامبلدور نبود، شونهای بالا میندازه.
- تولد لرد سیاه!
هری دست دامبلدورو به قصد ترک اونجا میگیره.
- اوه باشه. در هر صورت اونقدم چیز مهمی نبود. خودمون بهترشو برای پروفسور میگیریم.
و هر دو دست در دست هم از اونجا دور شده و با صدای پاقی ناپدید میشن. کی گفته بود که محفل نمیتونه یه جشن تولدِ بهتر برای دامبلدور تدارک ببینه؟
× پایان سوژه ×