هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آگوستوس.پای)



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹
- اهم... اهم... کسی باسیلیک مرا ندیدیه، کمی زهر برای نقاشیم نیاز داریم.

همه با شنیدن صدا به سمت در ورودی برگشتند. سالازار در حالیکه بوم نقاشی بزرگی را در هوا معلق نگه داشته بود وارد تالار شد.

اسنیپ زودتر از بقیه واکنش داد و خودش را به سالازار رساند و گفت:

- سالازار به موقع اومدی! می تونی حرف های این شلنگ... چیزه... این ...موجود رو برامون ترجمه کنی، بالاخره هرچی نباشه تو مار زبونی!

- هووم ... ناجینی رو میگین؟!!

-


چند دقیقه بعد


- پاق..پاق... پاپا پاق...

مرگخوارن و دیگر افراد اسلیترین یکی پس از دیگری در حاشیه بیشه زار پوشیده از برف ظاهر شدند.

-

آستوریا همینطور که متعجب به اطرافش نگاه می کرد با لحن مرددی پرسید:

- میگم شاید این سالازار به خاطر کهولت سن نتونسته درست حرفای ناجینی رو تشخیص بده! لرد کجا و این خرابه کجا؟!!

اسنیپ هم متفکرانه و مضنون مشغول بررسی دام و خطرهای احتمالی بود که با صدای بلندی از جا جست.

- آواداکداورا!!!


با شنیدن طلسم مرگ هرکس به سمت جان پناهی جست و چوب جادویش را ببیرون کشید و به سمت گوشه کنار بیشه نشانه رفت.

بلا که طلسم را به زبان اورده بود به سمت جسد بیجان جانوری که روی زمین افتاده بود رفت تا از نزدیک قربانیش را بررسی کند.

- هووم... مشکلی نیست... اشتباه شد... این فقط یه سنجاب بود! فکر کردم دشمنه

- بلا!

- خب چیه منم با آستوریا موافقم شاید این یه تله باشه!

لوسیوس گفت:

- شاید حق با بلا باشه. بهتره یکی بره اول یه سرو گوشی آب بده و برگرده.

- من حاضرم برم!

و این گونه دراکو داوطلب تجسس شد.


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۴ ۱۸:۵۷:۰۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
[spoiler=خلاصه سوژه]دامبلدور به خاطر اجرای پروژه یارانه ها، بنا به دلایلی تحت فشار مالی دست به فروش عکس های مبتذل میزنه اما دستگیر میشه،اما با وثیقه ای که محفلی ها میذارن از زندان آزاد میشه، ولی باز به همان دلایل قبلی دوباره به کارهای خلاف رو میاره.

از بداقبلی، دامبلدور دوباره گرفتار میشه و با نظر دادگاه بجای زندان، راهی خانه سالمندان میشه تا بقیه عمرش را در اونجا سپری کنه.

محفلیون با وجود کارهای عجیب دامبلدور باز هم سعی میکنن تا اونو از خانه سالمندان نجات بدن و اینک ادامه ماجرا:
[/spoiler]

همون موقع ها در سمت دیگر دهگده هاگزمید؛ دفتر دهدار!

- هوووم!

نفس در سینه آگوستوس حبس شد. دوباره نامه را خواند. با خواندن هر سطر بیشتر از پیش رنگ از چهره اش پرید.

نقل قول:
آگوستوس!

معلومه تو توی اون خراب شده چه غلطی میکنی!
ارباب میدونه که دامبلدور رو اخیرا به خانه سالمندان هاگزمید تبعید کردن و نیازی به یادآوری از سوی تو نداره! اما این چیزی که ارباب رو وادار کرد تا دستان مبارکش رو خسته کنه تا این نامه رو بنویسه این بود:

پــــــــــــس تـــــــــــــــــو اونجا چیــــــــــــــــــــــکاره ااااااااااااااای ؟!!
چرا با وجود تو و دار و دسته اوباش، هنوز اون پشمک زندس!!! ارباب کاری نداره که دامبلدور چرا و به چه علت در تبعید به سر میبره، برای ارباب مهم اینه که چرا هنوز زنده هست...

24 ساعت، فقط 24 ساعت وقت داری تا جنازشو برام با پست سوپر جغدی بفرستی و گرنه تو رو بعنوان دسر میدم به ناجینی...


- ( در ذهن آگوستوس) نفس ارباب هم از جای گرم درمیادا ! انتظار داره من فرتی برم جلوی اهالی دهکده یه آوادا بزنم به دامبلدور و بقیه هم هیچی نگن! بابا این ملت کاری به این ندارن که دامبلدور چه غلطها که نکرده! کافیه جام مرگ رو سر بکشه تا بشه قدیس این پاپتیا! باید با نفشه رفت جلو... اصلا من نمیدونم چرا ارباب با شنیدن اسم این یارو اینقده زود کنترولشو از دست میده!

بالاخره سرش را از روی نامه بلند کرد و به زابینی و آنتونین- حاملین نامه- نگاه کرد و گفت:

میدونید ارباب توی نامه چه دستوری به من داده؟

- اره، و به همین خاطر ما رو فرستاده تا کمکت کنیم. مطمئنا محفلی ها هم بیکار نمیمون و سعی میکن دامبلدور رو از اون خونه سالمندان بکشن بیرون. خب حالا میخوای چیکار کنی؟ حمله کنیم.

- شما ها زده به سرتون انگار، ناسلامتی من مسئول اینجام تا کنترل جامعه جادوگری رو بعد از کودتا اروم نگه داریم... چی چی رو حمله کنیم...

با گفتن این جمله لبخندی شیطانی بر لبان آگوستوس نقش بست:

- برخلاف اونچه که شماها تصور میکنین من دست روی دست نگذاشتم. الانم یه جاسوس توی سالمندان گذاشتم تا مراقب حرکات دامبلدور باشه.

آنتونین با کنجکاوی پرسید:

- اون جاسوسه کیه؟

- سالازار اس...

آگوستوس مکث کرد و به نشان داغ شده اش که به شدت میسوخت نگاه کرد:

- اوه لعنتی، یالا، باید راه بیفتیم، انگار این پیری ما خیال فرار به سرش زده... هوووم این کار مارو راحت تر میکنه، حالا می تونیم اونو حین فرار بکشیم


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ۱۹:۲۸:۲۸
ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ۱۹:۴۷:۴۴

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۱:۲۰ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹
نسخه ویژه کریسمسی مجله شایعه سازی



تصویر کوچک شده

کریسمس مبارک!!!

تصاویر جالب از گوشه و کنار جهان جادوگری به مناسبت شب های کریسمس:

1. تغییر شکل دسته جمعی تعدادی از جادوگران ایرانی و عبور آنها از فراز چهارچرخ های ماگلی!

تصویر کوچک شده



2. تصویری از نوزاد جادوگر به همراه گربه خانوادگیشان!

تصویر کوچک شده


3.یک شب چکشی در نت! ارسالی از سوی یک جادوگر ناشناس.

تصویر کوچک شده



4. آتش بس موقتی میان لرد ولدمورت و دامبلدور به مناسبت ایام کریسمس( از عجایب هفتگانه جادوگری)

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۱ ۱:۲۷:۵۷
ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۱ ۱:۳۴:۳۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۰:۴۸ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹
نسخه ویژه مجله شایعه سازی
سرانجام کار


بالاخره پس از گذشت یک ماه از ربوده شدن تابلوی مشهور منالیزه، شب قبل با خبر شدیم که تعدادی از عاملین این اقدام توسط تیم کاراگاهان بازداشت شدند.

اگرچه گروه مجله شایعه سازی هاگزمید نتوانست ملاقاتی با مسئولین این پرونده داشته باشد، اما شایعاتی که از گوشه و کنار توسط دوستان به ما میرسد باعث شد دست به چاپ نسخه ویژه ی دیگری بزنیم.

ماه گذشته در پی ربوده شدن تابلوی منالیزه، مسئولان پرونده در پی جستجوهای شبانه روزی و با کمک اطلاع رسانی مردم و این مجله متوجه دست داشتن دو فرد خاطی در این امر شد. این مضنونین درست در شب قبل از حادثه موفق شده بودند وارد موزه جادوگری شوند. در روز بعد از سرقت مسئولین پی به تقلبی بودن پرتره بردند.

سرانجام این جستجوها منجر به یافتن نامه ای شد که خوشبختانه باز هم ما به کمک یکی از کارمندان اداره پست جغدی و قبل از متوجه شدن ائرورهای عزیز کپی آنرا بدست آوردیم. متن نامه به این شرح است:

نقل قول:
لودو، باور کنی یا نه این تابلوئه واقعا معجزه میکنه!

از وقتی روفوس به چهره این زنه پرتره ای نگاه کرده حافظش برگشته و دیگه کیه کیه نمیکنه منو که خوب شناخت و اولین جمله ای رو که بهم گفت این بود که 14 سال و سه روز پیش من یه سیکل ازش قرض کردم و دیگه هم بهش پس ندادم!!!

تازه دیشب از قانونهای عجیبی تحت عنوان نسبیت چوب جادو، ابر اخترهای جادویی و... اونقدر حرف زد تا اینکه مجبور شدم، دو سه تا کروشیو جانانه حوالش کنم.

به هر حال همه چیز خوب پیش رفته و به زودی من و با روفوس به دهکده برمیگردیم تا دوباره شرارت هامونو از سر بگیریم. به امید شرارتهای بیشتر س.اسی

پ.ن: اینم یادم رفت بگم که روفوس ادعا میکنه به راز بلندی ریش دامبلدور پی برده!!!


ظاهرا کاراگاهان با بدست آوردن این نامه توانستند رد این مجرمین را در بگیرند - در کمال تعجب این رد به هاگزمید ختم شد - و پس از هجوم همگانی به خانه مشکوکی در حاشیه خیابان دهم هاگزمید، همدستان این دو را بازداشت و پس از گذشت 48 ساعت عاملان اصلی را نیز دستگیر کنند.

در راستای این خبر ما راهی مقر کاراگاهان شدیم تا با رئیس بخش - سیریوس بلک – مصاحبه ای داشته باشیم. اما متاسفانه ایشان از مصاحبه با مجله خودداری کردند و با پیامی به ما اعلام کردند که پس از بازجویی های نهایی اطاعات کافی را در احتیار مجله و به تبع خوانندگان مجله قرار خواهند داد.


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ چهارشنبه ۸ دی ۱۳۸۹
خب... بدون حاشیه میرم سر اصل مطلب...

من با خوندن این تاپیک وسوسه شدم که برم و فیلم هفتو تهیه کنم و ببینم که ای کاش این کارو نکرده بودم!

والا من بعد از دیدن قسمت اول این فیلم تا یک ساعت توی شوک بودم...اصلا دهنم باز مونده بود!

10-15 دقیقه اول فیلم جالب و زیبا ساخته شده بود بطوریکه فرد رو کنجکاو می کرد تا بقیه ماجرا رو ببینه. با این حال رفته رفته که از سکانس های اول فاصله میگرفتیم، به نظرم رسید که انگار فیلمو روی دور تند گذاشتن!!!

جلوه های زیبایی که متاسفانه با سرعت وحشتناکی از جلوی چشم ببینده عبور میکردند، باعث میشد که تماشاچی فرصت هضم تصویر و رخداد را نداشته باشه!

ورود به خانه گریمولد، آشکار شدن راز ریگولوس بلک، ماجرای کریچر، ورود لوپین به خانه و درخواست همکاری، رفتار رون و قهر او، دیدن حامی اسنیپ، ورود به ذهن لرد ولدمورت و... همه و همه کاملا عجولان به تصویر کشیده شده بود یا اصلا ذکر نشده بود!

در کل با دیدن این فیلم آه از نهاد من یکی که در اومد!!! حیف اون بازیگرا، حیف سوژه ها و....

اگه کسی کتابها رو نخونده باشه، محاله بتونه از این فیلم چیزی بفهمه!!!


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۸ ۲۰:۵۶:۵۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ جمعه ۳ دی ۱۳۸۹
1-آیا معنای ورد "سکتیاموس " را میدانید ? فکر میکنید چه معنایی دارد ?(5نمره)

بله، سکتیاموس به معنی سپر بدلی یا شبه سپره! این طلسم برعکس طلسم پروتگو که قادر به برگشت دادن طلسم های رقیب است، طلسم را جذب کرده و برگشت نمی دهد. در کل طلسمی بی خطر است.


2-به نظر شما جادوی سفید به چه جادویی گفته میشود?(5نمره)

جادوی بسیار مهربونیه(!) که وقتی مرگخواری اسمش رو میاره، ناخوداگاه پشمکی هم بیادش میاد. اونوقت دیگه نمی تونه مهربون باشه و خود به خود طلسم های شوم رو به زبون میاره.


3-فرض کنید با لرد سیاه در حال مبارزه هستید و میتوانید نتها از ورد "سکتیاموس" استفاده،یک رول کوتاه درباره این موضوع بنویسید.(10نمره)

- ارباب آخه مگه من چه گناهی کردم که باید با شما دوئل کنم!

- خاموش! ارباب برای کاراش نیازی به گفتن دلیل نداره! چوب جادوتو بکش!

- هرچی شما بفرمایید ارباب... اما... اما برای اربابی به این بزرگی پر قدرتی، گولاخی و ... افت داره بخواد با منی به این کوچکی و ضعیفی دوئل کنه

- هووم، یعنی تو اینقده ضعیفی

- اوه بله سرورم. تازه بیکفایتم هستم!

- پس اصلا من چرا تو رو بعنوان مرگخوار قبول کردم! آواداکداورا

آگوستوس که انتظار نداشت ترفندی که برای منصرف کردن لرد سیاه به کار برده بود اینگونه از آب در بیاید، از شدت ترس رنگ از روی پرید. مرگ او را به سوی خود میخواند! پس چاره نداشت جز مبارزه...

- سکتیاموس!

- کات! آقا کات!

آگوستوس به سمت دوربین و جایی که کارگردان ایستاده بود برگشت.
- آخه چه اشکالی داره به جای گفتن اون طلسم کله زخمی از این طلسم استفاده کنم!

- توی دیالوگتون باید بگید اکسپلیارموس... نه سکتیاموس. شما بایستی شکست بخورید نه اینکه طلسم رو دفع کنید....دوباره از صحنه فیلم میگریم... اما نه صبر کنید. گریمور! زود برو گریم کرامو تجدید کن...طوریکه لرد سیاه خشن تر نشون داده بشه!

و اینگونه صحنه مبارزه لرد سیاه و آگوستوس پای تکرار شد.


4-کاربرد ورد "سکتیاموس" را با استفاده از تخیل خود بنویسید.(10نمره)

1- دفاع در برابر خشم های زود گذری که بدنبالشون پشیمونی میاد!

2- هنگام بحث و جدل های بین والدین!

3- هنگام تمرین دوئل بخصوص در هاگوارتز

4- هنگام برخورد با یک مشنگ عصبانی که وقتی میفهمد که جادوگریم ما را دیوانه می خواند و هر چیزی را که بدستش میرسد را به سمت مان پرتاب میکند.


5-کلاس چگونه بود?(ارزش یابی)

امیدوارم توی جلسه بعد کلاس جالبتری رو برگذار کنی و به عنوان یه پیشنهاد از سایت hp-lexicon.info هم استفاده کنی.





When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ جمعه ۳ دی ۱۳۸۹
جلسه اول تدریس

عصر روز جمعه دانش آموزان کلاس معجون سازی در دسته های کوچک و بزرگ راهی دخمه هایی شدند که به رسم سال های گذشته، کلاس مخصوص معجون ها در آنجا تشکیل میشد.

برخلاف دوره های قبل که همیشه سرو صدای فراوانی پشت در کلاس به راه می افتاد، در این ترم دانش آموزان به نحوه عجیبی در کنار هم و با رعایت فاصله در سکوت ایستاده بودند. دیگر خبری از پرتاب چشم سوسک، پودر کرم فلوبر و غیره نبود. برعکس هر کس به کیف حاوی مواد اولیه ای که والدینشان برای آنها خریده بودند، چنگ زده بود. گویی چیزی بس قیمتی و شکننده را حمل می کردند.

بله... هفته قبل طی حادثه ای نامعلوم تمام حساب های جادوگران یا مسدود شده بود و یا فاقد پول بود! بعبارتی جادوگران در بحران مالی بسیار بدی بسر می بردند... همچنین شایعه ای در این میان پخش شده بود که در پشت این حوادث اخیر، لرد سیاه و لشکر مرگخوارش قرار دارد.

سرانجام در کلاس باز شد و استاد جدید معجون ها _ با ظاهری خشن و عبوس _ در آستانه در ظاهر شد.

- همه آروم برین تو و پشت میزهاتون قرار بگیرید.

همه به سرعت وارد کلاس شدند و در جاهای تعیین شده قرار گرفتند.

- اسم من آگوستوس پای و استاد جدید شما در درس معجون ها هستم و ... هی، تو! ...بله با تو هستم... اون مثلا چوب جادوِ که توی دستت گرفتی، یا سوراخ باز کن دماغ گندت!... کروشیو...از توی دماغت درار، احمق!
- ...
ظاهرا بعد از ادای کلمه کروشیو، دانش آموزان حساب کارشان را کردند، زیرا بالافاصله همه نفس کشیدن را هم فراموش کردند و با چشمان آکنده از ترس به استاد جدیدشان خیره شدند.

- خوبه.. مبینم که زود مطلبو گرفتید و لازم نیست انرژی اضافه ای مصرف کنم... بسیار خب "آکسیو مواد اولیه"

پس از جمع آوری مواد اولیه تهیه شده توسط دانش آموزان و قرار دادن آن در مخزن، پروفسور پای درس خود را شروع کرد.

- درس امروز ما در مورد معجون ارامش هست. این معجون همونطور که از نامش پیداست، نوعی معجون مسکن برای التیام دردها و سوختگی ها و غیره است. یکی از عناصر اصلی در ساختن این معجون، اسانس Murtlap هست. این اسانس از صاف کردن ریشه و شاخک های حساس و ظریف Murtlap که به مدت یک ماه در سرکه قرار گرفته بدست میاد. اگه اسانس مرغوب باشه بایستی رنگ زرد روشن داشته باشه. علت زرد بودن معجون آرامش هم به همین علته. توجه بشه که در مصرف این معجون باید دقت بشه، چرا که در صورت مصرف بیش از حد میتونه خطرناک باشه.

اما اون چیزی که من از شما در جلسه آینده بعنوان تکلیف می خوام اینکه بگید:

1- این معجون چطوری ساخته میشه و مواد اولیه اون به جز این اسانس چه چیز های دیگه ای هست؟(10 امتیاز)

2- کاربرد این معجون چیه؟( 4 مورد رو ذکر کنید)(5 امتیاز)

3- ظاهرا این معجون کاملا تصادفی ساخته شد! می خوام در مورد اینکه چه کسی برای اولین بار این معجون رو ساخت مختصری توضیح بدید. ( 15 امتیاز)


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۳ ۱۴:۴۸:۲۳

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹
داخل بیمارستان:

آنتونین وحشت زده در انتهای سردخانه به دیوار چسبیده بود و سراسیمه و بدون وقفه، بارانی از انواع و اقسام طلسم ها را روانه جسد ها میکرد تا بلکه بتواند راه گریزی از بین آنها باز کند. اما با افتادن هر جسد چهار پنج جسد دیگر جای قبلی را می گرفتند و روند نزدیک شدن به او همچنان ادامه میافت.

حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگ تر و تنگ تر میشد. چشمانش وحشت زده نظاره گر دست هایی بود که می رفت تا تنها مدافعش را از دستانش به ربایند و بعد او را نیست و نابود کنند.

دیگر تحمل دیدن این منظره را نداشت. چشمانش را بست و روی نشان داغ شده بر دستش فشار داد و بلند فریاد زد:
- اربـــــــــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــ.... کـــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــــک!

ناگهان دردی در تمام وجودش پیچید. کارش تمام بود... مطمئن بود که شبه زامبی ها او را گرفته اند ... اما... نه... منشا درد از سوی اجساد نبود بلکه از درونش و از سوی نشان داغ شده بود.

بدنبال آن درد، صدای لرد سیاه که با جادو تقویت شده بود از جایی، بیرون از بیمارستان به گوش رسید:
- زهر مار! غیب و ظاهر شو دیگه احمق!

- هووم؟!! غیب و ظاهر؟ غیب و ظاهر ؟!! اوه چرا زودتر به فکرم نرسید...

و لحظه ای بعد دیگر اثری از آنتونین نبود.

خانه ریدل

- خب سوروس، چرا فرایند زامبی سازی درست عمل نکرد؟ درحالیکه قبلا بارها و بارها من لشکری از زامبی ها رو ساخته بودم؟!

اسنیپ متفکرانه به زامبی در بند و یادداشتهایی که از توضیحات لرد سیاه و آنتونین و لینی و دیگر مرگخوارها برداشته بود نگاهی انداخت.

- ارباب... با توجه به نحوه درست کردن معجون لینی، و پس از مطالعه دقیق روی این موجود، متوجه شدم که اون معجون نه تنها باعث شده که فرایند زامبی سازی انجام نشه بلکه منجر به پدید اومدن یه نیروی دیگه شده که دقیقا برعکس عمل میکنه!

- منظورت چیه؟

- سرورم... همونطور که بین سیاهی و سفیدی تنها یه خط فاصله هست... متاسفانه ... ام چطور بگم...

سوروس مردد به لرد سیاه که هر لحظه بی طاقت تر میشد نگاه کرد.

- ... ما به جای ساختن زامبی های سیاهِ تحت فرمان شما، لشکری از زامبی هایی شکل دادیم که دشمن خونی ما هستن!
و با گفت این جمله چند گام به عقب رفت تا از تیر رس لرد سیاه دور شود.

آنتونین که هنوز آثار ترس و وحشتش از حادثه ی رویارویش را با زامبی ها در وجودش بود ناگهان از جایش پرید و گفت:

- مــــــــــــادرجان!

- احمق ها ... ابله های بدرد نخور! اخه من با شماها چیکار کنم!

- سرورم...

-ارباب...

- رحم کنید!

- نــــــــه!!!

آن شب خانه ریدل غرق انوار سبز شد... بیچاره مرگخوارها!

پایان سوژه


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۱۱ جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹
-هنوز حرف لرد سیاه تمام نشده بود که چند صدا همزمان از چند طرف تالار برخاست!

اسنیپ انقدر از شنیدن این حرف شوکه شده بود که به جای روشن کردن اجاق کل اجاق به اضافه نصف آشپزخانه را منفجر کرده بود!

کراب هم به رنگ شامپوی سبز ایوان درامد و با سرعت به مرلینگاه پناه برد.

ایوان هم بر روی پرتره سالازار بالا آورد و بارتی با صدای بلند مادرش را صدا زد!

ناجینی با ناراحتی فیس فیسی کرد.گویی غرورش جربحه دار شده بود. لرد سیاه که متوجه قضیه شده بود آرام سر ناجینی را نوازش کرد و گفت:
- ناراحت نشو قند عسلم... اینا امروز ظاهرا جیره کروشیوشون رو نگرفتن...

راهروی دخمه مانند مقابل در مخفی تالار اسلیترین

جن های خانگی با دقت زمین راهروها را تمیز می کردند که ناگهان در تالار اسلیترین ها با صدای مهیبی باز شد و لشکری از اسلیترین ها در حالیکه از شدت ترس فریاد می کشیدند، بیرون ریختند و بدنبال آنها اختر های سبز رنگی به در و دیوار خورد.

- کـــــــروشـــــــــــیو...

-

جن ها مدتی دست از کار کشیدند و به این صحنه بدیع نگریستند.

- فکر کنم دوباره اربابان جوانمان کاری کردن که اسمشو نبر اینجوری می کنه!

و با این فکر دوباره همه مشغول به کار شدند.

آن شب باقی تالارها پذیرای فراریان و گرسنگان تالار اسلیتر بودند!

پایان سوژه


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۲۶ ۲۱:۲۰:۴۶

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹
درود بر استرجس عزیز

اگه مشکلی نباشه من تقاضای تدریس در درس معجون سازی را دارم.

در مورد سابقه تدریس بله مدت بسیار کوتاهی در درس نجوم تدریس کردم که متاسفانه سایت بسته شد و نشد ادامش بدم!

با تشکر


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.