ریون vs اسلی
(حالا همه با هم؛ عقاب چیکارش میکنه؟ شیکار شیکارش میکنه!)
*میمون*
سه روز قبل از مسابقه – خانه ریدل ها
-جانم اربابا!
-ما میخواهیم جام کوییدیچ را از آن گروهمان کنی.
-ما تمام تلاشمونو میـ...
-هر طور شده باید پیروز شوید!
روز مسابقه – رختکن ریونکلاوبازیکنای تیم کوییدیچ ریونکلاو همه زانوی غم بغل کرده بودن و همه شون به یه چیز فکر می کردن؛
فقط بخاطر یه بازیکن باید بازی به نفع اسلایترین اعلام بشه؟-نباید قبلش لااقل یه خبری میداد؟
-می تونست زودتر بگه نمیخواد بازی کنه که بتونیم تیم رو کامل کنیم! الان چه خاکی تو سرمون بریزیم آخه!
-سابقه نداشته دیزی یهو غیبش بزنه... شاید یه مشکلی براش پیش اومده.
غیب شدن یهویی دیزی اونم شب قبل بازی و کامل نبودن ترکیب و در نتیجه باختن مسابقه اولشون ذهن همه رو درگیر کرده بود که با ورود پر سر و صدای سو رشته افکارشون پاره شد.
سو همونطور که کلاهش رو با شوق تو هوا تکون می داد و به طرز نامفهمومی همراه با جیغ حرف می زد وارد رختکن شد و سرهای هم تیمی هاش به سمتش چرخیدن.
لینی که نزدیک بود از شدت خشم با نیشش چشم سو رو در بیاره بال بال زنان جلوی صورتش اومد.
-چه خـــــبرته! میفهمی همینجور الکی الکی داریم بازی اولمون رو از دست میدیم؟! بجای اینکه یه فکری به حال تیم بکنی داری کلاهتو به رخمون میکشی؟
-قرار نیست بازیو از دست بدیم!
بقیه بازیکنان با شنیدن این حرف از روی نیمکت های رختکن بلند شدن و دور سو حلقه زدن.
-تونستم یکیو پیدا کنم که ترکیبمون کامل شه!
سو به قیافه های متعجب و کنجکاو هم تیمی هاش نگاه کرد. از اونا خواست یکم عقب تر برن، بعد دستش رو تو کلاهش فرو برد.
-بازم کلاه آخه؟ الان؟!
اصلا زمان منا...
جرمی با دیدن چیزی که سو از کلاهش درآورد نتونست حرفشو تموم کنه.
-یه میمون؟! بازیکنان ریون همزمان اینو گفتن. سو به چشم های از حدقه بیرون زده و فک های آویزونشون توجهی نکرد و مشغول سخنرانی قبل بازی شد؛ ولی تمام حواس بقیه به میمونی بود که خودشو از دستای سو آزاد کرده بود و داشت انتهای جاروی یکیشون رو می جوید.
چند دقیقه ای طول کشید تا بازیکنای ریونکلاو از اون شوک خارج بشن. اونها جاروهاشون رو برداشتن و منتظر موندن تا صداشون کنن.
-ولی اینکه یه میمون رو مجبور کنیم کوییدیچ بازی کنه ظالمانه اس! ممکنه دلش نخواد...
سو همونطور که ردای کوییدیچ ریونکلاو رو تن میمون می کرد لگد محکمی به آلنیس زد و اونو ساکت کرد.
سو با اعلام اسم هاشون از بلندگوی ورزشگاه از روی زمین بلند شد و جلوتر از بقیه بازیکنا از رختکن خارج شد.
-یوآن ابرکرومبی هستم و با گزارش بازی تیم های اسلایترین و ریونکلاو در خدمتتونم!
تیم اسلایترین رو میبینیم که از رختکنشون بیرون میان و وسط زمین وایمیسن. بازیکنان ریونکلاو هم دونه دونه وارد زمین میشن و... درست میبینم؟! ریون یه میمون رو به عنوان بازیکن آورده!
ظاهرا مسئولین برگزاری مسابقات هم مشکلی با این قضیه ندارن...
لبخند شیطانی هکتور و بلاتریکس رو لبشون خشک شد. انتظار نداشتن تیم ریونکلاو تو نبود یه بازیکنشون بتونن خودشون رو به بازی برسونن.
-جالبه، حالا تیم اسلایترین سه تا شیء تو ترکیبش داره و تیم ریونکلاو هم سه تا حیوون!
لینی و آلنیس از اینکه اونا رو با اون میمون توی یه دسته قرار دادن راضی نبودن.
-حیوون خودتی و هفت جد و آبادت!
لینی نیشش و آلنیس دندوناش رو به نشونه تهدید به سمت جایگاه گزارشگر نشون دادن.
-اهم بگذریم؛
کاپیتان های دوتیم با همدیگه دست میدن. بازی با سوت داور آغاز میشه.
کوافل دست بلکه؛ یه پاس رو به عقب برای گرنجر... یوتاکا کوافل رو ازشون می قاپه. به سمت دروازه تیم اسلایترین حرکت میکنه ولی یه بلاجر به سمتش میاد. وارنر جلوی بلاجر میاد و سعی میکنه بهش ضربه بزنه ولی با اون چماق فسقلی ای که دستشه نمیتونه کاری از پیش ببره و وای! کتلت میشه!
-ای دررررد!
-خیلی ممنون.
یوتاکا با برخورد بلاجر به جاروش تعادلش رو از دست میده. کوافل دست تینر میفته! با سرعت به سمت دروازه حریف میره؛ بوت تلاش میکنه کوافل رو از تینر بگیره ولی تینر در قوطیش رو باز میکنه و کمی از خودش رو تو چش بوت میپاشه! به نظر نمیاد داورا این حرکت رو خطا گرفته باشن...
حالا میمون ریونکلاو روی سر اورموند میپره! تینر از فرصت استفاده میکنه و... گل برای اسلایترین! اسلایترین ده، ریونکلاو صفر...
-گل شونزدهم اسلایترین رو پلاکس بلک میزنه و اختلاف امتیازشون با ریونکلاو رو به صد امتیاز می رسونه! این میمونه بدجور حواس بازیکنای ریون رو پرت کرده و اسلایترین هم داره بهترین استفاده رو از این شرایط میکنه!
میمون نه تنها حواس هم تیمی هاش رو پرت کرده بود، بلکه آسیب های جسمی و روحی هم بهشون زده بود! یه بار با چماق محکم تو سر تری زد، معلوم نیس کِی و چجوری بند کفشای آمانو رو به جاروش گره زده، سعی کرد جرمی رو از جارو پرت کنه پایین، دم آلنیس رو کشید و موهاش رو کند و آلنیس شبیه گرگی شد که کچلی گرفته و لینی رو با شپش اشتباه گرفت و از روی غریزه اش که شپشِ هم نوعاش رو پیدا می کرد و میخورد، چند باری لینی رو جوید بعد تفش کرد بیرون چون مزه شپش نمی داد. از همه مهم تر، سو با دیدن همچین صحنه هایی و شکنجه شدن هم تیمی هاش توسط یه میمون به فکر خودکشی افتاد و حتی میخواست خودش رو از همون بالا پرت کنه پایین و به این زندگی ننگین و خفت بار خاتمه بده.
-توپ دست یوتاکا ست، پاس میده به بوت، مثل اینکه جستجوگر ریونکلاو اسنیچو دیده! لسترنج بلاجر رو به سمت سو لی میفرسته؛ میمون ریون به سمت لی میره وضربه محکمی به بلاجر میزنه! چه میــــکنه این بازیکن! حالا چماقش رو توی دستش میچرخونه و... چی؟!
میمون از اونجایی که کلاه سو خونه اش بود و نون و نمک سو رو خورده بود، وقتی دید یکی میخواد به صاحبش سوءقصد کنه عصبی شد و از حرکات مدافعای اسلایترین تقلید کرد و بلاجر رو دور کرد. ولی اون هنوز هم عصبانی بود و باید یه جوری به بقیه نشون می داد که هیچ کس حق نداره به صاحابش چپ نگاه کنه! چماقش رو از وسط شکوند و اون رو پرت کرد. یکی از تیکه های بزرگ چماق خورد توی سر سیستم کنترل هوشمند خودکار و باعث شد دود ازش بلند بشه و از روی جارو سقوط کنه.
همه یه لحظه خشکشون زد و کلا بازی رو یادشون رفت. میمون با خشم مشت هاش رو به سینه اش کوبید.
-عو عو عو عَه عَه عَه!
-عو عو عو نه نه نه!
سو اصلا حواسش به اسنیچی که دور و برش بال بال می زد نبود؛ با دیدن حرکات وحشیانه میمون سرش داد زد و سعی کرد از کاری که می خواست انجام بده منصرفش کنه.
ولی خون جلوی چشم میمون رو گرفته بود؛ جلوی گوشش رو هم گرفته بود و توی اون لحظه هیچی حالیش نبود. روی جارو وایساد و با فریاد بلندی دو دستی جلوی رداش رو گرفت و صدای جر خوردن پارچه لباسش توی ورزشگاه خالی از تماشاگر پیچید! بازیکنا، داورا و یوآن به محض رو به رویی با این صحنه مستهجن جلوی چشمای همدیگه رو گرفتن و دیگه کسی متوجه نشد بعدش چه اتفاقی افتاد.
بجز یوآن! که خودش چشماش رو گرفته بود و هی از لای انگشتاش به زمین مسابقه نگاه می کرد تا بفهمه چه خبره.
-اسنیچ! اسنیچ دست جستجوگر ریونکلاوه!
ملت با شنیدن صدای یوآن دستاشون رو با احتیاط از جلوی چشمای هم برداشتن.
میمون ردای جر خورده اش رو پشت سرش پرت کرده بود و ردا وسط راه دور اسنیچ پیچیده و دقیقا روی سر سو افتاده بود. سو لباس رو از از رو سرش برداشت و اسنیچ رو که داشت وول میخورد از لاش بیرون کشید.
-ایی بوی عرق میمون میده!
-و ریونکلاو برنده این مسابقه جذاب و پر حاشیه میشه! تبریک به تمام ریونی های سرزمینم! البته این چیزی از ارزش های اسلایترین کم نمیکنه...
بازیکنای ریونکلاو توی رختکنشون بزن و بکوبی راه انداخته بودن. بعد از اینکه میمون رو توی ردای پاره اش پیچیدن، تری و میمون وسط رختکن شروع کردن به جنگولک بازی و آفتاب بالانس زدن. بقیه هم دورشون حلقه زده بودن و بندری میرقصیدن.
توی رختکن اسلایترین ولی اوضاع متفاوت بود، باید هم می بود! بلاتریکس به سمت سیستم کنترل هوشمند خودکار که همچنان ازش دود بلند میشد رفت و با چماق محکم زد تو سرش. بعد روی یکی از نیمکتای رختکنشون نشست.
-چقدر بهت گفتم این وسایل مشنگی رو نیار تو تیم! ارباب رو ناامید کردیم! از چشمشون افتادیم!
ولی هکتور پاتیل به بغل، یه گوشه
کز کرده بود ویبره میزد و حواسش به بلا نبود.
جو رختکن اسلایترین اونقدر سنگین بود که کسی یادآوری نکرد باید برن دیزی بیچاره رو از توی پاتیل پر از معجون
گم شدگی موقت بکشن بیرون...
(البته به احتمال زیاد کسی اصلا یادش نبود. )پایان!