هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اگر هري بخواهد نقشه غارتگر را به يكي از بچه هايش بدهد به كدام یکی از بچه هایش می دهد؟
پیام زده شده در: ۹:۴۸ شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۰
#51
نقل قول:

هرمیون گرنجر نوشته:
البوس

اگه بده به من خیلی کار خوبی میکنه


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۰
#52
(صدای قهقهه مرگخواران به گوش تسترال رسید.)
- نکنه شما ها فکر میکنید از من بهتر هستید؟
- مثل اینکه خیلی به خودت مطمئنی. پتریفیکیوس توتالوس!
- وای منو نگاه کنید! من خشک شدم. بشین سرجات!
- مرگخواران خنده بر لبشان خشک شده بود. چطور جرئت میکنید به لرد تسترال بزرگ حمله کنید؟
- هی تسترال کوچولو. ارباب اگه بخوان میتونن با یه تکون چوبدستی بفرستنت به همون دنیای موازی.
- ارباب؟ من که اربابی جز خودم نمی بینم!
- چطور جرئت می ...
- صبر کن بلا! الان حق اینو کف دستش میزارم.
(صدای تشویق مرگخواران بلند شد)
- سدریک، سدریک ...
- به به خوشگل پسر! بیا جلو ببینم.
- ساکت شو کوچولو. میخوای چطوری بمیری؟ سریع باشه یا با درد و زجر؟
- هرکدوم که خودت مایلی.
- ریداکتو!
- شتتتررققق!
- دالی موشه!
- ریداکتو!
- اینبارم که نزدی!
- ریداکنو! ریداکتو! ریداکتو!
-اوخی! پسر کوچولو نمیتونه منو بزنه. بگیر که اومد.
.
.
.
- سدریک! سدریک! تو حالت خوبه؟
- اخخخخ! چی شده؟
- هیچی نمیدونیم چطور شد که افتادی؟!!
- خب آقای ارد سیاه! حاضری با من مسابقه بدی؟
- اگر از این کار امتناع کنیم، چه اتفاقی پیش خواهد آمد؟
- همه میفهمن که کسی که اسم خودش رو لرد سیاه گذاشته، یه بزدل ترسوعه!
- ارباب بزارید یه کروشیو ...
- نه بلا! خب پس قبول میکنیم.
- تو با چند نفر از مرگخوارات با من به دنیای موازی میاین. اونجا شکل و نوع مسابقه رو برات توضیح میدیم.
- خب چه کسانی داوطلب هستند که با ما بیایند؟ جای اول را برای بلاتریکس نگه داشته ایم!


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۰
#53
( لرد با خود میگفت: من که چیزی نمیبینم! مرگ هم که با چشم هام دیدم، اونم نه یبار! نکنه مهلت استفاده از مرگ هام تموم شده. آره خودشه! باید یکیو بکشم ولی به چه بهانه ای؟هوممم..... اونم خودش جور میشه.)
- نازی نازی تسترال!
- پلاکس زیاد سربه سر تسترال ما میگذاری! باید تو را بکشیم!
- ارباب شوخی میکنید؟
- منظورت این هست که ما جلف هستیم؟ این گستاخی تو را نمی بخشیم.
- من کی این حرف رو زدم ارباب؟
- ساکت شو ای گستاخ! یعنی ما فراموش کار هستیم؟ باید تو را بکشیم!
- ارباب! شما حالتون خوبه؟
-نننه ارباب! شما بسیار شاداب و سرزنده هستید. اصلا من هستم که بیمارم.
-خیر، شما ها دارید امروز اعصاب ما را به هم میریزید. اصلا هر دوی شما را میکشیم.
-ارباب مراقب باشید!
لرد گلوله ی سیاه پشمناکی را دید که از بالای سرش رد شد.
- ای قاقاروی بی تربیت. تا دو روز گردش نمی برمت.
- اون چه چیزی بود که از بالای سر ما رد شد؟ کار چه کسی بود؟ کار تو بود هکتور؟
هکتور که درحال ترکیب چیزی بود و مقداری از ماده ای سیاه رنگ را به درون ظرف معجونش می ریخت، ناگهان به خودآمد.
- بله ارباب؟!
- هااا! برای این کار مجازات میشی.
قاقارو دوباره ویژ کنان از کنار پلاکس رد شد و به هکتور خورد.
- آخ دستم!
- کی اینکارو میکنه؟
- آروم باش بلا!
- وای نه!
معجون درون ظرف وایتکس گابریل افتاده بود و در کسری از ثانیه همه مرگ تسترال و بهانه های لرد را از یاد بردند، زیرا ماده ی درون سطل با سرعتی عجیب سطل را از بین برد و داشت به شکل خطرناکی زیاد و زیاد تر می شد و به طرف مرگخواران می آمد


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ دوشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۰
#54
-عجب گیری افتادیما! الان من چجوری تو رو سفید کنم؟
-کاری نداره. اول باید منو راضی کنی.
-اونوقت چجوری باید این کارو انجام بدم؟
-اممم...من خیلی گرسنه ام. میتونی بری و برای من غذا بخری. اونوقت شاید راضی شدم که سفیدم کنی.
-اوهو چه حرفا! بیا این ارزنا رو بخور که بعد سفیدت کنم.
-این دیگه چیه؟ من ارزن بخورم؟ من هوس نون کشمشی کردم.
-نون چی؟
-نون کشمشی عزیزم.
-من عزیز تو نیستم! حالا اینی که میگیو کجا دارن؟ منم میتونم بخورم یا فقط مخصوص کلاغاس؟
-تو هم میتونی بخوری. فکر کنم تو این مغازه ها بتونی پیداشون کنی.
کراب به سرعت لباسش را پوشید و به سمت بازارچه رفت.
-سلام اقا. ببخشید من دنبال نون کشمکشیم!
-هومم.نون کشمکشی! یکی داشتم. ایناهاش.
-خیلی ممنون. این چرا اینجوریه؟
-مشکلش چیه؟
-هیچی؛ اصلا ولش کن. قیمت این چقدره؟
-سه گالیون و سه سیکل و چهار نات.
-چقدر گرون! نمیشه یکم تخفیف بدین؟
-چهار ناتشو اصلا نده. دیگه ازین بهتر چی میخوای؟
-عجب تخفیفی دادی! بیا اینم پولش. کوفتت شه. هی وای من
کراب در ره به سختی جلوی خود را گرفت که نان را نخورد و به سختی موفق به انجام این عمل شایسته شد!
-خب بیا اینم نونت.
-احمق جون! من بهت گفتم نون کشمشی! این چیه؟
-ای وای!
-دوباره برو!
-باشه!
کراب اینبار با تمام توانی که داشت به مغزه رفت و چیزی که کلاغ میخواست رو براش آورد.
-همینه؟ یا بازم باید برم؟
-خود خودشه.
-عجب بویی داره! تازه تازه و پر از کشمش.
-اره! ( سپس با دقت فراوانی شروع به جدا کردن کشمش ها از نان کرد)
-تو داری چیکار میکنی؟
-کشمش دوست ندارم!
-ای مرلییین. تو رو به ریشت بگو من چه کاری کردم.
بعد از دو ساعت
.
.
.
-خب غذام تموم شد.
-حالا میتونم سفیدت کنم؟
-نه! تازه خواسته هام شروع شده!


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹
#55
نام: آلبوس سوروس پاتر
گروه: اسلیترین
نژاد: اصیل زاده
چوبدستی: چوب گردوی سیاه با پر ققنوس به اندازه بیست و دو نیم سانتی متر (بر اساس پاترمور)
جارو: آذرخش
پاترونوس: گرگ (بر اساس پاترمور)
جانورنما: مار (بر اساس پاترمور)
جغد: جغد برفی (بر اساس پاترمور)
ویژگی های ظاهری: قد بلند، موی مشکی بهم ریخته، چشم های روشن، پوست روشن، فرز و چابک و آماده برای خطر
درس مورد علاقه: معجون ها و دفاع در برابر جادو ی سیاه
ظاهر: شنل مشکی، ردای مشکی، موی تقریبا بلند مشکی و کلا مشکی
خلاصه زندگی: فرزند هری پاتر و جینی ویزلی. از اول در خانواده ای اصیل به دنبا آمد و به زودی متوجه شهرت پدرش شد. کمی که بزرگ شد فهمید میتواند جادوگر ماهری ماهری باشد تا اینکه در سن 11 سالگی با جغدی برایش نامه ای هاگوارتز آمد.
همیشه از اینکه در گروه اسلیترین قرار بگیرد میترسید ولی بعدا دریافلت که این گروه همان چیزی است که به آن نیاز دارد. او تمام تلاشش را میکند تا از تمام اعضای خانواده اش بهتر باشد.


تایید شد. خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۶ ۱۲:۰۷:۰۶


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹
#56
سلام کلاه گروهبندی
من ادم برونگراییم و تقریقبلا شاد و شنگولم.
برای دوستای صمیمیم هرکاری میکنم و درباره ی احساساتم بگم که کلا خیلی کم پیش میاد که گریه کنم و عصبانیتم رو خیلی زود کنترل میکنم.
در مورد کار های تازه هم آدم ریسک پذیری هستم و سعی میکنم کاری رو که شروع کردمو تا آخرش برم.
از ترس و هیجان خوشم میاد و نوی این کار ها خیلی شجاعم.
اولویتام برای گروهبندی:
1-گریفندور
2-اسلایترین
3-هافلپاف
4-ریونکلاو



اسلیترین!

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۵ ۱۴:۲۱:۰۷


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۹
#57
تصویر شماره 16

جیمز: حیف شد که دم باریک نتونست باهامون بیاد.
سیریوس: عیب نداره شاخدار، این آبله اژدهایی مریضی بدیه !
در همین حالت لوپین با قیافه ای گرفته سرش را از روی کتاب جدیدش بلند میکند و با بی حوصلگی به اطراف خیره می شود.
سیریوس:چیشده مهتابی تو خودتی؟
لوپین: چیز مهمی نیست یکم حوصلم سررفته .
برق شرارت در چشم های سیریوس و جیمز درخشید و آن دو با حالتی معنی دار به یکدیگر نگاه کردند.
لوپین:نه اصلا فکرشم نکنید، امکان نداره من باهاتون بیام!
جیمز و سیریوس: میای خوبم میای!
لوپین: هنوز به هاگوارتز نرسیده میخاین دردسرو شروع کنین؟
جیمز: ناراحت نشو مهتابی! ما که با اون خفاش روغنی کاری نداریم، حالا خودت متوجه میشی.
جیمز و سیریوس لوپین را کشان کشتن با خود از کوپه بیرون میبرند و لوپین هم که چاره ای ندارد با آنها همراه می شود.
اسنیپ: چی میخوای پاتر؟
جیمز: هیچی سوروس،فقط میخوام بدونم تو کوپتون چطوری هوا هنوز تموم نشده!
اسنیپ: مراقب باش چی داری میگی پاتر!
سیریوس: و اگه مراقب نباشه تو چیکار میکنی؟
اسنیپ: ممکنه یه وقت دستم سمت چوبدستیم بره و کاری رو که خیلی دلم میخواد رو انجامش بدم.
جیمز:پس اگه اینطوره که هیچ شانسی نداری!
-اکسپلیارموس!
جیمز با یک حرکت سریع از طلسمی که به سویش می آمد جا خالی داد، جیمز با تعجب به اطراف نگاه میکرد چون اسنیپ حتی دستش را به چوبدستیش هم نرسانده بود.
سیریوس:به به! ببین کی اینجاست؟ لوسیوس مالفوی! حالت چطوره؟
لوسیوس:شانس آوردی پاتر! بد نیستم خائن به اصل و نسب!
لوپین: هی شما ها که تصمیم ندارین کار خلافی انجام بدین، اونم وقتی که هنوز به هاگوارتز نرسیدیم.
لوسیوس: خفه شو!
سیریوس: کانفاندو!
اسنیپ با یک حرکت طلسم سیریوس را منحرف میکند.
لوسیوس:پس اگه اینجوریه....
-ایمپدیمنتا
اسنیپ: بی هوا حمله کردی پاتر!
-لوکوموتور مورتیس!
جیمز: اوووووو، ببینید که اینجاست؛ خانوم لسرنج!
بلاتریکس: خفه شده دو رگه کثیف!
سیریوس: پتریفیکوس توتالوس!
بلاتریکس با سرعت جاخالی میدهد و طلسم سیریوس به در کوپه میخورد.
-اکسپلیارموس!
-پروته گو!
لوپین محکم به صندلی برخورد میکند.
-سکتوم سمپرا!
جیمز: چطوری پانمدی!
سیریوس: سزای اینکارتو میبینی زرزروس!
-اکپلیارموس!
-استیوپفای!
-ریله شیو!
لوسیوس: حالتون چطوره پروفسور!
اسلاگهورن: دوئل! اونم توی قطار! پناه بر خدا!
لوپین:اممم، پروفسور فقط داشتیم شوخی میکردیم.
اسلاگهورن: که اینطور! فکر نمیکنی این جور شوخی ها یکمی خطرناک باشن؟ به محض رسیدن به هاگوارتز از هر کدومتون ده امتیاز کم میکنم. حالا زود از اینجا برید. با شما دوتا هم هستم، بلاتریکس زود برو به کوپه خودتون!
پروفسور اسلاگهورن با عصبانیت آنها را از کوپه بیرون میکند و یک آناناس شکری را از درون جیبش به سمت دهانش میبرد.
جیمز:خیلی خوش شانسی که به دادت رسیدن زرزروس!
اسنیپ: خفه شو دورگه!
سیرویس: نکنه بازم دلت دعوا میخاد؟
صدای فریاد پروفسور اسلاگهورن به گوش می سرد که میگوید دیگر به فکر دعوا نباشید.
کمی بعد در کوپه
لوپین: خیالتون راحت شد؟
جیمز و سیریوس: الان حوصلت یر جاش اومد؟
هر سه شروع به خندیدن کردند
-قورباغه شکلاتی، کیک پاتیلی...
جیمز: این همه فعالیت گرسنم کرده؛ بیاین یه چیزی بخوریم.
لوپین و سیریوس: باشه.
-تا بیست دقیه دیگه قطار به هاگوارتز میرسه؛سریع رداهاتون رو بپوشید.
جیمز: خب غذامونم که خوردیم، رداها هم که عوض شدن، حوصله بعضیا عم اومد سرجاشون!
صدای سوت قطار بلند شد دو بعد از مدتی ایستاد؛ آن سه دوست درحالی که میخندیند از قطار پیاده شدند و سوار قایق به سوی هاگوارتز رفتند!
پایان

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۳ ۲۱:۰۱:۲۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.