تصویر شماره 16جیمز: حیف شد که دم باریک نتونست باهامون بیاد.
سیریوس: عیب نداره شاخدار، این آبله اژدهایی مریضی بدیه !
در همین حالت لوپین با قیافه ای گرفته سرش را از روی کتاب جدیدش بلند میکند و با بی حوصلگی به اطراف خیره می شود.
سیریوس:چیشده مهتابی تو خودتی؟
لوپین: چیز مهمی نیست یکم حوصلم سررفته .
برق شرارت در چشم های سیریوس و جیمز درخشید و آن دو با حالتی معنی دار به یکدیگر نگاه کردند.
لوپین:نه اصلا فکرشم نکنید، امکان نداره من باهاتون بیام!
جیمز و سیریوس: میای خوبم میای!
لوپین: هنوز به هاگوارتز نرسیده میخاین دردسرو شروع کنین؟
جیمز: ناراحت نشو مهتابی! ما که با اون خفاش روغنی کاری نداریم، حالا خودت متوجه میشی.
جیمز و سیریوس لوپین را کشان کشتن با خود از کوپه بیرون میبرند و لوپین هم که چاره ای ندارد با آنها همراه می شود.
اسنیپ: چی میخوای پاتر؟
جیمز: هیچی سوروس،فقط میخوام بدونم تو کوپتون چطوری هوا هنوز تموم نشده!
اسنیپ: مراقب باش چی داری میگی پاتر!
سیریوس: و اگه مراقب نباشه تو چیکار میکنی؟
اسنیپ: ممکنه یه وقت دستم سمت چوبدستیم بره و کاری رو که خیلی دلم میخواد رو انجامش بدم.
جیمز:پس اگه اینطوره که هیچ شانسی نداری!
-اکسپلیارموس!
جیمز با یک حرکت سریع از طلسمی که به سویش می آمد جا خالی داد، جیمز با تعجب به اطراف نگاه میکرد چون اسنیپ حتی دستش را به چوبدستیش هم نرسانده بود.
سیریوس:به به! ببین کی اینجاست؟ لوسیوس مالفوی! حالت چطوره؟
لوسیوس:شانس آوردی پاتر! بد نیستم خائن به اصل و نسب!
لوپین: هی شما ها که تصمیم ندارین کار خلافی انجام بدین، اونم وقتی که هنوز به هاگوارتز نرسیدیم.
لوسیوس: خفه شو!
سیریوس: کانفاندو!
اسنیپ با یک حرکت طلسم سیریوس را منحرف میکند.
لوسیوس:پس اگه اینجوریه....
-ایمپدیمنتا
اسنیپ: بی هوا حمله کردی پاتر!
-لوکوموتور مورتیس!
جیمز: اوووووو، ببینید که اینجاست؛ خانوم لسرنج!
بلاتریکس: خفه شده دو رگه کثیف!
سیریوس: پتریفیکوس توتالوس!
بلاتریکس با سرعت جاخالی میدهد و طلسم سیریوس به در کوپه میخورد.
-اکسپلیارموس!
-پروته گو!
لوپین محکم به صندلی برخورد میکند.
-سکتوم سمپرا!
جیمز: چطوری پانمدی!
سیریوس: سزای اینکارتو میبینی زرزروس!
-اکپلیارموس!
-استیوپفای!
-ریله شیو!
لوسیوس: حالتون چطوره پروفسور!
اسلاگهورن: دوئل! اونم توی قطار! پناه بر خدا!
لوپین:اممم، پروفسور فقط داشتیم شوخی میکردیم.
اسلاگهورن: که اینطور! فکر نمیکنی این جور شوخی ها یکمی خطرناک باشن؟ به محض رسیدن به هاگوارتز از هر کدومتون ده امتیاز کم میکنم. حالا زود از اینجا برید. با شما دوتا هم هستم، بلاتریکس زود برو به کوپه خودتون!
پروفسور اسلاگهورن با عصبانیت آنها را از کوپه بیرون میکند و یک آناناس شکری را از درون جیبش به سمت دهانش میبرد.
جیمز:خیلی خوش شانسی که به دادت رسیدن زرزروس!
اسنیپ: خفه شو دورگه!
سیرویس: نکنه بازم دلت دعوا میخاد؟
صدای فریاد پروفسور اسلاگهورن به گوش می سرد که میگوید دیگر به فکر دعوا نباشید.
کمی بعد در کوپه
لوپین: خیالتون راحت شد؟
جیمز و سیریوس: الان حوصلت یر جاش اومد؟
هر سه شروع به خندیدن کردند
-قورباغه شکلاتی، کیک پاتیلی...
جیمز: این همه فعالیت گرسنم کرده؛ بیاین یه چیزی بخوریم.
لوپین و سیریوس: باشه.
-تا بیست دقیه دیگه قطار به هاگوارتز میرسه؛سریع رداهاتون رو بپوشید.
جیمز: خب غذامونم که خوردیم، رداها هم که عوض شدن، حوصله بعضیا عم اومد سرجاشون!
صدای سوت قطار بلند شد دو بعد از مدتی ایستاد؛ آن سه دوست درحالی که میخندیند از قطار پیاده شدند و سوار قایق به سوی هاگوارتز رفتند!
پایان
تایید شد! مرحله بعد: گروهبندی