تقریبا یک هفته ای میشد که برنامه های جادوگر تیوی به طور کامل قطع شده بودند و ملت هم آنقدر بیکار و خسته بودند که عوض فعالیت کردن، مینشستند به تلویزیون خالی زل میزدند.
آن شب هم حتی نشسته بودند زل زده بودند به تلویزیون خالی.
و زل زدند.
و بیشتر زل زدند.
و آنقدر زل زدند تا زل دان و آپاندیسشان پاره شد!
اما بعد، ناگهان با روشن شدن صفحه تلویزیون و به نمایش در آمدن نشان دولت داس و کراوات، آپاندیسشان را به کمک موهای زائدشان بخیه زدند و نشستند تا ببینند پادشاهشان میخواهد چه درسی از زندگی برایشان ببافد بهم دیگر!
و بعد نشان از صفحه تلویزیون محو شد و ملت از جعبه جادویی به استودیوی شماره یک شبکه جادوگر تی وی زل زدند و مستقیما با پادشاه چشم در چشم شدند که به افق چشم دوخته بود.
- رو آنتنیم حتی!
- بله... ولی ما میخوایم به افق نگاه کنیم. فاست؟ میتونی چوبدستیتو از تو گوش فیلم بردار در بیاری حتی!
آرسینوس پس از شنیدن صدایی که همچون فریادی بود که به نظر میرسید به سرعت خفه شده باشد، نگاهش را از افق برداشت و به دوربین نگاه کرد. سپس کراواتش را محکم کرد. و بعد هم تاجش را صاف کرد، که البته ناموفق بود و تاج دوباره کج شد. و بعد شروع کرد به صحبت کردن:
- حاشیه نمیریم ما اصولا. حال حرف زدن هم نداریم زیاد. ولی تشریف آوردیم که درس زندگی بدیم بهتون. ما بسیار پادشاه مسئول و خوبی میباشیم حتی!
آرسینوس صدایش را صاف کرد و سپس به ادامه صحبت پرداخت:
- اول از همه راجع به این حمایت های عده ای از ملت بگیم. این ملت دو رو... این ملت حمایت نما... اصلا این ملت رو خود مرلین زده حتی... این ملت خودشون حمایت لازم دارن. بعد میان از ما حمایت میکنن. یکی بره از اینا حمایت کنه! اینها عده ای پاچه خوار هستند فقط. ما حتی اندازه سوراخ جوراب مورچه هم اهمیت نمیدیم بهشون. حالا باز بیاید نامه و بیانیه حمایتی بدید بهمون. باز بیاید توی فلان اطلاعیه جار بزنید که سلطنتی شدن وزارت مورد قبول ماست! شما خودتون مورد قبول دیافراگم ما هم نیستین. الکی میاید وقت ما و خودتون و مردم فهیم و باز هم ما رو می گیرید! که چه؟ خلاصه کلام اینکه، فرزندان شجاع این مرز و بوم بدانند که پادشاه چیزی به اسم دوست نداره. پادشاه یا رعیت داره، یا دشمن. شما هم رعیت ما هستید فقط!
صدای دست و بشکنی که البته مشخص بود به زور طلسم شکنجه ایجاد شده است، در استودیو پیچید.
- میگفتیم... مورد دوم... کشور دوست و همسایه ما، زوپسستان، هستش. این زوپسستانی ها خودشون صاحاب ندارن. ملتشون افتادن به دل و روده تسترال خام خوردن! بعد ملت میرن از اینا دادخواهی میکنن؟ واقعا؟ جماعت زوپسستان ماسه هارو ریخته تو ساعت سایت حتی! شما ساعت سایت رو ببینید مردم. مردم سایت رو باز میکنن توی زمان سفر میکنن اصلا! بعد هم واسه کوچکترین درخواستی که از اینها میشه، ملت رو پاس میدن اینور اونور عین توپ کوافل در ادارات دولتیشون! شما میدونید که این زوپسستانی که شما به درگاهش دعا میکنید، شبها در خوابگاه لنگ و پاچشون توی دهان همدیگس؟
بازهم همان صدای جیغ و داد و هورا در استودیو پیچید.
- فاست! صدای اینارو در نیار هی! تمرکز و فضای خوفناک رو بهم میزنی!
خب... مورد سوم که همتون منتظرش هستید.
کوییدیچ! بله... کوییدیچ! کوییدیچ رو کلا
جمعش میکنیم. خیلی کودکانه و غیر سلطنتیست این ورزش. انجام ورزش کوییدیچ از این لحظه توی کشور ممنوع اعلام میشه و مجازات افرادی که از این قانون تخطی کنن، اعدام هست. درصدد این هستیم که جاروهای تو هاگوارتز رو هم بدیم جمعشون کنن همه رو.
اینبار استودیو به طور کامل در سکوت بود...
- و در آخر... عده ای هستن که میگن: ما کردیم، نشد! شما هم بکنین، نمیشه! حرف من به این جماعت این هست که: چرا نشه؟ ما میتوانیم! ما ملت توانایی هستیم. اینکه ما اولین و یگانه حکومت سلطنتی این مرز و بوم هستیم خودش گویا هست. گفتن نمیتونین حکومت رو سلطنتی کنین. گفتن وزیر سابق رو فاسد کردین. گفتن وزیر بازیچه دست آرسینوس و دار و دسته ش هست. گفتن قراره توی این وزارت هم مسابقه بذاریم و افراد خودمون رو برنده کنیم. نمیکنیم! همه شمایی که تابع قوانین و مقررات کشور هستید برنده اید! درست مثل پسربچه ای که از مرلین یه نیمبوس دوهزار خواست ولی بعدش یه بسته نوشیدنی کره ای دزدید و فهمید تخصص مرلین توی چیز دیگه ایه.
این بود حرف هامون. باشد که درس زندگی رو فرا گرفته باشید و رستگار شوید!
و سپس دوربین ها خاموش شدند و صفحه تلویزیون ها دوباره سیاه...