هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۶
#91
پست پایانی سوژه:

پرسی و ایگور همانطور غرق در شگفتی آنجا ایستادند.
و ایستادند.
و حتی باز هم ایستادند!
ایگور و پرسی آنقدر آنجا ایستادند که حتی سال ها گذشت. بر اثر گذشت سال ها، زیر پایشان علف سبز شد. علف های سبز شده نیز رشد کردند و تبدیل به درخت شدند. مدیریت هاگوارتز هم که دچار فساد مالی شده بود، آنها را قطع کرد و چوبشان را فروخت. اما ایگور و پرسی همچنان ایستادند!

آنها آنقدر ایستادند که حتی خود کلمه "ایستادن" به سراغشان آمد.
- تکون نمیخورید شماها، نه؟
- نه!
- نه!

و "ایستادن" که نمیتوانست جلوی آنها کم بیاورد، گفت:
- پس منم وایمیسم و وای‌خواهم‌ساد!

و او هم ایستاد.
و آن سه سالها ایستادند، تا اینکه بالاخره ایگور بر اثر کهولت سن، تبدیل شد به شناسه های بسته شده.
حتی خود "ایستادن" هم بالاخره خسته شد و از صحنه محو شد.
اما پرسی ایستاد و تبدیل شد به مجسمه و حتی شروع کرد به پخ کردن دانش آموزان و پیشت کردن گربه فیلچ تا شاید رستگاری را پیدا کند.

پایان



پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶
#92
اطلاعیه سوم دولت داس و کراوات


با درود بر تمام ملت جامعه جادویی.

آخرین اخبار در مورد برگزاری مسابقات کوییدیچ را میتوانید در تاپیک جادوگر تی وی پیگیری کنید تا شاید رستگار شوید!

با تشکرات فراوان.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶
#93
تقریبا یک هفته ای میشد که برنامه های جادوگر تی‌وی به طور کامل قطع شده بودند و ملت هم آنقدر بیکار و خسته بودند که عوض فعالیت کردن، مینشستند به تلویزیون خالی زل میزدند.
آن شب هم حتی نشسته بودند زل زده بودند به تلویزیون خالی.
و زل زدند.
و بیشتر زل زدند.
و آنقدر زل زدند تا زل دان و آپاندیسشان پاره شد!
اما بعد، ناگهان با روشن شدن صفحه تلویزیون و به نمایش در آمدن نشان دولت داس و کراوات، آپاندیسشان را به کمک موهای زائدشان بخیه زدند و نشستند تا ببینند پادشاهشان میخواهد چه درسی از زندگی برایشان ببافد بهم دیگر!
و بعد نشان از صفحه تلویزیون محو شد و ملت از جعبه جادویی به استودیوی شماره یک شبکه جادوگر تی وی زل زدند و مستقیما با پادشاه چشم در چشم شدند که به افق چشم دوخته بود.

- رو آنتنیم حتی!
- بله... ولی ما میخوایم به افق نگاه کنیم. فاست؟ میتونی چوبدستیتو از تو گوش فیلم بردار در بیاری حتی!

آرسینوس پس از شنیدن صدایی که همچون فریادی بود که به نظر میرسید به سرعت خفه شده باشد، نگاهش را از افق برداشت و به دوربین نگاه کرد. سپس کراواتش را محکم کرد. و بعد هم تاجش را صاف کرد، که البته ناموفق بود و تاج دوباره کج شد. و بعد شروع کرد به صحبت کردن:
- حاشیه نمیریم ما اصولا. حال حرف زدن هم نداریم زیاد. ولی تشریف آوردیم که درس زندگی بدیم بهتون. ما بسیار پادشاه مسئول و خوبی میباشیم حتی!

آرسینوس صدایش را صاف کرد و سپس به ادامه صحبت پرداخت:
- اول از همه راجع به این حمایت های عده ای از ملت بگیم. این ملت دو رو... این ملت حمایت نما... اصلا این ملت رو خود مرلین زده حتی... این ملت خودشون حمایت لازم دارن. بعد میان از ما حمایت میکنن. یکی بره از اینا حمایت کنه! اینها عده ای پاچه خوار هستند فقط. ما حتی اندازه سوراخ جوراب مورچه هم اهمیت نمیدیم بهشون. حالا باز بیاید نامه و بیانیه حمایتی بدید بهمون. باز بیاید توی فلان اطلاعیه جار بزنید که سلطنتی شدن وزارت مورد قبول ماست! شما خودتون مورد قبول دیافراگم ما هم نیستین. الکی میاید وقت ما و خودتون و مردم فهیم و باز هم ما رو می گیرید! که چه؟ خلاصه کلام اینکه، فرزندان شجاع این مرز و بوم بدانند که پادشاه چیزی به اسم دوست نداره. پادشاه یا رعیت داره، یا دشمن. شما هم رعیت ما هستید فقط!

صدای دست و بشکنی که البته مشخص بود به زور طلسم شکنجه ایجاد شده است، در استودیو پیچید.

- میگفتیم... مورد دوم... کشور دوست و همسایه ما، زوپسستان، هستش. این زوپسستانی ها خودشون صاحاب ندارن. ملتشون افتادن به دل و روده تسترال خام خوردن! بعد ملت میرن از اینا دادخواهی میکنن؟ واقعا؟ جماعت زوپسستان ماسه هارو ریخته تو ساعت سایت حتی! شما ساعت سایت رو ببینید مردم. مردم سایت رو باز میکنن توی زمان سفر میکنن اصلا! بعد هم واسه کوچکترین درخواستی که از اینها میشه، ملت رو پاس میدن اینور اونور عین توپ کوافل در ادارات دولتیشون! شما میدونید که این زوپسستانی که شما به درگاهش دعا میکنید، شبها در خوابگاه لنگ و پاچشون توی دهان همدیگس؟

بازهم همان صدای جیغ و داد و هورا در استودیو پیچید.

- فاست! صدای اینارو در نیار هی! تمرکز و فضای خوفناک رو بهم میزنی! خب... مورد سوم که همتون منتظرش هستید. کوییدیچ! بله... کوییدیچ! کوییدیچ رو کلا جمعش میکنیم. خیلی کودکانه و غیر سلطنتیست این ورزش. انجام ورزش کوییدیچ از این لحظه توی کشور ممنوع اعلام میشه و مجازات افرادی که از این قانون تخطی کنن، اعدام هست. درصدد این هستیم که جاروهای تو هاگوارتز رو هم بدیم جمعشون کنن همه رو.

اینبار استودیو به طور کامل در سکوت بود...

- و در آخر... عده ای هستن که میگن: ما کردیم، نشد! شما هم بکنین، نمیشه! حرف من به این جماعت این هست که: چرا نشه؟ ما میتوانیم! ما ملت توانایی هستیم. اینکه ما اولین و یگانه حکومت سلطنتی این مرز و بوم هستیم خودش گویا هست. گفتن نمیتونین حکومت رو سلطنتی کنین. گفتن وزیر سابق رو فاسد کردین. گفتن وزیر بازیچه دست آرسینوس و دار و دسته ش هست. گفتن قراره توی این وزارت هم مسابقه بذاریم و افراد خودمون رو برنده کنیم. نمیکنیم! همه شمایی که تابع قوانین و مقررات کشور هستید برنده اید! درست مثل پسربچه ای که از مرلین یه نیمبوس دوهزار خواست ولی بعدش یه بسته نوشیدنی کره ای دزدید و فهمید تخصص مرلین توی چیز دیگه ایه. این بود حرف هامون. باشد که درس زندگی رو فرا گرفته باشید و رستگار شوید!

و سپس دوربین ها خاموش شدند و صفحه تلویزیون ها دوباره سیاه...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۸ ۲۳:۱۴:۴۵


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶
#94
سوژه جدید:

- کوچیکه آقا... کوچیکه! جا نمیشه!
- غلط کرده کوچیکه. میگیم جا میشه، یعنی جا میشه!

تابوت ساز مخصوص وزارت، که دهانش برای جا کردن جسد جن خانگی در تابوت، به صورت سه بانده آسفالت شده بود، دست از کار کشید، کمرش را با صدای "تق" خاصی صاف کرد و سپس رو به آرسینوس گفت:
- بیا خودت جا کن اصلا!
-
-
- ببرید بدیدش دست دمنتورا، باهاش ماچ بازی کنن تا آدم شه مرتیکه گستاخ فرومایه!

و دو عدد کاراگاه به سرعت تابوت ساز وزارت را که برای اولین بار در طول دوره کاری سیزده ساله اش، آدم حساب شده بود و برای یک وزیر تابوت ساخته بود را بردند دادند دست دمنتورها جهت آموزش ماچ بازی.

- مرتیکه واسه جن یک متری اومده تابوت سی سانتی متری ساخته بعد میگه جا نمیشه. الان خودم همچین جا میکنمش که دهن همه باز بمونه!

آرسینوس قدمی به سوی تابوت گذاشت و جسد وینکی را که در کفنی شکلاتی رنگ پیچیده شده بود را از تابوت خارج کرد. سپس از درون جیب ردای خود چند عدد روزنامه پیام امروز خارج کرد، روزنامه هارا خیس کرد و در تابوت چپاند. بعد هم نشست و منتظر ماند.

ساعتی بعد، آرسینوس از جای خود بلند شد، روزنامه ها را از درون تابوت خارج کرد، و سپس جسد وینکی را به راحتی درون تابوت گذاشت.
- ملت کاراگاه! تحت تدابیر شدید امنیتی، علاوه بر اینکه هرکس اعتراض کرد یا پاچه خواری و حمایت کرد رو زندانی کردید، جسد رو هم به سازمان اسرار منتقل کنید که حسابی سرمون شلوغه!



پاسخ به: راهروهای مجلس
پیام زده شده در: ۰:۵۰ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶
#95
با درود فراوان.

پیرامون برگزای جام کوییدیچ، تنها در نظرسنجی بالای تاپیک شرکت نمایید و پستی در این تاپیک ارسال نکنید.

با تشکرات.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶
#96
اطلاعیه دوم دولت داس و کراوات


با درود فراوان به ملت جادویی.

با توجه به اینکه مملکت جادویی، به شدت به پادشاه محبوب و کار درستشان یعنی ما، التماس میکردند که پرده از راز داشتن یا نداشتن ولیعهدمان برداریم، امشب این اطلاعیه را پیرامون معرفی ولیعهدمان ارسال میکنیم.
ولیعهد اینجانب، شخصی است بسیار دانا، فوق العاده توانا و کار درست. و ایشان اولین نقاب ما میباشند که پس از زندگی و حکومت طولانی ما، بر تخت سلطنت تکیه خواهند زد و راه ما را ادامه خواهند داد تا جامعه را به سوی رستگاری خود پیش ببرند!

همچنین رفراندوم برگزاری کوییدیچ، ساعت 12 نیمه شب در تاپیک راهروهای مجلس شروع خواهد شد و امید میرود با شرکت پرشور جامعه جادویی، نتایج دلخواه حاصل گردد.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶
#97
اطلاعیه اول دولت داس و کراوات



پیرامون ترور شخص وزیر وینکی، جن خانگی خووب، پست وزارت و رهبری جامعه جادویی با وجود سختی های فراوان، به اینجانب، آرسینوس جیگر رسیده است.
اینجانب، پس از بررسی های فراوان و به دلیل ناکارامدی های قبلی، با رای و نظر شخصی خود، سیستم وزارت را به سلطنتی و موروثی تغییر داده و هرگونه اعتراضی در این مورد را ممنوع اعلام میکنم. همچنین در جهت جلوگیری از هرگونه تنش، نمایندگان مجلس، یعنی پروتی پاتیل و نیوت اسکمندر تا اطلاع ثانوی به آزکابان منتقل خواهند شد.
اشخاصی که از این پس به وزارت سحر و جادو، کوچکترین اعتراضی کنند، به اشد مجازات یعنی حبس ابد و حتی بوسه دیوانه ساز محکوم خواهند شد تا عبرتی برای دیگران شوند.

در حال حاضر وضعیت جامعه در حالت حکومت نظامی میباشد و کاراگاهان در دستگیر کردن تمامی اشخاص مشکوک، اختیار تام خواهند داشت. کاراگاهان نیز در صورت سرپیچی از انجام وظایفشان، به شدت مجازات خواهند شد و این وضعیت تا زمان دستگیری قاتل وزیر وینکی ادامه خواهد داشت.

همچنین در جهت اطلاع ملت جامعه جادویی، رفراندوم برگزاری جام کوییدیچ، طی یک یا دو روز آینده اجرا خواهد شد.

جسد وزیر مرحوم، جهت برخی تحقیقات، در یک محفظه شیشه ای سفید و یخ زده به ساختمان وزارت منتقل شد و قرار است به سرنوشتی نامعلوم دچار شود.

و در نهایت، به عنوان مشاور و معاون اول خود، لایتینا فاست، رئیس اداره کاراگاهان را با حفظ سمت قبلی خود انتخاب نموده و مقام چوبدستی پادشاه را به ایشان اهدا مینمایم.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۰:۳۴ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶
#98
- ... همچنین اگر شما خونتون مورچه داره، میتونید این مورچه کش های تولید وزارت رو از طریق... خخخرررچ

صدای گوینده رادیو قطع شد.
چند ثانیه سکوت بر موج رادیو وزارت حکم فرما شد، اما پیش از آنکه ملت موج رادیو را تغییر دهند، صدای گوینده جدیدی با شتاب شروع به صحبت کرد.
- درود بر ملت آگاه و شریف دنیای جادویی. خبری که هم اکنون میشنوید، خبری است بسیار تاسف بار و ضایعه ای دردناک که تا فیها خالدون کلهم دنیای جادویی را سوزانده، میسوزاند و خواهد سوزاند حتی. این خبر چیزی نیست جز... هق هق هق...

صدای گوینده در میان هق هق هایش گم شد و هیچکس هم اهمیتی نداد که وی به جای گریه کردن، دقیقا کلمه "هق هق" را به کار برده است.
در حالی که گوینده همچنان هق هق میکرد، صدای پرتاب چیزی شبیه لنگه کفش شنیده شد و سپس گوینده جدیدی شروع کرد به صحبت کردن:
- همونطور که همکارم میگفت، این خبر دردناک، ترور شخص وزیر محبوب جامعه، جناب وینکی هست. ایشون که امشب در راستای انجام اصلاحات، تحولات و حتی تهوعات خووب دیگه به ساختمان مجلس رفته بودند، از سوی شخصی در میان جمعیت هدف طلسم مرگ قرار گرفتند و ریقه رحمت رو سر کشیدن. متاسفانه شخص تروریست در حال حاضر فراریه، اما جناب معاون وزیر دستور تعقیب و پیدا کردن سریع ایشون رو دادن. همچنین ایشون در سخنرانی کوتاهی که برای شما نقل خواهد شد گفتن که:
نقل قول:
- دوران بسیار سختی است ملت... اما وزارت در کنار شما می ایسته، شما هم در کنار وزارت بایستید و در کل همون چرت و پرتایی که اسکریم جیور توی فیلم هفت گفت. نگرانی شمارو درک میکنم. اما مطمئن باشید که وزارت امنیت رو برمیگردونه. ما مسبب این فاجعه رو پیدا میکنیم و به اشد مجازات میرسونیم. در حال حاضر فعالیت هایی مثل کوییدیچ، به دلیل اوضاع امنیتی جامعه و همچنین عزای عمومی تعطیل خواهند شد و امیدوارم که همه شما کمال همکاری رو داشته باشید با وزارت. چند کلمه در مورد وزیر مرحوم بگم... ایشون وزیری بودند بسیار متحول گر... بسیار دانا و زرنگ. انقده خوب بودن اصلا! نصف همتون هم بودن!


پس از چند ثانیه و اتمام سخنان آرسینوس، گوینده صحبت خود را ادامه داد:
- پس از این سخنرانی آرام بخش، که پوکرفیس شدن تمامی حاضرین رو به همراه داشت، اکنون سوالاتی برای ما پیش میاد... آینده جامعه جادویی بریتانیا به چه شکل خواهد بود؟ آیا آرسینوس، اصلاحات وینکی رو ادامه خواهد داد؟ پاسخ همه این سوالات در روز شنبه واطلاعیه شروع رسمی وزارت آرسینوس جیگر...

و سپس صدای گزارشگر قطع شد و موج رادیو وزارت به طور کامل از کار افتاد...



پاسخ به: راهروهای مجلس
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶
#99
ملت چنان در بهت و حیرت فرو رفته بودند که آن پیکر سیاه پوش توانست بگریزد. تنها صدای بلند پاق آپارات وی بود که ملت را از شوک خارج کرد.
معاون وزیر مرحوم، نفر اولی بود که در حالی که تارهای مو، از درون ردا، شلوار و حتی نقابش بیرون میریختند، از جای خود پرید و بالای سر بدن بی جان وزیر زانو زد.
ملت هم با دیدن معاون وزیر که موهایش ریخته بود از شدت خوف، ترسیدند و محض رضای وزیر خودشان را در گل پلکاندند و دیگر اینطوری نتوانستند و زیر عشقشان به وزیر جامعه شان هم درد گرفت.

آرسینوس ناباورانه به صورت چروکیده جن خانگی سیلی میزد.
- بلند شو لعنتی... د بلند شو... بعد از تو کی دیگه میخواد هر روز وسط وزارت گونی بپوشه و کفش ملتو واکس بزنه و جن خوب بشه؟

وینکی بلند نشد. در واقع بر اثر سیلی های محکم آرسینوس، چندتا از دندان هایش هم شکستند.
لایتینا که دید اگر چند ثانیه دیگر بگذرد، احتمالا آرسینوس جسد وینکی را تکه پاره میکند، سوتی زد و کاراگاهانش را فراخواند. آنها به زور آرسینوس را که میکوشید به وینکی تنفس دهان به دهان دهد، از وی جدا کردند و وینکی را هم انداختند پشت یک جاروبولانس تا به سنت مانگو منتقل کنند.

دو کاراگاه، آرسینوس را به زور سراپا نگه داشتند و به جایگاه سخنرانی برگرداندند.
سپس لایتینا که درون چشمانش اشک حلقه زده بود، به آرسینوس گفت:
- الان شما باید جامعه رو آروم کنید جناب معاون... این غم خیلی بزرگی بود واسه همه ما.
- جناب معاون عمته. من وزیرم الان.
-

لایتینا هرچه کرد، نتوانست عمه اش را به عنوان معاون آرسینوس تصور کند. البته این موضوع که وی اصلا عمه نداشت هم در این موضوع بی تاثیر نبود؛ پس تصمیم گرفت به جایش به صدای لرزان و نگران آرسینوس که دائم اطراف را میپایید تا ناگهان خودش هم ترور نشود، گوش دهد.

- دوران بسیار سختی است ملت... اما وزارت در کنار شما می ایسته، شما هم در کنار وزارت بایستید و در کل همون چرت و پرتایی که اسکریم جیور توی فیلم هفت گفت. نگرانی شمارو درک میکنم. اما مطمئن باشید که وزارت امنیت رو برمیگردونه. ما مسبب این فاجعه رو پیدا میکنیم و به اشد مجازات میرسونیم. در حال حاضر فعالیت هایی مثل کوییدیچ، به دلیل اوضاع امنیتی جامعه و همچنین عزای عمومی تعطیل خواهند شد و امیدوارم که همه شما کمال همکاری رو داشته باشید با وزارت. چند کلمه در مورد وزیر مرحوم بگم... ایشون وزیری بودند بسیار متحول گر... بسیار دانا و زرنگ. انقده خوب بودن اصلا! نصف همتون هم بودن!
-

ملت پوکرفیس بودند که ناگهان کسی از میانشان گفت:
- پس تاریخ تنفیذ وزارت شما کِی هست؟
- شنبه... شنبه!
- لااقل تا سوم وزیر مرحوم صبر میکردید خب.
- یکی اینو ببره از جلو چشمم دور کنه!

و بدین ترتیب، تمامی ملت، به وسیله کاراگاهان از جلوی چشم آرسینوس دور شدند!



پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶
دو پاتیل شروع کردند به چرخیدن دور یکدیگر و همچنین در محیط اطراف. آنها پاتیل های عاشق و خوشحالی بودند. حتی پس از چند دقیقه شروع کردند به انتخاب کردن نام بچه های آینده شان.
پاتیل هکتور پس از اینکه چندبار جهت خداحافظی خودش را به سر هکتور کوبید، تمامی معجون های وی را نیز در خودش ریخت تا پوستش جواب بماند، و سپس دو پاتیل، که از بالایشان قلب خارج میشد، دنگ دنگ کنان به سوی آینده شان رهسپار شدند که ناگهان هکتوری گفت:
- کی شماهارو گذاشته اینجا؟

هکتور حتی با وجود اینکه چندجای سرش به خاط برخوردهای پاتیل باد کرده بود، بازهم ویبره میزد!
- وایسا ببینم... پاتیل من چرا همچین شده رنگش؟

هکتور که ویبره اش به دلیل تعجبش کمتر شده بود، دو پاتیل را از روی زمین بلند کرد.
هکتور نگران بود. نگران رنگ پاتیلش بود. و البته حق هم داشت. او به صورت عادی توسط آرسینوس و سوروس به خاطر معجون هایش مورد تمسخر قرار میگرفت، اکنون رنگ پاتیلش بهانه خوبی به آنها برای تمسخر بیشتر میداد...
اما هکتور ذهن تیزی داشت. یک ذهن تیز و البته دو عدد پاتیل.
- خب... درسته که رنگت سفید کثیفه. ولی بهتر از هیچیه. پوستتو میکنم میندازم روی پاتیل خودم.

دو پاتیل پوکرفیس شدند!

و چند ثانیه بعد، هکتور با پاتیل خودش وارد کلبه شد و به مرگخوارانی که کم کم درحال بیدار شدن بودند نگاه کرد.
- همتون یه مشت تنبلید. ببینید من چه سحرخیزم!
- الان به ما گفتی تنبل هک؟
- نه ارباب، شما خواب براتون خوبه حتی. یازده ساله اید. در حال رشد هستید!
-







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.