هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۶ چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۷
#1
نمیدونم اینجا درسته بگم ولی من فعالیت داشتم. توی تالار هافلپاف هم فعال بودم با اینکه زیاد نبوده ولی از 14 اسفند چندین پست زدم. امیدوارم حقم ضایع نشه.



Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷
#2
جلوی آینه ایستاد و به تصویرش نگاه کرد. آنجا خبری از چهره تراش خورده و سوخته خودش نبود. یک پسر با پوست روشن و موهای طلایی ایستاده بود کنار پیرمردی چاق و سفید مو و به او می خندیدند.
پشت سرش را نگاه کرد ولی متوجه شد تنهاست. آن پسر خودش بود و آن پیرمرد هم کسی جز پدرش نبود.
ساعتها به آن تصویر نگاه کرد، به کسی که آرزویش را داشت، به آن پسر سالم، سرحال، با دست و پای واقعی، کسی که پدرش او را دوست داشت.
به آتشی که آنجا روشن بود نگاه کرد و در یک لحظه تصمیمش را گرفت.
دقایقی بعد چیزی نمانده بود به جز کپه ای از خاکستر گرم، خاکستر متعلق به پینوکیو؛آدمک چوبی!



Re: اگر جاي رولينگ بوديد...!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷
#3
اگه من جای رولینگ بودم حتما سیریوس رو زنده نگه می داشتم و هری رو تنها نمی زاشتم. یک مقدار از مرگ های بی مورد کم می کردم و به جای اینکه دورسلی ها این همه یک دفعه احساساتی شن، یک بلایی سرشون می آوردم. مثلا پتونیا یا ورنون می مرد خیلی جالب میشد یا دادلی یک شکلی وارد دنیای جادورگی میشد.
فصل آخر هم حذف می کردم و ولدمورت انیقدر ضایع کشته نمیشد.
فرد زنده می موند و شاید از ویزلی ها چارلی یا پرسی کشته می شدند.



Re: بهترین و بدترین سکانس های فیلم های هری پاتر از نظر شما
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۶
#4
بهترین صحنه (ها):
- صحنه های جنگ سازمان اسرار خیلی خوب بود ( فیلم پنج)
- حمله دیوانه سازها به دادلی
- صحنه قبرستان توی فیلم چهار

بدترینها:
- پایان فیلم سه که سیریوس آذرخش رو برای هری میفرسته
- لوپین خیلی گرگینه زشتی شد
- وقتی اسم هری از جام آتش در میاد و دامبلدور چیزی نمونده هری رو بکشه!



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۸:۵۶ سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۶
#5
در مغازه آلفرد غلغله بود. بچه های مدرسه و بزرگترهایشان سر و دست میشکستند تا یکی از موجودات جادویی مورد نظرشون رو خریداری کنند. اون وسط آلفرد داد می زد:
- همه برن توی صف! اگه اینطوری شلوغ کنین و هل بدین در مغازه رو می بندم.
جادوگران و ساحره ها در حالی که همدیگه رو هل میدادند و گاهی هم پای یکی روی پای دیگری می رفت، بالاخره به صف شدند. اولین نفر دختر موطلایی و زیبایی بود که همراه پدرش به مغازه آلفرد اومده بود و دستش رو محکم گرفته بود. آلفرد در حالی که عرقش رو پاک می کرد و خیلی هم بد اخلاق بود گفت:
- آبروی جامعه جادوگری رو بردن. این حرکات مخصوص مشنگ هاست.
- بله خب ، حق با شماست!
- چی میخواین حالا؟

پدر که به دخترش اشاره می کرد توضیح داد:
- گرترود من امسال به مدرسه رفته و مثل همه اعضای خونواده ش هافلپافی شده.
- خب به من چه؟!
- میخوام براش گورکن بخرم، می دونی که... نماد هافلپافه.

آلفرد که حوصله بحث نداشت، طوماری پر از قوانین رو به دست پدر داد. یکی از ماده قانون هاش این بود که برای خریدن گورکن باید ثابت می کرد عضو هافلپافه. در مدتی که مشغول خوندن قوانین بودن، آلفرد کار یک مشتری را راه انداخت و سانتوری بزرگ را فروخت.

- شما به این راحی سانتور خرید و فروش می کنین بعد واسه یه گورکن قانون میذارین؟
- آره همینه داشم! حالا مدرک دارین یا نه؟

دختر از توی کیفش یک نامه مهر و موم شده منگوله دار درآورد و به دست پدرش داد. پدر هم لبخند زد، نامه رو باز کرد و جلو چشم آلفرد گرفت:

- گرترود آدامز، دانش آموز سال اول هاگوارتز، سپتامبر 2008 ... هوممم... خب از کجا معلوم تو گرترود آدامزی؟

-دخترم سه جلدت رو به آقا نشون بده.

دختر دوباره از کیفش شناسنامه اش رو در آورد و به آلفرد داد. آلفرد با دقت اونو بررسی کرد و بعد بدون حرفی به انبار رفت. وقتی برگشت، در قفس طلایی رنگی یک گورکن کوچک و زیبا دیده میشد. گورکن، سند و شناسنامه رو دست پدر داد و گفت:

- 50 گالیون میشه.

چند دقیقه بعد، پدر و دختر با لبخند از مغازه خارج شدند.
- راستی نگفتی میخوای اسمش رو چی بذاری؟
- اسمش رو میخوام بذارم آلفرد!



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۶
#6
اسم: تک شاخ
جنس:مونث
سن: نامعلوم
گروه: هافلپاف
ظاهر: تک شاخی هستم زیبا و مهربون که خیلی وقت نیست که از طلایی به نقره ای تغییر رنگ دادم.
چوبدستی: نیاز ندارم. شاخ من قوی ترین قدرتها رو داره.
علاقه: ایجاد محبت و دوستی بین افراد
اطلاعات اضافی: من یونیکو هستم. تک شاخی که از لحظه تولد مورد نفرین خدایان قرار گرفت چون هرجا می رفت با خودش محبت و دوستی رو می برد. لحظه تولدم باد شرق موظف شد منو به سرزمینی دور تبعید کنه اما چون خوش قلب بود توی جزیره تنهایی ولم کرد و اونجا دوستان خوبی پیدا کردم. وقتی خدایان فهمیدن که هنوز زنده ام، باد شب رو که بدجنس و بی رحم بود مامور از بین بردنم کردن. از اون موقع من سرزمین به سرزمین همراه باد شرق میرم تا دست باد شب و خدایان به من نرسه.

لطفا" اینو تائید کنید دیه. البته من دیدم چند وقت پیش یه نفر رو به اسم هانیبال لکتر تائید کردین. اون که اصلا" هری پاتری نیست!

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۸ ۱۷:۱۳:۳۰


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶
#7
تک شاخ مگه جزء موجودات جادویی نیست؟ توی کتاب موجودات جادویی هم اومده چرا نمیشه انتخابش کرد؟ چطور ققنوس داریم، هدویگ داریم، اینم یه شخصیت هری پاتری دیگه.

یونیکو اسم یه شخصیت کارتونیه و به هری پاتر ربطی نداره... اگه بخوای میتونم با همون شناسه تک شاخ شما رو وارد ایفای نقش کنم.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۷ ۱۷:۲۱:۴۷


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
#8
اسم: یونیکو
جنس:مونث
سن: نامعلوم
گروه: هافلپاف
ظاهر: تک شاخی هستم زیبا و مهربون که خیلی وقت نیست که از طلایی به نقره ای تغییر رنگ دادم.
چوبدستی: نیاز ندارم. شاخ من قوی ترین قدرتها رو داره.
علاقه: ایجاد محبت و دوستی بین افراد
اطلاعات اضافی: من یونیکو هستم. تک شاخی که از لحظه تولد مورد نفرین خدایان قرار گرفت چون هرجا می رفت با خودش محبت و دوستی رو می برد. لحظه تولدم باد شرق موظف شد منو به سرزمینی دور تبعید کنه اما چون خوش قلب بود توی جزیره تنهایی ولم کرد و اونجا دوستان خوبی پیدا کردم. وقتی خدایان فهمیدن که هنوز زنده ام، باد شب رو که بدجنس و بی رحم بود مامور از بین بردنم کردن. از اون موقع من سرزمین به سرزمین همراه باد شرق میرم تا دست باد شب و خدایان به من نرسه.

شخصیتهای ساختگی تایید نمیشن. لطفا از لیست شخصیتها یه شخصیت هری پاتری انتخاب کن. موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۷ ۱۲:۰۲:۴۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
#9
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات

جرقه فشفشه ها از هر سو به روی زمین می ریخت.فریاد شادی مقامات وزارتی به هوا بلند شده بود. کل وزارتخانه مشغول جشنی بزرگ به مناسبت انتساب وزیر جدید بود. پیرمرد در حالی که با انگشترش بازی می کرد، از پشت لبخند های تصنعی که یک لحظه از صورتش پاک نمیشد در ذهن خود به گالیون های درخشانی فکر می کرد که به حساب او منتقل می شدند. زمان سخنرانی با وعده های پوج تمام شده بود و زمان آن بود که قوانین و تصمیمات واقعی خود را بر آنها پدیدار کند.

خوب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۶ ۱۶:۳۸:۰۷


Re: جادو رو به خاطر خودش مي خواي يا به خاطر هري ؟
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
#10
من که فقط از هری و بخصوص از دانیل رادکلیف خوشم میاد. به جاو اونم شکلی از جادو که توی کتابهای رولینگ اومده هم اعتقاد ندارم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.