هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۸:۲۷ پنجشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۷
#1
به ایگور :
شما به مری گفتی پستت خودشو نقض می کنه ولی خودت گفتی :
نقل قول:
ميشه تعداد شركت كننده ها رو محدود كرد


و

نقل قول:
ولي ميشه يه كار ديگه كرد.بياييم و محدوديت رو كمتر كنيم


ببین تو اول میگی نباید هاگوارتز رو بسته نگه داشت و از اون طرف هم میگی که یک محدودیت بزارین.
این محدودیت سه نفره که شما میگین یک جور خودخواهی گروهی هست!!
راونکلاو مطئناً بیش از سه نفر برای هاگوارتز تلاش مستمر می کنه! شاید مثل ترم تابستونی.
با پیشنهاد پیوز موافقم ولی خب تو یک کلاس دو نفر شرکت کنن بشن 30 ولی این ها چون سه نفر نشدن تقسیم بر 3 میشه و میشه 20 امتیاز و اون وقت این حق گروه هست که خورده میشه متاسفانه.

به نظر من این ترم اینجوری باشه که تعداد پست ها تقسیم بر خودشون بشه ! از همون اول نه از وقتی که از 5 بیشتر میشه. یعنی گروهی دو تا پست میزد اون پست ها و امتیازاتشون تقسیم بر 2 بشه تا امتیاز واقعی بدست بیاد.


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ ۸:۲۸:۴۶

black or White


Re: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد**
پیام زده شده در: ۸:۴۱ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۷
#2
_ نه!
مردی قدبلند همراه با چشمانی با مردمک های عمودی و صورتی که ذره ای مو در آن وجود نداشت دستش را رو به جلو گرفته بود.
_ نه ؟
این بار مرد سیاه پوست جمله مرد بی مو را تکرار کرد.لبان درشتش از هم باز شد و گردنش را خم کرد تا پشت مرد کچل را ببیند.
جهنمی برپا بود!
آتش و سیاهی باهم در آمیخته ، آنچنان منظره ای دهشتناک را ایجاد کرده بودند که مرد سیاه لرزه ای بر اندامش افتاد.
خواست از کنار مرد رد شود ولی مرد بی مو انگشتانش را تکان داد گویا چیزی را از خود می راند.
_ گفتم که نه! مثل اینکه تو زبون آدمیزاد حالیت نمیشه! من در تو سفیدی خالصی احساس می کنم ! چطوره خودتو یکجای دیگه امتحان کنی؟
و با انگشتان لاغر و بی روحش حدود صد متر آن طرف تر را نشان داد و شانه هایش را از روی بی تفاوتی بالا انداخت.

مرد سیاه چرده نفس عمیقی کشید و با پشت دست عرقی را که بر پیشانی اش نشسته بود پاک کرد ، سپس به طرف مکانی رفت که مرد بی مو او را راهنمایی کرده بود.
بر سر در مکان دو فرشته کوچک بالدار در حالیکه تیر و کمان هایشان را در هوا گرفته بودند حک شده بود و مردی با ریش سپید ، عینکی هلالی شکل و چشمانی آبی و آرامش بخش در آستانه در ایستاده بود.
_ چه میخواهی پسرم ؟
مرد شانه هایش را بالا انداخت.
_ در پی گمشده ام هستم ...
پیرمرد عینکش را در چشم جا به جا کرد و لبخندی زد.
_ گمشده ات در دست خودت است! در عمق وجودت پیدایش کن!
مرد آهی کشید.
_ ولی نمی تونم! هیچ چیزی تو عمق دلم احساس نمی کنم.شاید گمشده ام اینجا باشد.
و با دست به پشت پیرمرد اشاره کرد و سرش را خم کرد تا بتواند آنجا را ببیند.
بهشتی زیبا قرار داشت!
جویبار هایی زلال ، درختانی سپید و سبز ، پرندگانی که مدام در هوای خوش از این شاخه به آن شاخه می پریدند جملگی در نور خلاصه شده بودند.
این بار پیرمرد دستان نحیفش را جلو آورد.
_ نه پسرم! تو هچ وقت نه سیاهی نه سفید ! گمشده ات نه در شب است و نه در روز ، نه در تاریکی است و نه در روشنایی . آن را جای دیگری پیدا کن!

مرد نفسش را با سر و صدا بیرون داد از نور فاصله گرفت و درست در مکانی میان نور و ظلمت نشست و گذاشت نور سفید بر سمت راست بدنش و نور سیاه بر سمت چپ بدنش بتابد و اجازه داد تا ...
خاکستری شود!


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۰ ۸:۴۳:۲۵
ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۰ ۸:۴۸:۱۷

black or White


Re: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۷:۵۰ دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷
#3
باران به شدت به پنجره کوبیده می شد و صدای ترق ترق عجیبی را در درون اتاق خالی و خاک گرفته پر میکرد و ماه همچون قرص نانی درخشان بر بالای آسمان مه گرفته انوار نقره ای رنگش را با بی رمقی عجیبی بر زمین خیس می تاباند.
تنها منبع نور درون اتاق یک عدد شمع معلق در هوا بود ولی باز هم میشد در آن نور کم دیوار های مملو از تار عنکبوت را مشاهده کرد. می شد زمینی را که پنج اینچ بر رویش خاک نشسته بود دید و می شد مرد سیه چرده ای را دید که با شانه های پهن و صورت اصلاح شده بر روی تنها مبل و تنها اثاث درون اتاق که بسیار مندرس و کثیف بود نشسته است.

مرد چشمانی نافز ، لبانی کلفت و اندامی متناسب داشت. ردایی بنفش با کلاهی که بر روی سرش کج شده بود در تناسب کامل با پوست سیاهش بود.
مرد بر روی کاغذی خم شده بود و با خطی خوش بی وقفه می نوشت.

هم اینک که اینجا نشسته ام دیگر نه وزارتی برایم اهمیت دارد و نه ارزش و نه احترام! فقط در فکر نابود کردنم ... فقط در فکر انتقامم! انتقام از چه؟


مرد سرش را از روی کاغذ برداشت و به رو به رو و به مکانی نا معلوم خیره شد.
_ به چی .... از چی؟ دارم دیوونه میشم! دارم دیووونه میشم!
مرد دوباره سرش را در کاغذ برد و به نوشتن ادامه داد.

هیچ گاه سیاهی نه در جلو چشمانم بود و نه در پس چشمانم ... آن را در جایی احساس می کردم ... همانند خاکستری بود که زیر کپه ای چوب جمع شده بود. چه میدانم از سیاهی ... چه می دانم از نور ..
.

مرد از جایش بلند و از تنها پنجره مشرف به حیاطی که در آن علف های هرز بسیاری رشد کرده بودند بیرون را نگاه کرد و آخرین خط را درحالیکه کاغذ را به دیوار تکیه داده بود نوشت.
_ در جست و جوی گمشده ام هستم!


مرد نگاهی به کاغذ انداخت و لبخندی از سر تحسین زد ... در لبخندش همه چیز خلاصه شده بود ... شادی ، غم ، سیاهی ، سفیدی ، روز ، شب و .... نامه را به دقت تا کرد و از خانه بیرون رفت و گذاشت قطره های باران آرام آرام بر صورتش بچکد.


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۹ ۱۷:۵۶:۰۳

black or White


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
#4
نام : کنیگزلی شکلبوت.
گروه : راونکلاو.
چوب دستی : از پر ققنوس در مغز آن با دسته ی اتعطاف پذیر از درخت زبان گنجشک.

توضیح مختصری در باره کینگزلی شکلبوت :
وی در سال 1960 در لندن و در خانواده ای اشرافی دیده به جهان گشود.
از همان ابتدا اطرافیانش او را پسرک دو چهره می خواندند زیرا هیچ وقت اخلاق خودش را بروز نمی داد. همیشه تو دار بود و باطنش با ظاهرش صد و هشتاد درجه اختلاف داشت.
کمی بعد در سن ده سالگی دعوت نامه ای هاگوارتز به دستش رسید و به آنجا سفر کرد.
او بلافاصله بعد از فارغ التحصیل شدنش از هاگوارتز وارد محفل ققنوس شد ولی کسی متوجه نشد که آیا او واقعاً در محفل ققنوس باقی خواهد ماند ...
او در گیر و دار نفوذ لرد ولدمورت در وزارت سحر و جادو به یکی از محافظان شهردار لندن منصوب شد. کمی بعد با سقوط لرد ولدمورت و نابودی اش توسط پسرک هفده ساله ای به نام هری پاتر وی ابتدا به سمت رئیس کارآگاهان منصوب شد و کمی بعد ، وزیر سحر و جادو شد.

پ.ن : من آلبوس دامبلدور هستم ... تائید کنین لطفا!


تایید شد!


ویرایش شده توسط سیاه-سفید در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۸ ۱۲:۴۰:۱۶
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۸ ۱۷:۵۴:۳۵

black or White






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.