هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
#1
سلام!
و من آمدم برای معرفی شخصیت!
اسمم آنا میرفیلده و اولین چبزی که بگم:
تکواندو کارم و لطفا سر به سرم نذارید چون کمربند سبز دارم!
در هر حال اول چهره ام رو بگم که:
موهام تقرببا کوتاه و مشکی رنگه.اندازه اش که میگم کوتاه تا شونه هامه. چشام هم خاکستریه. خوشگلم دیه؟؟؟
همش دلم میخواد ملتو اذیت کنم. شاید کرم داشته باشم؟
اصیل زاده ام و همیشه خدا کتاب دستمه. البته رمان میخونم. و هر وقت کتابه تموم بشه گوشی هست!
خیلی کم پیش میاد جدی باشم.
با قریبه ها هم سردم اما بقیه نه.
بقیه استعاره از دوستان آشنایان و جادوگرانه!
مخصوصا اسلیترینی ها
عاشق اذیت کردنم.گفتم که!
من به گروه چی رفتم؟؟؟؟
اگه گفتین؟؟؟
درسته اسلیترین!
با این که عاشق اسمم هستم ولی از اسم لونا بیشتر خوشم میاد.
تیکه کلامم هم هست : یَلّا بای!
ای وای خاک به سرم!
چوبدستیم هم هست:
چوب درخت بلوط سفید و ریسه ی قلب اژدها.طولش هم 30 سانته
یلا بای!

گوشی؟ شما چه اصیل زاده ای هستین که به ابزارآلات مشنگی رو آوردین؟
شخصیتی که انتخاب کردین گروهش گریفیندوره و نمیتونین با این شخصیت به اسلیترین برین. بنابراین یا شخصیتی انتخاب کنین که گروهش تو کتاب مشخص نشده، یا شخصیتی از گروه اسلیترین بردارین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲۲ ۱۷:۲۱:۴۴

یَلّا بای!!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ سه شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
#2
آنیااااا!(به زبان کره ایه یعنی سلام)
من خیلی باهوشم ولی کتاب درسی بخونم یه چیز غیرطبیعیه یعنی اصلا درس نمیخونم.!!
خیلط دوست دارم دیگران رو اذیت کنم یعنی عاشق این کارم!
اگه ولدمورت مثل جوونیش خوشگل بود حتما مرگ خوار میشدم ولی میبینین که چه بیریخت بوده!(البته اصلا قصد توهبن بهتو ندارم تامی!)
شجاع هستم ولی در حد جن و روحه!
ترسوام مثل چی.
خوب من دوست دارم برم اسلیتیرین!


یَلّا بای!!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
#3
سلام...ببخشید بابت تاخیرم...امتحانات خیلییییی زیادن!
"هری بدون صدا از خواب پرید...خواب بد دیده بود.هر چه میگذت جزئیات کمتری از خوابش را به یاد می آورد.تنها یک چیز به صورت کامل در خوابش به یاد میاورد:دامبلدور در وزارتخانه است و به کمک احتیاج دارد!
هری به سرعت لباس پوشید و عصایش را برداشت.به سرعت آپارات کرد و وقتی چشکانش را باز کرد متوجه خالی بودن حیاط وزارتخانه شد.ولی در کابوسی که دیده بود اینجا باید به هم ریخته میبود!
پس چطور....
ناگهان صدای سرد و خشکی از پشت سرش بلند شد:
_هری جیمز پاتر!پسری که زنده ماند!
زخم هری شروع به سوزش کرد...سوزش خیلی خیلی شدید.طوری که چشمانس تار مبدید.
به سرعت برگشت و در راه بازگشت پایش کمی سکنری خورد.
البته میدانست چه کسی را میبیند.
مردی با بینی به شکل بینی مار و سر بی مو...چشمان قرمزش با آن مردمک عمودی واقعا وحشتناک بود!
صدای ضعیف هری به گوش رسید:
_تو...
ولدمورت با پوزخند کجی گفت:
_این هم درس عبرتی میشه برات که به خواب هات اعتماد نکنی!
خوب نظرت درمورد یه دوئل چیه؟؟؟
هری با صدایی بلندگفت:
_هرگز!
صدای قهقهه ولدمورت به گوش رسید:
_مگه دست خودته؟؟؟هاهاها!من هر چی میگم بگو چشم!
اول باید تعظیم کنی...یلا تعظیم کن...آفرین!
ولدمورت با طلسم فرمان هری را مجبور کرده بود که تعظیم کند.
بعد از چند لحظه هر دو باهم فریاد زدند:
هری_استوپیفای!
ولدمورت_آواده کاداورا!
دو نور سبز و قرمز از نوک دو چوبدستی خارج شد و به هم برخورد کرد...همان لحظه...
صدایی فریاد زد:تام این یه نبرد نا عادلانه است و تو باید با هم قد خودت بجنگی نه یه پسر 15 ساله!
توجه ولدمورت به دامبلدور حمع شد و نور سبز قطع شد.طلسم هری به ولدمورت بذخورد کرد و او را به گوشه ای انداخت...
دامبلدور به هری گفت:هری حالا که گیج شده بهتره فرار کنی!من خودم باهاش میجنگم!
البته خودمم گیج شدم که چطور طلسم بهش برخورد کرده!
هری با وحشت گفت:
_ولی شما..
دامبلدور گفت نگران نباش از پسش برمیام!
ناگهان ولدمورت از جا بلند شد و گفت:
_تو هم نگران نباش خودم میکشمتون!
دامبلود با چوبدستی مشغول جنگ با ولدمورت شد و رو به هری گفت:
_آفرین هری! برو!لطفا!
هری سر تکان داد ولی مشغول تماشای جنگ بود.
ولدمورت اشعه پرتاب میکرد و دامبلدور هم جواب میداد...ناگهان احساس کرد کشیده شده...
دستی او را میکشید!
با وحشت برگشت ولی با دیدن هرماینی نفسش از ته معده ش بالا اومد.
هرماینی گفت:
هری بهتره بریم!
رون که کمی انطرف تر ایستاده بود گفت:آره!دامبلدور به ما گفت که تو تو خطر افتادی و بهتره به کمکت بیاییم!
هری پرسید:
ولی اون از کجا فهمید که...
رون به سرعت گفت:ما نمیدونیم!بهتره بریم!
و چند لحظه بعد در حیاط خانه رون بودند.
حدود چهل و پنج دقیقه بعد دامبلدور ظاهر شد.
هری به سرعت به سمت او دوید و گفت:
_چی شد؟؟؟
_یه لحظه حواسم پرت شد برگشتم دیدم فرار کرده!
هرماینی پرسید:ولی چرا؟؟
و دامبلدور گفت:خودم هم نمیدونم.ولی فکر کنم که ترسید از بین بره.زورش نرسید ترسید شکسن بخوره!
هری گفت:
شما از کجا فهمبدید من تو وزارتخونم؟
ولی دامبلدور غیب شده بود!"
راستی یه سوال: شما هم اکسو ال هستید؟؟؟؟
;-)))))))

جانم؟اکس و ال؟کی اکس و ال هست؟ما بلاتریکس هستیم و خوشبختیم!

بگذریم و برگردیم سر نقد!
پست شما از انسجام نگارشی بیشتری برخورداره ولی چرا انقدر نوشته در همه؟بین بندها و دیالوگ هاتون اصلا اینتر نزدین و همین باعث شده نوشته خوندنش سخت بشه.بند و پاراگرافارو از هم جدا کنید و به نوشته نظم و ترتیب بدین.

هری یه خواب دید و اپارات کرد وزارت خونه؟به همین راحتی؟اونم نه هیچ جا وزارت خونه؟!اونم برای کمک به دامبلدور؟!

مثل دوستمون تو پست پایینی توصیه م به شما هم همینه که خواننده رو درگیر فهم منطق داستان نکنید.این در حق خواننده یه جنایت محسوب میشه!در حدیکه به سادگی خوندن نوشته رو ها میکنه.تازه ادامه ماجرا رو با اپارات کردن به خونه ویزلی ها بدتر کردین.اینا همینطوری سر از وزارت در میارن بعد هم سرشونو میندازن پایین میرن خونه ملت نصفه شبی؟درسته خانواده ویزلی ها به هری عشق می ورزیدن و غیره ولی حتی اگر شما نصفه شبی و بدون اجازه وسط خونه فرشته مهربون هم اپارات کنید قطعا مهربونی و فراموش میکنه به ویژه اگر بفهمه قبلش به قصد پیچوندن مدرسه رفتین وزارت خونه در محضر ولدمورت!

قبل از ارسال پست یه دور باخوانیش کنید.تو نوشته شما غلط های تایپی به چشم میخوره که با یه دور بازخوانی به راحتی قابل رفع و رجوعن.دیگه همین دیگه شبا مسواک بزنید و به موقع بخوابید!

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲۰ ۲۱:۳۷:۱۰
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲۰ ۲۱:۴۰:۰۴

یَلّا بای!!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۵
#4
هری با وحشت به ولدمورت و دامبلدور که با هم میجنگیدن خیره شده بود.همام لحظه صدای ترق شدیدی آمد و دختری با موهای بلوند روشن و چشمان سبز-نقره ای،قدی نسبتا کوتاه و اندامی لاغر (خودممB-)) ظاهر شد.به سرعت چوبدستیش رو در اورد و به سرعت تر (!) به سمت ولدی جون دوید.
من :لعنت به این شانس! اصلا اگه من شانس داشتم لسممو میذاشتن شانس الدین!این چوبه از چوبدستی تقلبی هایفرد و جرجه!
و چوبدستیو که حالا تبدیل به سوسک بود روی زمین انداخت ...
دستش رو تکون دادو یه دفه دیگه صدای ترق بلندی اومد و یه پسر که به نظر جیومد چینی باشه با موهای کوتاه بلوند ظاهر شذ.
ترسا آنچنان جیغی کشید که هری احساس کر شده.ترسا به سمت اون آقا پسر دویدو گفت:
لوهانننننننننننن!
ناگهان صدای ترق برای بار سوم بلند شد و هری به سمت صدا برگشت.
ولدی جووون نبود!


توصیفاتتون خیلی کم بود و به اندازه کافی راجع به اتفاقات توضیح ندادین. باید بیشتر راجع به عکس و ماجراهایی که رخ میده بنویسین.

حضور ناگهانی یه سری از شخصیتا مثل ترسا و لوهان (اکسو؟ O_o) چندان با منطق جور در نمیومد و بهتر بود با توصیفات بیشتر علت حضورشون در اونجارو توضیح میدادین. پرش ها و ابهامات زیادی هم تو نمایشنامه تون وجود داشت. خیلی سریع نمایشنامه رو جلو بردین. باید بین قسمتای مختلف داستان ارتباط برقرار کنین و اتفاقات رو به خوبی توضیح بدین. مثلا غیب شدن ناگهانی لرد چه علتی داشت؟
این وظیفه شماست که بتونید پرسش های خواننده رو جواب بدین و ابهاماتش و رفع کنید و در نهایت طوری بنویسید که بتونه صحنه یا منظره ای رو که تو ذهن شماست تجسم کنه. چیزی که تو پست شما چندان بهش پرداخته نشده.

اینکه بخوای به زبان عامیانه نمایشنامه تو بنویسی اشکالی نداره، ولی مخفف کردن و صمیمیت هم تا یه حدی جذابیت داره. "ولدی جون" با توجه به قدرتی که لرد داره و وحشتی که برای مردم بوجود میاره معقول نیست. بخصوص که خارج از دیالوگ و از زبان راوی داستان نقل شده.
اگه قراره پا فراتر از ویژگی های شناخته شده شخصیتا تو کتاب بذاریم، پس باید محتاط باشیم که مبادا در تناقض با اصل شخصیتتون باشه.

اول داستان به نظر میاد که داری جدی مینویسی ولی در انتهاش به طنز تغییر سبک دادی. سعی کن کل یک نمایشنامه رو با یه سبک خاص بنویسی.

اشکالات تایپی زیادی هم داشتی که با یه دور خوندن رفع میشن. با یه داستان قوی تر برگرد و اینبار توصیفاتت رو بیشتر کن و در مورد اتفاقاتی که میفته توضیحات بیشتری بده.


تایید نشد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲ ۱۴:۲۰:۴۹
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲ ۱۴:۲۴:۳۷

یَلّا بای!!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۹۵
#5
شجاع و ماجراجو
شوخ و شیطون
باهوش ولی نه خرخون
خب اول گریفندور اگه نشد ریون کلاو:-C


برای ورود به ایفای نقش باید مراحل زیر رو طی کنید:

1- خواندن قوانین ایفای نقش.
2- نوشتن یک نمایشنامه در کارگاه نمایشنامه نویسی با توجه به آخرین تصویر.
3- مراجعه به کلاه گروهبندی.
4- انتخاب یک شخصیت گرفته نشده از لیست شخصیت ها و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۲۸ ۱۴:۳۷:۳۲

یَلّا بای!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.