ایوان : ئـــــــــــه والا... میدونین ارباب ما یه چند جا وایسادیم بچه ها برن دستشویی،دوبارم واسه سوختگیری وایسادیم این شد که یه نوچه دیر شده.
بلا : اوه بله ارباب شما بفرمایین راحت بخوابین
مورگانا : بله ارباب من و بلا هم الان میریم تا شام رو حاضر کنیم بفرمایین شما.
لرد نگاه خفنی به ملت کرد و در حالی که دستش تو دماغش بود برگشت و به سمت اتاق خواب رفت.
لوسیوس : هووووووف،آنی مونی اگه ببینم به سکان و یا هر کدوم از بچه های سکان دار نزدیک شدی خودم رسما ارادتمو خدمتت نشون میدم.
آنی مونی که به شدت بغض گلوشو گزفته بود سری تکان دادو به گوشه ای از قایق رفت و به دریا خیره شد.
لوسیوس : خوب حالا باید ببینیم کجاییم.کجاییم؟
هیچ کس جوابی نداد.
- گفتم باید ببینیم کجاییم.خوب ببینین دیگه.
بازم هیچکس حرفی نمیزنه.
اینبار لوسیوس داد بلندی میزنه : گفتم باید ببینیم کجاییم.
ییهو همه ملت دست و پاشونو گم میکنن،سر و صدا میشه و اینا
لرد از توی اتاق : هووووووووووی مرتیکه با بوقش خریدی؟چرا داد میزنی؟
لوسیوس :
ساری مای لرد
بلا : لوسیوس خان طبق آمار دقیق از ثبت احوال محل....
ییهو رودولف اینجا میپره وسط:جیگرتو خام خام بخورم یا بپزمش اول یووووووه یوووووه.
در کسری از ثانیه همه مرگخوارا فارق از هرگونه درد و ترسی میان وسط و شروع به رقصیدن میکنن.
لوسیوس : ای بوقیا بس کنین دیگه.بلا بگو بینیم کجاییم.
بلا : اوه بله ببخشید.با احترام باید بگم کاشف به عمل اومده که الان 5مایلی جزیره آدمخورا هستیم.
1مین هیچکس حرفی نزد تا اینکه بالاخره ایوان گفت : م...ما م...مرگ...مرگخواریم. نب.....اید از چیزی بتر....سیم
در این لحظه بود که مونتگومری احساسات ناسیونالیستیش گل کرد و گفت : ما لرد سیاهو داریم،بزرگ ترین کچل... ای وای نه،بزرگترین جادوگر تمام دنیا.
و بعد با صدایی که در عین رسایی آمیخته با وحشت بود گفت : سکان دارا،به طرف جزیره...
seems it never ends... the magic of the wizards :)