هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۱

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۱۴:۳۴ جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 506
آفلاین
کلاس مراقبت از موجودات جادویی با تدریس پروفسور گرینگراس !

کلاس ها پنجشنبه ها در این تاریخ ها برگذار میشود :

11-17 آذر ====> جلسه اول کلاس های هاگوارتز
25 آذر -1 دی ====> جلسه دوم کلاس های هاگوارتز
7 -13 بهمن ====> جلسه سوم کلاس های هاگوارتز
21 -27 بهمن ====> جلسه چهارم کلاس های هاگوارتز


عضوی از طرفداران گلرت گریندلوالد


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۰:۱۶ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
1.

- پرت کن اون لندهورو ( لندحور؟ ) اینور بینم!

یه دری از یه وری باز میشه و یه جن خونگی به بیرون پرتاب میشه. لینی سریعا میره یکی میزنه پس کله ی جن خونگی و میگه:

- بی عقل! اگه بخوای از همین اول صاحبتو منتظر بذاری بعدا میخوای چی کار کنی؟ وقت نشناس! واسه چی منو معطل کردی؟

گوشای جن خونگی تکون تکونی میخوره و میگه: شانی معذرت خواست!

لینی سرتاپای جن خونگیو از نظر میگذرونه و میگه: راه بیفت!

و همراه جن خونگی از مغازه ی جن خونگی فروشی (!) خارج میشه.

- ای جن لعنتی! واسه چی بلد نیستی مثل آدم راه بری؟ کج و کوله!

لینی در حالیکه مدام به جن بدبخت سیخونک میزد، سعی داشت اونو به جلو هل بده تا سریع تر راه بره. یه نگاه به هیکل کوچیکش میندازه و میگه:

- جن مزخرف! واسه چی اینقدر قدت کوتاهه؟ بهت غذا ندادن بخوری؟ کوتوله !

جن یه نگاه به صاحب بداخلاقش میندازه و بعد رو دو تا پاهاش وایمیسه تا قدش بلند تر شه و رضایت اربابشو جلب کنه. ( آه چه جن خوبی ببین چه به فکره )

لینی تکونی به لباش میده و میگه: ای بدک نی! الان بیشتر قابل تحمل شدی!

چند قدم دیگه برمیدارن و یادش میفته که الان 30 ثانیه س که به جن خونگیش چیزی نپرونده پس دوباره میگه:

- ببینم تو بلد نیستی حرف بزنی؟ چرا لال مونی گرفتی؟ اصلا نکنه تو زبون نداری؟ جن تقلبی که بم ننداختن؟

جن خونگی دهنشو باز میکنه و میگه: شانی توانست حرف زد! شانی یک جن خونگی اصیل هست!

لینی ابروشو میندازه بالا و میگه: چرا با اون صدای نابهنجارت حرف میزنی؟ میخوای من با شنیدن صدای مزخرفت گوش درد بگیرم؟ ... ببینمت؟ دریغ از یک ذره زیبایی که تو داشته باشی. نمیدونم چطوری میخوام این همه مدت تحملت کنم!

دوباره چند قدم دیگه برمیدارن و لینی از پشت یه ضربه ی محکم روانه ی جن خونگی میکنه و اونم پرت میشه زمین.

- بی عرضه! واسه چی میفتی زمین؟ بلد نیستی رو زمین صاف راه بری؟ کودن! آخه به تو هم میگن جن خونگی؟ به درد نخور!

و برای خالی کردن عصبانیتش یه ضربه به سطل آشغالی که بغلشه میزنه و همه ی محتوای سطل رو سر جن خونگی خالی میشه. لینی برای جن خونگیش زبون در میاره و میگه:

- حقته حقته، فردا شب عقدته!

لینی یهو دست به سینه وایمیسه و رو به جن خونگی میگه: چی گفتی؟ میخوای ازدواج کنی؟ غلط کردی! من حاضر نیستم یه احمق دیگه مث تورو تو خونه م راه بدم. جن بی تربیت! هنوز نیومده میخواد با یه بی عرضه تر از خودش عقد کنه. پر رو!

شانی سطل آشغالو سرجاش میذاره، محتواشو توش برمیگردونه و همراه لینی راه میفته و میگه: شانی غلط کرد ارباب!

لینی یه نگاه به اطراف سطل که هنوز چند زباله بیرونش افتاده میکنه و میگه: احمق! واسه چی زیبایی شهرو به هم میزنی؟ اصلا به چه جراتی زباله هارو ریختی زمین؟ یه ذره مغز تو کله ت نیست؟ من فردا چطوری جلو مردم راه برم بگم جن خونگی دارم؟ بگم جنی دارم که فقط بلده سطلو سرنگون کنه و همه چیزاشو بریزه زمین؟

و به همین ترتیب تا رسیدن به خونه رو طی میکنن و جن خونگی لینی یاد میگیره که باید مراقب همه ی حرکاتش باشه و دست از پا خطا نکنه.

( آآآآآه! پروفسور! قلبم داره میپکه! آخه چرا آدمو تو تنگنا قرار میدین؟ جن خونگی بدبخت من! عزیزم! حتما خیلی دلش گرفته و ناراحت شده. چقدر افسرده شده. آخی. )

2.

1- بیریخت! اگه هم مذکر بود بی عرضه! اصلا به نظر من این یک لطف بزرگ در حق جن خونگیه که روش اسم بذاریم. باید خدارو شکر کنه که اونقدر دل رحم بودم که واسش اسم بذارم.

2- یعنی که چی؟ یعنی موقع انجام وظایفش اونقدر حواسش پرت بوده که یه جن خونگی دیگه دیده و عاشقش شده؟ غلط کرده! کجاااااس؟ کجاس اون جن خونگی کودن که رفته عاشق شده. اگه دستم بهش برسه! کبابش میکنم.

3- منظورتون چیه؟ کدوم یکی؟ بدون شک هردو! غلط کرده جن خونگی ای که کاری کنه که بخواد تنبیه شه! اینا تازه تنبیه از نوع سبکشه!

4- کدوم جن خونگی بوقی ای جرات کرده از من چیزی کش بره؟ با چاقو اونقدر ریز ریزش میکردم که دیگه هیچ جور نشه از اون دنیا برش گردوند.

5- فرداااااااا؟ یعنی من باید چند ساعتو بدون جن خونگی بگذرونم؟ پس کیو چیو بزنم؟ همونجا ولش میکردم و سریعا یه جن خونگی جدید میگرفتم و از اون میخواستم که بندازدش سطل آشغال. خودمو واسه دور انداختن جن خونگی مرده خسته نمیکنم!

( واااااااای! رسما قلبم تیکه تیکه شد! جن خونگیییییی عززززززززیزم هیچی ازش نموند. بیچاره. )


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۲ ۱۹:۳۵:۳۵



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
تکالیف

1. رولی کوتاه و خاطره ای از خرید و تحویل و شیوه مراقبت خودتان (تربیت ) از جن خانگی بنگارید ! رول هر چه جنی تر = نمره اییییم تر ! ( 20 امتیاز)



صفحه روشن میشه.ابتدا دوربین یه زوم اوت از کرانه ی باختری رو به نمایش میگذاره که در اون گل و بلبل و گوسفند و ریگول() به خوبی و خوشی زندگ می کردند.
سپس دوربین روی خونه زوم میکنه.هی نزدیک و نزدیک تر میشه تا جایی که یه ساحره در حال استحمام پدیدار میشه (خوش حال نشید 60 به بالاس)
پیر زن رو به دوربین با عصبانیت میگه:
هووی! بوقی!... مگه مادر بوقیت یادت نداده که سر ناموس مردم بوق بازی در نیاری!...هووی!...بوق به بوق شده مگه نشنیدی چی گفتم؟

سپس دوربین با اندکی تامل از کرانه دختری به کرانه ی باختر ی بر می گرده و روی لی جردن خان کبیر که سوار بر جن خونگی یورتمه به سمت شهر میره زوم میکنه. زوم میکنه... باز هم زوم میکنه... اخر این قدر زوم میکنه که موی دماغ لی پیدا میشه سپس یخته زوم اوت میکنه که خیلی به آستان مطهر فشار نیاد

بعد یهو صفحه تاریک میشه. با خط خرچنگ-غورباقه ای عبارت "یک روز قبل" پدیدار میشه.

دوباره صفحه روشن میشه. انبوه مردم جادوگر نمایان می شوند که دارند فریاد "مرگ بر اسرائیلرا سر میدهند. دور بین رو لی جردن خان زوم میکنه که داره از جن خانگی اش به عنوان بلندگو استفاده میکنه(نپرس چه جوری)
دوباره صفحه تاریک میشه. عبارت "سه ماه قبل" بر روی صفحه درج میشه.

دوربین انبوه جمعیت را که دارند برای گوشت لوبیا هیئت یورش میبرند را نشان می دهد.دوربین دوباره روی لی جردن خان کبیر که داره از جنش برای دم کردن چایی استفاده میکنه زوم میکنه.

برای اخرین بار صفحه خاموشو روشن میشه. این دفعه دوربین رو یه جفت دست که داره رو کیبرد چیزی رو تایپ میکنه زوم کرده. سپس دوربین آرام روی مانیتور میاد که عکس یه جن خونگی رو پخش میکنه. بعدش اون دست ها روی عکس کلیک میکنن و دکمه اضافه به سبد خرید رو میزنن.

و آن جاست که لبخند شیطانی پدیدار میگردد

2. به سوالات زیر جواب کوتاه اما با علت دهید: (10 امتیاز)


اول: اگر جن خانگی دختر داشتید، چه نامی به او می دادید ؟ چرا ؟

بادمجان , اگه دخترم داشتم اسمشو همین میگذاشتم

×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
دوم: اگر جن خانگی شما عاشق شود، با او چگونه رفتار خواهید کرد ؟ چرا ؟

باهاش میرم خاستگاری, تو دست گلش عنکبوت میزارم عروس سکته کنه بخندم

×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
سوم: کدام یک از موارد زیر را برای تنبیه جن خانگی خود مناسب تر می بینید ؟ چرا ؟
الف) دستش را درون چرخ گوشت می کنم
ب) او را داخل مرلینگاه انداخته و سیفون را رویش میکشم

روش تنبیه جن خونگیم به تو ربطی نداره

×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
چهارم: اگر جن خانگی شما یکی از وسایل منزل تان را کش برود، با او چه می کنید ؟ چرا ؟

میزدمش, استاد فضول شدیدا!

×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
پنجم: در صورت مرگ جن خانگی تان، چه می کنید ؟ چرا ؟
الف) جسدش رو میندازم توی سطل زباله و فرداش یکی جدیدشو استخدام می کنم
ب) با احترام پیکر مطهرش به خاک می سپارم و دیگه جنی رو نمیارم خونه

میگم تو اصفهونی نیستی؟
نمی دونی جسدش می تونه تبدیل بشه به گیاخاک؟
من منداختمش تو باغچه


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۹۰

آلیس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۱ چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۵۹ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از esf
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
1.یه روز یه جن خونگی اومد خونه ام. دزدی.
مچشو گرفتم.
یه ثانیه مچشو ول کردم بعد رفتم گوشش رو گرفتم رفتم طرف مرلینگاه..پشیمون شدم برگشتم.
گذاشتمش زمین نگاهش کردم.
اومد در بره دنبالش دوییدم پام پیچید افتادم رو صندلی صندلی برگشت روش...به صورت اریبی استخوان هاش خرد شد.
با یه ورد سالم شد.بعد یه جوری نگام میکرد که مو به تنم سیخ میشد.
یه دفعه گفت:میشه زنت بشم..
حالم بد شد
-اشتب لپی بود میشه جنت بشم؟؟؟
این بود که نام سینیا را برای او برگزیدم.و روزی صد بار کتک خورد تا آدم شد...
.....................................................................................
.2
اگر جن خانگی دختر داشتید، چه نامی به او می دادید ؟ چرا ؟
هیمالیا چون اسمش به حمالی میاد
........................................................................................
اگر جن خانگی شما عاشق شود، با او چگونه رفتار خواهید کرد ؟ چرا ؟یکی میزنم پس سرش تا دیگه از این غلطا نکنه...وا ...جن های خونگی هم جن های خونگی قدیم...
........................................................................................
کدام یک از موارد زیر را برای تنبیه جن خانگی خود مناسب تر می بینید ؟ چرا ؟
الف) دستش را درون چرخ گوشت می کنم
ب) او را داخل مرلینگاه انداخته و سیفون را رویش میکشم
الف چون خبیثانه تره...
......................................................................................
اگر جن خانگی شما یکی از وسایل منزل تان را کش برود، با او چه می کنید ؟ چرا ؟
استخوان هاش رو خمیر میکنم نون میپزم میخورم...
.......................................................................................
در صورت مرگ جن خانگی تان، چه می کنید ؟ چرا ؟
الف) جسدش رو میندازم توی سطل زباله و فرداش یکی جدیدشو استخدام می کنم
ب) با احترام پیکر مطهرش به خاک می سپارم و دیگه جنی رو نمیارم خونه
الف به من چه میخاست نمیره اصلا بهتر یه تازه نفس بهتر هم هست تازه...


من...کسی چه می داند.....شاید از عالم قصه ها باشم...از دنیای افسانه ها...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۹۰

لیلی پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۰۳ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۴:۴۶ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 111
آفلاین
اورده بودم جن رو گذاشتم تو گونی وبردمش اما قبلش گونی رو طلسم کردم که در نره وقتی بردمش خونه یه
پاتیل رو پر اب نمک وشن کردم وسر جن رو کردم تو پاتیل چند بار این عمل رو تکرار کردم وهربار بهش می گفتم که من اربابتم وتو هرچی من میگم رو انجام میدی بعد از مدتی دیدم که جواب نمیده شروع کردم به یکی از روش های ماگلی هیپنوتیزم کردنش اونم جواب نداد سرانجام تصمیم گرفتم سرته بالای پاتیل اب جوش اویزونش کنم بعد از یه ربع بالای پاتیل نگه داشتنش بالاخره جنم گفت هرچی ارباب بگن رو انجام میدم .بعد من اسمش رو ازش پرسیدم وگفت اسمش الویس است این شد که الان الویس جن خانگی من بدون هیچ ازار واذیتی از من اطاعت میکنه.

2. به سوالات زیر جواب کوتاه اما با علت دهید: (10 امتیاز)

اول: اگر جن خانگی دختر داشتید، چه نامی به او می دادید ؟ چرا ؟
اولویا ماریا این لقب بدترین همکلاسیم بود که ازش متنفرم وهنوزم مجبورم تحملش کنم
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#

دوم: اگر جن خانگی شما عاشق شود، با او چگونه رفتار خواهید کرد ؟ چرا ؟ اول می سنجم ببینم جنی که انتخاب کرده تا چه حدی بدرد من می خوره اگه خوب بود که اجازه میدم ازدواج کنن وپیش خودم باشن اما اگر جنه بدردم نخورد جنم رو ازدواج کردن محروم می کنم و اگه بخواد سرپیچی کنه خودش میدونه پاتیل اب جوش
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#

سوم: کدام یک از موارد زیر را برای تنبیه جن خانگی خود مناسب تر می بینید ؟ چرا ؟
الف) دستش را درون چرخ گوشت می کنم
ب) او را داخل مرلینگاه انداخته و سیفون را رویش میکشم
گزینه الف چون بعدش خودم دوباره درمانش می کنم و اون وقت دوباره از جنم کار می کشم
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
چهارم: اگر جن خانگی شما یکی از وسایل منزل تان را کش برود، با او چه می کنید ؟ چرا ؟
می گیرمش بالای پاتیل اب جوش اگه دیدم پسش ندا این دفعه میگیرمش بالای پاتیل روغن جوش واگه دیگه دیدم هیچ کدوم جواب نداد سگام رو ول می کنم براش
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
پنجم: در صورت مرگ جن خانگی تان، چه می کنید ؟ چرا ؟
الف) جسدش رو میندازم توی سطل زباله و فرداش یکی جدیدشو استخدام می کنم
ب) با احترام پیکر مطهرش به خاک می سپارم و دیگه جنی رو نمیارم خونه
گزینه الف چون چیزی که زیاد جن خونگی مرد که مرد به درک واصل شه


دانش بهترین هدیه است وشجاعت بهتر


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۹۰

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
1. رولی کوتاه و خاطره ای از خرید و تحویل و شیوه مراقبت خودتان (تربیت ) از جن خانگی بنگارید ! رول هر چه جنی تر = نمره اییییم تر ! ( 20 امتیاز)
ما یه روز رفتیم تو یه خرابه چون شنیده بودم اون جا جن زیاده همین که رفتم تو قیافم از درد مچاله شد توی هم چرا؟ چون یکی از اون جن هاراش پام رو گاز گرفته بود بعد از این که قیافم صاف شد یه طلسم بیهوشی زدم بهش و بردمش خونه یه تشت اب گذاشتم کنارم و باجن دوسعت نشتم کنار تشت تا جن به هوش بیاد وقتی به هوش اومد سریع سرش رو کردم زیر اب و اوردمش بیرن و هی این کار رو تکرار کردم و هر دفعه که اوردمش بیرون بهش میگفتم: ببین من اربابتم اگه حرف هام رو گوش نکنی بدتر از این سرت میارم. بعد که فهمیدم که یکم رام شده اودمش بستمش به دیوار یه کوچولو زدمش بع که کامل رام شد بازش کردم و همه چیز رو از جمله لباس و تنبیه هاش بهش گفتم وبعد برای اولین بار بله ارباب رو ازش شنیدم بعد چند روز که دیدم به رنگ صورتی و گل علاقه نشون میده فهمیدم که دختره!
2. به سوالات زیر جواب کوتاه اما با علت دهید: (10 امتیاز)
اول: اگر جن خانگی دختر داشتید، چه نامی به او می دادید ؟ چرا ؟
وینکی! خوب راستش از این اسم خوشم میاد و برای مسخره کردن هم خوبه مثلا بگی: رینکی!-جینکی!-پینکی و.....
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
دوم: اگر جن خانگی شما عاشق شود، با او چگونه رفتار خواهید کرد ؟ چرا ؟
اول میگم : این تصمیمت قطعیه؟ یهو فردا نزنی دل جن مردم رو بشکنی بعدش میگم: اگه عروسی کردین میاریش این جا زندگی کنه نمیری دوماد سر خونه بشی! وبعدش نهایت تلاش رو برای عروسی اون ها میکنم! چون:یه جن دیگه راحت میاد دستم.(حالا من که جنم دختره بهش میگم نری عروس سر خونه بشی! بگو من خودم خونه زندگی دارم!)
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
سوم: کدام یک از موارد زیر را برای تنبیه جن خانگی خود مناسب تر می بینید ؟ چرا ؟
الف) دستش را درون چرخ گوشت می کنم
ب) او را داخل مرلینگاه انداخته و سیفون را رویش میکشم
گزینه ی( ب ) چون از اونچیزی که هرمیون برای در مان تیکه شدن داشت ندارم!
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
چهارم: اگر جن خانگی شما یکی از وسایل منزل تان را کش برود، با او چه می کنید ؟ چرا ؟
یه جوری از اون عصاره هرمیون گیر میارم و بعد دستش رو میکنم توی چرخ گوشت!(البته چون چرخ گوشت یک وسیله ی مشنگی است در صورتی که از اون گیر بیاورم این کار را میکنم واگر گیر نیاوردم خودم با جادو تکه اش میکنم
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
پنجم: در صورت مرگ جن خانگی تان، چه می کنید ؟ چرا ؟
الف) جسدش رو میندازم توی سطل زباله و فرداش یکی جدیدشو استخدام می کنم
ب) با احترام پیکر مطهرش به خاک می سپارم و دیگه جنی رو نمیارم خونه
گزینه ی (ب) ولی تا یک ماه وانمود میکنم که دیگه جن استخدام نمی کنم ولی بعد یک ماه یه بهترشرو میارم!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۱ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 304
آفلاین
جلسه دوم

دانش آموزان همیشه خسته و همیشه شاکی به صورت دسته دسته از قلعه با شرف و اصیل هاگوارتز بیرون آمدند، از حیاط جلویی گذشتند، از کنار آلونک هاگرید هم گذشتند، کلا خیلی گذشتند و عبور کردند. از جنگل ممنوعه هم عبور کردند ! از بخت بدشان کلاغ های پیر و سالمند روی درختان جنگل هم اسهال بودند، لذا بسی سر دانش آموزان را افراز کردند و همگی به اتفاق سر افراز شدند. با قیافه هایی شاکی و عصبانی به سمت مرکز جنگل، جایی که صدای آب خروشان رودخانه به گوش می رسید، گام بر می داشتند...

قلیا: «خاک بر سر ! گرفتن مدرسه رو پولی کردن، میلیون میلیون گالیون میگیرن، جای رفاه حال ما، گرفتن... (بوووووووق – بوق حیا)...»

علیا: «آره ! این مردکو نمیگی ! هر سری انگار مارو میخواد بکشه یه گوشه جنگل ! به خدا اگه بمیرم، می کشمش ! »

دیانا: «حالا تو اول بمیر، قلبتو اهدا کن به آبجیم ! من قول میدم وقتی مُردی، خودم بکشم این یارو رو ! »

کلوپاترا: «دعوا نکنید ! خودم همتون رو می کُشم، با گوشتاتون مک دونالد شعبه بشری درست می کنم ! »

آمیلیا: « سخت نگیرید بروبچ ! یه سفره ای هست وسط، هستیم، میخوریم دور هم ! »

و همچنان در حالیکه نظام آموزشی هاگوارتز را زیر لب به نفرین می گرفتند، به رودخانه نزدیک می شدند و بلاخره پروفسور بلک را دیدند که وسط رودخانه، روی جریان آب، یک مبل راحتی را به طور ثابت و معلق ظاهر کرده و عمق وجودش را بدان آسوده نموده...

پروفسور بلک: «بسیار بسیار بسیار به جلسه دوم کلاسم خوش اومدید ! دمتون شیک از استقبال گسترده تون ! شنیدم از سایر مدارس جادوگری هم دم در صف کشیدن برای این کلاس گهربارم ! اما خب ! اجازه ورود ندادم ! چون حق شما ضایع می شد دیگه ! سقف کلاس پُره ! خب... بریم سر درس...»

دانش آموزان همگی با قیافه های کسل و بی حوصله یک قدم به لبه رودخانه نزدیک شدند...

«امروز میخوام یه موجود جادویی بسیار فوق العاده رو بهتون معرفی کنم ! اگه گفتین چیه ؟! »

بچه ها زیر لب یکصدا زمزمه کردند: «خودتونید ! »

پروفسور: «چی ؟ نشنیدم صداتون رو ! جریان آب نمیذاره صداتون خوب بیاد ! چی ؟ آها ! خودم بگم ؟ باشه. از اول میدونستم مغز توی کله تون نیست، باد هوائه ! امروز میخوام شمارو با جن خانگی، یکی از بهترین موجودات جادویی آشنا کنم ! این شما، و این هم جن خانگی ! »

و با دستش به درخت چنار بالای سر دانش آموزان که در لبه رودخانه قرار داشت اشاره کرد و کریچر مفلوک را نشان داد که سر و ته از پاهایش از درخت آویزان شده...

دانش آموزان: «»

در این لحظه هرماینی از ناکجا ظاهر میشه، قیافه اخمو و عبوس میگیره و میگه :

«پروفسور ! این کار شما خلاف حقوق جن های خانگیه ! شما حق ندارید مثل بقیه مخلوقات و موجودات جادویی با جن ها برخورد کنید ! »

پروفسور بلک: «بخواب بینیم باو ! پیشت ! برو ! برو ! دختره ی منافق ! بله. می گفتم... قطعا خیلی هاتون این موجودات رو در استخدام تون دارید ! خودتون و خانواده تون ! اما خب... اساسا بلد نیستید از این موجودات مراقبت کنید یا به عبارت دیگه...اونها رو رام کنید ! چون این موجودات ذاتا بسیار وحشی و درنده خو هستند...تماشا کنید... »

با حرکت چوبدستی اش، یک کانتینر بزرگ و میله دار در کنار رودخانه و دانش آموزان ظاهر شد و درون آنها ده ها جن خانگی به سبک حمام زنانه می لولیدند و پارس می کردند... .

«جن ها قدرت جادویی دارند اما به ندرت در مقابل اربابشان از این قدرت استفاده می کنند و همه جوره مطیع هستند. مثلا اون کریچر بالای سرتون که با طناب بسته شده از شاخه درخت، میتونه با یه اشاره خودشو از طناب خلاص کنه و در هر جای دیگه ای غیب و ظاهر بشه. اما عملا از قدرت و جنم اربابش یعنی من می ترسه. پس باید طوری این موجود رو تربیت کنید که در مقابل همه جور شکنجه و تنبیه و خواسته شما سر تعظیم فرو بیاره. در حقیقت مراقبت و زنده نگه داشتن این نکبت ها در گروی اینه که تربیت کنید اونها رو. »

لینی: «پروفسور ! پس تکلیف دموکراسی چی میشه ؟ ما در مدیریتمون خیلی بهش تاکید داریم. نمیشه که اینطوری. حتی در مورد موجودات و اشیای مختلف هم بهش تاکید داریم ! »

پروفسور: «برو باووو ! دموکراسی رو بنداز توی مرلینگاه، سیفونشو بکش ! مردم سالاری و موجود سالاری و اینا تعطیله اینجا ! اینجا فقط ریگول سالاری داریم ! »

پروفسور بلک حرکتی دیگر به چوبدستی اش داد و مبل زیرش را محو کرد و خود را در لبه ی رودخانه، پشت سر دانش آموزان ظاهر نمود. باری دیگر چوبدستی را تکانی داد و قفس سگ دونی یعنی قفس جن دونی را گشود و جن های رام نشده در حالیکه حباب هایی به شعاع یک متر در اطرافشون داشتند، به سمت دانش آموزان حمله ور شدند و به آنها فرصت دفاع هم ندادند.

ریگول: «خب ! هر نفر با یک جن ! داخل یک حباب جدا ! وسط رودخونه ! آها ! آفرین ! اون حباب ها مانع از این میشن که این جن ها خودشون رو غیب و ظاهر کنن و در برن. شماها هم تا زمانی که نتونید رام شون کنید قادر نخواهید بود از داخل حبابتون بیرون بیاین ! اینقدر این جن ها رو توی روخونه آبشون میدین، تا مرز خفگی می برید تا رام تون بشن ! من جاتون بودم جلبک رودخونه ای و ماسه میکردم زیر آب توی حلق شون ! من میرم ! سرم شلوغه ! باید برم یه گوسفند با کله مرغ و پای اردک رو به دنیا بیارم ! بسیار سخته ! هر کسی رام کرد، از حبابش میاد بیرون و جن رام شده اش رو به ملایمت میذاره توی همون کانتینر و میره دفتر پروفسور بگمن، تکالیف جلسه دوم منو میگیره ! خدافس ! »

و با صدای پاقی ریگولوس و کریچر آویزان محو شدند و دانش آموزان بودند که وسط رودخانه، داخل حباب های اختصاصی شان با جن ها کُشتی می گرفتند...

------------------------------------

تکالیف

1. رولی کوتاه و خاطره ای از خرید و تحویل و شیوه مراقبت خودتان (تربیت ) از جن خانگی بنگارید ! رول هر چه جنی تر = نمره اییییم تر ! ( 20 امتیاز)

2. به سوالات زیر جواب کوتاه اما با علت دهید: (10 امتیاز)


اول: اگر جن خانگی دختر داشتید، چه نامی به او می دادید ؟ چرا ؟
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
دوم: اگر جن خانگی شما عاشق شود، با او چگونه رفتار خواهید کرد ؟ چرا ؟
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
سوم: کدام یک از موارد زیر را برای تنبیه جن خانگی خود مناسب تر می بینید ؟ چرا ؟
الف) دستش را درون چرخ گوشت می کنم
ب) او را داخل مرلینگاه انداخته و سیفون را رویش میکشم
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
چهارم: اگر جن خانگی شما یکی از وسایل منزل تان را کش برود، با او چه می کنید ؟ چرا ؟
×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#×#
پنجم: در صورت مرگ جن خانگی تان، چه می کنید ؟ چرا ؟
الف) جسدش رو میندازم توی سطل زباله و فرداش یکی جدیدشو استخدام می کنم
ب) با احترام پیکر مطهرش به خاک می سپارم و دیگه جنی رو نمیارم خونه



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۰:۱۶ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
1.

اول به توضیح علت میپردازم! به این امید که تا انتهای تکالیف، شیوه از ذهنتون بره و نمره کاملو بدین. هرچند از پشت پرده اشاره میکنن شما استاد طولانی نویسی هستی و هیچ وقت اول پستت یادت نمیره. پس کلا پشیمونم از حرفم و هردو رو مینویسم، مرلین بده برکت.

علت: [spoiler=حواسم نبود طولانی نوشتم!!!]روزی روزگاری جنگلی بود. کفتری از ناکجا آباد میون درختا پر پر میزد و اینور و اونور میرفت. معلوم نبود از کجا تونسته خودشو به اونجا برسونه، آخه جزء پرنده هایی نیست که کوچ کنه و بتونه مسافت طولانی پرواز کنه. واسه همین بودنش تو اون جنگل خودش یه معماس. شایدم دست تقدیر بوده که این دو کفتر شیر و کفتر عاشق به هم برسن. کبوتره حیران و پریشان سعی میکنه راهشو بین شاخه های پیچیده و در هم گوریده ی درختا پیدا کنه که یهو ... تالاپ ... میخوره به یه درخت و پخش زمین میشه. تو این مدت که سرگیجه گرفته و همونجا رو زمین نشسته تا سرگیجه ش رفع بشه و دوباره پرواز کنه، یکهو یه روباه مکار پیداش میشه. روباهه یکم ابروشو (!!!) بالا میندازه و بعدش با یه جهش میپره جلو کفتره. کفتره هم که هنوز جوجه هایی که بالا سرش به نشونه سرگیجگی پرواز میکردنو میدیده، میفهمه راه فرار نداره و جونشو میسپره به دست روزگار و چشماشو میبنده و آخرین جملات قبل از مرگشو تو دلش زمزمه میکنه.

این وسط یه شیر گرسنه که البته فقط یه ذره گشنه شه و همون یه دونه روباه واسه سیریش کفایت میکنه، پیداش میشه. کفتر و روباهو میبینه. از اونجایی که به عمرش کفتر ندیده و مغز روباهم نداره تا بفهمه خوردنیه، میره سمت روباهه و با دوتا چنگولش میاردش بالا و بعد از قاچ قاچ کردن بدنش با دندوناش، میندازدش یه گوشه تا بعدا بخوردش. قابل توجهه که لحظه ای که شیره میره سمت روباهه، روباهه چند سانتی متری بیشتر با کبوتره فاصله نداشته. به هر حال، کفتره که با آدما زندگی کرده و برخلاف خود آدما، حس قدردانی و تشکر و اینارو میفهمه، بعد از رفتن جوجه ها بالا سرش میپره و میره سمت شیره. شیره تا حالا اونو ندیده و فک میکنه فرشته ی الهی نزول شده. کفتره هی میشینه رو شیره، هی پاهاشو میکنه لای موهای شیره (نر بوده شیره!) و اینا. قصدشم از این کارا مثلا ناز کردنه شیره بوده. شیره هم که تا حالا هیچ روباهیو به این راحتی نگرفته بود ( از بس روباه کوچولوئه هی در میرفته و شیره هم نمیفهمیده کجا قائم میشه تا بخوردش، واسه همین گرفتنش سخت بوده) به یقین میرسه که این کفتره واقعا از آسمون افتاده تا بش کمک کنه. اینجا این دوتا دوست میشن و هیچی بیشتر از همین دوستی بینشون نی! بعدش این کفتره هرجا شیره میره باهاش میره، هر وقتم این شیره میخواد شکار کنه کفتره همراشه. اول کفتره میره جلو و حیوونارو به خودش جذب میکنه. بعد تا میان کفتره رو بخورن شیره از اون طرف میگیرتشون و یه لقمه چپشون میکنه. این کمک ها و دیدارها و رابطه ها، باعث میشه اینا به هم دل ببندن و عاشق هم شن و ... به پای هم پیر شن![/spoiler]

گفتین دو پاراگراف، چه عیبی داره هر پاراگراف من بیست خط باشه؟ باوشه، پس اونو نخونین، اینو بخونین!

کفتره از ناکجا آباد وسط یه جنگل ظاهر شده. وقتی داره تو جنگل با تعجب پرواز میکنه، یهو میخوره به یه شاخه و پخش زمین میشه. در اثر افتادن سرش گیج میره و اجبارا مدتی مجبور میشه رو زمین بمونه تا دوباره حواسش سر جاش بیاد. یه روباهه میبیندش و میاد که بخوردش! به سمتش میاد هجوم ببره که یه شیره میپره وسط و میخورتش.

کفتره به نشانه ی قدردانی به نوازش شیره میپردازه و با هم دوست میشن. از این به بعد شکار شیره به این شکله. اول کفتره میره جلو تا حیوونا سمتش جذب شن، بعد شیره وقتی حواس حیوونا پرته میره و یکیشونو براحتی میگیره و میخوره. این شکار اینقدر ادامه پیدا میکنه تا هردو عاشق هم میشن و تصمیم میگیرن تا ابد با هم زندگی کنن.

شیوه: خیلی ساده س! این دوتا از هم خوششون اومد و تصمیم گرفتن یه یادگاری از هم داشته باشن! بعدشم شیرکفتر به دنیا اومد. شیوه ش همون عشقه س!

2.

قبل از هرچیز، باید خونه رو با جادو محکم و سنگین و اینا کرد، تا توسط این شیرکفتره فرو نریزه و به هسته زمین نپیونده. دومندش، به تعدادی خون آشام نیازه! این خون آشاما میرن آدم حیوون میکشن خونشونو میخورن، جنازه شونم این شیرکفتر نوش جان میکنه. البته خونه باید تو یه منطقه ای نزدیک جنگل یا خود جنگل باشه تا خون آشاما منبع تغذیه داشته باشن!

رفتاری بسیار مسالمت آمیز و مهربانانه با شیرکفتر و البته خون آشامای گرامی میداشتم. به شیر کفتره دستشویی کردن تو جای مناسب و خوردن غذا به گونه ای که کل خونه رو خون فرا نگیره یاد میدادم.

مهم ترین چیزی که مدام بهش تکرار میکردم هم این بود که من تورو دوست دارم، تو هم منو دوست داری، پس منو نخور، منم تورو نمیخورم. شاید با این جملات بترسه که ممکنه منم بخورمش و نخوره منو. بهش یادآوری میکردم که اگه آدما دیگه رو بخوره، عصبی میشم و میخورمت. یکمم سرش داد وحشتناک میکشم تا بفهمه شوخی نمیکنم!

( هرچند در حین انجام این کارا، لرزش و ترس محسوسی در عمق وجود احساس میشه، اما چه کنیم باید جلو این حیوون ظاهرو حفظ کرد! )




كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۰

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۱ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 304
آفلاین
جلسه اول


هوا سرد بود. نبود ؟!

حالا چه اهمیتی داره، مهم اینه که قلعه پر ابهت هاگوارتز یخیده بود. آب دماغ دانش آموزان رشید و سر افرازی هم که از قلعه هاگوارتز به سمت ورودی و آستانه جنگل ممنوعه حرکت می کردند قندیل بسته بود. کلا خیلی چیزها بود، وقت حیف که تنگه، وگرنه این قلم بهتون رحم نمی نمود !

در همان ورودی جنگل ممنوعه و کنار کلبه هاگرید که دیگر به آثار باستانی مبدل شده بودٰ، دانش آموزان از حرکت باز ایستادند و به ترتیب یکی پس از دیگری از مشاهده منظره لاشه هزاران جوجه و مرغ زیر پایشان، استوفراغ می نمودند ! در میان جمعیت دانش آموزان، پسرکی خوش تیپ و کچل که در سرش طرحی همانند نقشه جغرافیای جهان به چشم می آمد، جلو آمد و صوت وجود گشود نمود فرمود:

«آهای هم کلاسی های من ! آگاه باشید برادران و خواهران عزیزم ! هم اکنون به خاطر این حرکت غیر انسانی و وحشیانه، جهت اعتراض ، در این سرمای جان سوز لخت می شوم همچو روزی که زاده شدم و همینجا، بر بالین این جوجه و مرغ های بی گناه و شهید تحسُن می کنم ! »

فرخخخخخختتتتت ! ویییییییییییپ ! (افکت پوست کندن ! )

ملت: « »

دانش آموزان یکی پس از دیگری ضمن تحسین شجاعت و جسارت وی جلو می آمدند و با وی در منظره لاشه جوجه ها و کلبه باستانی عکس می انداختند و با ذوق و شوق تصاویرشان را در پروفایل هایشان در فیس بوک می آپلودیدند و هزاران هزار لایک نثار یکدیگر می نمودند.
یکی از ایل و تبار لاوگود ها هم که هویتش بر ما معلوم نیست، جلو رفت و خطاب به آن کچل بفرمود:

«برای اینکه خجالت نکشی، راحت باشی، ما هم عریان می شویم برادر ! »

خرششتت...ووویییپ...خرومممپ ! در این حین خطر بزرگی جامعه جادویی را فرا گرفت. خیلی بزرگ ! فساد در زیر سن قانونی با اهداف مبارزات اجتماعی یک دفعه خودشو نشون داد بی صاحاب ! کار به خبرگزاری ها هم داشت می کشید، فواد بابان از آی آر آی بی و سیاوش اردلان از Baby.C و کریستین امانپور از C.en.en با میکروفون و دوربین به قلعه و صحنه تاریخی نزدیک می شدند که با لگدی سریعا از عالم جادویی هاگوارتز به بیرون پرتاب شدند.

همه به سمت منبع این قدرت برگشتند. ریگولوس بلک از میان درختان جنگل ممنوعه به سمت دانش آموزان می آمد. شنل یکدست صورتی اش با پر انواع پرندگان و چرندگان و جهندگان و خزندگان تزئین شده بود.

روی یکی از شانه هایش کبوتری نشسته بود که کله شیر به جای کله کبوتر داشت ! با رویی خندان و بسیار سرافراز به سمت دانش آموزان آمد، چوبدستی اش را تکانی داد و تعدادی کشیده و لگد و لگد چیزی و شوخی شهرستانی و امثال اینها از ناکجا بر پیکر بی پوست آن چند مدافع مثلا حقوق جونوران وارد نمود و نقش بر زمین شان کرد.

«سلام بروبچز ! اسم من جناب آقای استاد پروفسور گرانقدر و والا مقام حضرت ریگولوس گوگولوس کلا لوس ! بلک هست ! میتونید منو ریگول صدا کنید ! اما عواقبش می تونه گریبان نه خودتون، بلکه خانواده تون رو بگیره ! خطرناکه ! آره ! خب. درسو شروع می کنیم... بشینید روی زمین تا قشنگ سرما رو از عمق تون حس کنید ! کاغذاتون رو در بیارین...جزوه میگم... »

دخترکی معصوم: «استاااااد ! ببخشید ! میشه بریم جای دیگه ؟ آخه اینجا زیر پامون لاشه مرغ و جوجه ست. اصلا چرا این مُردن همشون ؟! »

استاد ریگول: «در تلاش بودم که اینارو جادویی کنم دخترم ! میخواستم انرژی شون رو بالا ببرم تا قابلیت جادویی شدن رو پیدا کنن ! برای همین به مدت یک ماه توی غذای تمام مرغ و جوجه ها Redbull ریختم. علمه دیگه ! آزمایشه همش ! اینا هم مُردن. خووو ! یادداشت بردارید...این موجوده که روی شونه منه اسمش شیرکفتره ! بسیار موجود نجیبی هست. همانطور که می بینید از کله به پایین پیکر نحیف کبوتر رو داره ! اما روی این پیکر کله ی 100 کیلوگرمی شیر قرار گرفته ! به پیکر کبوتری اش نگاه نکنید... ظاهر ماجراست...این موجود 15 تن وزنشه... معده اش 24 متر مکعبه ! روزی 500 کیلوگرم گوشت خام میخوره در دو وعده ! الان هم که روی شونه منه، می تونید نتیجه بگیرید که من قدرتمندترین مرد جهان هستم که همینطور می تونم این موجود رو روی شونه ام نگه میدارم و حرف میزنم باهاتون ! »

پسرک مثلا باهوش: « ئه ! استاد ! ما که سال اولی نیستیم ! بچه نیستیم ! می فهمیم جادو چیه ! با جادو روی شونه تون نگه داشتین دیگه ! »

ریگول: «بیا جلو ! بیا دیگه ! »

پسرک با قیافه ای متعجب و کمی معصومانه چند قدمی به جلو رفت. ریگولوس شیرکفتر را از روی شونه اش با دستانش برداشت و روی شونه پسر گذاشت که به محض این کار زمین مثل شیشه شکست و پسرک با نیرویی چندین میلیارد نیوتونی درون زمین و چمن فرو رفت اما شیرکفتر بالی زد و دوباره روی شانه ریگول نشستو صدای جیغ پسرک و ته چاه افتادنش در محوطه طنین انداخت. ریگولوس با لبخندی موذیانه بفرمود:

«الان احتمالا به هسته زمین رسیده و حموم آفتاب میگیره ! خب. می گفتم. عمده غذای این موجود گوشت خامه. الانم که از جنگل اومدم بیرون، 11 تا سانتور رو زنده زنده به خوردش دادم که جلوی شما سیر باشه و نخوره شمارو ! »

ترس و وحشت در چهره دانش آموزان شکل گرفت. همه دو سه قدمی به عقب رفتند. تعدادی از فشار ترس، باران رحمت بر خویش نازل نمودند و ریگولوس با اشتیاق بیشتر به تدریس جلوتر رفت و به دانش آموزان نزدیک شد و گفت:

«از شکل گیری این موجود جادویی اطلاعات زیادی در دسترس نیست. فقط اینو میدونیم که کفتری با شیری ازدواج کرد و شیرکفتر شکل گرفت ! اما دقیقا به چه شکل، چرا، معلوم نیست ! »

ریگولوس به آرامی شیرکفتر را نوازشی نمود، او را از روی شونه اش برداشت و روی زمین، مقابل پایش گذاشت و بنالید که:

«خو ! نیم ساعت فرصت دارین همتون که نفری ده دوازده بار این موجود رو نوازش کنید تا باهاتون دوست بشه ! بعدشم خودتون می برینش توی 5 کیلومتری به سمت شمال جنگل ممنوعه، میذارینش توی آشیانه اش بالای درخت زندگی ! من کار دارم ! یه زایمان دایناسور سه سر، یه آموزش دستشویی رفتن به اژدها جهت جلوگیری از آلودگی زیست محیطیش و یه حل اختلاف رابطه زناشویی بین یه سانتور و یه سگ هست که باید برم انجام بدم... سرم شدیدا شلوغه ! تکلیف تون رو هم داخل این کاغذا نوشتم چیه ! بیاین بگیرید...»

دانش آموزان با قیافه هایی وحشت زده کاغذهای تکالیف را از دست استاد بلک می گرفتند و از مقابل شیرکفتری که صدایی تلفیقی از کبوتر و غرش شیر را از خودش در می آورد، به سمت قلعه ی یخ بسته فرار می کردند:


1. فرضیه و حدس خودتان از "شیوه" و "علت" خلق شدن شیرکفتر را در دو پاراگراف بنگارید ! (15 امتیاز)

2. در صورتی که در منزل شخصی تان، یک فروند شیرکفتر داشتید، چگونه با وی برخورد می کردید، بزرگش می نمودید، تربیتش می کردید و در کل چگونه دامنه گسترده نیازهای حضرت ایشان را تامین می نمودید. در سه پاراگراف بشرحید ! (15 امتیاز)



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۰

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
کلاس مراقبت از موجودات جادويي با تدریس پروفسور ریگولوس بلک از چهارشنبه 12 بهمن هر هفته


ویرایش: به درخواست پروفسور بلک جلسه اول این کلاس به یک روز بعد یعنی پنجشنبه 13 بهمن انجام خواهد شد.


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۶ ۲۰:۰۸:۱۸
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۶ ۲۱:۱۱:۱۴

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.