الكتو دستش رو طبق عادت هميشگي فرو كرد توي موهاش ....بعد به هوكي نگاه كرد : بقيه كجا بودند؟ تو نبايد اون موقع تنها
میموندی ....
هوكي دست هاش رو مشت كرد و گفت : راستش... هيچ كدوم ....
الكتو دويد سمت چوبدستيش كه روي ميز بود و داد زد : چي ؟ كجاند ؟
هوكي با صدايي نامفهوم گفت : اونها...ما فكر كرديم امشب....
الكتو چوبشو گرفت بالا : كجا رفتند ؟
هوكي اروم در رو باز كرد : مي رم بيدارشون كنم ...
------------------------
قرص ماه ناقص بود ...چيزي كه در يك عمليات جستوجوي معمولي ميتونست خيلي تعيين كننده باشه اما در تاريكي غليظي كه جنگل رو فرا گرفته بود حتي خورشيد هم نميتونست تفاوتي ايجاد كنه ...
اليور اروم گفت : ناسلامتي اخه معاوني گفتند..انهدام گري گفتن...
هوكي نور چوبدستيش رو انداخت توي چشم اون : تو كه هنوز معاون نشدي ! تازه شده بوديم فرقي نمي كرد ... مگه نشنيدي الكتو گفت به علت كمبود نفرات يا چيزي در اين حدود...
اليور با بلندترين صدايي كه در هنگام عمليات مجاز بود گفت : پس به عنوان يه انهدام گر ازت مي خوام اون نورو بندازي پايين !
در همين وقت صدايي باعث شد هر دو بيحركت بشند ...هوكي بي صدا نور چوبدستي رو روي بوته هايي انداخت كه بر اثر عبور يك نفر به لررزه در اومده بودند .گروه اروم از بين بوته ها رد شد (البته نه چندان اروم ) و بعد با راهنمايي اليور نشانه هايي رو كه اون فرد از خودش بر جا گذاشته بود تعقيب كردند ...يك دفعه الكتو متوقف شد و پچ پچ كرد :داريم مي رسيم به يه فضاي باز ...
هوكي چوبدستيشو خاموش كرد و گفت : خب برسيم ...
چند دقيقه نگذشته بود كه به يك محوطه بي درخت رسيدند ...جايي كه در نور اندك ماه مي شد سبز پوشي رو ديد كه داشت يه شيشه معجون رو به سمت لب هاش مي برد و اطرافش رو مانتيكور ها گرفته بودند .... الكتو اروم برگشت و زمزمه كرد : بچه ها مي دونم سخته اما گاهي اوقات بايد بين تعهداتمون و ...
اليور زد زير گريه (
) الكتو اروم گفت :مي دونم خيلي احساس بر انگيز بود اما...
ولي حرفش رو قطع كرد چون به يك باره (!)توسط يه دست پشمالو از زمين بلند شده بود !