وقتی صدا ها بالا می گرفت ، واضح تر می شدند . تازه اون وقت بود گوشه هایی از شرارت لرد سیاه به در و دیوار پاشید!
زمزمه ها ، ورد نا شناخته ی رو تکرار می کرد!
-" ماکرافت تیماسیوم...ماگرافت تیماسیوم"!
ابرو های "اخمیده" ی اهالی دخمه های اسلی ، موج سینوسی تا صدو دوازده تناوب رو به نمایش می ذاشت! ( مقصود
نویسنده اینه که اخم های خیلی در هم رفته رو نشون بدده)
جماعت به هم نزدیک تر شدن و یه شبکه از بلور های خونی تشکیل دادن ! ( مقصود نویسنده ایضا اینه که نزدیک شدن بیش از حد رو نشون بده!)
لرد سیاه در پس پرچم های آبی رنگ ، تل سیاه ای از ردا های منبقض شده در هم رو می دید!
ورد کم کم اثر کرد ، پرچم ها موج زن در هم فرو رفتند . بیشتر و بیشتر به هم می پیوستند ! هی همینطور پرچم های بیشتر! بازم پرچم! پرچم بدو هزار سیصد!
پرچم های در هم رفته ، به شکل یک موج در اومد! موج تا ارتفاعی نادیدنی بالا می رفت و خودش رو محکم سقف می کوبید! صدای هراس آور هجوم آب توجه همه رو جلب کرد!
با هم بلند بلند حرف می زدن و هم همه ی نا مفهوم بود :
- این چی اون جا هر دوباره می خوره رو در تو جولیا اصلا نباید جیــــــــــــــــــــــغ کرواتم اگه من خاله بوی عرق لرد سرم کو؟! آی ولم لرد کو؟! ....
یه نفر ، با هویت نا معلوم داشت وسط شبکه ی بلورین جیغ می کشید! اما صداش توی این همه صدا ، هیبت مخلوط سوسپانسیون داشت( مقصود : در هم رفته گی صدا ها که کمی بعد ته نشین می شن !)
فرد مجهول الهویه بازم داد زد : لرد کوووو؟!
حق داشت که داد می زد!
وقتی پرچم های آبی به شکل یه دریا در اومد و به سمت امت روان شد (!) ، لرد سیاه هم غیبش زده بود.
صدا های گوش خراش خیلی یهو فرو کش کرد!
روی جلو ترین موج دریا که پیش می اومد یه کشتی سیاه ، با دکل های بلند دیده می شد، و سر یه افعی در جلو ترین قسمتش! روی بلند ترین دکل پرچم سیاهی با یه مار سبز و یه قلب آبی کنارش توی بادی که از نا کجا می اومد تکون می خورد!
روی دکلی که پایین تر از این یکی بود یه پرچم دیگه بود! این یکی هم سیاه با یه نوشته ی متحرک روش :
"جولیا با من ازدواج می کنی؟!"امتی که پایین دریا ایستاده بودن : اووووووووه!
جولیا با عشوه های تیز بُری : بی نزاکت! اییش!
نوشته ی روی پرچم حرکت کرد و باقی خودش رو به نمایش گذاشت :
یا با اژدر " گورگوروت" نشونت بگیرم؟!( اژدر گوگوروت ، اصطلاحا به دسته ای از طلسم های کشنده گفته می شه که به با طنابی جادویی به هم بسته می شن و شکلیکشان بسیار مرگ بار خواهد بود!
)
امتی که پای دریا ایستاده بودن : وااااااااای! با چییییییی؟!
جولیا غضب آلوده : برو پی کارت بچه قرتی! مامان ِ ترول ام اگه زنده بود جنازه ی منم رو ...
قبل از اینکه جمل رو کامل کنه ، از کابین ناخدا لرد سیاه با عصایی با شکوه و شلوارک هاوایی(*) بیرون اومد !
نور تالار رو به خاموشی گذاشت. و سا یه ها شناور شدند! بالاتر از سطح آب شنا می کردن ! بعضی های کرال پشت و بعضی ها پروانه ی بی نقص(!!) ...
چند نفر از امت غش کردن و شبکه ی بلور سوراخ شد!
لرد سیاه چیزی گفت که شنیده نشد!
بعد چیزی نورانی ، با رنگ های مختلف از زیر کشتی خارج شد و حرکت خودش رو به سمت جولیا ادامه داد !
"زرپت" !
صدای بر خورد اژدر با جولی بود!
اژدر نا پدید شد اما جولی هم چنان سر پا ایستاده بود!
امت : هیپ هیپ هورااااااااااا...به افتخار جولی!
و زبون های خودشونو به سمت لرد گرفتن و صدا هایی آشنا تولید کردن!
مرد شلوارک پوش خنده شومی کرد.
و بعد این صدای شیون بود که از سوی شبکه ی بلور به گوش می رسید!
جولیا ی مخوف ، ژنرال جنگ های مخوف ، خوف ترین زن جهان ، خفن ، خف خف کنان روی زمین افتاد !
امت ِ منقلب شده شیون و زاری می کرد
!
اونوقت صدایی مار گونه : اسید پاشی جادویی از نوع لرد ولدمورت! خوش باشین بچه ها! اگه موردمناسب دیگه ای هم بود خبرم کنید!
سیصد و پنجاه و هشت درجه به شمال! بچرخونش نجینی و کشتی دور شد!
....
*= شلوارک لردسیاه همین پست های ارزشیمی باشد همی
هووووووم
لرد عزیز نوشتتون خیلی گنگ بود . همچنین علی رغم فضا سازیه بسیار ولی باز هم تو مایع های ارزشی بود .
کلا در این جور نوشته ها اونم در یک تاپیک طنز بهتره اینجور پدیده ها رو از دید اعضا تعیف کنید . اونوقت بهتر میشد . مثلا :
دراکو : آخیش مثل اینکه بخیر گذشت .
در همون لحظه صدای هولناکی به گوش رسید . ملت قهرمان اسلی با وحشت به سمت در برگشتند .
لارا : ای بابا مثل اینکه زوپیس قهرمان دیوونه شده این دیگه صدای چیه ؟
رودلف : این که صدای آبه ! چه مشکوک .
صدای آب همچنان شنیده میشد .
دراکو : انگار لوله آب ترکیده .
جولیا که نگرانی در چهره اش نمایان بود در حالی که از لرد چشم برنمیداشت گفت :
- شایدم .....
اما نتوانست حرفش رو تموم کنه چرا که در همون لحظه در تالار به شدت کنده شد و سیلی به درون تالار روانه شد .
ملت
بلافاصله ملت اسلی سعی کردند به بالاترین نقطه تالار پناه ببرند . اما این پایان بدبختی ها و ارزشی نویسی ها نبود که چرا که دیوار تالار نیز از وسط شکافت پشت سرش کشتی عمو ولدی وارد شد .... !
در هر حال من نمیدونم خودم چطور نوشتم . احتمالا خیلی چرت و پرت نوشتم . ولی این نوع نوشته یه خوبی که داره اینه که خواننده گیچ نمیشه و درست متوجه منظور شما میشه . به همین دلیل هست که میگم مثل من اینجوری ارزشی ننویسین ولی بهتره که اینجور مواقع رو از زبون بقیه شخصیتها بازگو کنید تا خواننده بدرستی متوجه منظورتون بشه . ( مثلا الان هر کس پست منو بخونه راحت میفهمه که من یه نوشته ارزشی رو به نمایش گذاشتم دیگه ... )
البته بی انصافی نکنم . فضا سازیتون عالی بود . این نحوه پست زنی شما هم بالاخره طرفدارهای مخصوص به خودشو داره . این هم فقط یک نظر بود از طرف یه عضو ارزشی . شک نکن که این پست ارزشیه! آخرش که نوشتم! منتها یه نوع دیگه از ارزشی کاریه! یه سبک جدید از ارزشیسم! به قول وبمستر خوفمون : طنز فلسفی(!!!!)
نوعش با اون چیزی که تو می گی و مثال می زنی فرق داره!
: در هر حال که تموم شد ولی کلا گفتم یکم موضوعش گنگ بود .
منم که گفتم پستتون طرفدارهای مخصوص به خودشو داره . به هر حال من یه چیزی به نظرم اومد گفتم .
اصلا بی خیال گذشته ها گذشته خودم که از تو ارزشی ترم