*سفید های مشکوک!*خبرنگار افتخاری پیام امروز-ایوانا اسمیت(!!):
ظهر دیروز ملت جادوگر دید تازه ای رو نسبت به سفید های سایت داشتند!
دیروز ظهر سفیدهای سایت به طرز مشکوکی، مشکوک میزدند(!) و همین باعث شد تا با تنی چند از این سفیدها مصاحبه هایی رو انجام بدهیم:
-----------------------------------------------------------------------------
مصاحبه با آلبوس دامبلدور-مشکوک شده در چترباکش سایت!
ایوانا: سلام جناب دامبلدور!...دیروز ظهر شما چترباکش رو به هم زده بودید!...جریان چیه؟!
دامبلدور: من همه چیز رو تکذیب میکنم!
ایوانا: تکذیب؟!...چرا؟!
دامبلدور: واالله ما فقط گفتیم که ملت چیزی در چترباکش ننویسن دو دقیقه!
ایوانا: خب این به نظرتون مشکوک نیست؟!
دامبلدور: نه اصلا!
ایوانا: مشکوکه ها!
دامبلدور: نه اصلا مشکوک نیست!....چیش مشکوکه؟
ایوانا: خب امروز شایعه شده بود(در همون چترباکش) که شما سر کرام یا کوئیرل رو زیر آب کردین و الخ!
دامبلدور: اولا اینکه تیکه ی سرژ رو تقلید نکن!!(!)...دوما کرام و کوئیرل رو در چند روز آینده خواهید دید!!
ایوانا: یعنی این شایعات رو درست میدونید؟
دامبلدور: درست که چه عرض کنم!...حالا خواهید دید!
ایوانا: میشه بیشتر توضیح بدین؟
دامبلدور: زیادی پررو نشو....بمب خبری به زودی میترکه...به همین هم مربوطه!
ایوانا: اوووووووه!...ممنون!
----------------------------------------------------------------------------
مصاحبه با آنیتا دامبلدور- مشکوک شده در پیام شخصی سایت!!
ایوانا: سلام چطوری؟
آنیتا:سلام!...دیگه پررو نشو دیگه!...با دامبلدورها که اینطوری مصاحبه نمیکنن!
ایوانا: پس چطوری مصاحبه میکنن؟
آنیتا: خب باید سوالا و حرفها سنگین باشه...چون نباشه بعدا مشکلاتی به وجود میاره....اینو بابام گفته برحسب تجربه!!...از همون تجربه هایی که همیشه میگه!
ایوانا: ولمون کن بابا...هیچ میدونی بابات قبل از اینکه تو به دنیا بیای خاله بازی میکرده؟
آنیتا: از گذشته ی بابای من حرف نزنا!....بابام ممنوع کرده این حرفارو!!...اون گذشتش رو فراموش کرده!!
ایوانا: خب حالا خانم مالفوی میخواستیم بدونیم که شما این وقت روز تویه قسمت پیام شخصی سایت چی کار میکنید؟
آنیتا: با بابام پیام شخصی بازی میکنیم!
ایوانا: میشه بیشتر توضیح بدید؟
آنیتا: بله بله!...خب من یه سری مسائلی بود که باید با بابام در میون میگذاشتم...معمولا با پیام شخصی با هم ارتباط برقرار میکنیم!
ایوانا: خب نمیتونید تو خونه که هستید با هم صحبت کنید؟
آنیتا: دیگه اونش به شما ربطی نداره!...حتما من باید کارهایی رو انجام بدم که شما نمیدونید!
ایوانا: آها همینو میخواستیم بدونیم!...چه کارهایی؟...آیا این کارها به اینکه شما پدر و دختر رو به دوتا گروه جدا از هم انداختند تا با هم مشکلی درست نکنید ربط داره؟!
آنیتا: خب کارش که به شما مربوط نیست...ولی میتونم بگم که خیلی به اون مربوطه!!...مخصوصا به اون کریچر بگین که مواظب خودش باشه!!
----------------------------------------------------------------------------
مصاحبه با برادر حمید-مشکوک شده در میخانه ی مسنجر!!
ایوانا اسمیت: سلام جناب برادر!....چند دقیقه ای هستش که ملت جادوگر به طرز مشکوکی شما رو در جاهایی مشاهده کردند که نباید میکردند!
برادر حمید: علیکم سلام خواهر ارزشی خودم!...مثلا کجاها خواهرم؟
ایوانا اسمیت: مثلا...مثلا...مثلا تویه همین میخونه ی مسنجر!
برادر حمید: خواهرم مگه ما دل نداریم به میخونه بیایم؟
ایوانا اسمیت: چرا چرا!...ولی خیلی وقت بود که شما مشاهده نشده بودید.
برادر حمید: خب این که دلیل نمیشه...چند وقتی بود ما شب کار بودیم به خاطر همین ملت جادوگری که میفرمایید ما رو نمیدیدند!
ایوانا اسمیت: خب آخه هیچ اثری هم از خودتون به چا نمیگذاشتید!
برادر حمید: خب نباید هم میگذاشتم!...میگذاشتم که بعدا بدبخبت میشدم!!...شب کاری همین دردسرها رو هم داره دیگه!...ولی خودمونیما...خواهرم خیلی عوض شدی از وقتی که زاخی رفت!...امشب بیا شاید تونستم یه کاری برات جور کنم!
(مصاحبه ای سانسور شده به دلیل مسائل امنیتی ای!!!)(مسائل امنیتی=پروفسور کوئیرل

)