هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
#65

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
نورممد داشت مک و رومسا رو با خودش میبرد که با صدای فریاد گوش نواز و دلنواز چو مواجه شد. از جا پرید و چو رو دید که با خشانت به اون چشم دوخته.
چو: مک رو میذاری زمین یا...
نورممد فورا اون دو تا رو میندازه روی زمین و فرار میکنه.
مک بون: وای...چو .. فکر نمیکردم که... تو اینقدر..
یکدفعه چو یه مشت میزنه توی صورت مک بون و میگه:....
درست در همین لحظه رومسا شروع به دویدن به طرف اتاق طبقه بالا میکنه که از توش صدای سدی و الکسا رو شنیده بود. نزدیک اتاق میشه و گوشش رو به در نزدیک میکنه اما هیچ صدایی نمیشنوه. سکوت مطلق.

****************
آنیتا رو به نارسیسا میکنه و میگه: نورممد صداتون میکنه!
نارسیسا برمیگرده پشت سرشو نگاه میکنه و میبینه که نور ممد دستشو میکنه تو جیبش باهاش یه کلنگ در میاره و میزنه توی سر خودش و بعد...
آنیتا وقتی تعجب نارسیسا و بقیه رو میبینه میگه: دراه به شما میگه که داشه مک بون و رومسا رو که دستگیر کرده بوده میاورده اینجا که یه دفهچو اومده تهدیدش کرده ،اونم از ترسش در رفته...
ملت:ماااااااااااااااااااااا
نارسیسا: از کجا میدونی اینا رو گفت؟
- دیگه...دیگه...
نارسیسا: پس مک بون و ...
آنیتا یک دفعه متوجه حرفهایی که زده میشه و دعواش با دراکو رو فراموش میکنه و میدوه به طرف طبقه بالا... در حالی که کسی متوجه فرارش نشده...
رومسا رو میبینه که به در تکیه داده. میگه:رومسا..من...ببخشید...چه خبر..به نتیجه رسیدی؟
رومسا صداهایی رو که شنیده برای اون تعریف میکنه : اما الآن نیم ساعته که دیگه صدایی نمیاد!
آنیتا لحظه ای فکر میکنه و میگه: خوب...ما اونا رو غافلگیر میکنیم! آماده باش! با علامت من میپریم داخل اتاق...حاضری؟
رومسا:آره!
آنیتا:یک....دو....سه...
ناگهان...


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
#64

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بلافاصله دراکو متوجه حضور آنیتا میشه و سعی میکنه خودشو در پشت آن ساحره مرموز مخفی کنه تا آنیتا متوجه حضور او نشه اما از اونجایی که وزیر مردمی بسیار ناشی تشریف داشت صحنه ای کاملا بی ناموسی را پدید اورد که در نتیجه آنیتا مجبور به نشان دادن واکنش میشود !
آنیتا : پشت این دختره چی کار میکردی ؟
دراکو : هان ؟ چی ؟ فقط میخواستم قایم شم تو منو نبینی !
ساحره : د... دراکو چطوری پریدی پشت من ؟ تو هم شیطونی ها ! راستی این ساحره با شما چی کار داره ؟
دراکو : نه چیزه ... ایشون ... ! ایشون ... ای روزگار .... ایشون زن من آنیتا هستن !
ناگهان ساحره نگاه خشانت باری رو مشابه با نگاه آنیتا نثار دراکو میکنه .
ساحره : چی تو زن داری ؟ تو زن داری ؟ هان ؟ یعنی بعد من یه زن دیگه داری ..... دراکووووو
آنیتا
آنیتا بدون توجه به جمعیت که در مهمونی مشغول بزن بکوب بودن و همچنین کورممد که با چشمهای نورانی مشغول تماشای آنها بود به سمت دراکو هجوم میاره .
دراکو : خخخ ... خ.... خخ... نه ... بزار ... توضیح میدم ....
اما آنیتا بدون توجه به دراکو مشغول گره زدن او بود که در همون لحظه نارسیسا سر رسید .
نارسیسا : به به عروس گلم !!
بلافاصله آنیتا سعی کرد که دراکو رو که هم اکنون به شکل کانوا درامده بود رو پشتش قایم کند اما تلاش او نیز مثل خود دراکو بی نتیجه موند .
آنیتا : اااام شما اینجایین ؟ نمیدونستم !

اون ور سالن .......

مکی و رومسا در جستجوی تخت خواب مشکوکی هستند تا زیرشو بگردند .
رومسا : مکی فکر میکنم باید بریم طبقه بالا !
مکی : آره احتمالا اتاقاشون طبقه بالاست !
بدین ترتیب دو همکار تغییر جهت میدن و به سمت راه پله ها رهسپار میشن .

همون لحظه صدایی به صورت زمزمه از مکانی مجهول شنیده میشه :
- از مار اسلی به ارباب بوووقی از مار اسلی به ارباب بووووقی !
- ارباب بوووقی هستم به گوشم ..... !
- سوژه داره به شما نزدیک میشه به صداهای ناهنجارتون ادامه بدید .
- دریافت شد !

همون لحظه

مکی و رومسا به راه پله ها رسیدند .
صداها داره از فاصله نه چندان دور به گوش میرسه :
- آاااه اوووویییی کمک ! خواهش میکنم . آییییی
مکی : صدا از طبقه بالاست باید بی سر و صدا بریم بالا !
رومسا : اوکی مکی !
ناگهان دستانی قدرتمند شخصی ناشناس مکی و رومسا رو از روی زمین بلند میکند . مکی و رومسا با جیغ و داد شروع به فریاد زدن میکنند :
- ولمون کن ما بی گناهیم !
- ما داشتیم دونبال WC میگشتیم اتفاقی اومدیم اینجا
ناگهان صورت شخص ناشناس از تاریکی میاد بیرون و نورممد پدیدار میشه . نورممد با خشم میگه :
- میخواستید برید طبقه بالا چی کار کنید ؟
مکی : آووو نورممد تویی ؟ نه ما از طرف اداره مامور شده بودیم باید بریم زیر تختا رو بگردیم !
رومسا : جون یه نفر در خطره ولمون کن !
نورممد لحظه ای به فکر فرو میره و سپس میگه :
- هوووووم نه باید برم به نارسی بگم ببینم شما برای چی از پارتی اومدید بیرون !
نورممد در حالی که با یه دستش مکی رو گرفته که در حال لنگ و پاچه انداختنه و با دست دیگرش رومسا گرفته که در حال جییییغ زدنه به سمت سالن بر میگرده .

چند لحظه میگذره و نورممد کاملا از آنجا خارج میشه سپس صدای خشمگینی به گوش میرسه :
- از مار اسلی به ارباب بووووقی ! ارباب متاسفانه سوژه در حال دور شدنه !
- چی برای چی ؟
- نورممد تو راه دستگیرشون کرد !
- مگه نگفتم سر نورممد رو گرم کنید تا نقشمونو خراب نکنه ؟ همتون امشب کشته خواهید شد
یارو
ادامه دهید.....




Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
#63

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
آنیتا : خوب حالا این پارتی کجا هست ؟...کسی نمی دونه امشب کجا پارتی هست؟
رومسا : پارتی ... نه من نمی دونم !
مک بون: من می دونم ! ... راستی من و چو اونجا دعوت بودیم ولی یادم رفت برم ! ماموریت حواس نمی زاره که واسه آدم !
آنیتا : حالا کجا هست ؟ ... زود باش بگو .
مک بون : قصر مالفوی ها !
آنیتا : چی ؟! ... همه آپارت می کنیم اونجا ...یک...دو...سه !

پاق ... پاق ... پاق

***** قصر مالفوی ها ؛ داخل مرلینگاه *****

رومسا روی زمین افتاده ... بلند می شه و لباسشو می تکونه .
_ پیف پیف پیف ! اینجا چه بویی می ده ! اه اه اه !
رومسا به سمت در می ره .

_خوبه ... بهشون زنگ زدی ؟ ... مطمئنی فهمیدن اینجا باید بیان ؟

رومسا وایمیسه و با دقت به صداهایی که از پشت در میاد گوش می کنه .

_آره سدی جون ! ... صدای ضبطو اونقدر بلند کرده بودم که بفهمن تو پارتی ایم !
_مرسی الکسا ... دستت درد نکنه .

صداها یواش یواش ضعیف می شه و بعد یه مدتی قطع می شه ...

***** قصر مالفوی ها ، اتاق آرایش بانوان*****

پاق ... مک بون ظاهر می شه .
_این چیه دیگه ؟ ... چقدر پشم داره ! ... برو گمشو بیرون بی شعور ... اینجا چی کار می کنی تو ؟!

مک بون به اطرافش نگاه می کنه .
_چه توهمی !

ناگهان از ته اتاق یه دختر به طرف مک بون می دوه .

دختره : مک بون !!! چرا دیر اومدی ؟
مک بون : سلام چو ! ما الان تو ماموریتیم ! بعدا برات توضیح می دم ! فعلا باید برم دنبال بقیه !
چو:

مک بون به سمت در می ره ...

***** قصر مالفوی ها ، اتاق پارتی *****

پاق ... آنیتا وسط جمعیت ظاهر می شه ... ولی حواس هیچکس به اون نیست ... همه مشغول کار خودشونن .

در گوشه ای از اتاق دراکو مالفوی دست یه ساحره رو گفته و داره باهاش حرف می زنه !

آنیتا با دیدن این صحنه به سمت دراکو می ره و جیغ می کشه :
_دراکـــــــــــــــــــــــــــــــــــو !!!

..................................


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۹ ۲۲:۳۴:۴۰



Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
#62

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
آنيت : خب شما كه نجات پيدا كردين .. حالتونم كه خوبه .. پس ما هم ديگه اينجا كاري نداريم ... باي باي !
رومسا : جيــــــــــــغ ! ... واي فقط بيست ثانيه بره كرم وقت دارم !!‌ ... كمك !
رومسا ميدوه وسط بيابون ...
بيست ثانيه بعد !!
رومسا از شدت گرما پودر ميشه ميريزه رو زمين !!

بووق .. پشم .. دومب .. چيليك !
مك بون : گوشيه منه .. آهنگش قشنگه !!
ملت :
مك بون : الو ... اداره سوء استفاده از مشنگ ها !! ... دارن سوء استفاده مي كنن ... واقعا ... كجا .. تو اتاق خواب ... زير تخت ... چند نفرن .. دوتا ! ... هوومك ... ما تا نيم ساعت ديگه اونجائيم !!!
آنيت : كي بود مكي !
مك بون : هيشكي مزاحم تلفني بود !
آنيت : پس اون ديالوگا چي بود گفتي ؟!
مك بون : هوومك خواستم هيجانش بيشتر شه !!

مك بون مي خنده .. آنيت عصباني ميشه ميزنه تو گوش مك بون ... مك بون سه دور در جهت مثبت فرآيند شروع به چرخش مي كنه و در اثر اين فعل و انفعالات شيميايي رومسا دوباره از نو متولد ميشه !!

رومسا : سلام بچه ها .. من حس مي كنم از نو متولد شدم !! .. آها يه چيزايي داره يادم مياد ... آها .. اومد اومد بگيرش !

فلاش بك ...
رومسا در حال دويدنه كه يهو گوشيش زنگ مي زنه ...
رومسا : الو سلام خانوم .. اداره مبارزه با سوء استفاده از اشيا مشنگي بفرمائيد !!
خانمه : سلام .. كمك !!
رومسا : ( همون لحظه مي تركه نمي فهمه خانمه بره چي كمك مي خاد !! )
پايان فلاش بك ...

مك بون : خب بريم ديگه !
آنيت و رومسا : كجا ؟!
مك بون : كمك اون خانمه ديگه !
آنيت : ولي ما آدرسشو نداريم كه !
مك بون : صداي دوپس دوپس ميومد .. حتما پارتيه.. بدويين بريم ديگه !
آنيت و رومسا :

آنيت و مك بون و رومسا ميرن تا يه ماموريت ديگه رو آغاز كنن ... غافل از اينكه نمي دونن پشت اين ماجرا كيه ؟!!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
#61

رومسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۰ جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 138
آفلاین
کوییرل به ناچار خودش عمامه اش رو بر می داره و برای این که سریعتر از دست 614! تا چشمی که مشغول نگاه کردنش بودن خلاص بشه ، به جایی نامعلوم آپارات می کنه!
رومسا عینک آفتابیشو از رو چشماش برمیداره و میذاره تو کیفش و چون این بار زیر شنها بودن و خورشید معلوم نبود! نگاهی به ساعتش میندازه و با عصبانیت می گه:
الان دقیقا 5 ساعت و 47 دقیقه و 25 ثانیه ست که ما اینجا علافیم!
آنیتا که تازه متوجه شده که اونها خیلی از هدف اصلی شون دور شدن، رو می کنه به مک و بقیه و با عصبانیت می گه:
- راست می گه!
مک که کار ریسیدن پشمهای نوک ققی رو تموم کرده از بقل اون پایین می پره و با این کارش گرد و خاک زیادی راه می ندازه!
- بســــــــــــــــــــــه!
صدای جیغ آنیتا ( که دست فریاد سرژ رو هم از پشت بسته بوده!!)همه رو که که مشغول پاک کردن شنها از سر و روشون بودن و با این کار باعث می شدن گردو خاک بیشتری راه بیفته به خودشون میاره و همه در حالتی که بودن باقی می مونن!
- زود باشین یکیتون بگه اینجا چه خبره! این همه شن از کجا اومده؟!
شما داشتین چی کار می کردین و این خرابکاریا کار کیه؟!
برادر حمید در حالی که آخرین ذرات شن باقی مونده در عمامه ش رو خالی می کنه می گه:
- آروم باش فرزندم! ما در حال تمرین کردن برای اجرایی که هفته ی بعد داریم بودیم که...
آوریل حرف برادر حمید رو قطع کرد و در حالی که گیتار الکترونی شکسته ای رو از زیر شن ها می کشید بیرون ادمه داد:
- که وقتی من اولین نت رو زدم، یهو گیتار نازنینم! از وسط نصف شد و ما زیر شنهایی که ازش بیرون میومد دفن شدیم!
مک: خوب شما هیچ حدسی نمی زنید که خراب کردن گیتار کارکی می تونه باشه؟!
سرژ، ققی، ادی،برادر حمید و آوریل:
رومسا نگاهی به سوراخ بالای سرشون انداخت و بعد دوباره نگاهی به بقیه کرد و گفت:
- شما دقیقا کجا داشتید تمرین می کردید؟!
سرژ:توی یکی از اتاق های سری حذب زیر میدون اصلی شهر لندن!
آنیتا ، مک و رومسا:

-----------------------------------------------------------------
امیلی جان ، داستانت کمی! از موضوع ما دور بود! شرمنده که نمی تونم ادامه اش بدم!امیدوارم بازم پستای قشنگتو ، البته در راستای داستان ببینیم!


ویرایش شده توسط رومسا در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۹ ۱۷:۵۵:۴۰


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
#60



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶ دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۰ پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 231
آفلاین
ببخشید من داستان بقیه رو ادامه نمیدم
-------------------------------------
جاروبرقی!
-------------------------------------
**در این جا بوق همون برق هم معنی میده!
-------------------------------------
ملت همه دور هم نشسته بودن فوتبال میدیدن!(بازی حساسه، ایتالیا و فرانسه! )
تق تق تق تق...
ملت: کیه کیه در میزنه؟!
صدا: منم منم امیلیم! غذا... ببخشید یه چیزی آوردم براتون!
در باز میشه امیلی در حالی که یه چیزی رو دنبال خودش میکشید میاد تو اتاق.
ققی: اون چیه دنبال خودت راه انداختی؟!
امیلی: هان؟! نمیدونم یه چیز تو مایه های جارو بوقی!
تالاس: پسر فکر کن عجب سرعتی بره!
سدی: مدل جدیده؟!
آوریل: با این که پرواز نمیکنن!
ملت: پس چی؟
ادی: از اسمش نفهمیدین؟! بوق داشت توش!
مری: نخیرم! من قبلا از اینا دیده بودم. مثل این که چیز میز میخوره!
ققی: گل...گل...گل...گل...
ملت: چی شد؟!
کریچ: گل زد! ایتالیا یکی زد! حالا یک یک مساوی!
امیلی: ایول! میدونستم طرفدار ایتالیایی!
کریچ: از کجا؟!
امیلی: اون موقعی که خواستی شناسمو تایید کنی فهمیدم!
ملت:
هــــــــــــــــــــــوووووووو...
کاترین: این صدای چیه؟!
سدی: جارو بوقی!!!
مری به تالاس: چرا لوله ش چسبیده به دهنت؟
تالاس: هـــــــومک... هاموسس اون!
امیلی: الهی بمیرم هانی! چت شده؟!
ادی به تالاس: یه بار دیگه بگی گرفتم، چی گفتی؟!
الکسا که فهمیده چه خبره میپره و سیم جارو بوقی رو از پریز میکشه بیرون. در همون حال امیلی داره داد میزنه: اگه از سیمش بگیری بوقی میشی!
جــــــــــــــــــــــززززززز...
ملت:
الکسا رو بوق گرفته!!!
امیلی میپره دست الکسا رو میگیره که نجاتش بده!
جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزززززززز...
ملت: خیلی زیاد!
آوریل: من احساس خطر میکنم!
ادی: تو خودتو ناراحت نکن عزیزم!
آوریل: باشه!
تالاس میپره دست امیلی رو بگیره که نجاتش بده...
جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــززززززززز...
ملت: بیشتر از قبل!
بعد دونه به دونه همه میپرن که همدیگه رو نجات بدن بوقی میشن!(توجه داشته باشید که همه بندری میزنن! ادیسون ولم کن! )
آخر سر بوقه کم میاره! (خدایا شکرت!)
ملت آش و لاش افتادن روی زمین!
همه موها سیخ... همه دهن ها باز... همه قیافه ها سبز...!
شانس آوردیم همه زنده ن!
----------------------------------------------------------------------
نتیجه چه ارزشی چه غیر ارزشی!!!:
1- وقتی کسی رو بوق، ببخشید برق میگیره بهش دست نزنید! دکمه فیوز رو بدید پایین!!!
2- لوله ی جارو برقی رو نزدیک دهنتون نبرید!
3- از سیم وسایل برقی وقتی که توی پریزن نگیرید و بکشید!
4- نیروی جادوگری بر نیروی ادیسون غلبه میکند!
---------------------------
دوستان اگه بد شده به بزرگی خودتون ببخشید! :banned:


ویرایش شده توسط امیلی اسپلمن در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۹ ۱۳:۳۸:۲۲



Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۷:۲۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
#59

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
کوییرل با پرشی سریع میاد پایین. با خشم یه نگاهی به بقیه میکنه و میگه:واقعا که ...شما...(...) میمردین عمامه منو بدین؟!
همه انگشتاشون به طرف برادر حمید نشونه میره. کوییل هم وقتی برادر حمید رو میبینه میگه:یادم نبود...ام...آنیتا میشه عمامه منو بدی؟!
آنیتا:نه!
کوییرل با حالت خواهش به صورت مک بون نگاه میکنه. مک بون: نچ!
کوییرل با حالت خواهشناک تری به صورت رومسا نگاه میکنه.رومسا دستشو میکنه تو کیفش،از تو کیفش یه عینک در میاره میزنه!
کوییرل دیگه نمیدونه به کی نگاه بکنه که بتونه کمکش بکنه، توی اون جمع برای کمک به اون کسی نمونده بود ...جز....
لبخند میزنه و یه نگاه به برادر حمید میندازه: برادر جان، چون تو اینجا ازت همه حساب میبرن، برای رضای مرلین، و رسیدن به درجات بالاتر، و خوشحال کردن چند تا بنده، که هرکدوم کار دارن میخوان برن، تو که امنیت داری این عمامه منو خودت بده!
برادر :


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
#58

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
آنیتا : خوب بچه ها ماموریت همین جا تموم شده اعلام میشه میتونید سوت بزنید .
بلافاصله همه بار و بندیل ها رو میبندن تا محل رو ترک کنند و در همین حال ققی میره زیر بغل سرژ رو میگیره تا بتونه به کمر دردش کمک کنه .
ققی تو فکرش : سرژیا خسته سرژیا تنها
سرژ : آخه الان وقت کمر درد بود ، کفیه خسته کفیه تنها ...!
اما ناگهان کوییرل مداخله میکنه و همگی رو از این تفکرات شیرین در میاره .
کوییرل : آقا یعنی چی اون پایین یه فرد بی ناموس داره کارهای بی ناموسی انجام میده اونوقت شما میخواین بزاریین برین ؟
آنیتا : خوب ما که توی اداره مبارزه با سوء استفاده از وسایل مشنگی کار میکنیم نه منکرات قزوین !
کوییرل که کم ظاهر کم آورده بود ناگهان دست به یک عملیات آستکبارانه میزنه و دستگاه حذف کاربر رو درمیاره . بلافاصله همه از ترس دستاشونو میبرن بالا .
کوییرل : من این حرفا حالیم نیست تا نتونید وضعیت اینجا رو آسلامی کنید کسی حق رفتن نداره ! یالا حمتون برین تو سوراخ !
کوییرل بالاخره با زور همه ملت رو میکنه توی سوراخ و برای اطمینان خودشم روی سوراخ میشینه تا کسی راه خروج نداشته باشه !
توی سوراخ
همه وارد زیر زمین شدند و به برادر حمید چشم دوختند که چند کودک قد و نیم قد رو جمع کرده و مشغول ارشاد کردن آنهاست . بلافاصله همه از دیدن این صحنه به دلایلی یاد مایکل جکسون می افتند .
آوریل : هووووو حمید داری چیکار میکنی ؟ ولشون کن برن !
حمید : فقط داشتم کمی ارشادشون میکردم همین !
و سپس بچه ها رو ازاد میکنه . بچه ها که به دلایلی لخت بودن بادو بادو آنجا رو به مقصد ناکجا آباد ترک میکنند .
آنیتا : خوب فکر میکنم ماموریت تموم شده دیگه مینونیم بریم ! کوییرل از جلوی سوراخ بیا کنار میخوایم بیایم بیرون !
صدای کوییرل از اون بالا شنیده میشه :
- کینه شتری شنیدید ؟ حالا ببینید !
ملت : آوووووووووووووووووو
حمید : برین کنار کار خودمه !
... دوربین روی صورت کوییرل زوم کرده ..... کوییرل با چهره ای راضی مشغول لبخند زدن به طبیعته ناگهان قیافش تو هم میره سپس فریادی میکشه و چندین متر میپره بالا !
برادر حمید : مثل اینکه راه باز شد میتونید برید !
در همون لحظه کوییرل دوباره با زمین برخورد میکنه و عمامش از کلش درومده و قل میخوره از سوراخ می افته پایین و جلوی پای بقیه از حرکت باز می ایسته !
کوییرل از بالای سوراخ :
- اگر میشه اون عمامه منو بدید !
بلافاصله همه تریپ خود شیرینی به سمت عمامه شیرجه میزنن که .......
حمید : هر کی جرات داره خم شه !
ناگهان همه دوباره صاف می ایستند .
کوییرل : میگم عماممو بدین !
اما کسی از جاش حرکت نمیکنه . کوییرل با دستپاچگی دستگاه حذف کاربر رو دوباره درمیاره .
- میگم عماممو بدین وگرنه آی پی همتونو میبندم !
ملت : آدم آی پیش بسته شه ولی ........
کوییرل : مثل اینکه خودم باید برم پایین




Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
#57

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
آنيتا: اينقده گرم بودن كه نفهميدن من اونجام! صداي جيغم هم توي صداي اون دو تا گم شده بود! هيشكي منو دوست نداره
-چرا عزيزم ... من دوست دارم!
آنيتا: هووو ... تو كيني؟ اسمت كينه؟
-من درون قلب تو هستم! دراكو مالفوی هميشه همراه تو!
ملت: هوووووق ...

رومسا دست ميكنه و از توي كيفش يه چيز كه دو تا سوراخ گنده داشته مياره بيرون!
ققي: اين چيه؟ دو نفرست؟ سرژ بيا يه امتحاني بكنيم ...
رومسا: به اين ميگن دوربين! اين دوربين اساس كارش بر اساس اشعه فرو سرخه !
بعد دو تا سوراخ دوربين رو ميزاره جلو چشمش و به زمين، جايي كه ادي و حميد بودن نگاه ميكنه! بعد از چند ثانيه با حيرت ميگه: فاجعست ... دماي اون وسط بيشتر از صد درجست ...
ققي: چقده به اين حميد گفتم براي اين مواقع يه فن بخره! حالا اگه دو تايي آتيش گرفتن كه گروهمون ناقص ميشه ...
رومسا: نه ببين! براي سوختن سه عامل لازمه .. اكسيژن، گرما، ماده سوختني !
آوريل: خب پس مشكلي نيست! اون پايين به جاي اكسيژن، متانه ...
-ميگم چرا داره يه بوهايي ميياد

مك: خب ماموريت ما تموم شدست! آنيتا من يه مرخصي ميخوام، بايد برم با چو يه دوري بزنم ...

سرژ: كوييرل؟
كوييرل:
همه برميگردن به سمت كوييرل و اونو ميبينن كه سرشو كرده توي سوراخ و داره اتاقك رو نگاه ميكنه!
آنيت: تو داري چيكار ميكني؟
كوييرل: اِ؟ شما چطوري منو ديدين؟ من كه از اون پايين شماها رو نميديدم همتون خيلي بلايين ... شيطون بلا .. شيطون بلايين ...
-بيا بالا .. بيا بالا .. شيطون بلا .. شيطون بلايي ... شيطون بلا ... شيطون بلايي ...
-چي؟ كي؟ كو؟ كجا؟ ... كسي با سدي جيگر شيطون بلا كاري داشت؟
ملت:

_____________________________________________
دوستان، ببخشيد كه ارزشي شد!


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۸ ۱۹:۴۹:۵۷

جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
#56

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
گوپس...!!
سرژ : آی کمرم....
ققی تند تند بال بال میزنه و میره به سمت سرژ : چقد دیشب بهت گفتم انقد فعالیت نکن، بسه!! انقد کردی که(کارو کرد) الان کمرت اوخ شده!
سرژ به سختی از جاش بلند میشه و در حالیکه به یه دست کمرش رو نگه داشته و دولا دولا راه میره، یکی میزنه پس گردن ققی به طوریکه هِدسِت ققی از سرش میفته و پرت میشه جلو!
ققی : هوووووو، چرا میزنی؟!
سرژ : واسه اینکه آدم بوقی مثه حمید رو اوردی تو گروه، توی موقعیت به اون خفنی هم دست از این کاراش بر نمیداره!
انیتا : حالا اون زیر الان داره چیکار میکنه؟
سرژ : واله دقیق نمیدونم، ادی گفت وقتی بهمن میاد ملتی که زیرشن به اتاقک کوچولو درست میکنن که اون زیر چیز..نمیدونم بقیه اش یادم نیس، بعدا حمید هم گفت که من همین زیر اتاقک درست میکنم که چیز....همون بقیه اش یادم نیست!
آنیتا : خب پس بیاین بکنیم زمینو، اونا رو هم در بیان!
مک بون سریع میاد اینور : هیوووم، نه به نظر من اینجا هی با پاهامون گومبا گومبا بزنیم و بکوبونیمشون به زمین، بعا سقف اتاقک اینا بریزه رو سرشون ما هر هر هر بخندیم!
ملت : هر هر هر کر کر کر
آوریل یهو شخصیت اصلیش یادش میاد و از شخصیت شیطانی فاصله میگیره : هووووووو، یه حذبی هیچ وقت یه حذبی رو زیر خاک مدفون نمیکنه!
رومسا یه نگاهی به افتاب میکنه و بدون توجه به ساعتی که دستش هست، سعی میکنه از طریق خورشید بفهمه چند ساعته اونجان : بچه ها ما الان دقیقا...سه ساعته که انیجاییم، من فقط واسه یه ساعت دیگه کرم دارم! زودتر کارو تموم کنین دیگه!
آنیتا : هرچند که ....بخیل، شروع کنین!
ملت شروع میکنن به دست زمینو کندن و همینجوری این عمل خیر رو انجام میدن تا بالاخره :
سرژ : بچه ها بچه ها، من دستم به یه عمامه خورد!
سرژ دوباره دستشو تو سوراخی که درست کرده میچرخونه : آره، این خود عمامه حمیدِ!
آوریل : بکشش بیرووون!
آنیتا : بکـــــــــــــــــش(همون bekaaaash)
سرژ عمامه رو با کله اش میکشه بیرون و شخصیت کوییرل جلوی بچه ها ظاهر میشه!
سرژ : مــــــــــــــا! شما هم اینجا؟
کوییرل : من هرچا بیناموسی باشه هستم!
آنیتا : من اجازه نمیدم در طی ماموریتم مورد بیناموسی مشاهده بشه!
کوییرل : پس بهتره یه سر به این زیر بزنین!!
آنیتا از سوراخ میره پایین و پنج دقیقه بعد در حالیکه صورتش از خشم سرخ شده میاد بالا!
آنیتا : ...


[size=small]جادوگران برای همÙ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.