مغ عزیز یه سری حرف داشتم
نوشته اید که اگه کتاب بدون وجود دختر ها نوشته میشد جذابیت نداشت من میخوام این رو بازش کنم بیشتر چون به نظرم جالب شده
اول بریم از اونطرف ببینمیش اگه همه دختر بودن چی ( یه چیز مثل بابا لنگ دراز ) در واقع من به هیچ کدوم از این دلایل از هری پاتر خوشم نیومد
من از هری پاتر خوشم اومد چون اومدگفت تویی که الان داری تو این دنیا زندگی میکنی حواست باشه که ممکنه کسی که کنارت هست یه جادوگر باشه ببینید در همه کتاب های جادوگری ( حد اقل اونایی که من دیدم ) همیشه دنیای جادوگر ها رو از بقیه جدا کردن یا بردنش به گذشته خیلی دور یا آینده خیلی دور یا یه کره دیگه و غیره
ولی رولینگ اومد و گفت ممکنه همین کنار یه مدرسه جادوگری باشه که تو این مدرسه همه مثل شما میخورن و میپوشن و راه میرن و زندگی میکنن
میتونن یه جادو هایی بکنن ولی محدودیت هم دارن برای یاد گرفتن کوچیک ترین جادویی باید تمرین کنن باید برای زندگی بهتر با پلیدی هایی که در جامعشون وجود داره مبارزه کنن ( ولدمورت ) و و و
حالا جامعه ای که رولینگ میشناخته تو مدرسش دختر و پسرش با هم میرن سر کلاس ولی خوابگاهشون جداس
خب طبیعتا اگه این فکر به سر یکی از نویسندگان ایران میزن مدرسه ها جدا بودن و با حجاب کامل ظاهر میشد قضیه
این فقط بسته به جامعه ای داره که نویسنده توش زندگی کرده
در واقع یه انگلیسی براش خیلی مشکله بیاد یه داستان ایرانی بنویسه و بالعکس
الان موارد یادم نمیاد که مثال بزنم ولی کتاب های زیادی هستن که با وجود معروفیت هیچ حرفی از رابطه بین زن و مرد توشون نیست
من این کتاب رو خیلی پاکیزه دیدم حتی خانم رولینگ بسیار شخصیت ها رو بی آلایش ( بچه مثبت ) نشون داده
و ضررش رو در همون غرق شدن توش میدونم چون این کتاب مثل دریا ما رو به سمت خودش میکشه در حالی که روش صافه ولی در درونش دنیای کشف نشده ای داره و همه ما میخوایم به نوعی کشفش کنیم.
سامرست موام در ابتدای رمان لبه تیغ خودش ( که از معروف ترین رمان ها هست و توصیه میکنم به همه که بخوننش) در مورد خصوصیات یک رمان خوب میگه:
1- باید موضوع نابی داشته باشه که قبلا استفاده نشده باشه
2- رمان چیزیه که برای همه مردم نوشته شده پس اگه نویسنده ادعا کنه برای گروه خاصی نوشته اون رمان نیست بلکه کتاب تخصصیه
3- رمان باید یک شروع خوب یک وسط همواره جذاب و یک پایان مرتبط با حوادث و در عین حال کوبنده داشته باشه
4- در رمان به وجود آوردن حادثه پشت حادثه به اثر لطمه میزنه و خواننده از دنبال کردن حوادث خسته میشه
بقیه موارد یادم نیست اگه بخواید کتابش رو میگیرم و مینویسم براتون ولی توجه کنید همه اینا با کتاب خانم رولینگ جور درمیاد.
به خصوص این زندگی که رولینگ به ما نشون میده
من عاشق داستانهایی هستم که توشون سوپر من نداره و جوری زندگی رو نشون میده که انگار همین الان داره جایی اتفاق میافته
همه چیز پذیرفتنیه هری یک آدم معمولی با ضعف ها و قوت های خودشه
اشتباه میکنه
خیلی چیزا یادش میره ( آینه سیریوس و غیره )
عصبانی میشه
کارهای خیلی بزرگ میکنه
کارهای بچه گانه ای ازش سر میزنه و غیره
مثلا توجه کنید چقدر کارهای معمولی در این کتاب ها انجام میشه
مثلا کتاب 5 تمیز کردن خانه بلک ها واقعا یک چیزیه که به راحتی قابل حذف از کتابه ولی چون رولینگ داره زندگی رو نشون میده باید باشه
در عین حال هیچی از جلسات محفل نمیدونیم چون در زندگی هری و در دید هری نیست تا رولینگ اونا رو به ما نشون بده در نتیجه به همون دریا که گفتم برخورد میکنیم
دوست داریم بدونیم این جلسه ها چجوری بودن
کلی سوال تو ذهنمون هست اینا همش ما رو به خودش میکشونه
و جالب اینجاست که این سوالات خیلی هاشون با تموم شدن سری کتاب ها هم جواب داده نمیشن
شاید حتی به فکر رولینگ هم نرسیده ولی اونقدر موضوع گسترده بوده که خود رولینگ رو هم توش غرق کرده
منم زیاد حرف زدم ( نوشتم )
ولی حرفام تموم نشد بازم
به مغ:
عزیز منتظر حضور گرمترت در سایت هستیم
Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.