سوال اول :
در اساطیر یونان هر سیاره، ستاره و یا جسمی دیگر الهه ی چیزی خوانده می شود که به اصطلاح ما بهش رب النوع می گویند. هر کدام از سیاره های منظومه ی شمسی هم دارای یکی از این نام ها هستند. نام خدای مرگ به یه دنیای دلنشین و فرح بخش داده شده است. اگر هر ماه سیاره ای 12/1 سالش فرض شود، از زمان کشف پلوتون توسط اخترشناس ( منجم ) امریکایی سی. دبلیو. تامباوگ در 18 فوریه ی 1930، اندکی بیش از 1/5 ماه بر این سیاره گذشته است. از آن به بعد اخترشناسان فاصله ی آن را تا خورشید تعیین کرده اند – فاصله ای برابر 5/39 واحد نجومی ( هر واحد نجومی مساوی فاصله ی متوسط زمین تا خورشید است؛ یعنی تقریباً 6000000000 کیلومتر. در هر حال پلوتون بعد ها از فهرست سیاره هایی که به دور خورشید می چرخند، برداشته شد. از این رو این لقب را به آن نسبت دادند.
سوال دوم:
زحل -----------> خدای تقدیر
یونانیان باستان با استفاده از علم جبر که علم محاسبه ی ستارگان بود، به این نتیجه رسیدند که زخل که در فاصله ی حدود 1500000000 کیلومتری هر خورشید واقع شده و بیش تر از یک درصد از گرمای خورشید را که ما در روی زمین از آن بهره می گیریم، دریافت نمی کند. و حتی دمای روی زحل دست گم 150 درجه ی سانتیگراد زیر صفر است، طوری قرار گرفته است که نمایانگر سرنوشت انسان های روی زمین است؛ از این رو خدای تقدیر خوانده می شود.
سوال سوم:
افسانه ای از آن برمی گردد به اساطیر رومیان که گفته شده است هر گاه خورشید با الهه ی عشق ازدواج کند، سیاره ای سمبل تولد زائیده می شود؛ این سیاره همان قدر نزدیک و درخشنده است که رازپوش و اسرار آمیز ! ... اما این سیاره زائیده نشد و مریخ جای آن را گرفت... به طوری که اخترشناسی چنین نوشت:
" در کنار خورشید، نوعی برآمدگی ظاهر شد که تدریجاً به وضوح درآمد؛ گویی زهره داشت قرص خورشید را ترک می گفت. بعد برآمدگی ناپدید شد و ناگاه زهره شکل اولش را باز یافت !
( یه پیشنهاد دارم... در کنار این اساطیر و کلاً افسانه هایی که راجع به سیارات هستن یه کم راجع به خصوصیت و کلاً کهکشان های دیگه هم بحث شه خوبه !
)