ناگهان سالي در رو واز ميكنه و اشي ميفته زمين .
سالي : نيش ممد ! كدوم گوري بودي ؟
اشي : اومدم ارباب ولدي رو ببينم .
سالي : اسم رمز ؟
اشي :
سالي :
ملت مرگخوار :
ملت يه چند دقيقه اي صبر ميكنن بعد اشي رو از پنجره ميندازن بيرون .
اشي از اون بيرون : الهي بميري !
در اون طرف ملت محفلي جوزف منتظر بودن .
لارتن :
من خون ميخوام !
جوزي : اي بميري . مارو بگو ورداشتيم شبح آورديم ور دستمون :mama:
دوباره استر زنگ ميزنه .
جوزي : :phone:
از قيافه ي جوزف ميشد فهميد كه در حال نوش جان كردن چند فروند فحشه .
صداي استر در اتاق ميپيچه : همه تونو اخراج ميكنم ! حالا ديگه مرگخوار ها اونجا اتراق ميكنن ؟ آي نفس كش
در هيمن حال اشي با حالتي كه انگار چند تا ماشين از روش رد شدن مياد تو .
اشي : اونا اسم رمز دارن . مارو راه نميدن
لارتن : ما ميتوني شب وارد اتاقشون بشيم ! :bat:
جوزف يك توسري به لارتن ميزند كه برق را از چشمان مبارك او مي ربايد !
جوزي : اي خاك بر سرت كه همش تو شب سير ميكني
در همين حال ويني هم پيشنهادي داد .
ويني : ميتونيم اين سالي رو شب خمارش كنيم و بريم داخل .
لارتن كه از توسري گيج بود يك توسري 300 ولت بر كله ويني مي كوبد .
لارتن : هنوزم تو خط مادوليني ؟ معتاد !
جوزف : نه اين بد نميگه . ميتونيم شب اين سالي رو فريب بديم و وارد اتاق ولدي بشيم . ولي سرپرستي گروه مال من
لارتن :
پير : بايد راهي براي خمار كردنش پيدا كنيم
ويني : اون با من !
____________
ادامه بديد ملت ! به ما هم فحش نديد . پست هم ميزنم اسم هم تو امضام ميذارم .