بلافاصله صدایی شنیده شد . شخصی با خشانت خودش رو به مامور پرتاب موشک رساند و طعنه ای را به او وارد کرد . بلافاصله مرد با کله خورد زمین .
هوکی با عصبانیت از جایگاه مخصوص پایین اومد تا ببیند کی مانع پرتاب موشک شده . او در حالی که چوبدستیش رو از توی روبالشتیه کثیفش در میاورد خودش رو آماده کرد که یک حالی به شخص ناشناس بده .
هوکی با عصبانیت فریاد زد :
_ هی تو کی هستی ؟ برگرد تا قیافت رو ببینم !
مرد ناشناس برگشت . هوکی چند لحظه با تعجب به مرد نگاه کرد . هر چند که قیافش بی نهایت براش آشنا بود ولی یادش نمی اومد که او رو کجا دیده !
لرد با عصبانیت در حالی که به زمین و زمان آواداکدورا میفرستاد خودش رو به آنها رسوند .
لرد با خشانت نگاهی به مرد انداخت و گفت :
_ هوی دراکو این چه کاری بود که کردی ؟ میخوای همین جا یک آواداکدورا حرومت کنم ؟ میخوای چند روز بفرستمت بروشور های آلبوس رو مطالعه کنی ؟ میخوای چند روز تو و برادر حمید رو توی انفرادی حبس کنم تا سر عقل بیای ؟ میخوای....
دراکو با خونسردی دستش به نشانه سکوت بالا گرفت سپس در حالی که به کلاه روی سرش اشاره میکرد و گفت :
_ هوووووی ولدی ! مثل اینکه نمیدونی مقابل کی ایستادی
بهتره بدونی که داری با کی حرف میزنی ! من وزیر سحر و جادو هستم .
دراکو با تمام کردن این جمله نگاهی به کله کچل ولدمورت انداخت که حتی یک تار مو هم نداشت ! ولدمورت که از این نگاه اصلا خوشش نیومده بود در حالی که دنبال راهی برای انتقام گرفتن میگشت سعی کرد که به خنده های دیگران اهمیت ندهد هر چند که باز هم چندین بار اتاق از نور سبز پر شد .
ناگهان یادش افتاد که ژیلت مرلین نشان رو از دژ مرگ با خودش آورده برای همین سریع دستش رو به سمت جیبش برد تا آن را در بیاورد که حرفهای دراکو او رو از این کار باز داشت :
_ ببینین من به جامعه جادوگری قول دادم که صلح و امنیت رو بر قرار کنم ! به همین دلیل نمیتونم به شما اجازه بدم که به محفل حمله کنید . این یکی از اصولیه که ما باید بهش توجه کنیم نباید به همین راحتی از کنارش بگذریم و......
ولدمورت با عصبانیت فریاد زد :
_ ما هر کار که بخوایم میکنیم ! تا کلت رو اسموت نکردم تا به جمع بقیه بپیوندی ، خودت بزن به چاک
دراکو با خشم فریاد زد :
_ چی ؟ چطور جرات کردی با وزیر سحر و جادو ، یگانه وزیری که زیر بار اسموت شدن نمیره اینجوری حرف بزنی ؟ همین الان دستور میدم بزنن این تاپیک رو پاک میکنن ببینم اونوقت به کجا میخوای حمله کنی !
لرد با شنیدن این حرف کنترلش رو از دست داد و با تیغ مرلین نشانش با یک جهش پرید روی دراکو .
مدتی بعد :
ولدمورت در حالی که موهای دراکو رو به سر خودش چسبونده بود با خوشحالی در مرکز کنترل موشک ایستاده بود و قهقه میزد .
همه دوباره به جاهای اصلیه خودشون برگشته بودند و داشتند خودشون رو برای پرتاب موشک آماده میکردند با این تفاوت که دراکو نیز با کله اسموت شده بر نوک موشک بسته شده بود