هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#41

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

سلام به همه ی آبدارچی های محترم .

امتیازات مأموریت دوم رو بالاخره دادم. ببخشید که یکم دیر شد . چند روزی بود توی وزارت داشتم در مورد نحوه ی اداره ی آبدارخونه بحث می کردم .

امتیازات مأموریت دوم:

اصغر (کالین کریوی) : 0 امتیاز
فورتسکیو : 0 امتیاز
بارتی کراوچ (پدر) :10 امتیاز
ساموئل (خون آشام) : ( دو پست )11.5 امتیاز
چارلی ویزلی :13 امتیاز
نیوت اسکمندر :10 امتیاز
مالسییر: (دو ماموریت )15 امتیاز
فرد ویزلی : ( دو ماموریت )16 امتیاز
آرتور ویزلی : 0 امتیاز
بورگین : 0 امتیاز

امتیازات کل :

اصغر (کالین کریوی) : 21.5 امتیاز
فورتسکیو : 24 امتیاز
بارتی کراوچ (پدر) :40 امتیاز ( ارتقای درجه یافت : مسئول رساندن چای به کارکنان )
ساموئل (خون آشام) : 36.5 ( ارتقای درجه یافت : مسئول رساندن چای به کارکنان )
چارلی ویزلی :36.5 امتیاز ( ارتقای درجه یافت : مسئول رساندن چای به کارکنان )
نیوت اسکمندر :33.5 امتیاز
مالسییر: 15 امتیاز
فرد ویزلی : 16 امتیاز
آرتور ویزلی : 0 امتیاز
بورگین : 0 امتیاز


خوب همونطور که می دونید ماموریت سازمان ملل مرتبط به ماست و باید به عنوان ماموریت سوم توی سازمان ملل باید پست بزنیم .


اما نتایج نظرسنجی :
با توجه به اینکه تعداد رای های روش آزاد بیشتر از روش ماموریتی و امتیاز دهی است ، تصمیم گیری در مورد نحوه ی ادمه ی کار تاپیک ( که تقریبا نتیجه اش معلومه ) بعد از ماموریت سازمان ملل اعلام میشه .

اگه سوالی داشتین پیام شخصی بزنید . در خدمتم

با تشکر

فعلا...
یا علی


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#40

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
سلام اليور جان . ما هم مأموريتمان را در سازمان ملل متحد انجام داديم .
فقط مي خواستم اطلاع بدهم .



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#39

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
بلی، ما نیز آنجا بودیم(سازمان ملل)و برای اینکه امتیازمان از کفمان نرود(نپرد،شاید یه فعل دیگه)آمدیم اینجا لینک حضور سر سبزمان را اعلام کنیم تا الیور بازدید نماید

لینک



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#38

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
مآموريت در مورد جمع آوري اطلاعات در مورد نحوه كار مرگخواران و محفليها در سايت :

نيوت وارد آبدارخانه شد و گفت :
- سلام اليور ... نه ببخشيد رئيس .
اليور گفت :
-چي شد ؟ آفتاب از كدوم طرف در اومده امروز زود اومدي ؟ بايد براي طبقه پنجم يه خبرنگار اومده بايد بري سر زا كارش در اري .
نيوت گفت :
- چشم . رئيس چايي مي خوري ؟
اليور عصباني شد و گفت :
- مگه نگفتم كه زياد چايي مصرف نكنين ؟ بابا گاليونامون تموم شد .
نيوت يك چاي ريخت و با قند به سمت در رفت و گفت :
- رئيس من مي رم سر از كارش در بيارم .
... 10 دقيقه بعد نيوت به آن خبرنگار رسيد و به او گفت :
- سلام . چايي مي خورين ؟ .... ا ... ا ... چقدر شما آشنايين .
خبرنگار گفت :
- سلام . ممنون .
و چاي را برداشت و با يك قند سر كشيد ... و گفت :
- اره . منم . همون كه اوندفعه اومدم برام چايي آوردي . منم علي بشير .
نيوت گفت :
- اره . راستي چيكار مي كني ؟
خبرنگار گفت :
- هيچي ! دارم يه تحقيق مي كنم .
نيوت سرش را به سمت كاغذهاي پوستي كه در دست خبرنگار بود برد و گفت :
- حالا چي تحقيق كردي ؟
خبرنگار كاغذها را كنار كشيد و گفت :
- هييچ . در مورد كار مرگخوارها و محفليها .
نيوت گفت :
- تحقيق به كجا رسيده ؟
خبرنگار گفت :
نقل قول:
طبق تحقيقات من مرگخوارها خيلي از محفليها جلوتر هستند . ولي در اصل اين محفليها هستن كه پيشتاز ميدان نبردن .

نيوت گفت :
- چه جالب كاري نداري ؟ من بايد برم .
و ليوان چاي خالي را از دست خبرنگار بيرون كشيد و گفت :
- خدا حافظ .
خبرنگار كه مات و مبهوت بود گفت :
- خداحافظ .
نيوت يكراست مي دويد و به سمت آبدارخانه مي رفت ... تا اينكه به آبدارخانه رسيد و وارد آن شد و به اليور گفت :
- فهميدم .
و ماجرا را براي اليور تعريف كرد .
-------------------------------------
ببخشيد يكم دير 'دموريت را داديم .


ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۹:۴۰:۱۳


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#37

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
سلام

خوب بعر از یه مدت که تو آبدارخونه نبودم دوباره برگشتم . سعی می کنم تا آخر هفته به امتیاز ها و عضور های تازه وارد هم رسیدگی کنم .

و اما ماموریت سوم

همونطور که باب آگدن عزیز در پستشون اشاره کردن این ماموریت یه ماموریت مشترک بین اعضای آبدارخونه و سازمان ملل هست .

باب در سازمان اولین پست یه داستان ادامه دار رو زده که ما هم باید توش شرکت کنیم .
ماجرا از این قراره که وزیر حقوق آبدارچی ها رو کم می کنه و ما باید با همکاری بروبچ سازمان ملل حقوق از دست رفتمو پس بگیریم .

پس همه پیش به سوی سازمان ملل


با تشکر


فعلا یا علی


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۹:۴۷:۵۳

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#36

فرد   ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۸ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
از مغازه شوخي‌هاي جادويي برادران ويزلي - كوچه دياگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
سلام اليور
تو تاپيك سازمان شوراي امنيت (سازمان ملل متحد) باب آگدن مأموريت رو شروع كرده من با اينكه چند تا از پست‌هاي اونجا رو هم خوندن ولي متوجه نشدم قضيه از چه قراره.
اگه مي‌شه يه توضيح مفصل بده تا ما هم روشن شيم چي به چيه؟

كلي دلم واسه اين نيوت سوخت. بريم اعتراض بكنيم به سازمان ملل از دست اين وزير. حالا چندتا پست كه بيشتر در موردش نزديم كه
با تشكر
فرد


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۳:۵۶:۱۶

شک ندارم که اگر خداوند قبل از حضرت آدم تورا می آفرید شیطان اول از همه سجده می کرد


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۶
#35

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
یاهو
نامه از طرف:باب آگدن رییس سازمان ملل متحد
به:جناب الیور وود رسسی محترم سازمان آبدارچیان
موضوع:ماموریت
متن نامه:
الیور جان سلام
اعضای سازمان ملل متحد برای شروع ماموریت حاضرن.
اگر آبدارچیا هم حاضر باشن فردا پست اول ماموریت رو در تاپیک سازمان بزنم تا ماموریت شروع بشه.
اگر موافقی به من پی او بزن و بگو.
نکته برای اعضای محترم آبدارخونه:این ماموریت رو من با الیور هماهنگ کردم و برای پیشرفت وزارته ما این ماموریت رو باهم انجام میدیم که دوسازمان باهم متحد بشم و اعضای وزارت همدیگر رو بهتر بشناسن الیور ماموریت رو خوش بهتون میگه)
ویرایش:
شرح ماموریت:
در این ماموریت،حقوق آبدارچیان زیاد نیست و وزارت نمیخواد پول بیشتری بده چون به نظر وزارت آبداچیا نباید پول بیشتری بگیرن(تفرقه)
برای همین سازمان ملل میاد ا از آبدارچیان دفاع کنه.
در تاپیک سازمان
با همین موضوع اولین پست رو میزنیم و سایرین ادامش میدن.
بعد هم الیور به پست گروه خودش و من هم به پست گروه خودم امتیاز میدم.
ماموریت با پست من در روز سه شنبه شروع میشه.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۲:۳۶:۲۳



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
#34

فرد   ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۸ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
از مغازه شوخي‌هاي جادويي برادران ويزلي - كوچه دياگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
فرد بقيه كاركناي آبدارخونه رو دور خودش جمع كرده بود و داشت در مورد محصولات جديدش توضيح مي‌داد كه اليور درو محكم به هم كوبوند و وارد آبدارخونه شد. يقه فرد و گرفت و اونو از روي صندلي بلندش كرد و گفت : مردكيه (فيلتر) چرا هنوز مأموريتتو انجام ندادي ؟ بعدش هم نشسته داره تبليغ مغازشو مي‌كنه.
فرد كه سعي مي‌كرد خودش رو از دست اليور نجات بده گفت : آماده شده مي‌خواستم بيارم كه خودتون اومديد.
-: كو بده ببينم!!!!!!!
-: بفرماييد قربان
************
عنوان مأموريت : تلفيقي
« ابتدا از جريانات دو جبهه تاريكي و روشني »
خوب اول به مقر مرگ‌خوارها رفتم لرد رو كاناپه نشسته بود و داشت فيلم راز بقا رو نگاه مي‌كرد كه يهو برق رفت. لرد عصباني اومد پيش مرگ‌خوارا و گفت چند بار گفتم كه قبض برقو پرداخت كنيد كه وسط برنامه مورد علاقم برق رو قطع نكنند. يكي از مرگ‌خوارها اومد جلو و يه تعظيم بلند بالايي كرد كه نگو و نپرس و گفت: قربان متأسفانه حسابمون تو گرينگوتز خالي شده ، معلوم نيست كي حسابو خالي كرده. يكي ديگه بيرون اومد و گفت احتمالاً كار اين محفلي هاي نامرده. لرد هم گفت آره حتماً كار خودشونه با اون رئيسشون سر همه جادوگرا رو كلاه گذاشتن اونوقت ميان مي‌گن مرگخوارا فلان ، مرگ‌خوارا بهمان. بايد حتماً‌ ازشون انتقام بگيريم پس اي ياران من براي يك جنگ آماده شيد.
به اينجاش كه رسيد گفتم تا خرجمون زيادتر از اين نشده برم يه سر هم به محفلي‌ها بزنم. اونجا همه زده بودن زير خنده و داشتن براي البوس تعريف مي‌كردن كه چه بلايي سر مرگ‌خوارا اورده بودن. كه يهو البوس از تختش اومد پايين و گفت براي اين كارتون همه‌تون 100 گاليون پاداش مي‌گيرين اين مرگ‌خوارا حقشونه مي خواستن تو قضيه انتخاب وزير سرمونو كلاه بزارن. اينو كه گفت ياد مأموريت اول افتادم گفتم برم اونجا هم مأموريت اولم رو انجام بدم هم ببينم قضيه از چه قراره.
(اليور تا اينجاشو خونده بود كه فرد يه چايي براش اورد)
« دفتر وزير »
خوب اونجا (دفتر وزير) كه رفتم ديدم رو ديوار يه عالمه پلاكارد زده بودن و انتخاب شدن وزير رو بهش تبريك گفته بودن چند نفر هم كه معلوم بود از زير دستاي وزير بودن داشتن با هم بحث مي‌كردن اولاش كه نفهميدم چي مي‌گفتن ولي وسط‌هاش كه مربوط به انتخابات بود و خوب فهميدم مي‌گفتن كه جناب وزير تونسته چند تا از كانديدا رو با پول بخره چند تا ديگه رو هم با وعده پست‌هاي مملكتي خريده تا از كانديد شدن انصراف بدن. اماي جاي مهم قضيه اين بود كه وزير به مرگ‌خوار ها و محفلي ها پول داده بود تا مرگ‌خوارها اوضاع جامعه جادوگري رو خراب كنن و محفلي‌ها هم بيان با همدستاشون مثلاً بجنگند و بعدش بگن كه اين يارو وزير خوبه و از اين حرفا و با اين وزير جامعه جادوگري رنگ آرامش رو به خودش مي‌بينه. تازه دو زاريم افتاد كه چرا بين محفلي‌ها و مرگ‌خوارا دعوا افتاده بود مثل اينكه سر همين پول‌ها دعواشون شده بود.
و اما ...
اما اليور جون دليل دير آماده شدن گزارش اين بود كه من به خاطر اينكه خرج آبدارخونه زياد نشه با موتور سيريوس بلك رفتم تو راه از مقر محفلي‌ها كه مي‌خواستم بيام دفتر وزير بنزين موتور تموم شد. اين سيريوس گدا هم كه نه براي موتورش پلاك گرفته بود نه كارت سوخت به همين خاطر مجبور شدم موتورش رو دست بگيرم تا دفتر وزير پياده بيام.
اليور بعد از خوندن مقاله دستي به پشت فرد زد و گفت: ايول عجب مقاله خفني اوردي بازم گلي به جمال تو كه براي كم شدن مخارج به اين ابتكارها دست مي‌زني.
فرد گفت : خوب مي‌تونم برم به ادامه تبليغ‌هام برسم خودت ميدوني‌كه تعطيل شدن مساوي با كلي ضرر.
-: برو جانم . تو آزادي مي‌توني هركاري كه مي‌خواي انجام بدي.
فرد هنوز به در نرسيده بود كه برگشت و به اليور گفت : تا يادم نرفته پول اون چايي رو كه برات اوردم از حسابت كم كنيا.
-:


شک ندارم که اگر خداوند قبل از حضرت آدم تورا می آفرید شیطان اول از همه سجده می کرد


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ جمعه ۲۵ خرداد ۱۳۸۶
#33

من دراکولا هستم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۴ سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
از انجایی که سامی ما اصلا" اهل کتک مفت خوردن نبود (اره ارواح شیکمش) و از طرف دیگه اصلا"هم اهل انتقام گرفتن نبود(زهی خیال باطل )روی این سورژه الیور زووم کرده بود شدید . اصغر بزرگوارکنار سامی روی میز نشست و گفت:- چی یه تو فکری سامی خان؟
سامی:- هی ....از چی واست بگم که بد جوری خمارم!
اصغر هر هر خندید و گفت:- این که چیزی نیست خماری برو تو بالاتر از توهم برطرف می شه.
سامی:- داداش اسی اخه ن نوکرتم مارو دودی کردی رفت !نه خمارم واسه این که بد جوری زدن فک مکم رو پیچوندن . اصغر:- اهان یادمان امد اون ماجرا رو می گی .
سامی:- اره باس یه کاری کنم. باس تنها گیرشون بیارم و مخشون رو بترکونم نامردای.....(سانسور)،(سانسور)؛(سانسور)،(سانسور)،تابفهمن سامی سیاه روزدن بد جوری تاوان داره اره داداش.
گل مراد پرید وسط داستان:- این جوری که نمی شه اونا قدرتمندن می زنن دوباره ضایع می شه ،باید پته هاشون رو بریزی روی اب.ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصغر و سامی:- اهان!!!!!
.........................................................................
دوروز بعد ابدار خانه مرکزی
صدای نعره ای همه را از جا پراند(همه را ،منظورمان این ها هستند:الیور(در راس)؛ اصغر؛موش فرهاد؛چارلی و گل مراد)کجا بودم ...........اهان همه از جا پریدند .
الیور:- کی بود ؟چی بود ؟از کجا بود؟ بقیه ملت ابچی دار:
در با شدت باز شد و همه به سامی که یه دستش را به تیر در گرفته و دست دیگرش روی شکم خونی اش نگه داشته بود خیره شدند. سامی با حالتی احساسات برانگیز جلو امد و با درد زیاد گفت:- اوستا کجایی که سامی تو کشتن !!!!!! و قبل از این که با سر روی زمین بیفتد الیوردر حرکتی انتحاری و شیرجه ای و این حرفا سامی رو گرفت و سرش را روی پاهایش نهاد .
الیور:-ساموئل چی شدی؟کی تورو زده؟سامی به الیور نگاهی اخیییشییی کرد و گفت:- اوستا الیور من اینو تموم کردم. و کاغذی مچاله شده و پر خون را به الیور سپرد. الیور فریاد زد :-بیاین اینو ببریم درمانگاه . و رو به سامی :- ولی پولشو از حقوقت کم می کنم بودجه نداریم.
سامی:
.................................................................
مقاله
«اوستا کریم ؛جون مادرت نذاری بمیرما !!ارزو دارم هنوز جوونم باس عشق و حال کنم، ن نوکرتم،ق قربونتم ،جیم جمالتو،سین سایه ات کم نشه،چ چاکرتم به مولا»

اوستا الیور بذار برات بگم چی دیدم و چی شنفتم که اینا خیلی مارمولکن . تا حسابی روشن شی وملتفت شی . رفتم محفل سرک کشیدم دیدم همه دارن می خندن ؛هرهر و فرفرو زرزر که چی: ؛اولی:- حسابی بخندیم چه کار خفنی کردیما ،خیلی توپ بود. دومی:-اره قافه اش حسابی دیدنی می شه حالا این فکر کی بود؟ سومی:-دامبلدور دیگه وگرنه عقل کدومتون قد می داد واسه هدیه تولد به ولدی جون ماشین مورزبدیم(یک نوع ماشین که با ان موهای سر راه اصلاح می کنند) اوستا دیدیم بییتره دیگه اونجا نمونیم واسه همین زدیم به چاک تا هوار شیم سر مرگخوارا. رفتیم اونجا دیدیم به برعکس همیشه که اونجا تاریکه.....این بار چراغونی کردن و صدای سوت ودست و اواز های جدید و در خواستی و با کلام وبی کلام وغیره. اوستا همچین بگی نگی مام قر توکمرمون فراوونه یه کمش رو اونجا ریختیم و از لای در به درون نیگا کردیم. چی دیدیم وای اوستا. یه سری ساحره و جادوگر وکچل و مودارو غیره...ریختن وسط و بندری و ویبره و بی ناموسی بازی و این حرفا و صفا ،سیتی، اسکالیتی. خلاصه بعد از اینا رفتن سرغ کیک و بعد نوبت بازکردن کادوها رسید . و لردی جون اولین کادوش رو باز کرد ،یه شنل مسافرتی چرمی بود جون شوما خیلی مایه پاش داده بودن.ولدی:- اینو کی اورده؟ بلاتریکس:-ارباب جانم فدایت من. کادوی بعدی یک جفت وسیله ی عجق وجق بود ولدی گفت:- اینو کی اورده :- رابستن:من .کادوی بعدی یک خرس بزرگ و پشمالوی سفید بود ،اوستا چشمای ولدی درخشید و با هیجان پرسید:- اینو کی اورده؟ ویولت:- ما قربانت گردم! ولدی:- زین پس تو محرم اصرار مان هستی !
کادوی بعدی یه جعبه بود که روش عسک اسکلت داشت ولدی گفت:- این مال کیه؟ ملت:- :no:
ولدی در جعبه رو باز کرد و به درون اون نیگا کرد....بعد دود از گوشهاش خارج شد رنگ چشماش قرمز بود قرمز تر شد بعد اوستا اینگار که انفلانگتوس کرده باشه غش کرد، جماعت مرگخوار به سمت جعبه حمله ور شدن و پس از زیارت جعبه همگی:- ویولت:- این جانوشته از طرف دایی البوس و رفقا برای تامی کوچولوموچولو باشد تا بخندیم.
پنچ ساعت بعد همان مکان
اوستا مرگخوارا تازه ولدی رو یادشون اومد ابقند بهش خوروندن و شونه هاشو مالیدن و کلی هم قربون صدقش رفتن تا بهوش شد. تا این جا اوستا ما خوب بود دیما وقتی اومدیم برگردیم پیش شوما ابچی داری...که یکی از خدا بی خبر ناقافل عینهو جن بوداده ظاهر شد جلومون منم تا به خودم بیفتم کجا برم چی کارکنم پس این گردن کلفتمون رو گرفت و پرتمون کرد وسط ارازل مرگخوار . حالا کی بود دایی البوس عزیز. دیگه نفهمیدیم کدوم نامردی ازپشت نه نه ببخشید از جلو به ما خنجر زد . اوستا ما که مردیم این تن بمیره نذار این خون ما پایمال بشه این دامبی و این لردی دستشون تو یه کاسه ابگوشته !!همه ی این جنگولک بازیا رم در می یارن ملت رو بذارن سرکار علافشون کنن و معروف بشن مگس دور خودشون جمع کنن. نشون به اون نشونه که در نبود مرگخوارا جناب لردی خم شد گونه ی البوس خان رو بوسید و گفت:- دایی جونم از دیدن کادوت اینقدر ذوق زده شدم که زبونم بند اومد از بچگی ارزوی یه موزر خوب داشتم ،دستت درد نکنه.
عزت زیاد


بی خیال دنیا و هرچی که توی اونه
اگر همه ی ادما دنیا رو از چشمای من می دیدن:
دیگه هیچ کس حاضر نبود Ø


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶
#32

آرتور ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۳ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۲۳ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 390
آفلاین
سلام
هنوزم عضو میگیرید؟
اگه میگیرید منم میام.
نام:آرتور ویزلی


عاقلان دانند...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.