از انجایی که سامی ما اصلا" اهل کتک مفت خوردن نبود (اره ارواح شیکمش) و از طرف دیگه اصلا"هم اهل انتقام گرفتن نبود(زهی خیال باطل )روی این سورژه الیور زووم کرده بود شدید . اصغر بزرگوارکنار سامی روی میز نشست و گفت:- چی یه تو فکری سامی خان؟
سامی:- هی ....از چی واست بگم که بد جوری خمارم!
اصغر هر هر خندید و گفت:- این که چیزی نیست خماری برو تو بالاتر از توهم برطرف می شه.
سامی:- داداش اسی اخه ن نوکرتم مارو دودی کردی رفت !نه خمارم واسه این که بد جوری زدن فک مکم رو پیچوندن . اصغر:- اهان یادمان امد اون ماجرا رو می گی .
سامی:- اره باس یه کاری کنم. باس تنها گیرشون بیارم و مخشون رو بترکونم نامردای.....(سانسور)،(سانسور)؛(سانسور)،(سانسور)،تابفهمن سامی سیاه روزدن بد جوری تاوان داره اره داداش.
گل مراد پرید وسط داستان:- این جوری که نمی شه اونا قدرتمندن می زنن دوباره ضایع می شه ،باید پته هاشون رو بریزی روی اب.ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصغر و سامی:-
اهان!!!!!
.........................................................................
دوروز بعد ابدار خانه مرکزی
صدای نعره ای همه را از جا پراند(همه را ،منظورمان این ها هستند:الیور(در راس)؛ اصغر؛موش فرهاد؛چارلی و گل مراد)کجا بودم ...........اهان همه از جا پریدند .
الیور:- کی بود ؟چی بود ؟از کجا بود؟ بقیه ملت ابچی دار:
در با شدت باز شد و همه به سامی که یه دستش را به تیر در گرفته و دست دیگرش روی شکم خونی اش نگه داشته بود خیره شدند. سامی با حالتی احساسات برانگیز جلو امد و با درد زیاد گفت:- اوستا کجایی که سامی تو کشتن !!!!!! و قبل از این که با سر روی زمین بیفتد الیوردر حرکتی انتحاری و شیرجه ای و این حرفا سامی رو گرفت و سرش را روی پاهایش نهاد .
الیور:-ساموئل چی شدی؟کی تورو زده؟سامی به الیور نگاهی اخیییشییی کرد و گفت:- اوستا الیور من اینو تموم کردم. و کاغذی مچاله شده و پر خون را به الیور سپرد. الیور فریاد زد :-بیاین اینو ببریم درمانگاه . و رو به سامی :- ولی پولشو از حقوقت کم می کنم بودجه نداریم.
سامی:
.................................................................
مقاله
«اوستا کریم ؛جون مادرت نذاری بمیرما !!ارزو دارم هنوز جوونم باس عشق و حال کنم، ن نوکرتم،ق قربونتم ،جیم جمالتو،سین سایه ات کم نشه،چ چاکرتم به مولا»
اوستا الیور بذار برات بگم چی دیدم و چی شنفتم که اینا خیلی مارمولکن . تا حسابی روشن شی وملتفت شی . رفتم محفل سرک کشیدم دیدم همه دارن می خندن ؛هرهر و فرفرو زرزر که چی: ؛اولی:- حسابی بخندیم چه کار خفنی کردیما ،خیلی توپ بود. دومی:-اره قافه اش حسابی دیدنی می شه حالا این فکر کی بود؟ سومی:-دامبلدور دیگه وگرنه عقل کدومتون قد می داد واسه هدیه تولد به ولدی جون ماشین مورزبدیم(یک نوع ماشین که با ان موهای سر راه اصلاح می کنند) اوستا دیدیم بییتره دیگه اونجا نمونیم واسه همین زدیم به چاک تا هوار شیم سر مرگخوارا. رفتیم اونجا دیدیم به برعکس همیشه که اونجا تاریکه.....این بار چراغونی کردن و صدای سوت ودست و اواز های جدید و در خواستی و با کلام وبی کلام وغیره. اوستا همچین بگی نگی مام قر توکمرمون فراوونه یه کمش رو اونجا ریختیم و از لای در به درون نیگا کردیم. چی دیدیم وای اوستا. یه سری ساحره و جادوگر وکچل و مودارو غیره...ریختن وسط و بندری و ویبره و بی ناموسی بازی و این حرفا و صفا ،سیتی، اسکالیتی. خلاصه بعد از اینا رفتن سرغ کیک و بعد نوبت بازکردن کادوها رسید . و لردی جون اولین کادوش رو باز کرد ،یه شنل مسافرتی چرمی بود جون شوما خیلی مایه پاش داده بودن.ولدی:- اینو کی اورده؟ بلاتریکس:-ارباب جانم فدایت من. کادوی بعدی یک جفت وسیله ی عجق وجق بود ولدی گفت:- اینو کی اورده :- رابستن:من .کادوی بعدی یک خرس بزرگ و پشمالوی سفید بود ،اوستا چشمای ولدی درخشید و با هیجان پرسید:- اینو کی اورده؟ ویولت:- ما قربانت گردم! ولدی:- زین پس تو محرم اصرار مان هستی !
کادوی بعدی یه جعبه بود که روش عسک اسکلت داشت ولدی گفت:- این مال کیه؟ ملت:- :no:
ولدی در جعبه رو باز کرد و به درون اون نیگا کرد....بعد دود از گوشهاش خارج شد رنگ چشماش قرمز بود قرمز تر شد بعد اوستا اینگار که انفلانگتوس کرده باشه غش کرد، جماعت مرگخوار به سمت جعبه حمله ور شدن و پس از زیارت جعبه همگی:-
ویولت:- این جانوشته از طرف دایی البوس و رفقا برای تامی کوچولوموچولو باشد تا بخندیم.
پنچ ساعت بعد همان مکان
اوستا مرگخوارا تازه ولدی رو یادشون اومد ابقند بهش خوروندن و شونه هاشو مالیدن و کلی هم قربون صدقش رفتن تا بهوش شد. تا این جا اوستا ما خوب بود دیما وقتی اومدیم برگردیم پیش شوما ابچی داری...که یکی از خدا بی خبر ناقافل عینهو جن بوداده ظاهر شد جلومون منم تا به خودم بیفتم کجا برم چی کارکنم پس این گردن کلفتمون رو گرفت و پرتمون کرد وسط ارازل مرگخوار . حالا کی بود دایی البوس عزیز. دیگه نفهمیدیم کدوم نامردی ازپشت نه نه ببخشید از جلو به ما خنجر زد . اوستا ما که مردیم این تن بمیره نذار این خون ما پایمال بشه این دامبی و این لردی دستشون تو یه کاسه ابگوشته !!همه ی این جنگولک بازیا رم در می یارن ملت رو بذارن سرکار علافشون کنن و معروف بشن مگس دور خودشون جمع کنن. نشون به اون نشونه که در نبود مرگخوارا جناب لردی خم شد گونه ی البوس خان رو بوسید و گفت:- دایی جونم از دیدن کادوت اینقدر ذوق زده شدم که زبونم بند اومد از بچگی ارزوی یه موزر خوب داشتم ،دستت درد نکنه.
عزت زیاد