هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۰ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۸ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 94
آفلاین
دکتر در حالی که داد میزد خارج شد:آقا سیبیلووو کمک....این که بره اهدای عضو اوردید از شما هم بی ناموس تره
بلیز در حالی که به هوش اوومده بود اوومد بیرون.
بلیز:بچه ها این دکتره می خواست جیگر منو در بیاره منم فکر کردم می خواد بی ناموس بازی در بیاره ولی انگار اصلا جنبه نداره ،حالا چرا من رو فرستادید عمل؟؟
بورگین:شما کی هستید که به این راحتی با مرگخوارا پسرخاله میشید؟؟
بلیز:منم دیگه بلیز
ملت:
پرسی:ببین بلیز همه تو زندگی یه تغییراتی میکنن،اگه یه موقع رفتی جلو آینه تعجبب نکنیا
بورگین:حالا کی بره اهدای عضو بفرستیم
در همین لحظه که ملت مرگخوار دوباره از زنده موندن لرد ناامید میشن نگاه هووریس به محفلیا میفته که از خنده در حال انفجار بودن
تو فکر هوریس:فهمیدم ،همش تقصیر این لارتنه.بهترین گزینه برای اهدای عضو خودشه.
هووریس رو به بچه هاش:بچه ها بیاید اینجا میخوام یه واقعیتی رو براتون بگم.راستش اصلا مقصر اصلی تو به دنیا اوومدن شما این لارتن هست،اصلا این بلیز رو هم لارتن اغفال کرد وگرنه بلیز پسر خوبی بود
بچه های هووریس به طرف لارتن میرن
بچه های هووریس:جناب لارتن میشه با ما بیاید بیرون بیمارستان یه کار مهم داریم
و به این ترتیب لارتن با بچه های هووریس به بیرون بیمارستان میرن
..........................نیم ساعت بعد................................
در حالی که مرگخوارا دیگه قطع امید کرده بودن یکدفعه دوباره بچه های هووریس در حالی که یک جادوگر مجهول الهویه(لارتن) رو میارن طرف اتاق عمل
انسان مجهول الهویه: تصویر کوچک شده
محفلیا:چه جالب موش مثل لارتن نارنجیه،این خراش رو صورتشم مثل ماله لارتنه.این کیه؟؟
بچه های هووریس:تصادفیه ،از تو خیابون جمعش کردیم تصویر کوچک شده
ملت مرگخوار:بره اهدای عضو ببرینش اتاق عمل تا لرد بیچارمون زنده بمونه
و بچه های هووریس به سرعت لارتن رو به اتاق عمل میبرن
یک ساعت بعد در حالی که همه منتظر پایان عمل بودن یکدفعه بلیز به طور اتفاقی خودش رو در یکی از آینه های بیمارستان میبینه و لحظه ای بعد فریاد بلیز سنت مانگو رو به لرزه در میاره.
بلیز:من چرا اینجووریم



Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
بعد از ده دقیقه دکتر در حالیکه شلنگ بلندی دستش گرفته که به نظر میاد یه روده باشه ، با پاش درو باز میکنه و میگه : جون مادرتون بیاید کمک ، من دستیار نمیخوام ، بیاید این سیبیلوهه رو ببرید !

مرگخوارا با دیدن وضع پرستار هول میشن و با کله میریزن توی اتاق عمل ؛ هوریس در حالیکه با دو دستش دو طرف سیبیلش رو گرفته بود ، با شکل نامناسبی روی زمین ولو شده و داره چرت و پرت میگه !

مرگخوارا با دیدن این وضع عصبانی تر از قبل شدند .
دالاهوف در حالیکه از خشم میلرزید چوبدستیش رو در آورد گفت : پاشو بیا برو گمشو بیرون مردک ...
مالسیبر همانطور که چوبدستی اش را از زیر ردا خارج میکرد : فریاد زد : میای بری بیرون یا جادوت کنم ؟
پرسی که لحظه به لحظه بر افروخته تر از قبل میشد ، چوبدستی اش را بیرون کشید و فریاد زد : ایمپریوس کارس !
لحظه ای سکوت در اتاق برقرار شد ، هوریس که تعجب کرده بود ، مثل فنر از روی زمین بلند شد و در حالیکه دستانش رو مثل صلیب دور سیبیلش حلقه کرده بود از اتاق فرار کرد !
پرستار که چیزی نمانده بود گریه اش دربیاید ، با صدای بمی گفت : واقعا ممنون ، واقعا !!! میخواید همتون همینجا بمونید که اون دیگه برنگرده !

پرسی سری تکان داد و گفت : خیالتون راحت باشه ، دیگه بر نمیگرده ، و با اشاره به مرگخواران گفت که از اتاق عمل خارج بشن و برای کمک به پرستار در اتاق جراحی ماند !

دقایقی با سکوت و آرامش گذشت ؛ ولی پرستار این بار ، که چیزی شبیه کلیه در دست چپش بود ، در اتاق رو باز کرد : آقا سیبیلوووووو ، جون مادرت بیا منو از دست این نجات بده


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
ملت هری رو به سوی اتاق عمل میبرن و بچه های هوووریس دورش جمع میشن
یکی از بچه ها که همانا سبیلش از بقیه پر پشت تر بوده در حالی که بغض در گلوش جمع شده:یعنی چی پدر؟؟
هوووریس:یعنی اینکه شما الان چند روزتون بیشتر نیست ونه ماه زودتر به دنیا اوومدید و اینکه تو این سن انقدر بزرگ باشید که حرف بزنید.....تازه اون سیبیل های ضایع خیلی غیر عادیه،شما به خاطر اوون (و به بلیز اشاره میکرده) به وجود اووومدید وگرنه من و مادرتون توافق کردیم شما به دنیا نیاید.
فرزندان هووووریس در حالی که بسیارخشمگین بودن به سمت بلیز که همانا با جینی هنوز تو کف سجده و رکوع بودن میرن
بچه ها:جناب بلیز میشه چند دقیقه وقتتون رو بگیریم
-------------------دروون بیماستان-----------------------------
ملت هری رو به سمت اتاق عمل میبردن که ناگهان محفلیا جلوی اووونا سبز میشن
لارتن:هری رو کجا میبرید اینو اگه بردید ملت جادووگری کارش میخوابه
بورگین:برین اوونور جون اربابم در خطره
پس گذشت دقایقی نبرد سختی بین محفلی ها و مرگخوارا در میگیره و در طی این نبرد هری خودش رو آزاد میکنه و در میره.پس از اینکه ملت به خودشون میان میبینن هری اوونجا نیست
ملت مرگخوار:چی شد
ملت محفلی:فرار کرد
ملت مرگخوار که حالا نمیدونستن باید چی کار کنن دنبال یک داوطلب میگشتن.درهمین لحظه دکتر میاد و میگه اگه تا سه دقیقه دیگه یکی داوطلب نشه ولدیتون میمیره
در همین حال که ملت مرگخوار در اووج ناامیدی بودن ناگهان بچه های هوووریس در حالیکه فرد مجهول الهویه ای که اوضاش بسیا وخیم بوده رو میارن طرف اتاق عمل(البته بعد ها معلوم میشه این فرد مجهول الهویه بلیز زابینی بوده که توسط بچه های هوریس به این وضع افتاده بوده و صورتش از بس ضربه دیده بوده قابل تشخیص نبوده)
بورگین:ایل خودشه همینو رو بره اهدای عضو میفرستیم
پرسی:این کیه ؟
بورگین:بدجوری کتک خرده معلوم نیست.ولی یه خورده آشناست.
و رو به بچه های هوریس میگه:از کجا اوردینش؟اصلا کیه؟
بچه های هووریس:اینو بره عمل اوردیم.از تو خیابون پیداش کردیم، نمیدونیم کیه.
مرگخواران به سرعت بلیز رو به داخل اتاق عمل انتقال میدن.و تنها دکتری که حالا تو بیمارستان مونده بوده و یک ساحره بوده به داخل اتاق عمل میره
هووریس در حالی که به دنبال دکتر به داخل اتاق عمل میره:شاید کمک بخواد، تنهاست
چند دقیقه بعد صداهایی از تو اتاق عمل میاد
دکتر:گفتم با دستمال عرقمو پاک کن...این کارا چیه...سیبیلوی بی ناموس ولم کن .....ولم کن الان لردتون میمیره هاااااا


سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
مرگخوارا ممد کوماندو وهری رو که با طناب به هم چسبیده بودن رو بلند کردن و به سمت بیمارستان حرکت کردند.

و آن فرد مجهول الهویه نبود.بلیز زابینی غم بیماری ارباب را فراموش کرده و با جینی ویزلی روابط ملودرام سنگینی را در طی چند ثاانیه،برقرار کرده بود.
ناگهان در یک اقدام انتحاری و از پیش طراحی نشده،هورریس اسلاگهورن که اصالتا یک جوات بود،آفتابه ی طلایی مرلین را از جیب سمت راست شلوار شش جیبش بیرون کشید.

هورریس:همه توجه کنند.....این نشان مامور مخصوص ریش بزرگ،مرلینه....احترام بگذارید.شما در برابر سیبیل،معاون مرلین هستید.
کل ملت میگرخند و به سجده و رکوع میروند

هوریس اسلاگهورن:شما متهم هستید که با ژانگولر بازی و کشتن افراد داستان را از ژانر فانتزی بیرون کشیده و به ژانر علمی تخیلی میبرید.
تو بلیز!

بلیز:بله!
صدا از پشت جینی میاد که برای احترام به رکوع رفته.از قضا بلیز برای احترام گذاردن،سجده رو بیشتر دوست داشته

هورریس:در کجای دنیا طی یک شب ،بچه ها به دنیا می آیند و تازه بچه ها سیبیل هم دارند؟
بلیز:
هورریس:ببند نیش را.....تو رابستن!
رابستن:بله!

هورییس:شما روی دیوید کاپر فیلد را سفید کردید....ای بوقی!...چه شکلی میشود که اعضای بدن به سر پرستار بچسبند و بیرون بیایند؟
در همین لحظه زیر نویسی دیده میشود:ادامه ی این داستان در برنامه ی بعدی.

ملتی که احترام گذارده اند،با دیدن زیر نویس بیخیال احترام میشن و به حمل هری تا اتاق جراحی ادامه میدهند.
---------------------------------------
شفاف سازی:بیشتر پارازیت بود تا رول.و همش برای شوخی بود.اصل خنده ی رول به ژانگولر بازیشه.بکنید آقا.ژانگولر بازی بکنید.


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۲:۳۸:۳۱

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
ملت : جییییغ !
رابستن : این چیه دیگه به کله ی دکتره آویزونه ؟
بلیز در حال بررسی قطعات چسبیده به کله ی دکتر میگه : هوم...اینم رودشه ، اینم معده وقلب و...
بلیز جمله اش را به اتمام نرساند و با وحشت به بقیه خیره شد .
ممد کوماندو : هووم . این حرکت منو یاد ژانگولر بازی های ممد کاپرفیلد میندازه . از بچه های دهاتمون بودش .
حسن : خیلی خطرناکه ولی باید کمپلت اجزای بدنش رو از یکی دیگه بگیره .
ممد کوماندو در حالی که از پنجره خم شده و داره بیرونو نگاه میکنه . بورگین : ممد بدو بیا ...چی رو داری نگاه می کنی ؟
ممد کوماندو جواب نداد وهمچنان در بحر صحنه ی بیرون بود .
ملت پاشدن که ببینن چی ممد کوماندو را میخکوب کرده .رابستن : ایول ! کله زخمی داره با جینی ویزلی به شدت راز و نیاز میکنه .
_ بیا کنار منم ببینم .
_ با تلسکوپ چه خوب دیده میشه .
_ با میکروسکوپ هم خوب دیده میشه !
_ خیلی خطرناکه حسن ، اونقدر خم نشو ، از پنجره میفتی پایین .
ممد کوماندو : یافتم یافتم ! اوره کا اوره کا !
و در حالی که داشت لباساشو میکند تا به دانشمند ارزشی یونانی شباهت بیشتری پیدا کند گفت : کله زخمی! هری پاتر ! ما باید اونو بیاریم اینجا وجرش بدیم واجزای داخلی بدنش رو بذاریم توی بدن لرد ، هم اونو کشتیم وهم حال لرد رو خوب کردیم .
و قبل از آن که ملت پاسخی بدهند از پینجره پایین پرید و شروع به پرواز نمودن کرد !
شترق .
ممد کوماندو روی جینی ویزلی فرود میاد وهری در حالی که چشماشو بسته بوده شروع به راز و نیاز با ممد کوماندو میکنه ، ممد کوماندو هم سریع شروع به بستن هری با طناب میکنه .
ممد کوماندو تو فکرش : باید حسابی سفت ببندمش تا نتونه بازش کنه ...آها خوب شد !
در همین حال ملت مرگخوار برای بردن هری، در بیرون از بیمارستان جمع شدند . بلیز : ممد بیارش .
رابستن : همانا هری پاتر هم نابود گشت!
ممد در حالی که تقلا میکنه با ناامیدی میگه : نمیشه ...طناب رو دور خودم هم بستم .
جینی هم که بسیار پرطرفدار ! بود در آن لحظه با فرد مجهول الهویه ای شروع به راز ونیاز کرده بود . هری به هیچ وجه متوجه حضور مرگخوارن نشده بود و در حالی که به جینی نگاه میکرد : نامرد ! بوقی ! می دونستم بهم خیانت می کنی ! گفته بودن این دخترای فرنگ همه شون پرطرفدارن !
مرگخوارا ممد کوماندو وهری رو که با طناب به هم چسبیده بودن رو بلند کردن و به بیمارستان انتقال دادن .


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۰:۳۲:۵۲
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۶:۱۶:۴۲
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۶:۲۱:۱۵



Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۸:۳۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

جمعیت انبوهی داخل اتاق عمل تجمع کرده اند ، رئیس بیمارستان ، معاونش و مسئول بخش هم به خاطر وضعیت بحرانی اتاق عمل به اونجا اومده :

مسئول بخش : آقایون و خانوما ، به علت نقص فنی کله ی یکی از دکتر های ما توی سینه ی این مرتیکه ی بوووق ...
ملت مرگ خوار : آواداکدورا ... مرتیکه ی بووووووق خودتی ...
معاون بیمارستان که در اونجا حظور داشت صحبت های مرحوم مسئول بخش رو ادامه داد :
- بله ...خوب ما باید دست به دست هم بدیم و سر دکتر رو از سینه ی ایشون بیرون بیاریم .
بلیز : آواداکدورا ...
ملت مرگ خوار : برا چی کشتیش ؟ اون که چیزی نگفته بود !
بلیز : فکر کرده من خرم ( بلا نسبت ) به لرد می گه ایشون !!!
ملت مرگ خوار :
رئیس بیمارستان که تحت تاثیر رفتار مرگ خوارها قرار گرفته بود با حرکات دست شروع به صحبت کرد
-.... . ........ ...... . ... ............... ....... ... ( حرکات دسته دیگه ! انتظار دارین صداشو بشنوین؟ )

چند دقیقه بعد ملت درون اتاق عمل در حالی که پای دکتر را گرفته بودند ( به جز هوریس که ... ) شروع به خواندن کردند :
- بیا بیا بیرون بیا از توی لرد بیرون بیا ...

پشت در اتاق عمل
ملت محفلی :
لارتن : اگه یه دوربین داشتیم ، چی می شد ! فیلم کمدی قرن می شد . مخصوصا اون هوریس که ...
حرف لارتن با صداهایی که از داخل اتاق عمل می آمد قطع شد....

در نقد پست های انجمن شهر لندن نقد شد.


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۹:۴۴:۰۱
ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۲:۱۳:۲۲

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه چندتا بچه سیبیلو میان خر هوریس رو میچسبن!
بچه ها: بابا .. بابا ... بابا سیبیلو!
هوریس: ای بابا بچه ها به سیبیلم آویزون نشید! ولم کنید من باباتون نیستم! مگه هر کی سیبیل داره باباتونه؟
بچه ها: بابا ممدکوماندو برامون بستنی قیفی نخرید ما رو برد اونور خیابون بعد با یه ماندانگاس نامی سر ما معامله کرد بعدشم خودش در رفت! ما هم فرار کردیم!
هوریس: چی؟ قاچاق بچه؟ هووووووووم! این ضد قانون حقوق بشره! به جون این ...

در همون لحظه بلیز که از جواب هوریس ناامید شده در حالی که داره مقادیری سیبیل و دندون مصنوعی های جا مونده در دهنشو تف میکنه بیرون سعی میکنه در ذهنش جای هوریس تصویر پرستاره رو مجسم کنه و اینگونه فکر سیبیلای هوریس رو از ذهنش دور کنه و بدین ترتیب با روحیه بسیار بالا به سمت اتاق عمل راه می افته!

در اتاق عمل!
همه مرگخوارا از پشت اتاق شیشه ای به لرد خیره شدن و براش دارن دعا میکنن. سرانجام بعد تحقیقات بسیار دکترا تصمیم گرفتند که در قلب لرد باتری بزارن.
لرد: آقای دکتر جون مادرت آمپول بیهوشیه رو آروم بزن!
دکتر: نترس بابا آمپول که ترس نداره .. بگیر که اومد!
لرد: آخخخخخخ ... خیلی نامردی ... آواداکدور.....
(قبل از اینکه حرف لرد تموم شه بیهوش میشه)

چند لحظه بعد
دکتر با همکاری همون پرستار معلوم الحال روی سینه لرد شکافی ایجاد کرده و مشغول کار کردن در داخل سینه لرده!
دکتر: پرستار بی زحمت چند تا باتری قلمی بده!
پرستار چند تا باتری قلمی رو میده به دکتر!
دکتر: اه چقدر در قلبش سفته پرستار پیچ گوشتی!
پرستار پیچ گوشتی میده به دکتر!
دکتر: اوه اوه چقدر قلبش خاک گرفته فووووووت فووووووت (صدای فوت کردن)! خوب خوبه باتریه رو کار انداختم!
پرستار: قربان قطب منفی و مثبتش برعکسه!

همون لحظه در داخل اتاق شیشه ای
رابستن: واقعا به کارش وارده! خیلی دکتر مسلطیه!
فورتسکیو: انگار داره فراری تعمیر میکنه! خیلی تسلط داره
مرگخوارا: به به به .. چه چه چه!
همون لحظه که مرگخوارا مشغول تعریف و تمجید از دکتر بودن در داخل اتاق اتفاقاتی رخ میده.

دکتر: پیشونیم عرق کرده!
پرستار با دستمال دستی روی پیشونیه دکتر میکشه همون لحظه دکتر تماس دست پرستار با پوست صورتشو حس میکنه و ناگهان از شدت خوشی از حال میره و غش میکنه و میخوره روی دستگاه های تنفسی لرد و بعد با کله میره تو سینه لرد و کلش بین قلب و معده لرد گیر میکنه و همون لحظه به صورت کاملا تصادفی روده بزرگه لرد دور گردن دکتره گره میخوره!
دکتر: کمک گیر کردم! یکی دستمو بگیره .. منو بکشین بیرون!
همون لحظه پرستاره یه پاشو میزاره رو کله لرد و دو دستی سعی میکنه دکتره رو بکشه بیرون از اونور هوریس دیگه نمیتونه تحمل کنه و در اتاق رو باز میکنه میپره تو تا به پرستاره کمک کنه.....

مرگخوارا:
در اون گیر و ویر ناگهان روی صفحه دستگاه ضربان قلب لرد به صورت یک خط صاف با یه صدای سوووووووووت مانند در میاد.
پرستار: جییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
مرگخوارا: جیییییییییییییییییییییییییییییییغ
بچه سیبیلو ها: جییییییییییییییییییییییییغ
عوامل پشت صحنه: جییییییییییییییییییییییییییییغ
بلافاصله در اتاق باز میشه و سیلی از دکتر ها به سمت لرد هجوم میارن ....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۲۲:۲۱:۵۳



Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲:۴۵ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
فلش بک به آخر پست 209.جرج ویزلی
حدود یک ساعت از وداع لرد میگذشت و مرگ خواران دقایق سختی را چشم به راه خبری ،سپری میکردند.
هوریس خم شده و از داخل سوراخ کلید اتاق پرستاری،شاهد ماجراهای جالب است.
اسلاگهورن در حالی که با دو انگشت اشاره و شصت،نوک های سیبیلش رو پیچ میدهد به سمت بقیه برمیگرده
-آقا کسی دوریبن موربین همراهش نیست؟.....یه فیلم جدید بدیم بیرون؟
ملت که همین تازگی ها دوزاری های خود را صاف کرده اند...با شنیدن سخنان هوریس میپرند جلوی سوراخ کلید....
-آقا اول من ببینم
-نه...اون سری تو اول دیدی
-برید کنار که کار خودمه...

هوریس جو گیر میشه و با شکم در رو باز میکنه و فوقع ما وقع:bigkiss:

فقط بلیز در نخ پرستار نیست و ماتم گرفته ، پشت در اتاق عمل نشسته همچنین قسمت هایی از بدنش درد میکنه و چشمانش قرمز شده.
فلش بک به شب قبل
همه ی مرگ خواران در خواب به سر میبرند.بلیز آرام آرام به سمت اتاق پرستاری میرود
پایان فلش بک

کم کم به خواب فرو میرود
شروع خواب بلیز(پست های 210 تا 213)
نوای موسیقی بلوز همه جا را فرا گرفته و بلیز با اندوهی خارج از وصف یک جوات، به حرف های دکتر گوش میده
«دکتر:متاسفانه مثانه ی عضویه که تا به تا حالا کسی به کسی اهدا نکرده.فکر نکنم کسی رو پیدا کنید»
قطرات اشک از گوشه ی چشمانش به پایین سرازیر میشه.
بلیز:نننننننننننننه!.....
پایان خواب بلیز(آخر پست 213)

هوریس که در حال راز و نیاز با فرد معلوم الحالیست،صدای فریاد بلیز را شنیده و در یک اقدام غریزی به طرفش میاد.
هوریس:چی شده؟.....خوابی؟......ننننننه...تو نباید بمیری:bigkiss:....نه...تو نباید بمیری:bigkiss:
بلیز:برو اون طرف مردک بوقی،بوق زاده....اه اه...چه سیبیل تلخی....ولدی چی شد؟...هنوز محفلی ها بیهوشند؟
----------------------
ای بلوز....اگر بد بود،پی ام بده پاکش کنم..ساعت سه و نیم صبحه.حس فکر کردن نیست


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۳:۴۱:۱۹

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
مرگخوارا که راهی جز اعتماد به لارتن نداشتن اجبارن قبول میکنن
بلیز: ممد کوماندو بیا اینا رو بگیر
ممد کوماندو سریع به سر کوچه میره سه ثانیه بعد با لیست برمیگرده
لارتن:خوب حالا باید شروع کنیم
بعدش شروع به عمل میکنه و قلب لرد رو در میاره میده دسته بلیز
بلیز:چرا درش اوردی؟؟
لارتن:اینا اضافیه، چربیه. غذای چرب میخوره مگه نه؟؟
بلیز:آره، از وقتی این بلا رفته همه آشپزیا افتاده گردن من اگه غذا چرب نباشه پدرمو در میاره
لارتن به ترتیب کلیه و معده و وروده و....لرد رو درمیاره میده دست بلیز
بلیز:چقدر این چربی داشته ما خبر نداشتیم پس این هووریس اگه عمل بشه چقدر چربی ازش بیرون میزنه.
هووریس در حالی که پرستار بیهوش رو در بقل گرفته میگه:جناب لارتن میشه بعدش جیگر این خانم پرستار روو بره من بیرون بیارین
ملت مرگخوار:
لارتن پس از اینکه همه اعضای بدن ولدی رو خارج میکنه قطعاتی رو که خواسته بوده همشو میریزه داخل شکم لرد و با یک طلسم بخیهیوس چکشم لرد میبنده
لارتن:خوب کار من تموم شده دیگه برم
بلیز:خب این کی بیدار میشه
لارتن:یه چند دقیقه دیگه
لارتن اینو میگه به سرعت از اتاق عمل خارج میشه
چند دقیقه بعد لرد چشمانشو باز میکنه
ملت مرگخوار:
برای چند ثانیه یک صدای هننننننننننن از لرد به گوش میرسه و دوباره درحالی که دودی از دهنش خارج میشده از حال میره
بلیز:فکر کنم قطعاتش ایرانی بود،لرد ما خیلی خارجیه از این قطعات مسخره ایرانی بهش نمیاد،همش تقصیر این ممد کوماندوست
ملت:حالا چه غلطی بکنیم
در همین حال دکتر بهوش میاد و ملت مرگخوار دورشو میگیرن و دکتر از ترس اینکه بمیره شروع به عمل میکنه
دکتر:لطفا از اتاق برید بیرون خودم صداتون میکنم
-----------------------------یک ساعت بعد---------------------------------
دکتر از اتاق عمل بیرون میاد و ملت دورش جمع میشن
ملت مرگخوار:چی شد
دکتر:هووم..من از بین اون چیزایی که میگفتین چربیه قلبش و معدش و کلیه و.....رو پیدا کردم فقط چند تا مشکل مونده
ملت:چی؟؟
دکتر:خوب متاسفانه سرعت رشد موش دوبرابر شده و من نتونستم از بین اوون چربیا یک روده راست پیدا کنم
بورگین:عیبی نداره روده راست که از وقتی به دنیا اوومده نداشته پس خوب میشه
دکتر:یک مساله مهمتر اینکه این مثانه لرد خراب شده و دیگه کار نمیکنه یکی باید مثانشو به لرد اهدا کنه.متاسفانه مثانه عضویه که تا حالا کسی به کسی اهدا نکرده و فکر نکنم کسی رو پیدا کنید
ملت:


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۳۹:۰۹
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۴۷:۰۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۵۴:۲۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۵۷:۳۴

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
در همین لحظه محفلی ها با چوبدستی های آماده وارد اتاق عمل شدن و استرجس گفت:
- موهاهاهاهاها! بلاخره لو رفتین! اینجا دیگه آخر کاره!

اما مرگخوارا بصورت به ولدی نگاه می کردن و اشک تمساح می ریختن! قلب ولدی هم وسط زمین آسمون داشت تالاپ تالاپ می زد و کلا انقدر صحنه نوستالوژیک بود که دل استرجس هم به رحم اومد و گفت:
- باشه! کلید مشکلتون دست ماست! ما یه فوق تخصص توی گروهمون داریم! ..... ریموس! بپر لارتنو صدا کن!

ملت مرگخوار:
-

دقایقی بعد لارتن بالای سر ولدی ایستاده بود و در حالی که می خواست مطلبی رو بگه، حالت بهش دست داد و از اون جایی که ولدی در حین انجام عمل باز سینه بود، تمام اون مواد سبز ریخت توی .......

به هر حال لارتن بعد از اندکی تفکر گفت:
- خب! این کار خودمه! البته اینا تجهیزاتشون کامل نیست! یه لیست می دم بهت بلیز، بپر سر کوچه بگیر!..... آچار بوکس، آچار شمع، یه دست وایر نو، یه پلاتین پیکانی، فولی کش، چهار تا بلبرینگ و بعدشم از صندوق عقب مینی ماینر من جعبه آچارمو بیار! بقیه چیزا رو خودم دارم!

قبل از اینکه ملت مرگخوار دوباره به شکل دربیان، استرجس گفت:
- اصلا نگران نباشین، لارتن تا حالا جون ماشینای زیادی رو نجات داده! واقعا به کارش وارده!

اما در زمانی که این بحث ها انجام می شد، هوریس در پس زمینه دیده می شد که از هیچ عملی برای به هوش آوردن پرستار مزبور فرو گذار نمی کرد!


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.