با نظر موافق اعضا همه یواش یواش تکونی به خودشون دادند تا استراحتی بکنند برای همین دیگه حرفی از کسی در نیامد بلکه شروع به رفتن به رختخوابشان کردند ...
در بیرون از خانه هوا به آرامی میوزید و تکونی به برگهای درختان تنومندی که در دره وجود داشتند میداد ابری نبودن هوا نیز مزید بر علت بود که این شبی خوب برای همه خواهد بود تا با آرامش استراحت کنند اما نبود سارا و حالا او چه میکرد چند لحظه هم از فکر اعضا بیرون نمیرفت ...
چراغها یکی پس از دیگری خاموس میشدند اما چراغ هال روشن بود، انگار کسی در آنجا بود و به رختخواب خود نرفته بود ...
خوده استر بود که داشت یه بار دیگه کتاب رو ورنداز میکرد تا شاید اطلاعات بهتری رو بدست بیاره ، اما غافل از این چیزی در حال نزیک شدن بود، ناگهان موجود سیاه رنگی پدیدار شد که داشت به خانه نزدیک میشد ... رفته رفته اون موجود یا بهتر بگم پرنده سیاه رنگ نزدیکو نزدیکتر شد تا اینکه بر روی پنجره ای که مشرف به هال بود نشست
بیشتر به یه کلاغ سیاه شبیه بود. وقتی نشست تکانی به خود داد و سپس به داخل اتاق نگاه کرد در همان حال استر داشت آخرین نگاه خود رو به کتاب می انداخت، چند لحظ بعد نیز او هم مثله بقیه به رختخواب خود رفت اما آن پرنده سیاه با چشمانی که هماننده الماس میدرخشید در همانجا ایستاد و به کتاب نگاه کرد... چند لحظه بعد بال ها خود رو باز کرد و با صدایی که از خود دراورد شروع به پرواز کرد و کم کم از در تاریکی ناپدید شد... شب هم با صدای پرنده هایی ماننده جغد و دیگر حیوانات سپری شد.
صبح همه با فریاد چو بیدار شدند . با فریاد چو همه به سرعت به طرف او سرازیر شدند وقتی در توسط ریموس بازشد همه دیدند که چو با قیافه پریشان و چشمان گود رافته و عرقی که از صورتش جاری شده بود بر روی رختخوابش نشسته هست برخلاف بقیه لیلی جلو رفت و کنار چو نشست و گفت :
لیلی : چو؟!! ...
- : چو عزیزم حالت خوبه ؟!!
اما در همین لحظه چو با صدا دورگه ای گفت :
چو : اون داره شکنجش میکنه ...
لیلی : چی ؟!!
استر که با موهای ژولیده خودش کنار تخت ایستاده بود گفت
- : چو کی کی رو داره شکنجه میکنه
با حرف استر ناگهان چو نگاهش رو به طرف استر کردو با ترس گفت :
- : جادوگر سارا رو...
با این حرف بعضی ها تکانی به خودشون دادند و در فکر فرو رفتند ...
چند ساعت بعد همه داشتند آماده حرکت میشدند ...
کم کم همه آماده شدند بر حرکت ...
-----------------
ها سلام بر منتقد ...
با توجه به اینکه مدت مدیدی هست رول نزدم به همین خاطر افت بسیاری کرده ایم اما سعی میشه رفته رفته خوبتر بشویم .
البته من زیاد جلو نرفتم چون برای اولین بار بود که در مورده این سوژه پست میزدم اما بعد جبران میشه
ها تشکر...
نقد پست:سدریک عزیز این هم از نقد پست شما:
پاراگراف بندی---خب سدریک عزیز به نظر من بهتر بود متن به سه پاراگراف تقسیم می شد ، پاراگراف دوم از اینجا آغاز می شد:
نقل قول:
چراغها یکی پس از دیگری خاموش میشدند
چون در این قسمت به سراغ قسمت دوم پست خود یعنی ورود پرنده سیاه به داستان می روی. پاراگراف سوم را نیز از همان جا که خود پاراگراف بندی کرده ای ، بهترین قسمت برای شروع این پاراگراف است یعنی این قسمت:
نقل قول:
صبح همه با فریاد چو بیدار شدند...
لحن و زبان داستان---سدریک عزیز سعی کرده بودی راحت بنویسی ولی با توجه به اینکه تاپیک جدی است ، به نظر من بهتر بود در پستت البته بغیر از گفت و گوها ، از معیار استفاده می نمودی.بخصوص در پنج شش خط ابتدایی پستت چون بعد از آن مقداری پست به زبان معیار نزدیک شده بود.
در مورد گفت و گوها هم که بحثی در آنها نیست و بدرستی از لحن گفتاری و شکسته استفاده نمودی.
بررسی نگارشی و املایی---خب همان طور که خود در پایان پستت به این موضوع اشاره کرده بودی ، بدلیل اینکه مدت مدیدی است که پست نزدی ، در این قسمت افت بسیاری داشت.و نقد این قسمت:
نقل قول:
با نظر موافق اعضا همه یواش یواش تکونی به خودشون دادند تا استراحتی بکنند برای همین دیگه حرفی از کسی در نیامد بلکه شروع به رفتن به رختخوابشان کردند ...
این جمله به نظر من اگر اینگونه نوشته می شد خیلی بهتر بود:
پس از موافقت همه اعضا ، همه آنها تکانی به خود دادند تا هر چه زودتر به سوی اتاقشان بروند ، در حالی که از هیچ کس صدایی در نمی آمد و همه در افکا خود غوطه ور بودند.
در این جمله:
نقل قول:
در بیرون از خانه هوا به آرامی میوزید
بهتر بود به جای استفاده از ((هوا)) ، کلمه ((باد )) را جایگزین می نمودی چون معمولا باد می وزد و نه هوا.
نقل قول:
چراغها یکی پس از دیگری خاموس میشدند اما چراغ هال روشن بود، انگار کسی در آنجا بود و به رختخواب خود نرفته بود ...
در جمله فوق ضمن اشتباه تایپی ((خاموس)) ، می توانستی جمله بندی آن را به سبکی جدی تر و زیباتر بنویسی ، برای مثال:
در حالی که چراغها یکی پس از دیگری خاموش می شدند ، چراغ هال همچنان روشن بود ، گویی کسی تاکنون ه رختخواب خود نرفته بود.
نقل قول:
معمولا در نوشته ، کسره داده شده در انتاهای کلمه به صورت نوشتاری و یا ((ه)) نمی آید.در چند جای دیگر نیز این مشکل به چشم می خورد.
نقل قول:
اما غافل از این چیزی در حال نزیک شدن بود، ناگهان موجود سیاه رنگی پدیدار شد که داشت به خانه نزدیک میشد ... رفته رفته اون موجود یا بهتر بگم پرنده سیاه رنگ نزدیکو نزدیکتر شد تا اینکه بر روی پنجره ای که مشرف به هال بود نشست
در این جمله ضمن مشاهده اشتباه تایپی دیگر یعنی ((نزیک)) که ((نزدیک)) بوده ، بهتر بود از ((ناگهان)) استفاده نمی کردی چون در جمله قبل به نزدیک شدن چیزی اشاره کرده بودی .ضمن اینکه بهتر بود از همان اول ((پرنده بودن)) آن را ذکر می کردی و استفاده از کلمه ((ایوان)) برای پنجره بهتر بود ، چون پرنده بر روی پنجره نمی شیند.در کل این جمله به نظر من بهتر بود اینگونه نوشته شود:
اما غافل از این بود که پرنده ای سیاه رنگ در حال نزدیک شدن به خانه است و سرانجام بر ایوان پنجره مشرف به هال نشست.
نقل قول:
کم کم از در تاریکی ناپدید شد
استفاده از کلمه ((از)) در جمله فوق نادرست بود
نقل قول:
صبح همه با فریاد چو بیدار شدند . با فریاد چو همه به سرعت به طرف او سرازیر شدند
جمله فوق بهتر بود از دوتا ((فریاد چو)) به صورت پشت سر هم استفاده نمی کردی و جمله را اینگونه می نوشتی:
صبح همه با فریاد چو بیدار شدند و شتابان به سمت اتاقش رفتند.
نقل قول:
سدریک عزیز باز هم اشتباه تایپی داشتی ، پیشنهاد می کنم قبل از زدن پست یک بار پست خود را به دقت بخوان چون مسلما می دانی که ((گود رفته)) درست است.
ارائه سوژه برای نفر بعد و بررسی سوژه خود پست---خوب سدریک عزیز به نظر من ارائه سوژه پرنده سیاه خوب بود ولی سوژه دوم پستت یعنی خواب چو با توجه به اینکه چو دارای توانایی خاصی در این زمینه نیست و امکان دارد که کابوس ببیند ، زیاد مناسب نبود و بهتر بود به روشی دیگر آنرا بیان می کردی.
در مورد ارائه سوژه به نفر بعد نیز همانطور که خود گفته بودی زیاد پست را جلو نبرده بودی و سوژه ارائه شده توسط سارای عزیز را در انتهای پست قبل با یک تغییر کوچک یعنی ورود پرنده سیاه به داستان به نفر بعد سپرده بودی.
موفق باشی.
3 امتیاز به همراه C در کل 6 امتیاز
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۷ ۱۲:۱۹:۴۴
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۷ ۱۴:۳۵:۴۲