اعضای اسلی،در تالار مخصوص نشسته اند و هرکدام مشغول کاری هستند.عده ای کتاب میخوانند و عده ای مشغول بازی کردن هستند
ساعاتی از نیمه شب گذشته است ولی اصولا ملت اسلی شب و روز سرشان نمیشود...بصورت خستگی ناپذیری فعالیت میکنند!!!
آرامش وصف ناپذیر تالار،که بسان جواهر کمیاب است با صدای نعره شادمانه بلیز،بصورت وحشتناکی درهم شکسته میشود:
-آخجوووووووننننننننننن!!!
ملت اسلی که از شنیدن صدای وی،در ساعاتی پس از نیمه شب،بطور وهمناکی از خواب بیدار شده اند،با حیرت به بلیز که در حال زدن دور افتخار با پرچم اسلی بدور تالار است خیره میشوند!
رودولف در حالی که لباس خوابی با طرح خرگوش بتن دارد،از اتاق خوابش خارج میشود و بشدت بلیز را نفرین میکند:
-مرگیوس!
ساعت 3نصفه شب چرا داد میزنی؟مانتی تازه خوابیده بود بیدار شد...بوق!
بلیز با هیجان رودولف را تکان میدهد:
-رودی رودی خوشخبت شدیم رودی رودی زندگی به ما لبخند زد رودی رودی دنیا داره بهت لبخند میزنه!!!
-دنیا کیه؟
بعد از اینکه بلاتریکس رودولف و بلیز را بشدت شکنجه میکند متوجه جغدی میشود که دارد بروبر آنها را تماشا میکند:
-این چیه؟
-دنیا
قبل از اینکه بلاتریکس فرصت کند بلیز را از وسط به دونیم تقسیم کند مانتی دنیا را با میله ای که رویش نشسته قورت میدهد:
-مانتی جوجه کباب دوست داره،جوجه کباب مانتی نامه داشت!
و سپس نامه ای راکه بشدت توفی شده بدست رودولف میدهد:
رودولف: :mail:
اندکی بعد رودولف بشدت جیغ میکشد و بلیز را بغل میکند-پس چی؟ بیاید بلا را بغل کند؟آسلامیوس-و بعد نامه را بدست بلاتریکس میدهد و از شدت هیجانات وارده غش میکند!!!
--نیم ساعت بعد--
همه اعضای اسلی جمع شده اند و رودولف در حال خواندن نامه برای انهاست...بعد از به اتمام رسیدن نامه،همه ملت اسلی با هم بصورت یکصدا جیغ میکشند وبه سمت اتاقهایشان هجوم میبرند تا لوازمشان را جمع کنند و برای حمله...نه یعنی رفتن به خانه دراکو و چتر شدن آماده شوند!!!
---یه ذره نیم ساعت بعد---
کوهی از لوازم ملت اسلی در کنار خیابان جمع شده است،از خوراکی و غذاهای توی راه گرفته تا کمد لباس و تخت خواب مانتی و گلدانی که بلیز تازه برای گل گوشتخوارش خریده!
-آخه اینا جا نمیشه...
-آواداکداورا
بعد از اینکه روح استن،بصورت عمودی-یا افقی-به آسمان پرواز کرد،ملت اسلی لوازم خود را بداخل اتوبوس شوالیه ارسال میکنند
و البته مجبور میشوند مقادیری از لوازم را از اتوبوس به بیرون ببرند،
لوازمی مثل مسافران خورده شده و چیزهایی شبیه این!!!
بالاخره اتوبوس،که بعلت چیزهای زیادی که در وی چپانده شده در حال انفجار است،به رانندگی آنی مونی براه می افتد:
-یه آهنگ بذار حالشو ببریم!!!
آنی مونی کلیه نوارها و الواح فشرده داخل داشبورد اتوبوس را میریزد بهم و بالاخره یک نوار خاک گرفته را داخل سیستم میگذارد و بشدت وولووم میدهد:
پارسال باهم دسته جمعی رفته بودیم زیارت
همراهمون دختری بود خوشگل و با محبت
-این چیه گذاشتی؟
بدین ترتیب کل سیستم به همراه نوار خاک گرفته از پنجره به بیرون پرتاب میشود:
-منقل و سیخ و مواد کباب که یادتون نرفته؟بچم کباب دوست داره!
-خیالت راحت باشه عزیزم...همه چیزو آوردیم!
-تا ده دقیقه دیگه میرسیم...ملت اماده باشید!!!