اول از همه ملتی که تازه از گروههای دیگه اومدن با شخصیت من آشنا شن:
من یه شبح وارم . همون شبح واره تو دارن شان (ارباب شبح واره ها) استیو لئوناردو . اگر کتاب سرزمین اشباح رو خوندین به شماره 1 توجه کنید و اگر نخوندید به شماره 2.
1-من بعد از جنگم با دارن شان نمردم و زنده موندم(عین خود لرد ) سپس انقدر بی توان بودم تا بالاخره یکی از موگولها من رو پیدا کرد و به من آب و غذا داد . من سر حال و پر نشاط شدم که دوباره نیرویم را به دست آوردم. به خانیمان رفتم و مادرم به من گفت که از نوادگان اسلیتیرینم( ) (البته جاگسن اون اسم جعلی و الکی منه )
حالا من به هاگوارتز اومده بودم که درس بخونم خیر سرم که با ارباب لرد ولدومورت صغیر( شوخی) مواجه شدم . حالا می خواهم گروه شبح واره ها و مرگخوارها متحد شه تا همه این جادوگران سفید و اشباح نابود شوند.
2-اگه داستان اشباح رو هم نخوندید (زودتر بخونید . خیلی قشنگه)
خوب من یه انسان نیستم . یه موگول هم نیستم . من یه شبح وارم (شبح واره ها با تضریغ خون شبح واره می شون . یعنی باید یه خون از یه شبح واره به یه انسان داده بشه. )شبح واره ها از انسانهای معمولی خیلی قویتر و سریعتر هستند و برای زنده موندن به خون نیاز دارند . وقتی خون یه نفر رو می خواهند بخورند . نمی تونند جلوی خودشون رو بگیرند و خون رو تا آخر سر می کشن .
__________________________________________________
بارتی با احتیاط مشغول انجام عملیات خوفناک بالاتر از خطر میشه:دِن.دِن.دِن...
بارتی دستش را می بره داخل دهان . جلوتر جلوتر جلوتر ولی دستش به هیچی نمی خوره .
بارتی : هیچی انجا نیست. یا معدش انقدر بزرگه که چوب مثل یه سوزن تویه انبار کاهه یا اینکه چوبی وجود نداره.
بلا: خب به نظر من نظر دومت درسته . خب زود باشین فکر کنین چرا این پسره اینجوری شده .
ملت شروع به فکر کردن می کنن ولی وقتی خشم بلا رو می بینن دیگه جرئت فکر کردن رو هم به خودشون نمیدن
یک ساعت بعد:
هنوز کسی راه حلی برای نجات آنی مونی پیدا نکرده که
در همین لحظه در تالار باز میشه و فرد مخوفی با یه دکتر وارد اتاق میشه . شنلش جلوی صورتش را گرفته مثل این شکله
در همین لحظه شنل را کنار میکشه و ملت اسلی به این حالت در میان:
بلیز : سلام جاگی کجا بودی خیلی وقت بود که ندیده بودیمت؟
جاگی: خب یه جنگ بین ما و اشباح درگرفته بود که باید می رفتم.
ایگور: آخه یه ساله که ندیدیمت. دلمان باست تنگ شده بود.
جاگی : حالا وقت باسه تجدید خاطره ها هست. حال آنی مونی چطوره؟
بلا: تو از کجا می دونی حال آنی مونی بده؟
جاگی : خب معلومه الیاس بهم گفت. اینم دکتر طه پژوهانه که آوردم آنی رو معاینه کنه.(امیدوارم همه فیلم اغماء رو دیده باشن)
ایگور: مگه آنی چشه.
جاگی : دکتر پژوهان باستون توضیح میده.