هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۶

افسون گلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۰ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷
از در یک خانه متروکه در ته اقیانوس مرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
ببخشید یکی به من بگه کجا باید داستان بازی با کلماتم رو بنویسم که کلمات رنگی بشه

تقريبا زير همين پست بغل عنوان يه چيزي هست به نام پاسخ.رو اون كليك كن و وقتي به صفحه پاسخ رفتي با كمك كد هاي زوپس ميتوني به راحتي كلمات رو رنگي كني.براي سوال بيشتر در اين مورد به تاپيك گفتگو با مديران مراجعه كن.چون جاي اين پست اين تاپيك نيست.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۳ ۱۵:۴۹:۴۲
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۳ ۱۵:۵۱:۳۱

من هری رو به خاطر هری بودنش دوست دارم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶

افسون گلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۰ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷
از در یک خانه متروکه در ته اقیانوس مرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
هری با خشم به اتاقش که در زیر شیروانی بود رفت عینکش را به گوشه ای پرت کرد و شروع به تعمیر چوب دستی اش کرد زیرا فامیل های شوهر خاله اش به انجا اومده بودند و بچه کوچک انها با نشان دادن چوب دستی وی داشت راز جادوگر بودن او را بر ملا میکرد هرسی به نقطه ای خیره شد زیرا مطمئن بو فردا مورد باز جویی قرار خواهد گرفت

تاييد نشد.كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۲۲:۳۹:۰۲
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۲۲:۳۹:۳۶

من هری رو به خاطر هری بودنش دوست دارم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۲ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶

جیمز  پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۸:۲۹ جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲
از دهکده هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل

عینکش شکسته بودو به دیوار زیر شیروانی پناهگاه متروکه تکیه داده بود از شدت خشم می لرزید در حالی که شمشیر گریفیندور چند قدم آنطرف تر افتاده بود و بلاتریکس در چند قدمیش قهقهه سر می داد. بلاتریکس گفت: آماده مردن باش پاتر میخوام پیش لردسیاه ببرمت. هری گفت: خفه شو پست فطرت. بگو ... بگو جینی کجاست. زود باش. بلاتریکس: اوه، هری کوچولو عاشق جینی شده. ها ها . هری:گفتم بگو پست فطرت وگرنه... بلاتریکس گفت: پاتر، تو، داری از من بازجویی می کنی؟ پاتر تو در موقعیتی نیستی که از من سوال کنی تو رو زمین افتادی بدون چوبدستی. هری فریاد زد: خفه شو بلاتریکس فریاد زد: کروشیو. هری خود را به طرف چوب دستیش پرت کرد. طلسم بلاتریکس به دیوار خورد و کمانه کرد. هری چوبدستیش را برداشت و گفت: آواداکداورا اما اتفاقی نیفتاد. بلاتریکس: می خوای من رو بکشی حتما بعدش میری خونه مالفوی ها تا جینی رونجات بدی؟ هری فریاد زد: پروتگو نوری قرمز رنگ پدیدیار شد و بلاتریکس در همان نقطه بیهوش بر زمین افتاد. هری از جایش بلند شد شمشیر گریفیندور را برداشت عینک شکسته اش را تعمیر کرد و به سمت خانه مالفوی ها رفت

تایید شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۱۲:۱۴:۳۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۱۷:۲۷:۴۹

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل

جینی توی شیروانی کنار هر نشسته بود و می گفت : هری بیشور هیچی توی مخت نمی ره من هی دارم مس می سابم بفهم دیگه
و هری بی توجه به جینی عینکش را روی صورتش تکانی داد و به خواندن ادامه ی روز نامه پرداخت :
امروز پرفسور دامبلدور به دلایل نا مر بوطی به سوروس اسنیپ مشکوک شد و در صدد بر امد تا طی بازجویی های متفاوت سر از کارش در اورد می گویند که دلیل این همه باز جویی مشخص نیست اما هم چیز از صحبت مرموزانه ی سالازار و البوس دامبلدور شروع شده بود همه چیز ......
سالازار می گوید ک رازی هست که سوروس اسنیپ از ما پنهان می کند من این راز را برملا می سازم

_هی هری { جینی محکم چنگال رو فرو می کنه توی پای هری }
هری با خشم بلند شد و گفت : جینی پام درد گرفت
جینی گفت : حقته
و هری گفت : خاک تو سر من که چوچانگ رو گزاشتم اومدم با تو عروسی کردم
و بعد با عصبانیت به نقطه ای از شیروانی رفت تا لظه ای دور از غر غر ها ی جینی بخوابد

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱ ۱۰:۰۱:۰۹

[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۱ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3
آفلاین
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل

از شدت خشم نمی دانست که باید چه کار کند،از زیر عینک های هلالی اش به نقطه ای که مودی قلابی در آن قرار داشت نگاه کرد و دستور داد که از او دوباره بازجویی کنند تا همه چیز را بر ملا کند و اگر دوباره به حرف نیامد با شمشیر جادویی او را به قتل برسانند و جسدش را در زیر شیروانی رها کنید.

تایید شد!


ویرایش شده توسط payampotter در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۹ ۱۶:۴۰:۴۶
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۳۰ ۱۰:۲۷:۵۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل


هوا بشدت سرد بود دخترک تنهای تنها نشسته بود سرمایی طافت فرسا بر همه جا حکم فرما بود صورتش از شدت سرما سرخ شده بود شیشه های عینکش هم از شدت سرما ترک برداشته بود به گوشه ی شیروانی خزید با خود گفت بهتر است با اوضاع کنار بیایم زندگی در شیروانی خیلی بهتر از زندگی در پشت بام قصر است از این که با صدای زوزه ی گرگان به خواب برود به خود لرزید نقطه ای را برای خوابش انتخاب نمود و با غصه وسایلش را برداشت وسایلش که شامل :یک چنگال ، یک قاشق و یک دست لباس بود
در میان ابزار و وسایل اندکش در گزشته شمشیری هم به چشم می خورد شمشیری که برقش بر دل ها هول می انداخت شمشیری که پدرش برایش به یاگار گزاشته بود اما وزیر ظالم شاه با حسادت او را متهم به سرقت کرده بود و شمشیر را از او گرفته بود با خود گفت : این شاه چه گونه دختری را که می خواست با او زندگی کند را متهم دانست و دوباره اشک ریخت باید دست وزیر خائن را بر ملا می کرد با خشم بیاد صورت نفرت انگیز وزیر افتاد وقتی که شاه گفت که می خواهد با او ازدواج کند و به اعتمادی که شاه به وزیرش داشت اندیشید چرا این را نفهمیده بود و ارحت اجازه داد که شاه او را مورد بازجویی قرار دهد چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دخترک سرش را میان دستانش پوشاند و زار زار گریست

تایید نشد.!
یه داستان هری پاتری بنویس. موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۳۰ ۱۰:۲۷:۴۰

[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶

حامد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۴ پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۷
از از تو چه پنهون تو پارک میخوابیم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5
آفلاین
هری سر میز صبحانه با چنگالش بازی میکرد و به نقطه ای خیره شده بود. بلند شد عینکش را برداشت و به سمت اتاق شیروانی خانه در حرکت بود. شمشیر گریفیندور که در دستش قرار دادشت را حمل میکرد. خشم زاید الوصفی او را در برگرفته بود. دیروز عینکش را که شکسته بود می خواست به وسیله جادو تعمیر کند اما حواسش نبود که به سن قانونی نرسیده و بخاطر طلسمی که انجام داده بود بازجویی میشد.

تایید شد !


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۳۰ ۸:۳۶:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

هانیبال لکترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
سلام
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل

مردی عینک به چشم از فروشگاه کنار ایستگاه مترو در حال تعمیر بیرون امد. یقه ی بارانی بلندش را بالا کشید.و چند ثانیه به صدای برخورد باران به شیروانی های اطراف گوش سپرد . از خشمی که تا همین جند دقیقه ی پیش در وجودش می جوشیددیگر اثری نبود.به نقطه ای دوردست خیره شدوبه صدای چرق چرق چنگال پلاستیکی که زیر پا خرد می کرد توجهی نداشت.
:- چه بلایی سر اون بیچاره ها اوردی؟ مرد به وضوح از جا پرید وبه دختر رو به رویش خیره ماند.لبخند ی بی رمق زد و جواب داد:- شمشیر تو از رو بستی. داری منو بازجویی می کنی؟ حمل بر بی ادبی نباشهمی دونم سوالو با سوال جواب نمی دن اما......من دوست ندارم شگردای کارموبرای هرکسی برملا کنم.بعد از شش سال دوری اینطوری ازم استقبال می کنی؟
دخترک که صورت معصومش از سرما سرخ شده بود زمزمه کرد:- ازت متنفرم تو برادرمنو کشتی. مرد زمزمه اش را پاسخ داد :-می دونم بیا بریم باید در موردش جای بهتری حرف بزنیم. ودست دختررا گرفت و دو ناپدید شدند.

تایید شد!


ویرایش شده توسط doctor hannibal lecter در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۷ ۲۲:۱۳:۲۳
ویرایش شده توسط doctor hannibal lecter در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۷ ۲۲:۲۰:۱۲
ویرایش شده توسط doctor hannibal lecter در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۷ ۲۲:۳۳:۵۰
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۸ ۰:۴۰:۴۱

دستمالی کثیف....چ�


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5- داستانها نباید بیش از ده خط شود.

كلمات جدید:
عینک - شیروانی - خشم - شمشیر - نقطه - حمل - چنگال - بازجویی - تعمیر - برملا





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۶

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
توی سالن کافی نت نشسته بودم .همون جای همیشگی. روبروی فروشگاه اغذیه فروشی.
امروز قرار بود آرزوهام تحقق پیداکنه.بالاخره میتونستم کاری کنم رقیبم جلوم سر تعظیم فرود بیاره. این چند روزه که منتظر اعلام نتایج بودم حتی ثانیه ها هم به زور سپری میشدن.رفتم تو اینترنت .همون سایت همیشگی.وقتی اون صحنه رو دیدم دیوانه شدم.درست مثل یه شوخی بود. آنقدر عصبانی و ناراحت بودم که وقتی بلند شدم نفهمیدم دستم خورد به(وب )افتادو شکست.
رو کردم به آقای ویزلی که از ترس مثل موش یه گوشه کز کرده بود و گفتم:
من دیگه اینجا نمیام . نوشتم توی بازی با کلمات تایید نشد. دیگه انگیزه ندارم.

تایید شد! البته بهتر بود یه داستان کاملا هری پاتری مینوشتی.


ویرایش شده توسط nicholas_green در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۵:۰۹:۳۴
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۷:۳۲:۵۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۷:۳۵:۲۳

شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.