بازی گریفیندور و راونکلاو! پیام امروز:تیم کوییدیچ گریفیندور که با اجازه از مدیر هاگوارتز بعد از بازی با راونکلاو به جزایر قناری رفته بودند،دیروز برای بازی با هافلپاف بازگشتند.این سفر تحقیقاتی …
"فلش بک 1(جزایر قناری)"آلبوس دامبلدور به همراه پسران سفیدی که در جزیره اجاره میدادند و پرسی ویزلی،کنار دریا نشسته بود و از صدای موج دریا لذت میبرد و به تدریس کلاس خصوصیش مشغول بود.سواحل داغ،صورت های برنزه،آب تمیز و زیبا و پسران سفید نایاب همه و همه دست به دست هم داده بودند تا آلبوس با شور بیشتری به تدریس کلاس خصوصیش بپردازد.
تد ریموس لوپین که چشم ویکتوریا رو دور دیده بود به همراه چند داف زیبا و دل ربا در حال نزدیک شدن به خانه ویلایی بود.تد که انگار از همیشه خوشحال تر بود با غرور از اینکه توانسته بود چند کیس مناسب را گیر بیاورد قدم بر میداشت.چشمانش برق میزد و کارهایی که قصد داشت انجام دهد را در ذهنش مرور میکرد و هر از گاهی فکر تازه ای به ذهنش میرسید و جای قبلی را میگرفت.
جسیکا پاتر گوشه ای نشسته بود و با خوشحالی بی اندازه در حال شمارش معدود ستاره هایی بود که در آفتاب تابان جزیره دیده میشد.(توجه:اینجا جامعه جادوگری هست و هر پدیده ای امکان پذیر.)تنها مشکل او این بود که هر بار فراموش میکرد از کجا شروع کرده و دوباره مجبور میشد از اول کار شمارش را شروع کند.
ریموس لوپین در کتابخانه جزیره نشسته بود و مشغول مطالعه کتابهای سنگین تاریخی بود و بلند ترین صدا ها هم حواس او را پرت نمیکرد.او که به تازگی به عنوان معلم تاریخ جادوگری انتخاب شده بود هیجان بسیار داشت و سعی میکرد با اطلاعات بیشتر و مفید تر کلاسهاش را برگزار کند.
جیمز هری پاتر به بازار کودکان رفته بود تا اسباب بازی های جدید بخرد چون از اسباب بازی های قبلیش خسته شده بود و میخواست تفریح تازه تر داشته باشد.با خوشحالی یویو صورتیش رو بالا و پایین میکرد و از جلوی مغازه های مختلف میگذشت و هر از گاهی جلوی مغازه ای صبر میکرد تا اسباب بازی های اونجا را بررسی کند.
لیلی اوانز هم به همراه منو مدیریتش در هتل مانده بود و به کارهای مدیریتیش میرسید.خسته بود و صورتش خیس عرق شده بود.سعی میکرد با دفترچه اش خود را خنک کند ولی دفترچه کوچکش دردی را دوا نمیکرد.از طرف دیگه هم مراقب غذا بود تا وقتی بازیکنهای تیم بازگشتند،گرسنه نمانند.
گلگومات و سارا اوانز هم نا امید از اینکه جز ذخیره های تیمشان هستند گوشه ای نشسته بودند و فکر میکردند. وضعیت گلگومات بهتر بود چون در بازی اخیر به عنوان بازیکن تعویضی به درون زمین رفته بود ولی سارا که حتی این شانس را هم نداشت.هر دو راههای مختلف خودکشی را در مغزشان مرور میکردند !!
بعد از ساعتها،هنگام خواب همه اعضای تیم بعد از کارهای سخت روزانه خود به رختخواب مخصوص خودشان رفته بودند ولی هیچ کدام نمیتوانستند بخوابند.همه آنها به یک چیز فکر میکردند.به بازی با راونکلاو ... !
فلش بک 2(بازی با راونکلاو)صدای گوش خراش تماشاچی های مسابقه اعصاب بازیکنان را خورد میکرد; مخصوصا اینکه برای اولین بازی،تمام دانش آموزان در ورزشگاه حاضر شده بودند و تیم مورد علاقه شون را تشویق میکردند.
ورزشگاه هاگوارتز به دو رنگ آبی و قرمز در آمده بود و حتی تماشاگران هم لباس هایی با این دو رنگ پوشیده بودند.تابلوی بزرگی که نتیجه در آن زده میشد در بالای ورزشگاه خودنمایی میکرد.برای اولین بار بود که امتیازات به صورت جادوئی و بدون استفاده دست در تابلو به روز میشد و این لی جردن بود که همچون ترم های پیش وظیفه گزارشگری را قبول کرده بود و با خوشحالی و طراوت همیشگیَش در حال شرح ترکیب دو تیم بود.ستون های غربی ورزشگاه با آرم عقاب راونکلاو و ستون های شرقی با آرم شیر گریفیندور تزیین شده بود.
همچنین طرفداران گریفیندور با کلاهایی به شکل شیر بر روی صندلی ها نشسته بودند ولی طرفداران راونکلاو انگار خستگی ناپذیر بودند و هنوز تشویق میکردند.
بالاخره دو تیم وارد زمین شدند.با این اتفاق سر و صدای تماشاگران بیش از پیش شد و گریفیندوری ها هم دوباره فعال شدند. استرس در صورت تک تک بازیکنان موج می زد ولی هر چهارده بازیکن سعی می کردند با غرور راه بروند تا روحیه حریف را تضعیف کنند.
آلبوس دامبلدور که بازوبند کاپیتانی روی بازویش می درخشید ، دستش را بلند کرد و برای تماشاگران دست تکان داد . با این کار شور و سر و صدا بیشتر شد و همه با خوشحالی هورا کشیدند. هیجان به اوج خود رسیده بود . بازیکنان گریفیندور که انگار برد این بازی را حتمی می دانستند با جارو های خود بلند شدند و سعی کردند خودشان را گرم کنند.
بعد از چند دقیقه همه فرود آمدند و هر تیمی حلقه ای تشکیل داد تا بازیکنان آخرین حرفهای کاپیتان را گوش کنند.
دامبلدور : ببینید بچه ها... ما راحت میتونیم راونکلاو رو ببریم.هم تمرین هامون بیشتر بوده و هم تجربه ما بیشتره.با این حال اونها رو دست کم نگیرید.کوییدیچ خیلی حساسه ممکنه تو مرز ثانیه اونا اسنیچ رو بگیرن و ما بازنده بازی باشیم.پس جیمز امید ما به توئه..دقت کن و همه جا رو نگاه کن.به جریان بازی کار نداشته باش،ما کار خودمون رو میکنیم.
گابریل دلاکور: ببینید بچه ها... ما این توانایی رو داریم که گریفیندور رو ببریم.تاکتیک هایی که کار کردیم یادتون نره و حتما توجه کنید که با دقت کار کنید.استرس نگیرید و نا امید هم نشید.کوییدیچ هر چیزی ممکنه پدید بیاره.اگر ما گریفیندور رو ببریم برای قهرمانی خیز بزرگی برداشتیم.پس همه و همه با هم تلاش میکنیم تا اگر هم باختیم مشکلی نباشه چون ما تلاشمون رو کردیم.برای همین هرگونه استرس رو بذارید کنار و به فکر بازی باشید.
حلقه ها باز شد و بازیکنان هر کدام آماده آغاز بازی شدند.دامبلدور و گابریل با سختی دست یکدیگر را فشردند و با چشمانشون به یکدیگر هشدار دادند. داور که این صحنه را میبیند سعی میکند که جو بازی را از اول آروم نگاه دارد.
داور : خب من از شما میخوام که بازی جوانمردانه رو رعایت کنید.بازی اونقدر ها هم مهم نیست،بهتره به فکر دوستی ها باشید و به خاطر یه سری بازی از همدیگه ناراحت نشید.امیدوارم تو بازی هم مشکل پیدا نکنیم.پیشاپیش از همکاریتون ممنونم!
داور از آنجا دور شد و آنها هم به طرف تیمهاشون رفتند.سوت به صدا در میاد و اسنیچ و بلاجر آزاد میشود.
آغاز بازی(تغییر سبک رول نویسی.این تغییر صرفا به خاطر خسته نشدن خواننده از پست می باشد.)
- بله و بالاخره بازی آغاز میشه! من لی جردن هستم گزارشگر این دیدار. حالا بازیکنان رو میبینیم که سوار بر جاروهای خودشون به هوا میرن . واقعا من بسیار هیجان دارم! تماشاچیام هیجان زدن! هممون هیجان داریم! بازی خیلی حساسه وهیجانم بسیار بالاست.بله حالا میبینیم که در این بازی گلگومات جای پرسی ویزلی به زمین بازی اومده تا تیم حریف تمام تاکتیک هاش بهم بخوره!
در زمینریموس: گلگو شرت ورزشیتو برعکس پوشیدی!
گلگو: گل پشت و رو نداشت! هرمی منو درک کرد!
ریموس: اتفاقا من شنیدم حلبی پشت و رو نداره.
گلگو: ریموس توهین کرد ... گلگو انتقام گرفت!
- و حالا آلفرد به زیبایی از کنار گلگومات و لوپین که به دلایلی نا معلوم مشغول کتک کارین میگذره. یعنی این کار یک تاکتیک تیمیه؟ به هر حال گل اول به سود راونکلاو!
در سویی دیگر جیمز دارد با اقتدار بالاتر از همه بازیکنان رو هوا چرخ میزند. احساس میکند باد به صورتش برخورد میکند و آن را نوازش میدهد. گویی به آسمان تعلق دارد. همچون عقابی تیز بین در پهنه آسمان پرواز میکند و با دقت به همه طرف نگاه میکند تا اسنیچ را بیابد.
تماشاچیا یکصدا: جیمز ... جیمز ... جیمز ...!
جیمز با یک حرکت با سرعتی سرسام آور به سمت دیگر میدان میره بعد به صورت عمودی به سمت پایین میره و دوباره با مهارت جاروشو به سمت آسمون هدایت میکنه در تمام مدت تماشاچیا با هیجان محو این مانورهای پی در پی شدن به صورتی که همه با هم نفس ها رو در سینه حبس میکردن و در یک لحظه همه با هم جیمز رو تشویق میکردن.
گزارشگر : نگاش کنید! انگار خودشو و جاروش یکی هستند! عجب مهارتی! چه کنترلی! عجب ..آخ!
جیمز با دیوار استادیوم برخورد میکنه و می افته پایین (پایان فضا سازی).
در طرف دیگر زمین بازی به شدت گره خورده. جسیکا در حالی که فکر میکنه سرخگون رو گرفته و بدون توجه به آلبوس که بخاطر کشیده شدن ریشش داره آه و اوه میکنه با سرعت از میان تره ور و لونا که محو این حرکات فریبنده شدند رد میشه اما ریش بلند آلبوس از طرفین به گردن دو مهاجم گیر کرده و دو مهاجم از جارو هاشون پرت میشن پایین!
داور: سوووووووووووت ! اعلام بازی خطرناک پنج ضربه پنالتی به نفع راونکلاو!
صدای اعتراض تماشاچیا بلند میشه. و تماشاچیا شروع میکنن به فحش بی ناموسی دادن به داور و ناموس داور رو جلوی چشماش میارن و ....
*
- بوووووووووق سانسور!!!
*
چند لحظه بعد از برقراری ارتباط دوباره با استادیوم:
لی جردن: خوب با عرض پوزش از پخش عکس گل و گیاه شما رو به ادامه برنامه دعوت میکنیم! قابل به ذکره که دامبلدور با هوش سرشاری که داره هر 5 پنالتی رو گل خورد و حالا بازی 60 به هیچ به نفع راونکلاوست. اااه شِت!
بازی در جریانه و هنوز جستجو گر ها چیزی پیدا نکردن.جسیکا و تد ریموس با چند پاسکاری تونسته بودن بلاجرهای فلور و وینکی را بی بهره بذارن و حالا با گابریل تک به تک شده بودن.مدام پاسکاری میکردن و این باعث گیج شدن گابریل میشد.بالاخره تد ریموس تصمیم به شوت گرفت،با قدرت بسیار زیادی توپ را به طرف حلقه ها فرستاد.
- بله حالا با این شوت گریفیندور اولین امتیازشو..مااااع،سرخگون با فاصله بسیار کم از کنار حلقه ها عبور میکنه و به این ترتیب باز هم توپ گل نمیشه.
تد دستی بر روی سرش میکشه و با افسوس به طرف دروازه خودی بر میگرده تا در دفاع شرکت کند.آلبوس دستی به نشانه اشکالی نداره بالا میاره.اون همیشه سعی میکنه به بازیکنانش روحیه بده،حتی در بدترین لحظات!
- بله مثل اینکه چو با سرعت به طرف زمین حمله ور شده.انگار او اسنیچ رو دیده.جیمز هم با سرعت بیشتر دنبال چو میره تا در صورتی که وی نتونه کاری بکنه او باعث برد تیمش بشه!بله حالا چو چانگ با مهارت جاروشو بالا میگیره و به طرف آسمون میره ولی این جیمزه که با سرعت بسیار زیاد به طرف زمین میره و اوووخ..لعنتی!تمام صورتش اومد پایین!
!تیم گریفیندور دیگه جستجو گر نداره و جیمز باید به بازیش ادامه بده!
پزشک های کوییدیچ به علاوه مادام پامفری به سرعت خودشون رو به جیمز میرسونن و در ابتدا با چند طلسم جلوی خون ریزیها رو میگریند.
ساعتها بعد!- بازی 300 به 160 به نفع تیم راونکلاوست.حالا ریش دامبلدور به گردن یکی از مهاجمهای راونکلاو گیر میکنه و باعث میشه که بازم سرنگون بشه و دوباره 5 پنالتی به نفع تیم راونکلاو.اگر دو تا از این پنالتی ها هم گل بشه،تیم گریفیندور حتی با گرفتن اسنیچ هم می بازه!
استرجس پادمور مدیر مدرسه هاگوارتز با سرعت به طرف زمین میدوئه و به همه دستور میده که فرود بیان.او با ابهت زیادی شروع به صحبت کردن میکنه:
-به این دلیل که تیم گریفیندور دو بار بازی خطرناک انجام داد من میخوام با این تیم صحبت کنم و اخطارهای سختی بهشون بدم و شرط ادامه بازی رو بهشون بگم.تیم گریفیندور پشت سر من به رختکنشون بیان.
بعد از چند دقیقه که همه بازیکنان در رختکن گریفیندور جمع میشن،استرجس شروع به صحبت کردن میکنه.این بار صداش لرزان تره!
- بچه ها شما دارید می بازید و من اصلا دوست ندارم گروهم چنین بلایی سرش بیاد.اگر ما الان ببازیم دیگه قهرمان نخواهیم شد.
استرجس به قیافه جیمز خیره میشه که داغون شده و اثرات خون همه جاش مونده.دستش رو به درون جیبش میبره و بعد از چند ثانیه توپ زردی رو بیرون میاره!اسنیچ در دستان مدیر مدرسه و بعد از چند لحظه در دستان جیمز قرار میگیره!
- مواظب باش تابلو نکنی ... یه کاری کن همه فکر کنن خودت گرفتیش!
استرجس چشمکی میزنه و از رختکن بیرون میره!
درون زمین بازی!- خب لونا آماده زدن ضربه پنالتی میشه ... دستش رو عقب میبره ... اووه اونجا رو... جیمز اسنیچ رو در دستانش گرفته و با خوشحالی تکون میده!تیم کوییدیچ گریفیندور در کمال ناباوری با نتیجه 310 به 300 بازی رو از راونکلاو میبره.اوه خدای من باور کردنی نیست.
همه اعضای تیم گریفیندور با خوشحالی ساختگی دور هم حلقه زدن و بالا و پایین میپرن.بازیکنان راونکلاو و طرفداران این تیم هنوز در شک هستن و انگار خشک شدند.
استرجس با سرعت به طرف بازیکنان میدوئه و میگه:
-یه مدت از هاگوارتز خارج بشین تا آبها از آسیاب میفته!شما به بهونه تحقیق در مورد دافهای جزایر قناری که مربوط به درس ماگل شناسیتون میشه فردا به اون جزیره خواهید رفت!
پایان فلش بک 2!همه بازیکنان با آسودگی کنار میز صبحانه نشسته اند و با لذت غذا میخورند.آنها با یه برد شیرین هنوز در رقابت مانده بودند و این باعث خوشحالی تمام آنها بود.هوای مطبوع جزیره هر کسی رو مست و مبهوت میکرد!
پایان فلش بک 1(جزایر قناری)!پیام امروز:تیم گریفیندور با قدرت بسیار زیاد در مقابل تیم هافلپاف بازی کرد.در نهایت نتیجه این بازی ... !
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۴ ۲۲:۵۱:۴۴